eitaa logo
کانال نوای عاشقان
16.8هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.5هزار ویدیو
387 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. شب آخر مجالس فاطمیه 📋 بلند شو مهربون نگام کن (ع) (س) با نوای حاج مهدی سلحشور و حاج ابوذر بیوکافی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بلند شو مهربون نگام کن نفس بکش بازم صدام کن فکری به حال گریه‌هام کن (با حضرت اومدی کنار بدن داداشش؟) بلند شو مهربون نگام کن *ببین شکسته شدم* نفس بکش بازم صدام کن فکری به حال گریه‌هام کن پاشو، دستمو بگیر شکسته کمرم، پاشو حرمله میخنده به چشم ترم، پاشو... *رزمنده‌های دفاع مقدس! اونایی که رفقاتون شهید شده، حتما ضجه‌های کنار ابدان رفقای شهیدتون رو یادتونه . اون فردی که شهید میشه هرچقدر برا آدم بیشتر عزیز باشه، طرف مقابل بیشتر بی‌تاب میشه. یه وقتی زینب تو خیمه دید صدای گریه حسین داره میاد. بلند بلند داره گریه میکنه؛ "نظر زدن ماه لشکرم رو ازم گرفتن برادرم رو" هر کدوم از شهدا رو زمین می‌افتادن، اباعبدالله میومد تو خیمه یه جولان میداد، اینا به هیبت اباعبدالله نگاه میکردن، همه آرام میشدن. اما عباس که افتاد زمین، کنار زینب حسین زانوها رو بغل گرفت. طوری کنار زینب گریه می‌کرد؛ گفتن: حسین! کنار زن‌ها نشستی داری گریه میکنی؟! مردی بیا وسط میدون....* خودم رو به سختی رسوندم بالاسرت مرثیه خوندم غصه نخور که تشنه موندم سخته، ببینم نیستی و بی‌برادرم، سخته... *همه غصه‌های عالم به قلب اباعبدالله فرود اومد. اینی که روایت میفرماد: وقتی امیرالمومنین اومد کنار بدن بی‌بی جان، تا یه نگاه به این بدن انداخت، "وَ هاجَ بِهِ الحُزْن " هرچی غم تو عالم بود یهو به دل امیرالمومنین نازل شد. میگن زانوهای مولا سست شد، یهو نشست کنار بدن. هی صدا میزد فاطمه... وقتی جوابشو نمیداد، گفت من علی‌ام جوابمو بده. (دقیقا همین تکرار شد.) @emame3vom وقتی آقا اباعبدالله اومد کنار بدن عباس، یهو این دست‌ها رو که دید بریده شده، فرق‌و دید شکافته شده، پاها رو که قطع کردن، چشم‌ها دریده شده، یهو افتاد ؛ علمدارم! باهات چی کار کردن...* (حالا غم آقا رو ببین! غیرتی ناموس پرست! غصه بعد عباس آقا این بود.) داداشم پاشو بسوزه خیمه‌ها سخته ... *اینا به معجرها رحم نمیکنن، اینا به زینب رحم نمیکنن، اینا به گوشواره رقیه رحم نمیکنن....* حسین..... @emame3vom ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مداحی‌های حاج ابوذر بیوکافی
3. قسمت اول.mp3
9.14M
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا قَمرَ العَشیرَة (علیه السلام) قسمت اول : شعر خوانی بی شک تو صبح روشنِ شب های تیره ای ..
4. روضه.mp3
12.63M
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا قَمرَ العَشیرَة (علیه السلام) قسمت دوم : روضه
4. روضه.mp3
13.91M
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا قَمرَ العَشیرَة (علیه السلام) قسمت سوم : روضه مداح پایان جلسه حاج رضا ایزدی هستند شب نهم محرم الحرام ۱۳۹۶ ، هیئت ثارالله ، قم
4. گریز به کربلا.mp3
4.69M
( علیه السلام ) همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته بچه ها دویدند جلو ، بابا چی شد ؟ بابا قربونتون برم ، چرا دست از غسل دادن کشیدید ؟ شاید فرموده باشند : اسماء دست از دل علی بردار ! الان دستم رسید به وَرمِ بازوی بی بی .. تو زهرا بینی و من روی نیلی تو صورت بینی و من جای سیلی تو بینی از علی آه شبانه نمیبینی تو جای تازیانه ...؟ تو میبینی علی را زار و خسته نمی بینی تو پهلوی شکسته ... از همینجا دلت رو ببرم کربلا ، بگم یا علی ، یاعلی ، نیمه دل شب دستتون رسید به بازوی وَرم کرده بی بی ، طاقت از کف دادید ، سرتون رو روی دیوارگذاشتید و گریه کردید ؟ اما بمیرم برا اون آقایی که کربلا ... به به ، تا نام میاد ، جور دیگه ناله میزنی ، اگه بگم کجای کربلا ، بهتر ناله میزنی .. بمیرم برا اون آقایی که وقتی رسید کنار نهر علقمه .. حسییین .. تا نگاش به بدنِ علمدارش افتاد .. مدینه فقط بازو وَرم کرده بود ، اما کربلا ، تا نگاه کرد ، دید دستای عباسش رو ؟ به به به به ، ان شاالله تو حرمش .. یادِ اربعین بخیر ، حرمِ حضرتِ عباس و غوغای کربلا .. یه نگاه کرد دید عمودِ آهن به فرقِ عباسش زدند ! یه نگاه کرد دید پاهاشو قطع کردند ! تیر به چشمش زدند .. دیگه کسی رو نداشت ! یه جمله فرمود : اَلانَ اِنکسَرَ ظَهری « اکنون کمر من شکست » ! ای زورِ بازوی حسین سرت به زانوی حسین حرفی بزن علمدار حرفی بزن علمدار..
9. دیگر مرا.mp3
1.75M
( سلام الله علیها ) دیگر مرا اُمُّ البنین نخوانید زیرا که من دیگر پسر ندارم ( سقای دشت کربلا ، « اباالفضل » دستش شده ازتن جدا « اباالفضل » ) تکرار ( میگه دیدم حسین خم میشه ، یه چیزی رو از زمین برمیداره و بوسه میزنه ، گفتم خدا ، حسین قرآن پیدا کرده ، کنار علقمه ، اما نزدیکتر شدم دیدم ، داره دستای بریده ی عباس رو بوسه میزنه ... ای حسین ... )
( سلام الله علیها ) حجه الاسلام والمسلمین اَلسَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةُ الزَّهرا ،آجَرَکَ الله فی مُصیبَتِ اُمِّک ، بزارید از همین امروز شروع کنم ، بدن خانومشو دفن کرد ، دیدن گریه امان پیغمبر(ص) رو گرفته ، هم تو قبر داره زار زار گریه میکنه ، هم خدیجه رو دفن کرد ،لحد وچید ...اینقده گریه کرد .... هرچی زیر بغلشو گرفتن دلش آرام و قرار نداشت ، یه پیغمبر(ص) بود و یه فاطمه ۵ ساله... برگشت منزل ، هنوز قطرات اشک روی صورت مبارک غلطان بود ، فاطمه آمد ، دورِ بابا می گشت ،... هی میگفت : اَینَ اُمّی ؟ اَینَ اُمّی ؟ اَینَ اُمّی ؟ بابا بگو ببینم ، مادرم کجاست ؟ پیغمبر(ص) ، بغلش گرفت ، آرومش کرد ، بوسیدش ، فرمود : دخترم ، جبرئیل برام خبر آورد ، مادرت توقصری از قصرهای بهشتیه ، نگران نباش .... ها ... امشب دلهاتون رو میخام ببرم یه جایی که خیلی باهاش کار داریم ، هر گِره کوری به کارت بخوره ، میری سراغ این آقا ... اینجا یه دختر بود ، سراغ گرفت ، جلوی باباش سد شد ، هی میگفت : اَینَ اُمّی ؟ اَینَ اُمّی ؟ یه نازدانه ای هم ، کربلا من می‌شناسم ، تا دید بابا داره از علقمه میاد ، جلوی بابا سد شد، هی دورِ ابی عبدالله میگشت ، هی می گفت : اَینَ عَمّی ؟ بابا اَینَ عَمّیَ العَبَّاس ؟ اینجا دیگه ابی عبدالله نتونست طاقت بیاره ،حسینم گریه کرد ، تا ابی عبدالله گریه کرد ، نوشتن زینب هم رسوند خودشو ، گریه کرد ، زینب هم سوال کرد : اَخی ، اَینَ اَخیَ العبَّاس ... گریه ابی عبدالله بیشتر شد ... حواله کن ... ها ... از شام غریبان اُمُّ المومنین رفتیم علقمه و روضه قمربنی‌هاشم ... ها ... داداش بگو ببینم برادرم عباس رو چه کردی ؟ جواب سکینه و جواب زینب هردو رو اینجوری داد، آمد عمود خیمه عباس رو کشید ، یعنی دیگه آماده ی اسیری بشید ، حسین ...
( سلام الله علیها ) حجه الاسلام والمسلمین اَلسَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةُ الزَّهرا ،آجَرَکَ الله فی مُصیبَتِ اُمِّک ، بزارید از همین امروز شروع کنم ، بدن خانومشو دفن کرد ، دیدن گریه امان پیغمبر(ص) رو گرفته ، هم تو قبر داره زار زار گریه میکنه ، هم خدیجه رو دفن کرد ،لحد وچید ...اینقده گریه کرد .... هرچی زیر بغلشو گرفتن دلش آرام و قرار نداشت ، یه پیغمبر(ص) بود و یه فاطمه ۵ ساله... برگشت منزل ، هنوز قطرات اشک روی صورت مبارک غلطان بود ، فاطمه آمد ، دورِ بابا می گشت ،... هی میگفت : اَینَ اُمّی ؟ اَینَ اُمّی ؟ اَینَ اُمّی ؟ بابا بگو ببینم ، مادرم کجاست ؟ پیغمبر(ص) ، بغلش گرفت ، آرومش کرد ، بوسیدش ، فرمود : دخترم ، جبرئیل برام خبر آورد ، مادرت توقصری از قصرهای بهشتیه ، نگران نباش .... ها ... امشب دلهاتون رو میخام ببرم یه جایی که خیلی باهاش کار داریم ، هر گِره کوری به کارت بخوره ، میری سراغ این آقا ... اینجا یه دختر بود ، سراغ گرفت ، جلوی باباش سد شد ، هی میگفت : اَینَ اُمّی ؟ اَینَ اُمّی ؟ یه نازدانه ای هم ، کربلا من می‌شناسم ، تا دید بابا داره از علقمه میاد ، جلوی بابا سد شد، هی دورِ ابی عبدالله میگشت ، هی می گفت : اَینَ عَمّی ؟ بابا اَینَ عَمّیَ العَبَّاس ؟ اینجا دیگه ابی عبدالله نتونست طاقت بیاره ،حسینم گریه کرد ، تا ابی عبدالله گریه کرد ، نوشتن زینب هم رسوند خودشو ، گریه کرد ، زینب هم سوال کرد : اَخی ، اَینَ اَخیَ العبَّاس ... گریه ابی عبدالله بیشتر شد ... حواله کن ... ها ... از شام غریبان اُمُّ المومنین رفتیم علقمه و روضه قمربنی‌هاشم ... ها ... داداش بگو ببینم برادرم عباس رو چه کردی ؟ جواب سکینه و جواب زینب هردو رو اینجوری داد، آمد عمود خیمه عباس رو کشید ، یعنی دیگه آماده ی اسیری بشید ، حسین ... @navaye_asheghaan
1. هر گرفتاری.mp3
10.63M
( علیه السلام ) هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت رزق و روزیِ تمام خاندانش را گرفت خوش به‌حالِ سائلی که سائلِ عباس شد خوش به‌حال آن که از عباس نانش را گرفت روزِ محشر ، دست‌هايش دستگيري مي‌كند دستِ خود را داد ، دستِ دوستانش را گرفت هيچ كس اندازه‌ي عباس شرمنده نشد كربلا ، بدجور از او امتحانش را گرفت از خجالت آب شد ، آب آورِ كرب و بلا عصرِ تاسوعا امان‌نامه ، امانش را گرفت چشم‌هايش ، پاسبان‌هايِ بَناتِ خيمه بود حرمله با تير ، چشمِ پاسبانش را گرفت
1. هر گرفتاری.mp3
6.5M
( علیه السلام ) هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت رزق و روزیِ تمام خاندانش را گرفت خوش به‌حالِ سائلی که سائلِ عباس شد خوش به‌حال آن که از عباس نانش را گرفت روزِ محشر ، دست‌هايش دستگيري مي‌كند دستِ خود را داد ، دستِ دوستانش را گرفت هيچ كس اندازه‌ي عباس شرمنده نشد كربلا ، بدجور از او امتحانش را گرفت از خجالت آب شد ، آب آورِ كرب و بلا عصرِ تاسوعا امان‌نامه ، امانش را گرفت چشم‌هايش ، پاسبان‌هايِ بَناتِ خيمه بود حرمله با تير ، چشمِ پاسبانش را گرفت تيرها در پيكرش وقتِ زمين خوردن ، شكست بس كه خون رفت از تنش ، آخر توانش را گرفت « صارَ کَالْقُنْفُذ » برايِ تيرها جايي نماند ناگهان سر نيزه‌اي حجمِ دهانش را گرفت قتل او کار عمود آهن و نیزه نبود تیرهایی که به مشکش خورد جانش را گرفت از بغل ، تا که سرش را بر سرِ نیزه زدند گریه‌های ناتمامی خواهرانش را گرفت ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
( سلام الله علیها ) ( علیه السلام ) حجه الاسلام والمسلمین دیگر مرا اُم البنین نخوانید دیگر مرا به این سِمَت ندانید @navaye_asheghaan
2. از آن موقعی.mp3
2.99M
( سلام الله علیها ) ( علیه السلام ) حجه الاسلام والمسلمین از اون موقعی که این کاروان از مدینه بیرون آمد ، اُم البنین ( سلام الله علیها ) ، می آمد کنار قبرستان بقیع صدا میزد دیگه به من اُم البنین نگویید دیگر مرا اُم البنین نخوانید دیگر مرا به این سِمَت ندانید من نبودم کربلا ، ببینم با عباسم چکار کردند ؟ ولی برام خبر آوردن ، دست هاشو از بدنش جدا کردند ... واویلا ... چه موقعی رو این بی بیِ مُجلّله ، در نظر داشت ؟ همان موقعی که « «لَمّا قُتِلَ الْعَبّاسُ بانَ الْانْکِسارُ فى وَجْهِ الْحُسَیْنِ » در زیارت نامه اش بخوانیم : « أَشْهَدُ أَنَّكَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً » مظلوم شهید شدی آقاجان ، ... چون در میدان شجاعت ، اگه از یک طرف دشمن بیاد ، دفاع برای شجاع خیلی آسانه ، اما درباره اباالفضل داره : « وَ حَمَلُوا عَلَیْهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ » ... از همه طرف حمله شد به اباالفضل ، ... یاالله ... عرض کنم یا نکنم ، برادرها ، دیده اید آدم از بالای بلندی ، بخواد رو زمین بیاید ، باید این دستها رو جلوی صورت بگیره ، با صورت نیاد به روی زمین ، ... یاالله ... ابالفضل که دست در بدن نداشت ، بمیرم ، یه وقت دیدند آقا با صورت ، به روی زمین .. ای اهل حرم میرو علمدار نیامد علمدار نیامد ، علمدار نیامد « حسین ... » سقای حسین سید و سالار نیامد علمدار نیامد ، علمدار نیامد « حسین ... » وَ قَتَلْ عَبَّاسْ ، وَ سَقَطَ الْعَبَّاسْ ، وَ سَقَطَ الْعَبَّاسْ ... @navaye_asheghaan
2. از آن موقعی.mp3
2.99M
( سلام الله علیها ) ( علیه السلام ) حجه الاسلام والمسلمین از اون موقعی که این کاروان از مدینه بیرون آمد ، اُم البنین ( سلام الله علیها ) ، می آمد کنار قبرستان بقیع صدا میزد دیگه به من اُم البنین نگویید دیگر مرا اُم البنین نخوانید دیگر مرا به این سِمَت ندانید من نبودم کربلا ، ببینم با عباسم چکار کردند ؟ ولی برام خبر آوردن ، دست هاشو از بدنش جدا کردند ... واویلا ... چه موقعی رو این بی بیِ مُجلّله ، در نظر داشت ؟ همان موقعی که « «لَمّا قُتِلَ الْعَبّاسُ بانَ الْانْکِسارُ فى وَجْهِ الْحُسَیْنِ » در زیارت نامه اش بخوانیم : « أَشْهَدُ أَنَّكَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً » مظلوم شهید شدی آقاجان ، ... چون در میدان شجاعت ، اگه از یک طرف دشمن بیاد ، دفاع برای شجاع خیلی آسانه ، اما درباره اباالفضل داره : « وَ حَمَلُوا عَلَیْهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ » ... از همه طرف حمله شد به اباالفضل ، ... یاالله ... عرض کنم یا نکنم ، برادرها ، دیده اید آدم از بالای بلندی ، بخواد رو زمین بیاید ، باید این دستها رو جلوی صورت بگیره ، با صورت نیاد به روی زمین ، ... یاالله ... ابالفضل که دست در بدن نداشت ، بمیرم ، یه وقت دیدند آقا با صورت ، به روی زمین .. ای اهل حرم میرو علمدار نیامد علمدار نیامد ، علمدار نیامد « حسین ... » سقای حسین سید و سالار نیامد علمدار نیامد ، علمدار نیامد « حسین ... » وَ قَتَلْ عَبَّاسْ ، وَ سَقَطَ الْعَبَّاسْ ، وَ سَقَطَ الْعَبَّاسْ ... @navaye_asheghaan
. 📋 گر چه همه رد می‌کنند از خود گدا را (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گر چه همه رد می‌کنند از خود گدا را آقا محبت کن صدا کن اسم ما را من نوکر خوبی برای تو نبودم خیلی اذیت کرده‌ام آقا شما را کج می‌روم وقتی هوایم را نداری کج می‌گذارم روی هم سنگ بنا را بنشان هم اکنون مادرم را در عزایم آزار دادم من تو را صاحب عزا را پشت درم، درمانده‌ام، در را نبندید از خود مرانی این گدای خرده پا را بی‌آبرویی آمده، ای آبرودار بی‌وقت آمد، آمده وقت مدارا اول گرفتی دست‌های خالی‌ام را آخر پذیرفتی من یک لاقبا را چشمی که گریه می‌کند دار و ندارد درمان نکن این عاشق درد آشنا را یک بار شد چشم انتظارت را نبخشی وقتی به لب دارم نوای کربلا را محض گل روی ابوفاضل عوض کن حال و هوای نوکر سر به هوا را زهرا کنار علقمه پهلو (بازو) گرفته چون دیده بر روی زمین دست جدا را ای کاش می‌شد از تن او در بیارند آرام، تیر و آهن و سرنیزه‌ها را مشکی که پاره بود را بردند خیمه گفتند این هم مشک و این هم آب گوارا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . @navaye_asheghaan
. 📋 روضه حضرت ام البنین (س) (س) (ع) (س) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اینقدر این خانم مؤدب بود، همچین که وارد خونه‌ی امیرالمومنین شد؛ دم در ایستاد صدا زد:« تا زینب خانم این خونه نیاد دم در من وارد نمیشم». همچین که بی‌بی اومد دم در، خانم جان بفرمایید. گفت:« همین توو دهنه‌ی در بهت بگم خانم این خونه تویی، من نیومدم اینجا خانمی کنم؛ من اومدم کنیز شما باشم. چند روزی که گذشت، دید وقتی امیرالمومنین صدا میزنه:« فاطمه!» دید بچه‌های علی یه جوری نگاه می‌کنند؛ دید حسین یه جوری کز می‌کنه یه گوشه«فاطمه!»؛ دید حسن یه جوری زانو‌هاش و بغل می‌گیره. اومد پیش امیرالمومنین:« آقا! ببخشید من بی‌ادبیم میکنما ولی میشه به این نام من و صدا نکنید»؟! - چرا آخه؟! - آخه وقتی صدا میزنی:« فاطمه!»، بچه‌ها یاد مادرشون می‌افتند؛ وقتی صدا میزنی:« فاطمه» حسن به درو دیوار نگاه می‌کنه؛ هی زیر لب میگه:«نزن! نزن! نزن»... همچین که کاروان ابی عبدالله از مدینه راهی مکه می‌خواست بشه، کاروان راه افتاد؛ بی‌بی اومد عباسش و صدا زد:« عباسم! باید یه قولی به مادرت بدی. - مادرجان هرچی بگی رو چشمم میذازم. بی‌بی صدا زد:« عباسم! داری با حسین میری با حسینم برمی‌گردی؛ یه وقت نکنه ببینم بی‌حسین برگشتی؟! اگه میخوای من شیرم و حلالت کنم با حسین میری هرجایی رفت دنبالش میری. از خواهرش محافظت می‌کنی... اما یه روزی رسید کربلا، بی‌بی یه نگاهی دورش کرد دید کسی نیست کمکش کنه میخواد سوار بر ناقه بشه. همچین که دید کسی نیست کمکش کنه یه نگاهی کرد سمت علقمه عباسم! مگه به بابام علی قول ندادی مواظب زینب باشی؟! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 روزگارم در غمِ آن قد و بالا سوخته ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ روزگارم در غمِ آن قد و بالا سوخته باغِ من گُل داشت روزی حیف حالا سوخته وایِ من از پنج فرزندم یکی باقی نماند وای بر دل زندگی‌ام جمله یکجا سوخته کاروانی که دلم را بُرد روزی با خودش آمده از گرد و خاکِ راه اما سوخته بال و پرهاشان شکسته یا کبود و بی‌رمق شانه‌ها از تازیانه خُرد حتی سوخته ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 بچه‌م فدای حسین (ع) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آخه میگن پنج تا صورت غم درست می‌کرد، با این دست رو خاک غم می‌کشید. بعضیا می‌گفتن:« ام البنین! تو که چهارتا بچه بیشتر نداشتی، چرا پنج‌تا صورت غم درست می‌کنی؟! - صدا میزد:« آخه حسینم مادر نداره، برا حسینمم جا مادرش گریه می‌کنم». بشیر خبر آورد برا اهل مدینه:« آی اهل مدینه! دیگه در این شهر جای زندگی کردن نیست، آخه حسین و کربلا کشتن». یهو دیدن یه خانمی اومد جلو، چی میگی بشیر؟! - صدا زد:« خانم جان! یا ام‌ البنین، کربلا نبودی چهارتا بچه‌ت و کشتن، یکی یکی اسامی و گفت تا رسید به عباس، هر اسمی رو می‌برد، ام البنین هی صدا میزد:« بچه‌م فدای حسین، از حسینم چه خبر داری»؟! صدا زد:« ام البنین! دستاش و قطع کردن، عمود به فرقش زدن». یهو ام البنین صدا زد:« ببینم! مگه توو کربلا، من باورم نمیشه چه جوری با عمود به فرق عباس من زدن؛ آخه کسی جرئت نمی‌کرد به عباس من نزدیک بشه». شروع کرد روضه بخونه: همچین که رو اسب نشسته، دست به بدن نداره؛ نانجیب یه تیر سه شعبه به چشم عباس زد. ( دیدی یه چیزی توو چشمت میره سریع دست میزنی اون شیئ و دربیاری چشمت اذیت میشه). همچین که تیر به چشمش زدن، سر و خم کرد تیر و بین دو زانو قرار داد، همچین که سر و خو کرد کلاهخود از رو سرش زمین افتاد. اون نانجیب اومد جلو صدا زد:« عباسی که میگن تویی؟! چرا پا نمیشی با من بجنگی»؟! - گفت:« نامرد! یه موقعی اومدی من دست به بدن ندارم». -گفت:« تو دست نداری من که دارم». چنان با عمود آهن... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇