.
#حضرت_زهرا #فاطمیه
آن زمان که پشت در میسوخت مادر مثل شمع
گوئیا میسوخت یک دنیا سراسر مثل شمع
آب شد عالم برای چشم پر اشک حسن
تا جلوی چشم او شد آب، مادر مثل شمع
زد علی پر پر برای فاطمه پروانه وار
ذوب شد زهرا هم از غمهای حیدر مثل شمع
حکم دلدار است جان دادن به پای دلبرش
عشق یعنی سوختن از پای تا سر مثل شمع
شعلهی خوشبختی این خانه روشن بود، حیف
در مسیر تندباد افتاد آخر مثل شمع
روضههای فاطمه تفسیرشان قتل علیست
کل قرآن جان سپرد از داغ کوثر مثل شمع
غافل از حال دل پروانههای خویش نیست
گرچه دارد مادر ما شعله در بر مثل شمع
#میثم_کاوسی✍
📝گروه ادبی یاقوت سرخ
.
بسم الله الرحمن الرحیم
رونق
بعد از تو خانه دیگر از رونق میافتد
چون خانهی بیمادر از رونق میافتد
باتو به هرترتیب رونق دارد، اما
تو میروی و آخر از رونق میافتد
هم خانهی حیدر ندارد بیتو لطفی
هم خانهی پیغمبر از رونق میافتد
بعد از فدک اهل ریا فهمیده بودند
با خطبههایت منبر از رونق میافتد
درد عجیبی نیست این خانهنشینی
چون مرغ بیبالوپر از رونق میافتد
حال علی آیینهی بیماری توست
بیتو جهان حیدر از رونق میافتد
بیمار باشی خانهات رونق ندارد
اما نباشی بدتر از رونق میافتد...
#مجتبی_خرسندی
#امام_زمان
#حضرت_فاطمه_سلاماللهعلیها
📝گروه ادبی یاقوت سرخ
.
.
#حضرت_زهرا
گاه حتی در مصیبت آه کم می آورد
پیش بغض مرد گاهی چاه کم می آورد
زخم کاری باعث تحلیل نیرو می شود
شیر بین چند تا روباه کم می آورد
تکیه بر دیوار دادن چاره ی ناچاري است
سینه ی مجروح بین راه کم می آورد
در سپر بودن برای ضربه های بی هوا
مطمئنا قامت کوتاه کم می آورد
خانه بی مادر شبیه گور دسته جمعی است
مثل توحیدی که "الا الله" کم می آورد
چند روزی پشت ابر آستین پنهان شده
صورتی که پیش نورش ماه کم می آورد
داغ زهرا کوه را هم از کمر خم می کند
زانوی خیبر گشا هم گاه کم می آورد
فاطمه پشت و پناه اشک های حیدر است
بعد سرلشگر ، سپاه شاه کم می آورد
هیچ کاری بر نمی آید بغیر از صبر از
آنکه در احقاق حق همراه ، کم می آورد
#علی_کاوند ✍
#حضرت_زهرا_سلاماللهعلیها
#فاطمیه
#گروه_ادبی_یاقوت_سرخ
.
.
#حضرت_زهرا
همیشه باز خواهد شد گره از کار با گریه
شفا میگیرد آخر آدم بیمار با گریه
گرفتاری ندارد روز محشر آن که در روضه
سلامی داده سمت تو فقط یک بار با گریه
به یاد تشنگی ها و ترک های لبت با بغض
همیشه آب خوردم لحظهی افطار با گریه
به یاد دخترت با دخترم دیروز با سرعت
گذشتم از میان کوچه و بازار با گریه
همیشه میگذارم در فراق صحن تو سر را
به جای شانه ات بر شانهی دیوار با گریه
دوباره اسمی از دیوار آمد ناگهان در من
نوای روضه های کوچه شد تکرار با گریه
شنیدم از همان روزی که زهرا پشت در افتاد
چَکُش را میزند بر میخ در نجار با گریه
#سجاد_روانمرد
#غزل
#فاطمیه
.
(السّلام علیكِ یا فاطمةالزهراء)
#مزار_فاطمه
چنان ز سیلی ، نیلی عِذار فاطمه شد
که دهر، تیرہ به حال نزار فاطمه شد
میانه ی در و دیوار و ناوَک مسمار
نشانه، محسن نیکوعِذار فاطمه شد
ز ضرب در، که عدو زد به پهلوی زهرا
فغان فضّه فقط ، غمگسار فاطمه شد
ز سقط محسن معصومِ فاطمه نه عجب
که میخ غرقه به خون شرمسار فاطمه شد
عدو به رغم ولای علی و غصب فدک
زمینه ساز غم بی شمار فاطمه شد
علی که بعد نبی بود جانشین رسول
ز غصّه خانهنشین در کنار فاطمه شد
کنار چشمهی کوثر ، پیمبر خاتم (ص)
غمین و مویه کُنان داغدار فاطمه شد
نهان اگرچه بظاهر مزار فاطمه است
میان قلب محبّان ، مزار فاطمه شد
نه (شمس قم) شدہ گریانِ این غم جانکاہ
که چشم جنّ و بشر ، اشکبار فاطمه شد
شادروان سید علیرضا شمس قمی
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
صلے الله علیڪ یا بنت رسول الله
هوالفاطر
#سوڪ_صدّیقهء_طاهره_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
چون بر اوخصمِ قسم خوردهء دین راه گرفت
بانگ برداشت مــوءذّن که: خــدا ! ماه گرفت
کاینات است ازین واقعه در جوش و خروش
که کشیدن نتوان بارِ چنین درد به دوش
ماسِوا رفته فرو یکسره در بُهت و سکوت
که چه آید به سرِ عالم مُلڪ و ملکوت!
رزق را کرده دریغ از همه کس میکاییل
عَنقریب است که در صور دمد اسرافیل
چشم هستے نگران است که این واقعه چیست؟
وآن که دامن زده بر آتش این فاجعه ، کیست ؟
مو پریش ( آسیه) از خاڪ برون آمده است
به گمانش که دمِ کُن فَیَکون آمده است!
*( مریم) از خاڪ سراسیمه سر آورده برون*
*شسته با اشڪ ز رخسارهء خود گَردِ قُرون*
*کاتَشِ فتنه و آشوب دریغا تیز است*
*مگر این لحظه همان لحظهء رستاخیز است؟!*
این ( خدیجه ) است که فریاد زنان مے آید
مو کَنان ، مویِه کُنان ، دل نگران مے آید
کز چه رو رشتهء ایجاد ز هم بگسسته است
نکند قائمهء عرشِ خدا بشکسته است !
کیست در پشت در اے فضّه که جبریل امین
دوخته دیدهء حیرت زدهء خود به زمین
خانهء کیست که در آتش کین مے سوزد؟
نکند کعبهء ارباب یقین مے سوزد !
روز همچون شبِ مُظلَم به نظر مے آید
عمر هستے مگر امروز به سر مے آید
پاسخِ این همه پرسش ز درِ سوخته پرس
از درِ سوختهء لب ز سخن دوخته پرس
گرچه چون سوختگان مُهرِ سکوتش به لب است
لیکن از فرطِ برافروختگے مُلتَهَب است
مے توان یافت از آن شعله که بر خرمن اوست
که چها آمده از دست ستم بر سرِ دوست
از سقیفه است هنوز آتش آشوب بلند
دست بیداد رها ، پایِ عدالت در بند
تیغِ عریان خلافت به عداوت تیز است
خصم ، از پا فکن و صف شکن و خون ریز است
ان که آن روز در آن معرکه یارے مے کرد
سیلِ بنیان کنِ این حادثه جارے مے کرد
مخزنِ سِرِّ خدا را چو عدو سینه شکست
اه بر خاست بر افلاڪ که آیینه شکست
این همان آینهء غیب نماے ازلے است
که در او شعشعهء نور نبیّ است و ولے است
این همان سینهء سینا ست که در وادے طور
صد چو موسے ( اَرِنی) گو نپذیرد به حضور
این همان طور تجلّے است که هنگام شهود
بر رخ عارفِ سالڪ درِ اشراق گشود
حیف و صد حیف که این آینه را بشکستند
درِ اِشراق و تجلّے به رخ ما بستند
کاش آن دم که عدو مَرکبِ کین را مے راند
نبض هستے به همان دم ز تپیدن مے ماند
نوبت دَبدَبهء دشمن بد اختر بود
که عدو دایهء دلسوز تر از مادر بود!
شعر:استاد گرانقدر محمدعلی مجاهدی
─┅═࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═┅─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
السلام علیڪ یا فاطمة الزهرا
لاله ے نرگس عذار فاطمه
عطر گیسویت بهار فاطمه
یوسف گمگشته ے آل علی
اے مسیحاے تبار فاطمه
بهجت قلب رسول خاتم است
یاد تو اے گلعذار فاطمه
اے براهت مانده تا صبح ظهور
دیدگان اشکبار فاطمه
جلوه کن اے مه ز چاه انتظار
تا برآید انتظار فاطمه
امشب آقا کربلایے یا نجف
یا مدینه در کنار فاطمه
چارده گلدسته میسازد ز نور
اشکهایت بر مزار فاطمه
انتقام حق مادر حق توست
اے یگانه یادگار فاطمه
تا نفس در سینه ها جارے بود
شیعه باشد داغدار فاطمه
کاش میشد جان بیمقدار من
در رکاب تو نثار فاطمه
همنوا با ناله ے افلاکیان
شد «جهانی» سوگوار فاطمه
اسماعیل پورجهانے (جهانی) قم
─┅═࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═┅─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#صید_حرم
#شعر_آئینی_غزل
ﻭﻗﺘﯽ ﻧﻔﺎﻕ ، ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺧﻮﺩ ﺁﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩ
ﺻﺒﺢ ﻣﺪﯾﻨـــــــﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺷﺎﻡ ﺗﺎﺭ ﮐﺮﺩ
ﻫﯿﺰﻡ ﺑﯿـﺎﺭ ﻣﻌﺮﮐـــــــــﻪ ، ﺻﯿﺎﺩ ﺳﻨﮕﺪﻝ
ﺩﺭ ﺁﺷﯿﺎﻧﻪ ﺻﯿﺪ ﺣـــــــــﺮﻡ ﺭﺍ ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩ
ﭘﺸﺖ ﺩﺭِ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﭼـﻪ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ
ﺯﻫﺮﺍ ﺗﻤــــــﺎﻡ ﻫﺴﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﺜﺎﺭ ﮐﺮﺩ
ﮔﻠﻤﯿﺦ ﺩﺍﻍ ﻭ ﺿﺮﺏ ﻟﮕﺪ ، ﺳﻮﺯ ﺷﻌﻠﻪ ها
ﺍﻭ را ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺳﯿﻨـــــﻪ ﻭ ﭘﻬﻠﻮ ﺩﭼﺎﺭ ﮐﺮﺩ
ﺷﺐ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺁﻓﺘﺎﺏ ، ﻏﺮﯾﺒﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﺳﮑﻮﺕ
ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧـــــﺎﮎ ﺑﻘﯿﻊ ﺍﺳﺘﺘﺎﺭ ﮐﺮﺩ
ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺯﻫﺮ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﯼ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﻫﻢ ﻧﮑﺮﺩ
ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﻠﯽ ﻏﻢ ﻫﺠــــﺮﺍﻥ ﯾﺎﺭ ﮐﺮﺩ
ﺩﺭ ﺣﯿﺮﺗﻢ "ﮐﻤﯿﻞ" ﮐﻪ آﻦ ﻗﻮﻡ ﻧﺎﺳﭙﺎﺱ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻔﺎﺭﺷﺎﺕ ﭘﯿﻤــــــﺒﺮ ﭼﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩ !
شعر: ﮐﻤﯿﻞ کاشانی
─┅═࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═┅─
Shab2Fatemieh2-1401[01].mp3
14.61M
#زمزمه
#حاج_میثم_مطیعی
#شهادت_حضرت_زهرا_س
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفتم دلم، تنگه برا
روزایی که بازی میکردی با من
چند وقته انگار خیلی سردی با من
گفتی نخواب، رو دست من
زینب! هنوز بازوی من کبوده
گفــــتـم بـرای رفـتن تو زوده
گـریه کرد، رو شـونههام، دیشب حسن
هر چقدر، گفـتم چی شد، نگفت به من
خونه شد خونهی غم، نرو نرو نرو نرو
از تو خواهش میکنم،نرو نرو نرو نرو
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
بازم چرا، خونی شده؟
پیراهنی که صبح برات آوردم
از این همه غصه چرا نمردم؟
خسته شـدی، از بســـترت
پهلو به پهلو شدنت عذابه
از بس که زخمای تو بی حسابه
خواب دیدم، که خوب شدی،مثل قدیم
تا کی بـــرات، باید آخــــــه، گریه کنیم
تو رو به حسین قسـم، نرو نرو نرو نرو
از تو خواهش میکنم، نرو نرو نرو نرو
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
یادش بخیر، با محســــنت
هی درد دل میکردی توی خونه
لالایی و قصـــههای شبونه
دیشب نگات، افتاد به اون
پیراهــن بچـــهگــــونه که دوختی
آروم آروم هی گریه کردی سوختی
میدونــــم، ولی هنــــوز، دلتنـگـشـــی
وقتـی که، اسـمـــــش میاد، آه میکشی
نرو با ایـــن ســن کـم، نرو نرو نرو نرو
از تو خواهش میکنم، نرو نرو نرو نرو
شعر:رضا یزدانی
─══༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅══─
السلام علیک یا فاطمه الزهرا یا صدیقه الشهیده
فاطمه علیهاالسلام، صبر لایزال نبوی بود که در هیأت عفتی سر به فلک کشیده
چادر به سر می کشید و در کوچههای مدینه، در تمام رهگذرهای هستی
حضور خدا را به کائنات، یادآور میشد
سیلی ستم و تازیانه کینه را به جان خرید
تا هجوم تندبادِ انکار، شمع یکتنه حقیقت را خاموش نکند
فرارسیدن ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد.
یافاطمه الزهرا
گره وا میکند از کار شیعه، گریه بر مادر
مگیر از ما خدایا روضه ی امّ ابیها را
#عاصی_خراسانی
#خط
ای مادر! دلتنگم.mp3
4.71M
وای مادر😭
ای مادر! دلتنگم، هواتو کردم
تو روضه باید، پی ات بگردم
قد خمت، عمر کمت، واسه کدوم، گریه کنم
مادرمی، میشه مگه، برات آروم، گریه کنم
تا اون روزی که، برات بمیرم
شبیه مولا، زبون می گیرم
وای من و وای من و وای من
ضرب در و پهلوی زهرای من
در وسط کوچه تو را می زدند
کاش به جای تو مرا می زدند
گوشه ی چشم تو چرا شد کبود
فاطمه جان مگر على مرده بود
اى مادر، ممنونم، منو آوردى
تو خونه دستِ، حسین سپردی
بشین براش، پیرهن بدوز، که من به پات، زار بزنم
منو ببر، به قتلگاه، که پا به پات، زار بزنم
با این امید که، براش بمیرم
با ناله ی تو، زبون می گیرم
مگر به کربلا کفن به غیر بوریا نبود
مگر حسین تشنه لب عزیز مصطفی نبود
حسین من، حسین من
#ایام_فاطمیه
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#حسین_طاهری
رفتــــی و قــــــــــرار قلـب ما کم کردی
از ماتــــــــم خویش قامتم خم کردی
ای هستیِ مرتضی علی در یک شب
نه سال سُـــــرُور خـــــــانه را غم کردی
#امیررضا_فرجوند
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
#پرستوی_علی
#فرازی_از_یک_ترجیع_بند
ای پرســــتو در آشـــــیانـه بمان
ای کـــبـوتـر مـپــــر ز لانـه بمان
به ســر مرتـضـــی ز هجـــرانت
تا نگـردد خـــراب، خـــانه بمـان
بانوی خــانه رحــــم کــن بر من
مرو از پیش من شـــــبانه، بمان
بی تو زینـب بـــهانه می گــیرد
تو بیــا و بـه ایـــن بهـــانه بمان
پیش من صحـبتی ز مـرگ مکـن
ای نگار مــن عاشــقــانه بمـــان
ای کـه در راه عــشــق بـر بازو
داری از ظالـمـان نشـــانه بمــان
روی از من نگیــــر و کـــمتر کن
نیمه شب گـریه مخـــفیانه،بمان
دلخـوشی را ز من مگــیـر ، مرو
با همــــان درد تازیــــانه بمـان
چشم وا کن که شدزچشم حسن
اشک،چون سیل غم روانه بـمان
جان محــسن قســـم مــرو زهرا
حقّ آن طـــفل نازدانــــه بمان
ز علی کــــــم بگـــــیــر رو بانو
قصـــه ی کوچـــــه را بگــو بانو
شعر: امیررضا فرجوند
─══༅༅༅࿇༅༅ ❃༅࿇༅❃ ༅༅࿇༅༅༅══
3. در آغاز جوانی.mp3
2.74M
#زمزمه_حضرت_زهرا_س
#استاد_حیدرزاده
در آغازِ جوانی
شدی قامت کمانی
زده بر پیکرِ تو
فلک ، رنگِ خزانی
#ملودی_دوم
بمیرم برایت که پژمردی
تو در بینِ کوچه زمین خوردی
#بند_دوم
در و دیوارِ خونین
تو و این رویِ رنگین
امان از تازیانه
امان از دست سنگین
#ملودی_دوم
کبودی شده قسمت رویت
شکسته شد از کینه پهلویت
#بند_سوم :
امان از داغ مادر
امان از آهِ مضطر
امان از کوچه ها و
طناب و دستِ حیدر
#ملودی_دوم
امان از هجوم عدویِ پست
زده تازیانه به رویِ دست
( مرو مادر ، مرو مادر ..) تکرار
#هیئت_ثارالله_قم
۴ دی ماه ۱۴۰۱
4_5985318436312453366.mp3
1.62M
#زمینه
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
درد داره بدنــت، گلگون پیرُهنت
پیش چشـــــم علـی، نامردا زدنت
الهی، بمیره، نوکرت، خوردی زمین
جلوی، چشای، شوهرت، خوردی زمین
الهی، بمیرم، پشت در، خوردی زمین
الهی، بمیرم، که با سر، خوردی زمین
وای، برات بازویی نمونده مادر
وای، برات پهلویی نمونده مادر
وای، به چشمات سویی نمونده مادر
وای، الهی مادر برات بمیرم
بی جونه نفسات، جوهر نیس توو صدات
پلکات بی رمقه، نیمه بازه چشات
الهی، بمیرم، که دستات، بی حس شده
الهی، بمیرم، که پهلوت، ناقص شده
الهی، بمیرم، که خونت، آتیش گرفت
بمیرم، همه آشیونه ات، آتیش گرفت
آه، چه آتیشی بی هوا به پا شد
آه، در خونه ات با لگد که وا شد
آه، چقدر توو خونه برو بیا شد
وای، الهی مادر برات بمیرم
حالت دیدنیه، غم ناگفتنیه
پیچیده خبرش، زهرا رفتنیه
بگو کی، میتونه، حسن رو، آروم کنه
یکی نیس، کمک به، علیِ، مظلوم کنه
بگو کی، میتونه، حسینُ، خوابش کنه
یه فکری، برایِ، دل بی، تابش کنه
وای، چه اوضاعی میشه بعد زهرا
وای، چه دنیایی میشه واسه مولا
وای، میشه زینب خونه دار بابا
وای، الهی مادر برات بمیرم
#وحید_محمدی
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#فاطمیه
#اول_جلسهای
#در_و_دیوار
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
هزاران سالِ نوری راه ِدرکِ ماست تا زهرا
خدا حق داشت فرماید وَ ما اَدراکَ ما زهرا
ملالش نیست از برزخ خیالی نیست از دوزخ
هرآنکه کار و بارِ او گره خوردهاست با زهرا
اگر دستاس میچرخاند در فکرِ من و تو بود
مراقب بوده از اول به آب و نانِ ما زهرا
و ما منظورِ او بودیم و ما همسایهاش بودیم
اگر قبل از خودش کرده به همسایه دعا زهرا
یهودی را پَرِ چادر سیاهِ او مسلمان کرد
برای بچههای خود چهها کرده چهها زهرا
به ما آموخت پیروز است هرکس فاطمی باشد
به ما آموخت جان دادن به پای مقتدا زهرا
چهل سال است میبینیم لطف مادریاش را
نمیسازد رها ما را در این آشوبها زهرا
خودش اصلِ ولایت بود و در پای ولایت سوخت
نزن که بر نخواهد داشت دست از مرتضی زهرا
مُغیره از نفس اُفتاد و قُنفد هم نفس میزد
علی را حفظ کرد اما به زیرِ دست و پا زهرا
سرِ مویی نشد کم از علی اما سرش را زد به در نامرد
به در خورد و زمین خورد و... مکرر ، بی هوا زهرا
زمین اُفتاد اما هیچکس یاری نکرد او را
حواسش هست بعد از آن زمین اُفتاده را زهرا
شعر: حسن لطفی
─┅═࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═┅─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
((زبان حال حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها))
آتش بی زبانه
اشک و آه شبانه ای دارم
غصه ی جاودانه ای دارم
در و دیوار شعله ور گشته
سوخته آشیانه ای دارم
در خلیج عمیق غمهایم
ساحل بی کرانه ای دارم
روی مژگان چشم بی خوابم
گوهر دانه دانه ای دارم
درد پهلو که جای خود دارد
روی بازو نشانه ای دارم
از سکوتم چگونه می پرسی
سینه ی غمگنانه ای دارم
از غم و آه و اشک و ناله ی شب
بهر طفلان ترانه ای دارم
گر نماز نشسته می خوانم
بی بهانه، بهانه ای دارم
در خودم شعله شعله می سوزم
آتش بی زبانه ای دارم
از نفس های شوم داس و تبر
سر بریده جوانه ای دارم
شمع و پرونه را تما شا کن
محفل عارفانه ای دارم
با 《فراز》و فرود غم هایم
اشک و آه شبانه ای دارم
شعر: فراز مردانی
─┅═࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═┅─
(السّلام علیكِ یا فاطمةَالزهراء)
#زبانحال_حضرت_زهرا
مظهـــر رحـمـت ِ دادار منــــم
عصـمت خـــالق ِ غفّـار منــــم
هـدف ِ خـلقــت ِ ابـــرار منـــم
صــدف گــوهر اســـرار منـــم
گل پــژمــرده ی گــلزار فـــراق
رنجه از رنـج دوصد خار منــم
ابر ِ غـم، بحــر الم، معــدن درد
حاصلِ این همه دشــوار منـــم
آنکه حاصل نشدش درهمه عمر
جز غـم و محنــت و آزار منـــم
آنکه بعـد از پــدر از وی دشمـن
غصبِ حق کرد به اجبــار منــم
آنکه رخسـارهی او شــد نیـــلی
ز اثـــر ِ سیــلی کفّــــار منــــم
آنکه آتـش بـه درِ خـــــانـهی او
زده اهـریمـن خـونخــوار منــم
آنکه بشکست عـــدو سینهی او
در میــــان در و دیـــوار منـــم
آنکه در پشت در از ضرب لگــد
سقط شد محسن او زار منـــم
آنکه تــازانـه ی قنفـــذ، بنمــود
بـازویش را سـیَـه و تـار منـــم
آنکـه تـا صبــح ، ز درد ِ پهلـــو
بود چـون اختــر ِ بیــدار منــم
آنکه شب تا به سحر مینـالیـد
از جـفــاکــاریِ اشــرار منـــم
آنکـه از دردِ نهــانــش همســر
نشــد آگــاه و خبـــردار منـــم
آنکه از حق طلبد قطــعِ حیـات
چارهاش هسـت چو ناچار منم
آنکه از زنــدگی پـر غـــم و درد
شـد دل آزرده و بیـــزار منـــم
بـاری آن یکّه ستـمدیدهی دهــر
در همــه دوره و اعصــار منـــم
در منـــا و عـــرفــاتِ اخـــلاص
اسـوهی فــدیـه و ایثـــار منـــم
مــام دو زینـب و اُمّ الحسنــین
همســرِ حـیـــدرِ کــــرّار منـــم
فاطمـه، طاهره، صدیقه ، بتول
بضعهی احمـــد مختـــار منـــم
(شمس قم) را صلهی این ابیات
شافـعــه_مــادرِ غمـخـوار منــم.
شادروان سید علیرضا شمس قمی
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#فاطمیه
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
یاکه باید چون علی با تیغِ عریان ایستاد
یاکه باید مثل زهرا پیش طوفان ایستاد
ریشه وقتی در میان خاک باشد میتوان
در هجوم باد مانند درختان ایستاد
میشود در گرگ و میشِ فتنه هرجایی نرفت
پشت دربِ خانهی زهرا مسلمان ایستاد
مثل فضه میشود بالانشین این حرم
آنکه در پایِ حجابش غرق ایمان ایستاد
فاطمه یعنی اگر باشید کم هم ، میشود
مثل مقداد و ابوذر مثل سلمان ایستاد
فیض میبُرد از قنوتِ نافلههایش علی
در سحر خوب است گاهی زیر باران ایستاد
پشت در گفتند جمعش از چهل تَن هم گذشت
پشت در زهرا ولی تا حَدِ امکان ایستاد
فاطمه میماند آنجا حیف میخِ لعنتی..
تاکه او جان داشت پیش ضربههاشان ایستاد
بچههای فاطمه مانند زهرایند ، پس
محسنش هم پیشِ ضربِ نامسلمان ایستاد
فاطمه این ایستادن را به زینب یاد داد
تاکه بِینِ آتشِ شام غریبان ایستاد
جای طفلان سنگ خورد و جای طفلان چوب خورد
عمه اما بین صدها چشم حیران ایستاد
هرگز از یادش نخواهد رفت اما قتلگاه...
...شمر با دامان خونین و پریشان ایستاد
شعر: حسن لطفی ۴۰۲/۰۹/۵
─┅═࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═┅─
(شهادت مادرم افسانه نیست)
#زهرای_اطهر
ای فاطمه! که دخت شاه انبیایی
در بین مخلوق خدا خیرالنسایی
هم مادر بابا و ، مام اولیایی
حتی شفیع خلق، در روز جزایی
آیا چگونه ظالمان با تو عدویند؟
این نابکارارانی که با تو در نبردند
با هتک حرمت بر حریمت حمله کردند
بر در زدند آتش، چهسان گویند مردند؟
والله عمری را ، به نامردی سپَردند.
مغلوب شیطانند و راه او بپویند
اینان که پهلوی شریفت را شکستند
هم رشتهی عمر تو را از هم گسستند
شد محسنات سِقط و به خوشحالی نشستند
میخِ در و ضربِ لگد هم شاهدستند
آیا چهسان این ظلم را افسانه گویند؟
غصب فدک کردند از دخت پیمبر
از همسر شیر خدا ، زهرای اطهر
کردند حتی غصب تخت و جاه حیدر
این تشنگان قدرت ، این قوم ستمگر
چون غیر سود خویشتن چیزی نجویند
کافر یقیناً ، پیرو قرآن نباشد
پابند عدل و منطق و میزان نباشد
چون مسلکش جز مسلک شیطان نباشد
در ظاهر است انسان ، ولی انسان نباشد
حیوان و انسان همچنان سنگ و سبویند
تبریک اگرچه بر علی گفتند در خم
بودند اما از خباثت ، در تلاطم
با خدعه و تزویر و با زور و تحکم
کِشتند بذر کینه را ، در بین مردم
این غاصبان که نزد حق بی آبرویند
فرموده در قرآن خدا بر خصم ابتر
کوثر بود زهرا و ساقی اَست حیدر
زین رو بوَد مولا علی (ساقی) کوثر
هستند چون این دو ، عزیزان پیمبر
زین موهبت چون خار بر چشم عدویند
سید محمدرضا شمس (ساقی)
السلام علیک یا صاحب الزمان
السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه
غزل دلتنگی
برای دیدن رویـت کجا نظاره کنم
"دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم"
الا نسیم سحرگه بگو به مولایم
دلی نماندہ مرا تا پُر از شراره کنم
زدم به دشت و به صحرا به هر سر راهی
که جست و جوی رخت را ز هر سواره کنم
کدام جمعه کنی رو به کعبه،ای مولا
که آسمان دلم را پر از ستاره کنم
مریض کوی تو هستم بیا طبیب دلم
درانتظار رخت لحظه ها شماره کنم
مگر به شهر مدینه سفرکنم مولا
کنار قبر نبی درد دل هماره کنم
برای صـوت اذانت موذّن زهـرا
تمام روی زمین را پُر از مِناره کنم
گدای سابقه دارم،به اِذن مادرتان
کدام روضهی جدّت، بگو اشاره کنم
یوسف حق پرست اشتهاردی(غریب)
|⇦•بازم غم کوچه...
#سینه_زنی وتوسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج امیر کرمانشاهی •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
بازم غمِ کوچه روضه نفس گیر شد
اینجا همونجاست که امام حسن پیر شد
کوچه شده تیره و تار ببخشن سادات
پُر شده از گرد و غبار ببخشن سادات
امام حسن سوخت جگرش ببخشن سادات
سیلی زدن به مادرش ببخشن سادات
«وای وای وای ... ای وای مادر»
امام حسن داد زد بَسّه نزن نامرد
دستشو برد بالا سیلی محکم زد
یه کودک زار و حزین ببخشن سادات
مادرش افتاده زمین ببخشن سادات
ناموس حیدرو زدند ببخشن سادات
تو کوچه مادرو زدند ببخشن سادات
4_5821393781030651615.mp3
4.34M
|⇦•بازم غم کوچه
#سینه_زنی وتوسل به حضرت زهراسلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج امیر کرمانشاهی✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
دکتر علی شریعتی
فاطمه (س) یک زن بود، آنچنان که اسلام میخواهد. مظهر یک دختر در برابر پدرش، مظهر یک همسر برابر شویش، مظهر یک مادر برابر فرزندانش و مظهر یک «زن مبارز و مسئول» در برابر زمان و سرنوشت جامعه اش.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
|⇦•زهرای من ....
#سینه_زنی وتوسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج محمد کریمی •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
زهرای من! رو به زمستونه بی تو دنیای من
بارون غم میباره از چشمای من زهرای من !
جونِ علی!
چه جوری دلت میاد بری بدونِ علی
بی تو رنگِ غم میگیره آسمونِ علی
بمیرم چقدر تو پیر شدی جَوون علی
یه رحمی کن به حال و روزم آخه حال من بده
میبینی چه بلایی فاطمه سر من اومده
تو مادری ولی یه جور با من کنار بیا دیگه
تو رو خدا لباس محسن و بهم نشون نده
«زهرای من ..زهرای من..»
خانومِ من !جونم فدات ای از خوشی محروم من
خوردی زمین ریحانه ی خوشبوی من خانوممن
یارم بمون..
همه چیمو میدم ایندفعه کنارم بمون
تو مدینه جز تو هیچ کس و ندارم بمون
تو بیا قرار قلبِ بی قرار من
به فکرِ زینبم، میمیره فاطمه بدون تو
واست بمیرم آخه میخ در بُرید امونتو
اصلا میدونی چی منو سه ماهه داره میکشه
هنوز روی دیوار خونه مونده ردِّ خون تو
آقای من! داره با یادت میگذره روزای من
خیره به عکس گنبدِ چشمای من آقای من
آقای من!
چی به جز حرم میتونه باشه رؤیای من
رنگ و بوی روضه تو گرفته دنیای من
زنده میکنه دمِ دلت رو محیای من
همینکه اسمتو میگم دلم میگه حرم حسین
امیدِ اولم حسن پناهِ آخرم حسین
«جان ..حسین.. جان...حسین»