.
#نوحه
#اسارت
#مصائب_کوفه
ای ماه شبهای زینب
ذکر و آوای زینب
روی نیزه تو هستی
قوّت پای زینب
ای برادر _ جان خواهر (۲)
پابه پای سرت می آیم
همره دخترت می آیم
تا ره آخرت می آیم ۲ حسین
سیدی با اباعبدالله
ای قاری خوش زبانم
کن نظر مهربانم
مثل تو شعله خورده
خرمن گیسوانم
ای نگارم _ بی قرارم(۲)
وایِ من بسته خون چشمانت
پاره گشته لب خندانت
سنگ کین خورده بر دندانت۲ حسین
سیدی با اباعبدالله
ای مقتدای کریمان
کن نظر بر یتیمان
دشمنت نان و خرما
میدهد بر اسیران
خسته جانم _ نوحه خوانم(۲)
از غمت قدکمان شد زینب
بندِ نامحرمان شد زینب
همسفر با سنان شد زینب ۲ حسین
سیدی با اباعبدالله
#نوحه
#اسارت #کوفه
#دروازه_کوفه
#مجتبی_صمدی_شهاب✍
👇
.
#زمینه
#اسارت
#مصائب_کوفه
**
بی قراره آسمان
گریه داره بی امان
از غمِ اسارتِ عمه ی صاحبَ الزمان
وای از این درد و بلا
کوفیانِ بی حیا
دخترِ علی کجا و خولی و شمر و سنان
به خدا که سخته ، فکرشم عذابه
حرمله همش کنار محملِ ربابه
غصه داره زینب ، غرقِ اضطرابه
قافله راهی به سوی مجلسِ شرابه
*******************
دل غمینه نُه فلک
زخم ما خورده نمک
دختران اهل بیتو می زنن چرا کتک
بر سر و سینه زنان
هی میگه رقیه جان
عمو عباسم کجاس تا که به من بده کمک
عموجون کجایی ، حالا که اسیرم
از روی نیزه بیا پایین دارم می میرم
می زنن به دستام ، تازیونه اینجا
هر موقع که من بهونه ی بابا می گیرم
#کوفه
*********************
#رضا_یزدی_اصل✍
👇
@navaye_asheghaan
#محرم_۱۴۰۴
#مصائب_کوفه
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله
دلم در کوفه چون موی سرت سوخت
تو بر نیزه، به محمل خواهرت سوخت
حرارت بود و آتش بود و گرما
ولی از هرم طعنه دخترت سوخت
نگو نیزه بگو مسمار وحشی
که اینگونه تمام حنجرت سوخت
ز پنجه صورت طفلان سیاه و...
به نیزه غیرت آب آورتر سوخت
رباب است و به هر لالای تلخش
دوباره حلق خشک اصغرت سوخت
سکینه خون جگر با کام عطشان
به یاد آب آب آخرت سوخت
تمام عمر چون قلب خیامت
به روضه زخم قلب نوکرت سوخت
#حسن_کردی
@navaye_asheghaan
#محرم_۱۴۰۴
#مصائب_کوفه
جز حسینِ من، گلی پرپر در این گلشن نداشت
لالهی پرپر شده که زیرو رو کردن نداشت
عالمِ امکان کسی مانند زینب غم ندید
مادری هم مثل من خونین جگر اصلاً نداشت
آبرودار جهان عریان به روی خاک بود
بر تنش غیر از سِنان و تیر، پیراهن نداشت
یوسف من بیکفن نه بوریایش شد کفن
پس کفن دارد حسین من ولیکن تن نداشت
قسمتی از پیکرش چسبیده زیر سم اسب
غیر چندین تکه زینب بر روی دامن نداشت
از تنِ دَرهم شده هرچه بگویم کم بوَد
اینکه رگها نامرتب شد دگر گفتن نداشت
سر به روی دامنم بود و جدا میکرد شمر
دخترم زینب در آنجا طاقت دیدن نداشت
کس نداند گوشهی گودال حکم ذبح را
طاقت این ضربههای دشنه را گردن نداشت
باز صد رحمت به وضع حنجرِ یحیی، که او
برگلویش نقشی از آثار سر کندن نداشت
زینبم با اکبر و عباس و قاسم آمده
رفت اما محرمی هنگام برگشتن نداشت
دختر من با چه دشواری سوار ناقه شد
بی کمک باشد اگر زن اینکه خندیدن نداشت
با که گویم که مهار ناقه دست شمر بود
دلخوشی جز یک سر پر خون، عزیز من نداشت
#محمود_اسدی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#مصائب_کوفه
#ماه_محرم
تو رفتی و من ماندم و این بی قراری
با یاد تو در زیر باران بهاری
تو رفتی و یک کاروان مجروح و بیمار
همراه من ماندند در ناقه سواری
یک کاروان از بانوان و دخترانی
که بی صدا بودند گرم آه و زاری
هر چند با زنجیر ما را بسته اما
در ما عدو هرگز نخواهد دید خواری
هر روز من بگذشت در حفظ نوامیس
شبهای من بگذشت در بیمار داری
بعد از هزار و نهصد و پنجاه زخمت
من ماندم و یک کاروان پُر زخم کاری
گاه از دو چشمم اشک میغلتد به سختی
گاه از کنار معجرم خون است جاری
شش تا برادر داشتم حالا ندارم
دارایی ام تبدیل گشته به نداری
گویا قرار است از ته نیزه بگیرم
در این چهل منزل فراوان یادگاری
روی سرم همراه نیزه سایه ات هست
خیر فراوانی است در این همجواری
وقتی که آهنگ خروج از دشت کردیم
همراه با آن لشکر از مهر عاری.....
....تنها تمام دختران و بانوان را
بگذاشتم بر اشتران بی عِماری....
....من ماندم و دشمن نمیدانم چه میشد
فضه اگر آنجا نمیآمد به یاری
ای آیه تطهیر هر شب قوم ناپاک
دور سرت هستند مست می گساری
هر کس بپرسد از شکستم بشنود خیر
اما تو میپرسی اگر میگویم آری
✍️#محمد_علی_بقایی
@navaye_asheghaan
4_5852986070106375519.ogg
زمان:
حجم:
186.5K
#نوحه
#اسارت
#محرم_۱۴۰۴
#مصائب_کوفه
#حضرت_زینب_س
تو بر روی نی ، من در محملم
قرآن خواندی و ،بردی این دلم
همه جهان قربانت حسین
به جان این طفلانت حسین
دوباره جان بخشیدی به من
ز صوت قرانت حسین(2)
ای جان و برادرم
ای فرزند مادرم
با جان و دلم حسین
تمام طفلان می برم
واویلا ازین عزا(2)
در شام بلا ، غوغا می کنم
دشمن را همه رسوا می کنم
با زینب ، بگو حسین
در بین عدو حسین
من خطبه بخوانم و
تو طیب الله گو حسین(2)
با این دیده ی ترم
در راه برادرم
خطیب بازار کوفه و
عزیز و جـان حیدرم
واویلا از این عزا(2)
یابن العسکری، ای صاحب عزا
جان ما همه در راهت فدا
دودست ما بر دامان تو
تمام جان ها قربان تو
غروب هر جمعه میشود
(دو چشم ما گریان تو)2
ميخونم برای تو
هستم من گدای تو
کی از کعبه بشنوم
(صدای دلربای تو)2
واویلا واویلتا (4)
یوسف حق پرست اشتهاردی (غریب)
@navaye_asheghaan
.
#اسارت
چراغ نیزه دارانی حسینم
گل سرخ بهارانی حسینم
بخوان قرآن برایم ، که دنبالت بیایم (2)
بخوان بر نی الا ای ماه زینب
که نیزه شد زیارتگاه زینب
بخوان قرآن برایم ، که دنبالت بیایم (2)
سرت بالای نی همچون ستاره
تنت مانند قرآن پاره پاره
بخوان قرآن برایم ، که دنبالت بیایم (2)
نگاهم کن نگاهم کن نگاهم
که من زوار تو در قتلگاهم
بخوان قرآن برایم ، که دنبالت بیایم (2)
حسین جانم حسین جان ۲
............
#کوفه
#حضرت_زینب
#اسارت
#مصائب_کوفه
.👇
@navaye_asheghaan
#روضه_ام_حبیبه
#روضه_اسارت_آل_الله
#مصائب_كوفه ......
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصیرُ
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
یا ربَّ الزِّينب بحقّ الزِّينب إشفِ صَدرَ الزِّينب بظهور الحجّة
بي مقدمه بریم دروازه ي کوفه ببینیم چه خبره .. یا اباعبدالله ...
زینب و کوچه و بازار ، امان از کوفه
بین جمعیت و انظار ، امان از کوفه
حجة بن الحسن آقا دمِ دروازه ببین
عمه ات گشت گرفتار ، امان از کوفه
حرمله گشته عنان گیر و نگهبان خولی
شمر هم قافله سالار ، امان از کوفه
سنگهایی که ز گودال زیاد آمده بود
خورد او از در و دیوار ، امان از کوفه
*کاروان وارد کوفه شد دیدن یه عده ای دارن از بام خانه ها خاکستر میریزن .. یه عده هم کنار این اسرا دارن پای کوبی میکنن .. ای بمیرم برات بی بی جان .. یه وقتی زینب سلام الله علیه یه نگاه کرد به دروازه شهر یادش افتاد باباش اینجا حکومت میکرده ... *
آبروریزی این شهر کم از شام نبود
کم ندید از همه آزار ، امان از کوفه
آبرو داشت در اینجا به چه روزی افتاد
دختر حیدر کرار ، امان از کوفه
نشنود کاش پیمبر ، صدقه میدادند
همه بر عترت اطهار ، امان از کوفه
وسط خطبه او همهمه در شهر افتاد
دید بر نیزه سرِ یار ، امان از کوفه
چه سری خونی و خاکستری و خاک آلود
وای از لحظه دیدار ، امان از کوفه
زینبِ پرده نشین حبس نشین شد آخر
داد از کوفیِ بی عار ، امان از کوفه
سختی حبس به دیده نشدن میارزید
سخت تر مجلس اغیار ، امان از کوفه
وامصیبت ، "دَخَلَت زینب علی اِبنِ زیاد"
پس کجا بود علمدار ، امان از کوفه
طعنه ها بود که بر اشک دو عینش میزد
با عصا بر لب و دندان حسینش میزد
تا رسید اُمّ حبیبه زخجالت شد آب
هیچ عزیزی نشود خار، امان از کوفه
✍ #عبدالحسین_میرزایی
*اُم حبیبه، نذر کرده بود تا استاد قرآنش رو پیدا کنه هر کاروانی وارد کوفه بشه نان و خرما براشون ببره .. قافلهی اُسرا از هر جایی که میارن نان و خرما پخش کنه بینشون ...
مثل همیشه قافله ای از اُسرا که وارد کوفه شد شاگردان اُم حبیبه اومدن نان و خرما پخش کردن .. دیدن یه خانم دوید بین بچه ها نان و خرما رو از دست بچه ها میگیره .. تعجب کردن آخه همیشه اُسرا از این کار خوشحال میشدن، چیه این زن نان و خرما رو از دست بچه ها پس میگیره؟! .. شروع کرد نان و خرماها رو از دست بچه ها گرفتن هی زیر لب میگه "اِنَّ صَدَقَةَ عَلَینا حَرام .."
ای روزگار .. کل کوفه صدقه خوره علی بودن چه روزگاری شده .. نان و خرماها رو جمع کردن اومدن پیش اُم حبیبه، گفتن خانم یه قافله ای وارد شد ما نان و خرما رو که پخش کردیم یه خانمی نان و خرما رو از دست همه گرفت! فرمود صدقه بر ما حرامه.. ام حبیبه تا شنید بلند شد چادر سر کرد بیرون اومد خودش رو سریع رسوند به قافله .. گفت به من بگید بزرگ قافلهتون کیه؟! دید با دست همه یه خانمی رو نشون میدن .. اومد مقابلش ایستاد گفت خانم من نذر دارم، هر قافله ای میاد تو کوفه نان و خرما پخش میکنم .. من شاگرد کلاس درس قرآن زینب بنت علی در کوفه بودم .. از موقعی که بین من و خانمم فاصله افتاده نذر کردم نان و خرما میدم به اسرا تا خانمم رو ببینم .. دیدن خانم یه نگاه کرد، گفت ام حبیبه نذرت قبول من تو رو شناختم .. اما تو حق داری منو نشناسی .. دیدن داره هی نگاه میکنه .. ام حبیبه من زینبم ..
باور نکرد .. گفت من خانمم رو خوب میشناسم، یه نشونه داره خانم من، بدون برادرش جایی نمیره !! اگه تو زینبی حسین کجاست؟... دیدن زینب داره نگاه میکنه .. فرمود: اُم حبیبه .... اون سری که بالایِ نیزه داره قرآن میخونه سر برادر من حسينِ... ناله بزن: حسين...*
وَ سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مُنقَلَبٍ ینقَلِبون...
خدایا! فرج امام زمان ما برسان، در ظهورش تعجیل بفرما، مارو جزو یارانش قرار بده، مرگ مارو شهادت در رکابش قرار بده، رهبرمان تا ظهورش حفظ بفرما، انقلاب ما به انقلاب امام زمان متصل بگردان، اموات ما، پدر و مادر ما ببخش و بیامرز، مارو حسینی زنده بدار عاشورایی بمیران، خدایا چنان کن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار...
@navaye_asheghaan
#محرم_۱۴۰۴
#مصائب_کوفه
#مصائب_شام
سوخت مرا آه، خط به خطِ مقاتل
چشم تر آورده ام، دو شاهدِ عادل!
شام اسارت کجا و شمسۀ عصمت
شاه عوالم کجا و بند سلاسل
روضۀ پوشیده را مخواه کنم باز
ناقۀ عریان و منزل از پی منزل
پس چه شد آن دستها که طفل سه ساله
با مدد او نشسته بود به محمل
ناقۀ زینب به دست کیست مهارش؟
لال شوی ای زبان و خون شوی ای دل!
پای همان نیزهای که رأس حسین است
ذبح کنیدم که خواند آیۀ بسمل
سرزدهاست از تنور خانۀ خولی
«یار من و شمع جمع و شاه قبایل»
ریخت بر آن سر یزیدِ مست، شرابی
بشکند آن دستهای نامتعادل
آه از آن بازهای که زادۀ نیرنگ
صفحۀ شطرنج را گذاشت مقابل
جام تهی بود کاش ساغرِ جسمم
از چه نمردیم ما ز بزم اراذل
از چه نمردیم ما که پیش ابالفضل
حرف کنیزی زدند، ای دل غافل!
سر زند از شام تیره صبح سپیدی
منتقمِ قوم بسته است حمایل
تا نشده دیرتر بخواه فرج را
پیک اجل چون رسد چه جای وعجّل
#مسعود_یوسف_پور
@navaye_asheghaan