#دستگاه_شور
#استاد_حاج_اسماعیلی
#حضرت_زینب (سلام الله علیها)
چه کربلاست ...
که آدم به هوش می آید ؟
هنوز ناله ی زینب به گوش میآید
چه کربلاست ...
کز آن بوی سیب می آید ؟
صدای ناله ی مردی غریب میآید
چه کربلاست ...
کز او بوی مشک می آید ؟
هنوز ناله زلب های خشک میآید
چه کربلاست ...
که بویِ گلاب می آید ؟
صدای گریه ی طفل رباب میآید
چه کربلاست ...
که بانگ صفیر می آید ؟
هنوز ناله ی طفلی صغیر میآید
چه کربلاست ...
از آن ناله ی رباب آید ؟
صدای ناله ی لالاییِ
علی بخواب آید ...
شاعر : #حاج_علی_انسانی
.
#فاطمیه
تلخیص گفتگوی امیرالمؤمنین با زهرای مرضیه س
آیینهها
آینه با آینه شد روبه روی
خوش بود آیینهها را گفتوگوی
بسته لب، از شرح سوز و سازها
چشمها گفتند بر هم رازها
رازها گفتند با هم با نگاه
هر دو آیینه، مکدّر شد ز آه
گفت ای آیینۀ بشکستهام
جز تو، در بر روی عالم بستهام
ای بهشت آرزوهای علی
ای دو چشمت دین و دنیای علی...
شام غم را پرتوِ اُمّیدِ من
کوکب من، ماه من، خورشید من!
یک نگاهت بِه ز صد خُلد بَرین
نی، که یک ایمای تو خُلدآفرین!
خانۀ ما گرچه از خِشت است و گِل
خشت روی خشت نَه، دل روی دل
آستانش، آسمانِ آسمان
سقف، بالاتر ز بام کهکشان
پایۀ دیوار آن، بر طاق عرش
وز پَرِ خود عرشیان آورده فرش
خاک آن را، شُسته آب سلسبیل
گَرد آن را رُفته، بال جبرئیل
ناودانریزش، بِه از ماءِ مَعین
بوریایش، گیسوانِ حور عین
روشنی زین خانه دارد، نور هم
روزَنَش، بُرده سبق از طور هم
تا تو هستی قبلۀ کاشانهام
کعبه میگردد به گِرد خانهام
آنچه در این خانه خود را مینُمود
عشق بود و عشق بود و عشق بود
خانۀ ما گُلبنِ صدق و صفاست
فاش گویم خانۀ عشق خداست
نورها از پرتو روبند توست
آفتاب خانهام لبخند توست
گو بگردانند روی از من همه
دوست تا زهراست، گو دشمن همه!
گو به آن، کز تیغ من در واهمهست
ذوالفقارم جوهرش از فاطمهست
آسمانِ چشمِ تو تا اَبری است
کاسۀ صبرم پُر از بیصبری است
جانمازت، ای بهشت خانهام،
بُرده دل از خشت خشت خانهام
گفت ای هستی من از هستِ تو
باعثِ برپایی من دستِ تو
نیست غم، گر خلق با من دشمن است
تا تویی با من، دو عالم با من است
وی به نخل آرزویم شاخ و برگ
ای هوادار علی، تا پای مرگ
زآنهمه ایثار، مَرهون توأم
ای سراپا عشق، ممنون توأم
نام خود را خصم داغ ننگ زد
دید با خود شیشه داری، سنگ زد
ای صدف، آن گوهر یکدانه کو؟
غنچۀ نشکفتۀ گلخانه کو؟
شسته دست از جان، تن جانانه شست
شمع شد، خاکستر پروانه شست...
دستِ دستِ حق چو بر بازو رسید
آنچنان خم شد که تا زانو رسید
دست، از بازوی بشکسته، خجل
بازو، از دستی که شد بسته، خجل
با زبان زخم، بازو، راز گفت
دست حق، شد گوش و آن نجوا شِنُفت...
گفت بازو، من که رفتم خونفشان
تو، یدالله، فوق ایدیهم، بمان
راز هستی در کفن پیچیده شد
لالهای با یاسمین پوشیده شد
دو پسر، سبقت گرفته از پدر
جانب مادر، روان بی پا و سر
این، به روی سینۀ مادر فِتاد
آن، رخ خود بر کف پایش نهاد
ناگهان بند کفن، خود باز شد
داستان عشق، باز آغاز شد...
مانده حیران، بر که گرید آسمان
بهر مادر، یا پدر، یا کودکان؟...
نیمهشب تابوت را برداشتند
بار غم بر شانهها بگذاشتند
هفت تن، دنبال یک پیکر، روان
وز پی آن هفت تن، هفت آسمان
ظاهرا تشییع یک پیکر، ولی
باطناً تشییع زهرا و علی...
ابرها گریند بر حال علی
میرود در خاک، آمال علی
آه، سرد و بغض پنهان در گلو
بود با آن عده، گرم گفتوگو
مرهمی خرج دلم چاکم کنید
همرهان، همراه او خاکم کنید!
زَمزَمش در چشم و لَب در زمزمه
در سخن با خاطرات فاطمه:
مرغ جانت از قفس، آزاد شد
رفتی اما دوست، دشمنشاد شد!
شب نهادی پا به کوچکخانهام
میبَرم شب هم تو را بر شانهام
خانهام را رشک گلشن داشتی
سوختی چون شمع و، روشن داشتی...
ذرهای مِهر تو در کاهِش نبود
بر لبت نُهسال، یکخواهش نبود!
بارها ،از دوش من برداشتی
جای آن تابوت خود بگذاشتی
ای تو را کار و عبادت، متصل
دستۀ دستاس، از دستت خجل
یاد داری خانه هرگه آمدم
با تپشهای دلم در میزدم؟
با صفای کامل و مِهر تمام
صد غمم بردی ز دل با یککلام
بس نگاه ناتمامم کردهای
با لب بیجان، سلامم کردهای
من که بودم با تو غرق آرزو،
خاک میریزم به فرق آرزو
نی علی از درد، گلگون گریه کرد
از غمت دیوار و در، خون گریه کرد
داغ تو بنیانکَنِ صبر علیست
خانۀ بیفاطمه قبر علیست...
تا علی ماهش به سوی قبر بُرد
ماه، رخ از شرم، پشت ابر برد
آرزوها را علی در خاک کرد
خاک هم گویی گریبان چاک کرد
زد صدا، ای خاک! جانانم بگیر
تن، نمانده هیچ از او، جانم بگیر
ناگهان بر یاری دست خدا،
دستی آمد همچو دست مصطفی
گوهرش را از صدف، دریا گرفت
احمد از داماد خود زهرا گرفت
گفتش ای تاج سرِ خیل رسُل
وی بَرِ تو خُرد، یکسر جزء و کل،
از من این آزردهجانت را بگیر!
بازگرداندم، امانت را بگیر...
اولین نُهسال از آن تو بود
شمع بزم جان و مهمان تو بود
گرچه همچون جان، عزیزش داشتی
نوروَش بر چشم من بگذاشتی
میکِشد خجلت علی از محضرت
یاس دادی، میدهد نیلوفرت!
او که بعد از تو، شبی راحت نخفت
قصهای از غصههای خود نگفت
از ستمهایی که آمد بر سرش
داوری آورده نزد داورش
#حاج_علی_انسانی
4_5926974230469018943.mp3
39.65M
#فاطمیه
◾️السلام علیکیا فاطمه الزهرا◾️
@emame3vom
🎤 #حاج_علی_انسانی
📜روضه حضرت زهرا(س)
ای خدا روز جزا جز تو کسی قاضی نیست
مادرم زان دونفر تا به ابد راضی نیست
4_5841182640983508629.mp3
14.26M
#حاج_علی_انسانی #فاطمیه
جلسه 27 دی ماه 1398
بیت حاج علی #انسانی
@emame3vom
4_5926974230469018943.mp3
39.65M
#فاطمیه
◾️السلام علیکیا فاطمه الزهرا◾️
@emame3vom
🎤 #حاج_علی_انسانی
📜روضه حضرت زهرا(س)
ای خدا روز جزا جز تو کسی قاضی نیست
مادرم زان دونفر تا به ابد راضی نیست
#مناجات
#ماه_مبارک_رمضان
اومدم آشتی کنم وقتشه حالا آخدا
روت و برنگردون از من،جون مولا آخدا
من میخوام ساده و بی پرده باهات حرف بزنم
مثه اون چوپون که بود دوره ی موسی آخدا
هر چی بنده بد باشه، تو زود ازش راضی می شی
نمیخوای میون مردم بشه رسوا آخدا
من که روشو ندارم، اسمتو برلب بیارم
امّا تو گفتی بیا بگو خدایا، آخدا
بدم و،یه عمریه برای اینکه خوب بشم
می کنم هی با خودم امروز و فردا آخدا
من می خوام غیر خودت به هیچ کسی رو نندازم
دَستامُو دراز کنم پیش تو تنها آخدا
تو که بهتر از همه می دونی من چیکاره ام
جونِ مولا – نزنی پَردَه مو بالا آخدا
باورم نمی شه فردا تو منو بسوزونی
دشمن مولا بایسته به تماشا آخدا
هر چی من بد می کنم بازم تو خوبی میکنی
نه با من با هر بَدی خوب میکنی تا آخدا
به گُل روی علی و بچّه هاش خوارم نکن
بی- اونا چیکار کنم روز مبادا آخدا
دیده رو،ندیده گیر،منو به اربابم ببخش
مَردِ مَردا – پسر بی بی و مولا آخدا
اونی که به زیر بار زور نرفت و کشته شد
با لب تشنه کنار دو تا دریا آخدا
دست آخر اومدن خیمه هاشم آتیش زدند
بچّه هاشم فراری همه به صحرا آخدا
#حاج_علی_انسانی
#مناجات_با_خدا
.
«من دست خالی آمدم، دست من و دامان تو
سر تا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو
تو هر چه خوبی من بدم، بیهوده بر هر در زدم
آخر به این در آمدم، باشم کنار خوان تو
من از هر در راندهام، من رانده واماندهام
یا خوانده یا ناخواندهام، اکنون منم مهمان تو
پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد
هر در به رویم بسته شد، جز درگه احسان تو
گفتم منم در میزنم، گفتی به تو سر میزنم
من هم مکرر میزنم، کو عهد و کو پیمان تو؟
سوی تو رو آوردهام، ای خم سبو آوردهام
من آبرو آوردهام، کو لطف بیپایان تو؟
حال من گوشهنشین، با گوشه چشمی ببین
جز سایه پرمهرتان، جایی ندارم جان تو
من خدمتی ننمودهام، دانم بسی آلودهام
اما به عمری بودهام، چون خار در بستان تو »
🌹میلاد امام رئوف مبارک باد
#حاج_علی_انسانی
#زمزمه
#دهه_کرامت
.
#فوری
💐💐💐💐💐💐
هم اکنون پخش زنده #جشن_مباهله از شبکه سوم سیما
#مباهله بزرگترين فضيلتِ
اميرالمؤمنين علی علیه السلام در قرآن
#حاج_علی_انسانی
ستاد مردمی مباهله
4. ذکر پایانی.mp3
7.9M
#استاد_حیدرزاده
#ذکر_پایانی
ابالفضل ... تکرار
علمدار ...
سپهدار ...
ای علمدار سپاه منو
ای میر عرب
دیده بگشا و نظر
که چه آمد به سرم
دیده بر هم منه ای
سرو به خون غلطیده
تا نگویند حسین ،
داغ برادر دیده ..
اباالفضل ... تکرار
ای اهل حرم ، میرو علمدار نیامد
علمدار نیامد ، علمدار نیامد
سقای حسین ، سید و سالار نیامد
علمدار نیامد ، علمدار نیامد
#غزل_مرثیه
اي ساقيِ سرمستِ ز پا افتاده
دنبال لبت ، آب بقا افتاده
دست و علَم و مشك
سه حرفِ عشق است
افسوس، ز هم اين سه جدا افتاده
شاعر : #حاج_علی_انسانی
ای باوفا ابالفضل
مشکل گشا ابالفضل
هرکی دلش گرفته
بخونه یا اباالفضل
چه شد آن دستِ بلندی
که به آواز بلند
دعویش بود
که من بازوی حیدر دارم
اباالفضل ...
یلِ کربُ بلا : علمدار حسین
یا کاشفَ الکرب
اَن وَجهِ الحُسین ...
حیدر ، حیدر ... ( تکرار )
ای باوفا ابالفضل
مشکل گشا ابالفضل
هرکی دلش گرفته
بخونه یا اباالفضل
مولای ما اباالفضل (2)
رفتی و خوب نگاه کن
داره علَم می افته
نگاه دشمنامون ،
سمتِ حرم می افته
زینب باگریه میگه
امون از این غم و درد
نشد که آب بیاری
خودت به خیمه برگرد
ابالفضل ....
#یادآوری
استفاده از شعرهای کوتاه مختلف ، برای #مدیریت جمعیت است ، وگرنه این جور وقت ها جمعیت شور زن ، به هیچ وجه به حرف مداح گوش نمیکنند و فقط در حال شور زدن خودشان هستند و کار از دست مداح خارج می شود !
.
#حضرت_زینب
#استاد_حیدرزاده
تو گردشِ ثبات اهلبیتی
تو مجمعِ صفات اهلبیتی
حسین امیدِ خلق ، در عالَمین
ولی به هر غم ، تو امید حسین
#بی_بی_جان
هیچ گلی ندیده خندیدنت
مگر به لحظه ی حسین دیدنت
صبر ز صبرِ تو به تنگ آمده
شیشه ی تو به جنگِ سنگ آمده
ز کودکی ، دایه ی تو ، غم شده
قامتِ غم ، در غمِ تو ، خم شده
نیست فلک به قدر، هم پایهات
ندیده همسایه ی تو ، سایه ات
روی تو حسرتِ دلِ آفتاب
موی تو شب ندیده حتّی بخواب
#حاج_علی_انسانی
.👇
.
.
#امام_سجاد
#شهادت_امام_سجاد_ع
#واحد شهادت امام سجاد(ع) -( به تاب و تَعبَم من، ز غم لَبالَبم من )
به تاب و تَعبَم من، ز غم لَبالَبم من
اگر که زنده ماندم، رَهین زینبم من
منم یوسف زهرا که مانده ام به صحرا
واویلا واویلا
منم غریب شهری، که آشنا ندارد
کسی جز غُل و زنجیر، به من وفا ندارد
منم یوسف زهرا که مانده ام به صحرا
واویلا واویلا
اگر مرا نکشتند، نه اینکه بود امانم
عدو گمان نمی کرد، که من زنده بمانم
منم یوسف زهرا که مانده ام به صحرا
واویلا واویلا
چنان عدو دو پایم، به زیر ناقه بسته
که دانه های زنجیر، به اُستخوان نشسته
منم یوسف زهرا که مانده ام به صحرا
واویلا واویلا
به عمّه بس جفا شد، چو ماهِ نو، دو تا شد
شد آنگونه هِلالی، که انگشت نُما شد
منم یوسف زهرا که مانده ام به صحرا
واویلا واویلا
شاعر: #حاج_علی_انسانی
👇
نیمه شب تابوت را برداشتند
بار غم بر شانه ها بگذاشتند
هفت تن ، دنبال یک پیکر ، روان
وز پی آن هفت تن ، هفت آسمان
این طرف ، خیل رُسُل دنبال او
آن طرف احمد به استقبال او
ظاهراً تشییع یک پیکر ولی
باطناً تشییع زهرا و علی
امشب ای مَه ، مهر ورز و خوش بتاب
تا ببیند پیش پایش آفتاب
دو عزیز فاطمه همراهشان
مشعل سوزان شان از آهشان
ابرها گریند بر حال علی
می رود در خاک آمال علی
چشم ، نور از دست داده ، پا ، رمق
اشک ، بر مهتاب رویش ، چون شفق
دل ، همه فریاد و لب ، خاموش داشت
مُردهای تابوت ، روی دوش داشت
آه سرد و بغض پنهان در گلوی
بود با آن عدّه ، گرم گفت و گوی
آه آه ای همرهان ، آهسته تر
می برید اسرار را ، سر بسته تر
این تنِ آزرده باشد جان من
جان فدایش ، او شده قربان من
همرهان ، این لیله ی قدر من است
من هلال از داغ و این بدر من است
اشک من زین گل ، شده گلفام تر
هستی ام را می برید ، آرام تر
وسعت اشکم به چشم ابر نیست
چاره ای غیر از نماز صبر نیست
چشم من از چرخ ، پُر کوکب ترست
بعد از امشب روزم از شب ، شب ترست
زین گل من باغ رضوان نفحه داشت
مصحف من بود و هجده صفحه داشت
مرهمی خرج دل چاکم کنید
همرهان ، همراه او خاکم کنید
#حاج_علی_انسانی
.
#فاطمیه
#حضرت_زهرا
#مرثیه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#واحد_سنگین
نیمه شب تابوت را برداشتند
بار غم بر شانه ها بگذاشتند
هفت تن، دنبال یک پیکر، روان
وز پی آن هفت تن، هفت آسمان
این طرف، خیل رُسُل دنبال او
آن طرف احمد به استقبال او
ظاهراً تشییع یک پیکر ولی
باطناً تشییع زهرا و علی
امشب ای مَه، مهر ورز و خوش بتاب
تا ببیند پیش پایش آفتاب
@emame3vom
دو عزیز فاطمه همراهشان
مشعل سوزان شان از آهشان
ابرها گریند بر حال علی
می رود در خاک آمال علی
چشم، نور از دست داده، پا، رمق
اشک، بر مهتاب رویش، چون شفق
دل، همه فریاد و لب، خاموش داشت
مُردهای تابوت، روی دوش داشت
آه سرد و بغض پنهان در گلوی
بود با آن عدّه، گرم گفت و گوی
آه آه ای همرهان، آهسته تر
می برید اسرار را، سر بسته تر
این تنِ آزرده باشد جان من
جان فدایش، او شده قربان من
همرهان، این لیله ی قدر من است
من هلال از داغ و این بدر من است
اشک من زین گل، شده گلفام تر
هستی ام را می برید، آرام تر
وسعت اشکم به چشم ابر نیست
چاره ای غیر از نماز صبر نیست
چشم من از چرخ، پُر کوکب ترست
بعد از امشب روزم از شب، شب ترست
زین گل من باغ رضوان نفحه داشت
مصحف من بود و هجده صفحه داشت
مرهمی خرج دل چاکم کنید
همرهان، همراه او خاکم کنید
🔸شاعر: #حاج_علی_انسانی
____________________
👇
1. طواف.mp3
4.76M
#شهادت_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#حاج_کاظم_دانایی
من ، یاعلی
چو ذره به مهر تو زیستم
جز در هوایِ
ماه لقای تو نیستم
فردا ز چشم خویش
میفکن مرا که من
تا چشم داشتم
به حسینت گریستم
رباعی از :
#حاج_علی_انسانی
#شعر_دوم :
علی است کعبه و
بیت گِلین اوست مَطاف
در این مَطافِ گِلین
فاطمه است گرم طواف
طواف اوّل او
از کنار حیدر بود
شروعش از وسط حجره
تا دم در بود
کسی که رُکن و حرم ،
خشتی از حیاتش بود
طواف دوّم او
بینِ دود و آتش بود
طواف سوّم او
شعله بر جگر می زد
نفس شمرده شمرده
به پشت در می زد
طواف چارم او
جان به کف نهادن بود
دم از علی زدن و
پشت در ستادن بود
طواف پنجم او
شد شهادت پسرش
که گشت در برِ مادر
فدائی پدرش
ششم طواف
چه گویم زضربتِ آن دست
به گوشِ مادرِ سادات
گوشواره شکست
طواف هفتم ،
دادند اجرِ مولا را
در این طواف شکستند
دست زهرا را
در این طواف
به بازوی او نشانه زدند
در این طواف
به حوریّه تازیانه زدند
اگر چه بعد نبی
همچنان علی تنهاست
همیشه حفظ ولایت
به عهده ی زهراست
شاعر : #استاد_سازگار
2. روضه.mp3
6.06M
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
#قسمت_دوم
و گریز به روضه حضرت علی اکبر
( علیه السلام )
دود بود و آتش و دیوار و در
بهر محسن کردم احساس خطر
هر چه نیرو داشتم بردم به کار
تا نبیند غنچه ام آسیب خار
بازویم کم کم چو از کار اوفتاد
کار با مسمار و دیوار اوفتاد
صدای ناله او را
ز پشت در شنیدم من
خدا داند که از زینب
خجالت میکشیدم من
#حاج_علی_انسانی
مدینه منوره
۸ مردادماه ۱۳۹۸
2. روضه.mp3
6.06M
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
#قسمت_دوم
و گریز به روضه حضرت علی اکبر
( علیه السلام )
دود بود و آتش و دیوار و در
بهر محسن کردم احساس خطر
هر چه نیرو داشتم بردم به کار
تا نبیند غنچه ام آسیب خار
بازویم کم کم چو از کار اوفتاد
کار با مسمار و دیوار اوفتاد
صدای ناله او را
ز پشت در شنیدم من
خدا داند که از زینب
خجالت میکشیدم من
#حاج_علی_انسانی
مدینه منوره
۸ مردادماه ۱۳۹۸
4_5837143752522598302.m4a
7.16M
#استاد_حاج_علی_انسانی🎤
تو در پی خود، قافله در قافله داری
در سلسلهٔ زلف، دو صد سلسله داری
با آنکه خود از منتظرانت گله داری
سوگند به آن اشک که در نافله داری
با یک نگه خود مس ما را تو طلا کن
آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن
ای گمشدهٔ مردم عالم به کجایی؟
کی از مه رخسارهٔ خود پرده گشایی؟
ما ریزهخوریم و تو ولینعمت مایی
هر جمعه همه چشم به راهیم بیایی
یک پرتو از آن چاردهم جمعه نیامد
بیش از ده و یک قرن شد، آن جمعه نیامد
بشکسته ببین سنگ گنه بال و پر از ما کس نیست در این قافله، واماندهتر از ما ما بیخبریم از تو و تو باخبر از ما
ما منتظِر و خونْ دلت ای منتظَر از ما
ما شبزدهایم و تو همان صبح سپیدی
تنها تو پناهی، تو نویدی، تو امیدی
عشق ابدی و ازلی با تو بیاید
شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید
آرامش بینالمللی با تو بیاید
ای عِدلِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید
عمریست که در بوتهٔ عشقت بهگدازیم
هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم هرچند که ما بهرهور از فیض حضوریم
داریم حضور تو و مشتاق ظهوریم
نزدیک تو بر مایی و ماییم که دوریم
با دیدهٔ آلوده چه بینیم؟ که کوریم
در کوه و بیابان ز چه رو دربدری تو؟
هم منتظِر مایی و هم منتظَری تو...
#حاج_علی_انسانی
@navaye_asheghaan
#امام_حسین_علیه_السلام
من از کودکی عاشقت بوده ام
قبولم نما گرچه آلوده ام
مبادا برانی مرا از درت
به بازوی بشکسته مادرت
به عشق تو هرکس که منسوب شد
اگر بد بود عاقبت خوب شد
غمت حاصل زندگانی من
به راه تو طی شد جوانی من
من از ریزه خواران خوان تو ام
اگر چه بدم میهمان توام
به عشقت از آن دم که خو دادی ام
به چشم همه آبرو دادی ام
ز در راندگانت حسابم مکن
گدایم، کرم کن – جوابم مکن
ازین رو سپیدم بر داورم
که من هم سیاهی این لشگرم
#حاج_علی_انسانی
.
#مرثیه
#واحد #فاطمیه #حضرت_زهرا
کشته شد محسن و آنان که تماشا کردند
سندِ تیر به اصغر زدن امضا کردند!
آن قَدَر کرد ستم بعدِ نبی امتِ او
که دو تا قامت محبوبه ی یکتا کردند!
آبِ غسلش نشده خشک، که تر دامن ها
کینه ورزی به عزیزِ شه بطحا کردند
درگرفت آتش و زهرا و پسر در پسِ در
کو زبانی که بگویم چه به زهرا کردند؟!
زده بودند به لب ها همه چون قفلِ سکوت
چاکران، خیره شده حمله به مولا کردند
باغبان بند به گردن، گل و غنچه پرپر!
باغ سرسبزِ نبی را همه یغما کردند
کودکان گه به پدر، گاه به مادر گریان
دستِ خود سوی سما برده،خدایا کردند!
استاد #حاج_علی_انسانی ✍
@navaye_asheghaan
4. من از کودکی.mp3
3.46M
#اسارت_حضرت_زینب
( سلام الله علیها )
#مرحوم_کافی
من از کودکی عاشقت بوده ام
قبولم نما گرچه آلوده ام
مبادا برانی مرا از درت
به بازوی بشکسته ی مادرت
شاعر :
#حاج_علی_انسانی
دستور داد عمر سعد ، یه مشت عرب ها بیان محمل ها را ببندند ، آمدند محمل ها را بستند ، گفت حالا برید این زن و بچه ها رو سوار کنید
آه ، اومدند این بی بی ها رو سوار کنند ، دو تا دخترِ علی و زهرا .... ، زینب و اُمِ کلثوم ، این چادرهای عصمت وعفت را به کمر زدند
آی مردا شماها کنار برید ، ما خودمون ، خودمون رو سوار میکنیم ، آخه ما بچه های فاطمه ایم ، ما ناموس قرآنیم ، ما ناموس دینیم ...
این دو تا خواهر یه مشت زن و بچه رو سوار کردند ، حالا همه نگاه میکنند ببینند این دو تا خواهر چه میکنند
خدا ، یه وقت دیدند ، زینب خواهرش رو سوار کرد
همه نگاه میکنند ببینند زینب چه میکنه ؟
یه وقت دیدند زینب روشو برگردوند طرف گودال قتلگاه ، صدا زد #حسین_جان پاشو داداش
برادرم پاشو ، زینبت رو سوار کن ، خودشو انداخت رو بدن پاره پاره ی برادر ...
آی ، علاقمندان به ابی عبدالله ، بگم ؟ ... خدا ، دیگه زینبِ فاطمه نگفت چه شدو چه کردند ...
اما آی زن و مرد ، یه وقت اون دخترِ امام حسین ، از توی محمل صدا زد : بابا پاشو ببین دارند زینب رو کتک می زنند ...
وَ سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا
أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ
( آیه 227 سوره شعراء )🍂🌾
@navaye_asheghaan
4_6033117784479629697.mp3
3.97M
تحلیل مداحی
روضه #اربعین
با نوای: #حاج_حسن_خلج
شاعر شعر اول: #حاج_علی_انسانی
شاعر شعر دوم: #مصطفی_متولی
#موضوع : لطائف و ظرائف در روضه
غريبه گان مُرُوَت حيا نمي كردند
ز هيچ گونه جنايت اِبا نمي كردند
ستاره گان حرم را به ريسمان بستند
بگو ز جور ، زمين را به آسمان بستند
ميان آن همه لشکر چو بي كسم ديدند
به اشك بي كسي ام ناكسانه خنديدند
از جان خود اگر چه گذشتم به راحتی
دل کنده ام ولی ز تنت با چه زحمتی
می خواستم به پات سرم را فدا کنم
اما به خواهر تو ندادند مهلتی
بهتر نبود جای تو من کشته می شدم؟
بی تو چگونه صبر کنم،با چه طاقتی؟
از بس برای زخم لبت گریه کردهایم
چشمی ندیدهام که ندیده جراحتی
تو رفتی و غرور حریمت شکسته شد
هنگام غارت حرم، آن هم چه غارتی
آتش زدند خیمۀ ما را و بعد از آن
دزدیده شد تمامی اشیاء قیمتی
کم مانده بودخم بشوم، کم بیاورم
از دست تازیانۀ بیرحم لعنتی
@navaye_asheghaan