eitaa logo
「بہ‌‌سـٰــآزِ؏‌ـشّْـ♡ـق‌🎶🎼」
2.9هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
292 ویدیو
5 فایل
¦ـبسـم‌رب‌عـین‌شیـن‌قـاف🕊 ز سۅز ؏ـشـق لیݪۍ دࢪ جہان مجـنۅن شد افسانہ تۅ مجـنۅن سـاز از ؏ـشـقـت مࢪا افسـانہ‌اش با‌من 🎼 ح‌ـرف‌هاے‌در‌گوش‌ـی↓ @Fh1082 ‹ #شنوای‌‌ِنگفته‌هاتونم.! › https://harfeto.timefriend.net/16625436547089 تبلیغاتموטּ↓ @tabligh_haifa
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الان که چنساعت مونده به سال تحویل برید به کسی که دوسش دارید بگید : بهترین اتفاق ۱۴۰۰ بودی برام دلبر :))
از آیت الله سیستانی پرسیدن: حکم عاشق شدن چیه؟ جواب داده:«امر غیر اختیاری حکم نداره» این قشنگ ترین فتوایی بود که شنیدم...
💞 ‏آرزو دارم بهاران مال تو ‏شــــــــــــاخه های یاس خندان مال تو ‏گـــــــــــــرچه درویشان تهی دستند ‏ولی ساده بودنهای باران مال تــــــــو💞 💍⃟🤍▸▹ ⸽ ♫⇝@nava_e_eshq⇜♫
اَبرها به اسمان تكيه ميكنند، درختان به زمين، و انسانها به مهرباني يكديگر... گاهي دلگرمي يك دوست چنان معجزه ميكند كه انگار خدا در زمين كنار توست... جاودان باد سايه دوستانی كه شادی را علت‌اند نه شريك، و غم را شريك‌اند نه دلیل... امیداوریم ساعات پایانی سال را به خیر وخوشی سپری کنید و با دلی خوش به استقبال بهار بروید..
خداوندا... تومۍدانی‌ڪه‌من‌دلواپس‌فردای‌ خودهستم! مباداگم‌کنم‌راه‌قشنگ‌آرزوهارا! مباداگم‌کنم‌اهداف‌زيبارا! مباداجابمانم‌ازقطارموهبت‌هايت مراتنهاتونگذاری،که‌من‌تنهاترين‌تنهام! خداگويد: توای‌زيباترازخورشيدزيبايم! توای‌والاترين‌مهمان‌دنيايم! توای‌انسان! بدان‌همواره‌آغوش‌من‌بازاست! شروع‌کن...یڪ‌قدم‌‌باتوتمام‌گام‌های مانده‌اش‌بامن🌸🍃 در‌این‌واپسین‌لحظات‌آخر‌سال‌برایتان‌ بهترین‌اتفاقات‌را‌از‌خداوند‌خواستارم! عیدتان‌‌مبارڪ💛 🌼🌿
سال نو مبارک:) 🌱‹⃟🌼
سال «تولید، دانش‌بنیان، اشتغال‌آفرین» مبارک🌸
ای عسل بانو نبایـد محـو چشمـانت شوم:)؟ بی گمان برق نگاهت روی فـازِ دلبریست . . 💛
"بسم ربّ الخـٰالق دل های عـٰاشق✨"
صبح که می شود سایه ات را بر دلم پهن کن، آفتاب رویت شگون دارد در این هنگامه یِ صبح . .🤍☀️
تو یه استکانم سرد و گرم کنی تَرَک می‌بینه، دل آدمیزاد که دیگه جای خودش رو داره . . 🧡 (: |🎥سریال‌شهرزاد| ‌
محبوب من! حالا که خورشید صبح‌های من از مشرق چشم‌های تو طلوع می‌کند و تو مرا نفس می‌کشی حواس‌مان باشد ، عشق را مانند بذری آغشته به جان مراقب باشیم که دلش نگیرد ، که خشک نشود تا رشد کند و در ما ریشه دهد آن‌وقت ما با هم سبز می‌شویم بالا می‌رویم و بی‌هراس از پایان استوار می‌مانیم
💛 اصلا هرچیزی قدیمیش قشنگتره؛ دل هم دلای قدیم اونجا که جناب سعدی میگه : هر شاهدی که در نَظر آمد به دلبری؛در دل نیافت راه که آنجا مکانِ توست . .😌💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤 🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤 ⛓🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤 🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤 🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤 ⛓🌕🖤⛓🌕🖤 🌕🖤⛓🌕🖤 🖤⛓🌕🖤 ⛓🌕🖤 🌕🖤 🖤 رمـــــان آژیر ماشین پلیس در ذهنش میپیچید، میپیچید، میپیچید و او انگار اولین‌بار بود این صدا را میشنید. روی صندلی ماشین، وقتی به سوی منزل بهادر میرفت، خیره به خیابانهای شلوغ، تنها زیر و بم آژیر بود که در ذهنش پخش میشد و او به لحظاتی فکر میکرد که به یغمای خزان رفته بود. کنار سرباز، با پوشه ای که حالا نشان پلیس را روی خود داشت، لحظه ای چشم های ش را بست و تصویر سبد گل لاکچری شیدا مقابل نگاهش جان گرفت. یکباره چشم باز کرد و نفسش را بیرون داد. نگاهش تا ساعت ماشین کشیده شد. نزدیک نه شب بود. پوزخند زد و به چایی فکر کرد که قرار بود دختر همسایه برایش بیاورد. او هم لابد باید سرخ وسفید میشد و زیر نگاه دزدکی بقیه استکانی برمیداشت. شیدا همین دیشب با خنده گفته بود: دستت نلرزه استکانو چپ کنی رو شلوارت! و او با اخم لبخند زده بود. کلافه از مصیبتی که گریبانش را گرفته بود، موهایش را عقب کشید. دختر همسایه حالا میهمان بازداشتگاه آگاهی بود و او میان این واویلا دنبال راهی بود بتواند آرام تر نفس بکشد! سرش را آهسته بالا گرفت و از دور زل زد به گنبد طلایی امام مهربان. ناآرامتر از قبل پوست لبش را زیر دندان گرفت و دوباره لحظه ای کوتاه چشمهایش را بست ❌ڪپۍ‌از‌ࢪمــان‌ممنۅع(حࢪام)❌ 🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕
🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤 🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤 ⛓🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤 🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤 🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤 ⛓🌕🖤⛓🌕🖤 🌕🖤⛓🌕🖤 🖤⛓🌕🖤 ⛓🌕🖤 🌕🖤 🖤 رمـــــان ♡ میان نوای ترسناک آژیر، باز هم تصویر معصومانۀ دختر همسایه پشت پلکهایش جان گرفت. حالا هفت سالش بود. بین او و شیدا ناباور و مات زل زده بود به مردی که سیبیل داشت و توی انگشت مادرش حلقه می‌انداخت. کسی دست زده بود و دیگری نقل پاشیده بود و او میان آن شلوغی با حیرت پرسیده بود: حالا این آقاهه بابامه؟! شاهین چشم باز کرد و دستمال کشید به دانه‌های درشت عرقی که از پیشانی‌‌اش راه گرفته بود. دست پیش برد و یقۀ پیراهنش راکمی جلو کشید، اما چارۀ نفس تنگ که اینها نبود. دستش لبۀ پنجره مشت شد و با همان بی چارگی چشم دوخت به تابلوی آبی شهرداری که میخ شده بود به سینۀ دیوار آجری منزل آقای فروغی. محکمتر لبش را تو کشید و چشم گرفت از «کوچۀ شهید حسینی» و با صدایی که محکم نبود، زمزمه کرد: کوچه جلوتر تنگ میشه، همین نزدیکیا نگه دار. سرباز بیحرف سری تکان داد و سرعتش را کم کرد. نزدیک دوراهی بود که توقف کرد و ماشین را زیر سایۀ دیوار منزل آقای نعمتی متوقف کرد و کمربندش را گشود. ❌ڪپۍ‌از‌ࢪمــان‌ممنۅع(حࢪام)❌ 🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕
🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤 🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤 ⛓🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤 🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤 🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤 ⛓🌕🖤⛓🌕🖤 🌕🖤⛓🌕🖤 🖤⛓🌕🖤 ⛓🌕🖤 🌕🖤 🖤 رمـــــان ♡ نگاه خیرۀ شاهین به بعد از دوراهی بود؛ درست آن سوی خیابان باریکی که از بین دو کوچه میگذشت. با حالی خراب از ماشین پیاده شد و زیپ کاپشن نظامی‌اش را بالا کشید. پوشه حالا زیر بغلش بود. آب دهانش را بلعید و سعی کرد آرام باشد، اما نمیشد. مظفری با عجله در ماشین را پشت سرش بست و به سو ی او پا تند کرد. کنارش که ایستاد، نگاهی به آن سوی گذر انداخت و با شک پرسید: اینجا کوچه شما نیست سرگرد؟ شاهین پلک زد و بی‌جواب راه افتاد. مظفری از پشت سر به دور شدن او نگاه کرد. گیج بود و هنوز نمیدانست چه اتفاقی در شرف وقوع بود. دوباره پا تند کرد و کنار او راهی شد. شاهین از خیابان گذشت و ابتدای کوچه «آشتیکنان» با درماندگی به پنجره‌های روشن منزل آقا بهادر چشم دوخت. میتوانست سایۀ مردی را ببیند که تند قدم برمیداشت و در همان‌حال انگار گوشی تلفن دستش بود. مردمک چشمش آهسته از پنجره‌های آن خانه گریز زد و اینبار دوخته شد به پرده‌های اطلسی منزل خودشان که پشت آنها لوستر روشن بود و سایه‌ روشن نورش تا روی تراس پخش بود. صدای آژیر ماشین پلیس آقا رجب را زودتر از بقیه هوشیار کرد. شاهین دید که پردۀ پنجره را کنار زد و توی کوچه سرک کشید. بعد از او آمنه خانم بود که روی تراس آمد و بعد پنجرۀ دیگری باز شد. مظفری با نگرانی پرسید: اون دختر، همسایۀ شماست بهرامی؟ شاهین سرش را پایین انداخت و با ناتوانی راه افتاد. حالا ابتدای کوچۀ آشتی کنان بود؛ کوچه ای آنقدر باریک که دو نفر به زور کنار هم جا میشدند. نگاهش بالا رفت و آقا رجب با ابروهایی پرگره سر تکان داد. نگاه شاهین از او گذشت و سوی دیگر کوچه آمنه خانم چادرش راجلو کشید. آقا رجب نتوانست خوددار باشد. پرسید: شمایی آقا شاهین؟ چیزی شده؟ ❌ڪپۍ‌از‌ࢪمــان‌ممنۅع(حࢪام)❌ 🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.ــــــــــ🍃🌸🌷🌸🍃ـــــــــ. چمدان بست زمستان بہ فراخوانِ بهار.. کاش با خود ببرد سردی هجران تو را..!! ._____🍃🌸🌷🌸🍃_____.‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎
.ــــــــــ🍃🌸🌷🌸🍃ـــــــــ. تاب دلتنڪَی ندارد آنڪہ مجنون می‌ شود! ._____🍃🌸🌷🌸🍃_____.‌‌‎‎‎‎‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‎‌‌‎‌‌‎‎‎‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‎‌ ‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‎‌‌‎‌‌‎‎‎‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‎ 🎀بہ‌‌سـٰــآزِ؏‌ـشّْـ♡ـق‌🎼¶
خسرو شکیبایی یه دیالوگ داشت که میگفت : ببین دلخوری ؛ باش! عصبانی هستی ؛ باش! قهری ؛ باش! هرچی میخوای باش . ولی حق نداری با من حرف نزنی ! - ‍حقیقتش خیلی قشنگه 🖤🕸
بهم گفت : بیا به جای دوستت دارم بگیم حواسم بهت هست اینجوری هرجا باشیم میتونم بگم دوستت دارم وسط جمع نشسته بودیم داد زد : حواسم بهت هست هول کردم داد زدم : منم دوستت دارم :) ⊱❋⊰بہ‌‌سـٰــآزِ؏‌ـشّْـ♡ـق‌🎼 ⊱❋⊰نۅاے‌؏ـشـ♡ـق∫¶
‏+ براتون از اون عشقا آرزو ميكنم كه‌ بخاطر داشتنش شب دلتون نياد حرفو‌ تموم كنيد و به هم شب بخير بگيد و صبح خوشحال از خواب بيدار بشيد💛 !✨
〖- شبت بخیر مهربآن ؛)🍃〗