✅ نسخه های جبهه ای حاجی فیروز!
🔴 روایت باقر سیلواری، بسیجی آزاده از عملیات بیت المقدس
◀️ یک روز داشتم از شناسایی خط برمیگشتم. گلوله توپ عراقیها خورد کنارم و من را ولو کرد کف جاده ای که روی آن روغن سوخته ریخته بود. تمام هیکلم روغنی و سیاه شد. با همان لباس های روغنی و سر و صورت سیاه شده آمدم مقر تیپ. تا رسیدم حاج احمد متوسلیان بی اعتنا به آن سر و وضع من پرسید:
از خط چه خبر؟
گفتم:
مشکلی نبود. طبق معمول بچه ها آنجا با دشمن در حال تبادل آتش هستند.
◀️ بعد حاج محمود شهبازی از داخل سوله بیرون آمد و گفت:
دو تا خبرنگار آمدند اینجا و شما باید آنها را به خط مقدم ببرید. دیدم این خبرنگارها لباس فرم پوشیدند و نیم چکمه به پا دارند. به خودشان عطر هم زده اند و خیلی هم تر و تمیزاند. هرکدام یک دوربین دستشان بود من هم سر تا پا آلوده به روغن سوخته و گل و لای بودم.
◀️ محمود شهبازی معمولا توی خط تا مجالی پیدا میکرد با آب تانکرها و صابون سرش را میشست. ایشان وقتی من را با آن وضعیت دید گفت:
این چه سر و وضعی است که برای خودت درست کردی؟
گفتم موقع آمدن به عقب با موتور روی روغن سوخته ها زمین خوردم.
گفت:
خیلی خب. حالا بیا دوتایی خبرنگارها را ببریم خط. یکی را تو سوار کن یکی را هم من سوار می کنم.
◀️ وقتی سوار شدیم که حرکت کنیم من بوی روغن سوخته و خاک می دادم و خبرنگار ترکنشین بنده بوی عطرش از سه فرسخی شنیده میشد.
◀️ نزدیکیهای غروب آفتاب، من، حاج محمود و این دو نفر با موتور به سمت خط حرکت کردیم. موتور آقای شهبازی و خبرنگار ترک نشین او جلو می رفت و ما پشت سرش حرکت میکردیم. تا اینکه رسیدیم به نقطه ای که توپخانه دشمن آنجا را به شدت میزد.
◀️ یکدفعه صدای گروم گروم آمد. اولین گلوله به زمین خورد. بعد دومی که آمد دیدم سر و صورتم پر از خاک شده و حاج محمود شهبازی و ترک نشین او روی زمین دارند بین روغن سوخته ها غلت میزنند.
◀️ در یک چشم به هم زدن آن دو نفر تبدیل شدند به نسخه ی جبههای حاجی فیروز ولی حاج محمود اصلا به روی خودش نیاورد و با همان وضعیت گفت باقر گازش را بگیر برویم که اینجا جای ماندن نیست
#معرفی_کتاب
#بهار_۸۲
#گلعلی_بابایی
#نشر_فاتحان
#احمد_متوسلیان
#محمود_شهبازی
#عملیات_بیت_المقدس
#خرمشهر
#مرکز_اسناد_و_تحقیقات_دفاع_مقدس
#نشر_مرز_و_بوم
https://www.instagram.com/p/CECPC6FJK1n/?igshid=hqdtzx2uchqx