eitaa logo
کانال نوای عاشقان
17.4هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
407 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. . علیه‌السلام سلام‌الله‌علیها   خواهرش بر سینه و بر سرزنان رفت تا گیرد برادر را عنان سیل اشکش بست بر شه، راه را دود آهش کرد حیران، شاه را در قفای شاه رفتی هر زمان بانگ مهلا مهلنش بر آسمان کای سوار سر گران کم کن شتاب جان من لختی سبک‌تر زن رکاب تا ببوسم آن رخ دلجوی تو تا ببویم آن شکنج موی تو شه سراپا گرم شوق و مست ناز گوشهٔ چشمی به آنسو کرد باز دید مشکین مویی از جنس زنان بر فلک دستی و دستی بر عنان زن مگو مرد آفرین روزگار زن مگو بنت الجلال اخت الوقار زن مگو خاک درش نقش جبین زن مگو، دست خدا در آستین پس زجان بر خواهر استقبال کرد تا رخش بوسد، الف را دال کرد همچو جان خود در آغوشش کشید این سخن آهسته بر گوشش کشید: کای عنان گیر من آیا زینبی؟ یا که آه دردمندان در شبی؟ پیش پای شوق زنجیری مکن راه عشق‌ست این، عنان‌گیری مکن با تو هستم جان خواهر، همسفر تو بپا این راه کوبی من به سر خانه سوزان را تو صاحبخانه باش با زنان در همرهی مردانه باش جان خواهر در غمم زاری مکن با صدا بهرم عزاداری مکن معجراز سر، پرده از رخ، وامکن آفتاب و ماه را رسوا مکن هرچه باشد تو علی را دختری ماده شیرا کی کم از شیر نری؟! 📚 گنجینة الاسرار .
. السلام علیک یا اباعبدالله این اسم اعظم است ، سلام ٌ علَی الحسین عشقِ مجسم است ، سلام ٌ علَی الحسین ذکر دمادم است ، نور مسلّم است این نقش پرچم است ، سلام ٌ علَی الحسین در بین قدسیان ، این ذکر جاودان چشمه ی زمزم است ، سلام ٌ علَی الحسین مبهوت راز او ، راز و نیاز او عیسی بن مریم است ، سلام ٌ علَی الحسین از چشمه ی غمش ، بر گل ز ماتمش اشکی چو شبنم است ، سلام ٌ علَی الحسین نامی معظّم است ، بر دل چه مَحرم است ذکری مکرّم است ، سلام ٌ علَی الحسین حب و ولایتش ، مهر و محبتش حقِ مسلّم است ، سلام ٌ علَی الحسین مرآت حق نما ، از جلوه ی خدا نور دو عالم است ، سلام ٌ علَی الحسین بهر عطای او ، همچون گدای او صدها چو حاتم است ، سلام ٌ علَی الحسین هر دم به اهتزاز ، تعقیب هر نماز این فخر آدم است ، سلام ٌ علَی الحسین جاری ز آه او ، سوز نگاه او این اشک نم نم است ، سلام ٌ علَی الحسین جان ها ز غربتش ، انبوه محنتش در اوج ماتم است ، سلام ٌ علَی الحسین عالم به زیر دِین ، شد بر غم حسین عشقش فراهم است ، سلام ٌ علَی الحسین جاریِ خون و اشک ، از دیده های مشک دریایی از غم است ، سلام ٌ علَی الحسین از سوز خیمه گاه ، از داغ قتلگاه هر قامتی خم است ، سلام ٌ علَی الحسین تا وقت مردنم ، من هر چه دم زنم از عشق او کم است ، سلام ٌ علَی الحسین این عشق ما همه ست ، این ذکر فاطمه ست محبوب خاتم است ، سلام ٌ علَی الحسین هر دل که مَحرَم است ، مستانه هر دم است شور محرّم است ، سلام ٌ علَی الحسین سه شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۳ ✍ روز عاشورا محرم ۱۴۴۶ .
. واقعا سخت است بی‌محرم سفر کردن حسین بر رخ محرم به نوک نی نظر کردن حسین واقعا سخت است بعد از شش برادر داشتن از صف نامحرمان تنها گذر کردن حسین واقعا سخت است ماندن پشت یک دروازه و شهر را بهر تماشايت خبر كردن حسين واقعا سخت است با راسی کنار محملت از نگاه دشمنان دون حذر کردن حسین واقعا سخت است رفتن رو ی پشت بامها دامن خود را پر از سنگ و حجر کردن حسین واقعا سخت است در تشت زری با خیزران لعل لب‌های کسی زیر و زبر کردن حسین .
. هم اسیر توام و هم ز اسارت سیرم دیده بگشا که گرفتار غل و زنجیرم دلم از ماتم تو معدن اندوه بود بی تو ای عشق قسم،از همگان دلگیرم نکشد جور فلک گر من خونین دل را آخر از داغ جگر سوز تو من می میرم این همه ظلم روا نیست به اولاد علی تو بگو چیست عزیز دل من تقصیرم؟ باید از دیده چکد خون دل و خون جگر تا که از حال اسیران تو شد تصویرم دوری از تو به خدا سخت بود بر زینب باورم نیست که هجران تو شد تقدیرم ✍ .
. مرثیه دلم در کوفه چون موی سرت سوخت تو بر نیزه، به محمل خواهرت سوخت حرارت بود و آتش بود و گرما ولی از هرم طعنه دخترت سوخت نگو نیزه بگو مسمار وحشی که اینگونه تمام حنجرت سوخت ز پنجه صورت طفلان سیاه و... به نیزه غیرت آب آورتر سوخت رباب است و به هر لالای تلخش دوباره حلق خشک اصغرت سوخت سکینه خون جگر با کام عطشان به یاد آب آب آخرت سوخت تمام عمر چون قلب خیامت به روضه زخم قلب نوکرت سوخت ✍ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روضه امشب این خانه باز پر شده از محمود کریمی امشب این خانه باز پُر شده از گریه و سوز و آه و دلشوره حال اُم‌ البنین تماشایی است گاه اشک است و گاه دلشوره مادری بود سر به زیر و علی که تَرَک خورده بود احساسش همه بر گِرد بسترش اما دَمِ در ایستاده عباسش تا بُریده نَفَس نَفَس میزد گریه در‌ بینِ خانه می‌اُفتاد مردِ خیبر مقابلِ زینب هِی سَرش رویِ شانه می‌اُفتاد گفت آقا شب وصال است و دلخوشم با صدایِ زهرایم همه از دورِ بسترم بروند همه جز بچه‌هایِ زهرایم سر ‌به زیر رشیدِ این خانه سمت در داشت جان به لب می‌رفت دست بر سینه داشت آهسته رو به بابا عقب عقب می‌رفت ناگهان گفت جانِ بابا باش پیشِ من پیشِ خواهرانِ حسین ای تمامِ وصیتم عباس جانِ تو جانِ دخترانِ حسین همه را تا سپرد بر عباس گفت راحت خیالت ای مادر در جوابش به گریه اُم‌ِبنین گفت شیرم حلالت ای مادر علقمه دید خم شده بر مَشک آنقدر تیر خورد تا اُفتاد همه در پشتِ نخل ها بودند همه گفتند مرتضی اُفتاد … دیگه به خیمه نرسید آب ... اما فقط این نبود تا خبر آوردن عباس رو زمین افتاد ... ای برادر من ، چشم تو روشن روم نمیشه بگم رفت ، معجر از سرم بزار روضه مو اینجور برات بگم ، تا رو زمین افتاد ، وقتی یه عده بیان دور یه شیر نر ، زخمی ؛ اونایی که جسورترن میرین با یه وسیله ای ، چیزی ، چوبی ... میزنن به بدنِ شیر ، ببینن زنده است یانه .. هی میومدن جلو ، میدیدن یه عباس هنوز نفس میکشه .. همه میرفتن کنار ...یه عده که تا افتاد ، رفتن خیمه غارت کنن .. دست که در بدن نداشت ... تا ابی عبدالله رسید بالا سرش دید هم دست ها بریده شده هم پاهایِ مبارک ... حسین ... به آبرویِ علمدارِِ حسین ، الهی العفو
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ جانم فدای آن بنایی ...که نداری قربان آن گلدسته هایی ...که نداری  هرجا حرم دیدم سرودم زیر لب از دلتنگی گنبد طلایی ...که نداری  باب الرضا رفتم نشستم گریه کردم *بعضی ها خیلی با معرفت هستند، هر وقت میرن حرم امام رضا،روز اول فقط برا امام حسن مجتبی گریه می کنند*  باب الرضا رفتم نشستم گریه کردم با یاد باب المجتبایی ...که نداری  قالیچه ارثیه مادر بزرگم نذر تو و صحن و سرایی ...که نداری  من هر شب جمعه سلامی می دهم به شش گوشه ی کرببلایی ...که نداری  ما سینه زنهایت حسن کم گفته ایم آه در مجلس دارُ البُکایی ...که نداری *دو ماه برا امام حسین گریه می کنی،دو ماه برا حسین به سر و سینه می زنی، یه امروز اومدی برا این آقا گریه کنی، یه امروز اومدی برا این آقا ناله بزنی، طول سال هم میگی :حسین! فقط یه روز تو سال اومدی بگی:حسن!.همچین که حسن و حسین شروع کردن با هم کشتی بگیرن، پیغمبر نسشته،امیرالمؤمنین هم نشسته، بی بی دو عالم هم نشسته، همه دارن یه حرفی میزنن،اما دیدن پیغبر هی دارن میگن:جانم حسن! بی بی دوعالم سئوال کرد:بابا جان! حسین کوچیکتر از حسنِِ ،اگرم بخوای تشویق کنی، باید حسین رو تشویق کنی، چرا هی دارید میگی: جانم حسن! پیغمبر صدا زد:دخترم مگه نمی شنوی؟ همه ی عالم دارن میگن:حسین.. من دیدم کسی نمیگه:حسن! خیلی پسرم غریب ِ...فرمود: هر کسی به اندازه ی بال مگسی برا حسنم گریه کنه، فردای قیامت که همه چشما گریانِ، چشمی که برا حسنم اشک ریخته باشه،گریان نمیشه*  دردی که داری در خودت میریزی آقا *دردش رو به هیچ کسی نمیگه آقا، تا حالا دیده بودی کسی تو خونه ی خودش هم غریب باشه؟تا حالا دیده بودی کسی بین زن و بچه اش هم غریب باشه؟* دردی که داری در خودت میریزی آقا حق می دهم درد آشنایی ...که نداری  شاعر : محمد جواد پرچمی *دیدن یکی داره در خونه رو میزنه، بی بی دو عالم اومد پشت در، هر وقت در این خونه رو میزنن بی بی میاد در و باز میکنه،بی بی میشه امروزم ما اومدیم برا حسنت گریه کنیم،تو بیایی در و به رومون باز کنی؟ .. تا در و باز کرد دید مرد عربی ِ، بهش فرمود: چی می خوای؟ گفت: اومدم پیغمبر رو زیارت کنم، گفت: مگه نمیدونی بابام مریضِِ، تو بستر افتاده، اجازه نمیده کسی بیاد عیادتش. رفت دوباره در زد، برا بار دوم بی بی همون جواب رو بهش دادن،بار سوم که در زد،پیغبر فرمود: دخترم،کیه داره در میزنه؟ گفت:بابا نمیدونم، یه مرد عربیِ،میخواد شما رو ببینه، تا این حرف رو زد، پیغمبر صدا زد: دخترم بخدا، برادرم عزرائیلِ.پیغمبر میخواد به فاطمه اش بگه: ببین،عزرائیلم میخواد بیاد داخل باید از تو اجازه بگیره.... اما من یه عده رو سراغ دارم اجازه که نگرفتن که هیچ تازه هیزم آوردن، اول در خونه رو آتیش زدن، هی داد میزدن میگفتن:علی بیا بیرون* ساعات بعد از داغ پیغمبر شروع شد با رفتنش صد قصه دیگر شروع شد دلشوره هایش یک به یک معنا گرفت و از آنچه می ترسید پیغمبر شروع شد در وقت دفن مصطفی، تنها علی بود ایام سخت غربت حیدر شروع شد *امروز از یک طرف باید برا امام حسن گریه کنیم، اما بیشترش رو باید برا غربت علی گریه کرد، از امروز به بعد دیگه امیرالمؤمنین تنها میشه، از امروز به بعد دیگه کسی جواب سلامش رو هم نمیده،همه منتظر بودن پیغمبر بره،تلافی کنند* گفتند با هم در سقیفه بی حیاها وقت تلافی کردن خیبر شروع شد بعد از پیمبر هر کسی هر چه شنیده باید بداند روضه از یک در شروع شد گفتند از بغض علی با یاد خیبر باید که آتش زد به این خانه به این در وقتی که آتش بر در و دیوار افتاد امام حسن در عالم رؤیا به عبدالزهرا فرمود: چرا روضه ی مارو نمیخونی؟ عرضه داشت،آقا! من بارها روضه ی شمارو خوندم،مگه روضه ی شما تشت طلا و پاره های جگر شما نیست؟فرمود: نه عبدالزهرا روضه ی ما اون روزی است که تو کوچه ها دستم تو دست مادر، از کوچه ها رد میشدیم* کوچه ای تنگ و دلی سنگ... کسی که دریای کرم باشه خودش نباید بی حرم باشه دریای غرق خاک مگه میشه این اوج ماتم و غریبیشه ممنوع ِ اشک و گریه می دونم توی دلم هی روضه می خونم بقض گلوم راه صدامو بست یه سیلی کاش بقض منو می شکست اینجا نگهباناش چه بی رحمند فرق زن و مرد رو نمی فهمند از نسل اون نامرد چپ دستند دستای سنگینی دارن پستند کریمِ بی حرم حسن جانم.... غربت یعنی مردی توی خونه اش حتی کنار بانوی خونه اش تنها بمونه بی حبیب باشه تو خونه ی خودش غریب باشه آقای ما تو خونه تنها موند زخم زبونا قلبش سوزوند
همدم نمونده غیر آه واسش شد کنج خونه قتلگاه واسش از دست خانمش دلش خونه هر چی میخواد پاشه نمیتونه هی کنج خونه دست و پا می زد حسین و زینب و صدا می زد کریمِ بی حرم حسن جانم.... تا تکیه به دیوار یا در داده یاد روزای کوچه افتاده تا که بخوای زخم زبون خورده هر بار مغیره رو دیده مُرده چهل سالِ کابوس شباش اینه هی خواب اون سیلی رو می بینه این غصه ها شد قاتلش دیگه درداشو امشب به حسین میگه رد شد دستش از رو سرم افسوس می ترسم از تکرار این کابوس بسه یه سیلی واسمون داداش جون تو و ناموسمون داداش مظلوم کربلا حسین جانم مُقطع الاعضاء حسین جانم غریب گیر آوردنت داداش با لب تشنه گشتنت داداش به زور نیزه بردنت داداش *صدا زد زینبم! تشتی برام بیار،سریع دوید تشتی آماده کرد گذاشت جلو امام حسن، اما تا داخل تشت رو نگاه کرد،دید پاره های جگر امام حسن ِ، داره خون بالا میاره، سریع اومد صدا زد:حسینم،عباسم!پاشید بیایید حسنم داره جون میده،شاید همچین که حسین و عباس اومدن، قبل از اینکه برن سراغ امام حسن اومدن زیر بغل های زینب رو گرفتن. چه خبره؟ آخه زینب تشت خونی دیده.چه خبره؟ زینب پاره های جگر امام حسن رو دیده، خود امام حسن هم صدا زد: "لا یوم كیومك یا أباعبدالله" اینجا یه تشت بود زینب نمیتونه ببینه، یه تشت دیگه رو هم من سراغ دارم، اون لحظه ای که دید کاروان رو وارد بزم عوام کردن، داره مجلس به هم میریزه، میدونی چه کار کرد؟ سر حسین رو بیارید،یه مرتبه دیدن یه تشت خونی رو آوردن، سر مقدس ارباب من و تو، میون تشت،یه مرتبه تا تشت رو آوردن،دیدن سریع رباب دوید سر رو بغل کرد،آخ حسین...
مسلمان شدن راهب مسیحی... ... اَلنَّطَنْزِيُّ فِي اَلْخَصَائِصِ : لَمَّا جَاءُوا بِرَأْسِ اَلْحُسَيْنِ وَ نَزَلُوا مَنْزِلاً يُقَالُ لَهُ قِنَّسْرِينُ اِطَّلَعَ رَاهِبٌ مِنْ صَوْمَعَتِهِ إِلَى اَلرَّأْسِ فَرَأَى نُوراً سَاطِعاً يَخْرُجُ مِنْ فِيهِ وَ يَصْعَدُ إِلَى اَلسَّمَاءِ فَأَتَاهُمْ بِعَشَرَةِ آلاَفِ دِرْهَمٍ وَ أَخَذَ اَلرَّأْسَ وَ أَدْخَلَهُ صَوْمَعَتَهُ فَسَمِعَ صَوْتاً وَ لَمْ يَرَ شَخْصاً قَالَ طُوبَى لَكَ وَ طُوبَى لِمَنْ عَرَفَ حُرْمَتَهُ فَرَفَعَ اَلرَّاهِبُ رَأْسَهُ وَ قَالَ يَا رَبِّ بِحَقِّ عِيسَى تَأْمُرُ هَذَا اَلرَّأْسَ بِالتَّكَلُّمِ مَعِي فَتَكَلَّمَ اَلرَّأْسُ وَ قَالَ يَا رَاهِبُ أَيَّ شَيْءٍ تُرِيدُ قَالَ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا اِبْنُ مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى وَ أَنَا اِبْنُ عَلِيٍّ اَلْمُرْتَضَى وَ أَنَا اِبْنُ فَاطِمَةَ اَلزَّهْرَاءِ وَ أَنَا اَلْمَقْتُولُ بِكَرْبَلاَءَ أَنَا اَلْمَظْلُومُ أَنَا اَلْعَطْشَانُ فَسَكَتَ فَوَضَعَ اَلرَّاهِبُ وَجْهَهُ عَلَى وَجْهِهِ فَقَالَ لاَ أَرْفَعُ وَجْهِي عَنْ وَجْهِكَ حَتَّى تَقُولَ أَنَا شَفِيعُكَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ فَتَكَلَّمَ اَلرَّأْسُ فَقَالَ اِرْجِعْ إِلَى دِينِ جَدِّي مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ اَلرَّاهِبُ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ فَقَبِلَ لَهُ اَلشَّفَاعَةَ فَلَمَّا أَصْبَحُوا أَخَذُوا مِنْهُ اَلرَّأْسَ وَ اَلدَّرَاهِمَ فَلَمَّا بَلَغُوا اَلْوَادِيَ نَظَرُوا اَلدَّرَاهِمَ قَدْ صَارَتْ حِجَارَةً  .... هنگامى كه سر امام حسين(علیه السلام) را وارد قنسرين كردند و راهبى از صومعه خود متوجه سر مقدس آن حضرت شد ديد نورى از دهان مبارك امام حسين خارج ميشد و بطرف آسمان صعود مي كرد. آن راهب مبلغ ده هزار درهم آورد و سر حسين شهيد را از آنان گرفت و داخل صومعه خويش نمود. راهب صدائى شنيد، ولى صاحب آن صدا را نديد آن گوينده براهب مي گفت: خوشا بحال تو! و خوشا بحال آن كسى كه از حرمت اين حسين آگاه شد. راهب سر خود را بلند كرد و گفت: پروردگارا! تو را به حق عيسى قسم مي دهم كه اين سر را مأمور كنى با من تكلم نمايد. آن سر تكلم كرد و گفت: اى راهب! چه منظورى دارى؟ راهب گفت: تو كيستى؟ فرمود: انا بن محمّد المصطفى، و انا بن على المرتضى. و انا بن فاطمة الزهراء، انا المقتول بكربلاء، انا المظلوم، انا العطشان! بعدا آن سر مقدس ساكت شد. راهب صورت به صورت امام حسين (علیه السلام) نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نخواهم داشت تا اينكه بگوئى: من روز قيامت شفيع تو خواهم بود. آن سر مقدس به سخن آمد و فرمود: به دين جدم محمّد مصطفى (صلی الله علیه و آله) باز گرد : المناقب ج۴ص۶۰   @navaye_asheghaan
❁﷽❁ روضه ی تنور خولی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از لطف زهرا(س) ما گرفتار حسینیم شکر خدا گرمی بازار حسینیم هر کس که پرسید از مقام ما بگوئید ما جزو نوکرهای دربار حسینیم کاری به کار مردم دنیا نداریم تنها در این عالم پی کار حسینیم تو بحرین ، یه مادریه، فقط یه دونه پسر داشت اونم به بلایی دچار شد و از دنیا رفت هر روز می‌نشست برا داغ فرزندش گریه می کرد، یه روز اومد از خونه بره سر خاک پسرش ، دید خونه ی همسایه ، صدای روضه میاد اومد تو مجلس روضه نشست، بعد روضه همینکه راه افتاد پیاده بره سمت قبرستان، به خودش یه نهیبی زد گفت فلانی، تو یه دونه بچه داشتی و اونم از دنیا رفت، دیدی چجور مردم اومدن، با چه احترامی، پسرتو تشییع کردن، به خاک سپردن ، هر موقع بیتاب شدی زنها اومدن زیر بغلتو گرفتن ، چقدر احترامت کردن، هی اینا رو با خودش می گفت ، بعد میگفت: اما جگرگوشه های فاطمه ی زهرا، تو کربلا نه تنها حسین فاطمه رو کشتند بلکه سر از بدنش جدا کردند، نه تنها سر از بدنش جدا کردند، بلکه اولادش و اهل و عیالش رو به اسارت بردن، هی اینا رو با خودش میگفت چشماش پر اشک شده بود، اومد تا قبرستان رسید همینکه رسید کنار مزار فرزندش، دید یه خانمی چادر به سر، کنار مزار پسرش نشسته، اومد جلو سلام کرد خانوم شما کی هستید؟ اینجا قبر پسر منه، یه مرتبه اون خانم چادر بسر، صداش زد فلانی، تو امروز اومدی برا بچه های من گریه کردی، منم اومدم کنار مزار پسر تو، خانوم، شما کی هستید؟ صدا زد من مادر حسینم، آه، این رفت و آمدهای ما معنیش این است دیوانه ی یک لحظه دیدار حسینیم امشب برا غم و غصه های مادر سادات گریه کنیم، کأنّ مادر سادات داره گریه میکنه برا حسینش چجوری گریه میکنه؟ بخونم زبان حالی که این ایام مادر سادات براش گریه میکنه امام بود، ولی پیکرش به مسلخ بود آی حسین فاطمه بدنش تو کربلا بود این بدنش سر بریدۀ او در میان مطبخ بود سرشو آوردن تو کوفه چگونه بود که باید امامِ قرآنی تنور را کند از نور خویش نوررانی! چگونه بود که کوفه امام را نشناخت و یا شناخت ولی دینِ خود بدنیا باخت! آه سَری که زینت اسلام و جان زینب بود چه شد که داخل خورجین خولی آنشب بود تنورِ گرم، سرِ خسته، هیزمش بِستر من از مادر سادات شرمندم. بی بی جان منو حلال کنید این روضه، خیلی جانسوزه، منو ببخشید تنورِ گرم، سرِ خسته، هیزمش بِستر محاسنِ پرِ خون بود، غرقِ خاکستر آه تلاوت پسر فاطمه چنان پیچید که سوز نغمۀ قرآن به آسمان پیچید پیمبر و علی و مجتبی و زهرا را نه، بلکه جذب خودش کرد اهل بالا را آه، همسر خولی میگه نیمه های شب ، از خواب بیدار شدم یه مرتبه دیدم تمام خانه رو نور عجیبی گرفته ، همه جا روشن شده، تعجب کردم ، سراغ نور رو گرفتم دیدم از تنور خانه نوری به آسمان بلنده، اومدم در تنور رو کنار زدم دیدم یه سر نورانی میان تنوره، داره با خدای خودش مناجات میکنه، صدا زدم آی سر، بگو ببینم کی هستی ؟!اینجا چه میکنی؟! دیدم لبها به حرکت در اومد انا الغریب انا المظلوم گفتم آقا من نمیشناسم، میشه بیشتر معرفی کنی،صدا زد انا العطشان دیدم هنوز لبهاش، خشکیده ست ، صدا زد انا الحسین کدام حسین؟ انا بن النبی من نوه ی پیغمبرم، شروع کردم به سر زدن، آه.. رسید در وسط آنهمه نوا و خروش أنابنُ فاطمه از آن سرِ بریده بگوش من پسر فاطمه ی زهرام أنالحسین، أنابنُ نبی، أناالعطشان أناالغریب، أنابنُ علی، أناالعریان میگه تو همین اثنا یه مرتبه دیدم چند زن مجلله، از آسمان پایین میان، یکی از این بانوان هی با مشت به سینه میکوبه ، هی ناله میزنه، فهمیدم مادرش فاطمه ی زهراست صدای نالۀ زهرا بلندتر شده بود شبی به گریه گذشت و دگر سحر شده بود میگه دیدم فاطمه ی زهرا، نشست کنار تنور، دست برد سر نورانی حسین رو بالا آورد سر رو دامن گذاشت شروع کرد با گوشه ی معجرش این خونها و خاکسترها رو پاک کردن، یه مرتبه دیدم با گریه وفغان شروع کرد فاطمه ی زهرا، حرف زدن، ولدی ، ولدی یا حسین ایهاالشهید ایها المظلوم قتلوک کشتنت وماعرفوک نشناختنت و من شرب الماء منعوک یه قطره آبم بهت ندادن حسین...... آه، از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید خاتم ز قحط آب، سلیمان کربلا ✍شاعر: محمود ژولیده ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @navaye_asheghaan