eitaa logo
نوشته های آخوندی
44 دنبال‌کننده
3 عکس
3 ویدیو
0 فایل
کانالی براساس تجربیات آخوندی یک آخوند... .
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 🔹پرسش: آیا برای تعیین عید فطر باید از حاکم شرع تبعیت کرد؟ 🔸️پاسخ: اول ماه به حکم حاکم شرع ثابت نمی‏‌شود، مگر این که از حکم او ، یا ثابت شدن ماه نزد او، اطمینان به دیده شدن ماه حاصل شود. 🌐 @sistani_fa
بنا به خبر دريافتى از دفتر آيت الله سيستانى، به علت عدم رؤیت هلال ماه شوال با چشم غیر مسلح، بنابراین در ایران و عراق فردا (يكشنبه ۴ خرداد) سی ام ماه مبارک رمضان و دوشنبه عيد سعید فطر خواهد بود. 🔹کانال "فتاوی آیت الله سیستانی" https://t.me/joinchat/AAAAAEFF5SPfyVvrEjqPTQ
🔻ذکر احوال شیخنا و مولانا محمدباقر قالیباف آیدین سیارسریع آن بحر جمال، آن لذت حلال، آن عارف فقیر، آن شحنه و امیر، آن منتقد روحانی، آن طائر ربانی، آن واگذارنده ی عظیم، آن شورای شهر را زعیم، آن آمده از دیار طرقبه، آن رونده ی تیغ از لبه، آن زننده چوب بر ابتذال، آن موتورسوار قهرمان بیسبال، آن مبارز ضخیم سد معبر، آن مخالف شدید ممد و اکبر، آن سمبل ائتلاف و استضعاف، آن سلطان بی بدیل شوآف، قطب وقت شیخ محمدباقر قالیباف داکتر بود و به وقت نیاز آکتر بود و سردار و خلبان و شهردار نیز بود و صفات وی در شمار نآمدی. نقل است دیر از شکم مادر بزاد و از صباح تا شامگاه در راه بود و چون بیامد با ده ها تن محاربه نمود و سخت عقوبت کرد، چون جوارح و جوانح دم دست نبودی کاسه کوزه طبیبان به هم زد از برای سدمعبر. گفتند: طفلی چون تو چگونه محاربه نماید؟ گفت: من نبودم، پیمانکار بود. نقل است به سال 76 به دیار افرنسیه شد و هشت سال با ایرباس به افلاک گشتی و از نظرها پنهان شدی. چون به سال 84 به زمین بیامد مریدان بگفتند: چه کردی یا شیخ؟ باقر گفت: به کُرات همی رفته و تکنو زدم. مریدان گفتند: آن زهد و محنت چه باشد و این دانس و تکنو چه؟ شیخ فرمود: در آن حکمت هاست که ندانید. مریدان مداومت نمودند و سماجت. شیخ گفت: «ننمایید (سماجت). خواهم که تکنوکرات گردم.» پس مریدان جمله گریستند و ستادها کردند و داف ها و پاف ها و قالیباف ها گرد آمدند اما مطلوب حاصل نیامد و شیخ محمود ترمیناتور نازل گشت. او را کلمات عالی است. گفت: «جید الدیمقراطی اما اربع السنوات» (دموکرات بودن خوب است اما هر چهار سال یک بار). و گفت: «مدیتنا بیتنا» (شهر ما خانه ما). و گفت: «لا تبلتی، لقد نسیت» (تبلتم نیست، ای جمله ر یادم رفت). و گفت: «یذهبون الی الشارع ثم هجوم علیهم بالغازانبر» (بذارین بیان خیابون بعد گازانبری جمع شون کنیم). نقل است روزی جمله شیوخ و ملاءاعلی گرد آمده بودند کرامت می نمودند. شیخ محمود احمدی بیامد، دکل نفتی بیاورد که هزار گز بالای او بودی. دست بینداخت و به اشارتی دکل را غیب نمود و برفت. شیخ صفدر الحسینی بیامد. سفره خالی بینداخت. اشارت نمود. چهارصد همیان زر و سیم برون آمد. بگرفت و برفت. شیخ حسن روحانی بیامد. به قوه عیون قفل ها باز نمود و از آن سه تن انقلیسی و رومی و افرنسی مستفیض شد. از اینها همه، مریدان هیچ متغیر نگشته و عین بز به کرامات می نگریستند. تا که شیخ باقر بیامد -رضی الله عنه- خانه به الهیه دادی دو دینار و زمین به نیاوران دادی سه دینار و شندرغاز در شصت قسط و جمله مریدان بیهوش گشتند از عظمت آن. 🔺احد مریدان که او را یاشار نام بود بیهوش نگشته، جامه درید که شیخنا! این چه کرامت بود؟ شیخنا به اژدهایی تبدیل گشته، مرید را بخورد. که در ره وصل اطاعت محض باید و فضولی نشاید. والسلام. 👉 @yashar_soltani | یاشار سلطانی
🌹 مهربانی امام صادق (ع) 🌴 عبد الله بن الحسن بن الحسن پسر عموی امام صادق بود، اما یار او نه. 🌴 او میان شیعیان می نشست و فرزند خود، محمد را امام می دانست و از امام صادق بدگویی می کرد و او را فردی حسود برمی شمرد. 🌴 در مقابل، امام صادق (ع) همیشه از سر دل سوزی سخن می فرمود و نگران بود نکند همان که از او طرف داری می کند (منصور دوانقی) او را از پادر آورد. 🌴 همیشه می گریست و می فرمود: من خبر دارم که اگر او دست به شمشیر بزند، منصور او را هلاک خواهد کرد. 🌴 همین گونه هم شد. عبد الله بن الحسن به وعده واهی منصور قیام کرد. مدینه را تصرف کرد و امام را تحت فشار؛ اما همین که منصور به خلافت نشست، همه چیز را فراموش کرد و بنی الحسن را دستگیر و بعد، ازبین برد. 🌴 روزی که آن ها را از مدینه می بردند، امام صادق می گریست و می فرمود: به خدا قسم که انصار به عهدشان با رسول خدا درباره یاری نزدیکان پیامبر وفا نکردند. 🌹 آری، این، مهربانی امام صادق (ع) با کسانی بود که با او دوستی نکردند... . 🌹 به راستی که تنها این خاندان مظهر قرآن صامت اند که فرمود: ☀️ «و لا تستوی الحسنة و لا السیئة. ادفع بالتی هی احسن.»
📝 تقابل مکتب امام صادق (ع) و ابو حنیفه ✏️ همان تقابل مکتب ابن عربی و فقهاست ✏️ همان تقابل رفیعی و آقامیری است 🗣 «به‌خاطر چنین قضاوت‌هایی است که آسمان از باریدن خودداری می‌کند و زمین برکتش را از مردم می‌گیرد.» 📌 این سخنان امام صادق (ع) دربارۀ قضاوت ابو حنیفه است که براساس رأی خود و نه سنت رسول خدا داوری کرده بود. 📌 سال‌ها گذشته و افراد زیادی به طعنه و مسخره و پوزخند فقهای شیعه را ملامت کرده‌اند که چرا پایه‌گذار قرآن و روایاتی هستید که 1400 سال پیش عرضه شده است؛ چرا به‌روز نمی‌شوید؛ چرا تغییر نمی‌کنید. افراد زیاد دیگری هم همان طعنه‌ها و مسخره‌ها و پوزخند‌ها را روا داشته‌اند، اما نه‌ به‌خاطر این‌که به قرآن و روایات عمل نکرده‌اند؛ بلکه به این‌خاطر که چرا به دل‌خواه آنان عمل نکرده‌اند؛ گرچه نتیجه هر دو گروه یکی است و آن، کنارگذاشتن همه یا قسمتی از روایات در موارد ناخوشایند است؛ اما امروز، می‌خواهم دربارۀ گروه دوم سخن بگویم؛ گروه طرف‌داران ابو حنیفه. 📌 شاید خودشان هم ندانند؛ اما عمل‌شان همان عمل ابو حنیفه است. هر جا روایت بپسندند، صدای وااسلام‌شان به هوا برخاسته و هرجا نپسندند، لازم باشد باز همان طعن‌ها و تمسخر‌ها و نیش‌خندها را روی کار می‌آورند؛ همان‌گونه که ابو حنیفه در جواب این‌که بدو گفتند: چرا روایت «البیِّعان بالخیار» را قبول نداری، گفت: هُش هُش! 📌 امروز، اتفاق خوبی در عرصۀ رسانه رخ داد. دو دیدگاه با هم سخن گفتند، ادلۀ‌شان را به رخ هم کشاندند و زورآزمایی علمی کردند؛ اما متأسفانه، نتیجه همان شد که در مقدمه گفتم. دیدگاهی فقط آیه و روایت را تا جایی می‌پسندد که خود را تأیید کند و اگر تأیید نکرد، یا باید خندید و یا فرار کرد. امروز، این دیدگاه ازآنِ سید حسن آقامیری بود. 📌 امروز، سیدحسن آقامیری بسیار سست می‌نمود. دیگری خبری از آن شورهای روی صندلی و بالای منبر نبود. دیگری خبری از این نبود که فلانی ریش‌سفید است و الا چهارتا چیز بهش می‌گفتم. دیگر خبری از امام رضایی که واسطۀ شراب‌خوار می‌شود، نبود. چون می‌دانست این‌جا جای معلق‌بازی نزد غازی نیست و چون می‌دانست سؤال علمی جواب عملی می‌خواهد که او نداشت. 📌 امروز، حجت‌الاسلام و المسلمین، جناب آقای دکتر رفیعی با یک سؤال تمام این سال‌های آقامیری را بر باد فنا داد و آن سؤال این بود: از کجای قرآن می‌گویی که مشرک می‌تواند بهشت برود؟ و گفت که این همه آیۀ صریح برای این‌که مشرک جهنم می‌رود و بهشت هم نمی‌رود. حال فقط تو بگو که از کجا می‌توان این همه آیه را نقض کرد. جواب: فقط یک کلمه بود: چرا نشود؟ این، یعنی فرار؟ طوری جواب می‌داد که گویی رفیعی امکان عقلی ورود مشرکین به بهشت را زیر سؤال برده؛ درحالی‌که سؤال از دلیل شرعی بود. 📌 به نظر من، دکتر رفیعی به‌اندازه کافی، حجت را تمام کرد؛ اما چند نکته هم به نظر من رسیده که فکر می‌کنم ذکرش خالی از لطف نیست: 📌 مسئله اول این است که آقامیری همیشه بر نقش تبیینی روایات و ادعیه تأکید دارد؛ اما هیچ‌وقت به این سؤال جواب نداده که چرا فقط بعضی ادعیه و روایات را مبیِّن می‌داند و درباره بعضی سکوت می‌کند. چرا هیچ‌وقت درباره روایاتی که به‌تفصیل، بهشت جاودان، عذاب جاودان و عذاب موقت را بیان کرده، سخنی نمی‌گوید؟ چرا هیچ‌وقت نمی‌گوید که موضوع عباراتی نظیر الهی لا تؤدبنی بعقوبتک به‌قرینه روایات تبیینی و تفصیلی دیگر، مؤمن است و نه مشرک؟ بگذارید چندی از این روایات را نشان‌تان بدهم: 📌 نام کامل مرحوم شیخ صدوق، صاحب کتاب «کتاب من لا یحضره الفقیه» محمد بن علی بن الحسین بن بابویه است. (تکرار لفظ کتاب از روی سهو نبوده؛ بلکه به‌دلیل تأکید مرحوم صدوق در مقدمه این کتاب برنام‌گذاری کتاب به این نام است.) ایشان کتاب روایی در فقه دارد که بسیار مورد توجه است و آن، همان کتاب مذکور است؛ اما کتاب دیگری هم در اعتقادات به‌نام اعتقاد الامامیة دارد که به‌همان مقدار به آن توجه نشده است. اهمیت این کتاب به‌این خاطر است که اعتقادات مسلم شیعه بیان شده. به‌همین خاطر، روایاتش اعتبار بالایی دارد. همچنین به‌دلیل نزدیکی مرحوم صدوق به دوران اهل‌بیت احتمال عرضۀ این روایات به اهل‌بیت عصمت و طهارت بسیار بالاست. ایشان در این کتاب روایتی از امیرالمؤمنین نقل کرده است که فکر نمی‌کنم بتوان بیشتر از این، موضوعی را بتوان تبیین کرد و تفصیل داد.
📌 روایت از این قرار است که فردی از امیرالمؤمنین دربارۀ چگونگی مرگ پرسید. امیرالمؤمنین ضمن جوابی مفصل به این مطلب هم اشاره فرمودند که انسان‌ها سه گروه‌اند: گروهی دوست‌دار اهل‌بیت و مطیع امر آن‌ها، گروهی دشمن اهل‌بیت و مخالف امرشان و گروهی مؤمنینِ گناه‌کار. گروه اول به بهشت جاودان بشارت داده می‌شوند و گروه دوم به عذاب جاودان و گروه سوم به عذابی موقت گرفتار می‌شوند تا پاک گردند. (اعتقاد الامامیة، ص51.) همچنین در روایت دیگر، همین مضمون از زبان امام صادق (ع) تکرار شده است. (اعتقاد الامامیة، ص54.) 📌 حال سؤال این است که چقدر روایت تفصیلی باید بیاید تا شما متوجه بشوید موضوع ادعیه‌ای، مانند ابوحمزه، کمیل، عرفه و... مؤمن است؛ نه هر فرد دیگر؟ مگر ما چند شیخ صدوق داریم که نزدیک عصر ظهور باشد و ما بتوانیم این روایات را از آن‌ها بگیریم؟ شاید هم مسئله همان نحوه برخورد ابو حنیفه با روایات است؟ 📌 مسئله دیگر درباره بحث تفضل الاهی است. مغالطه جناب‌شان این است که اگر قرار است با عدل برخورد نشود، با همه نباید برخورد شود. پس با مشرکین هم با تفضل برخورد می‌شود و درنتیجه، به بهشت خواهند رفت. گویی تفضل خدا چیزی غیر از عدل الاهی و حکمت اوست. نمی‌دانم کسی نبوده تا به‌حال به حضرت‌شان بگوید یا شاید هم نخواسته بشنود که تفضل الاهی در آن عالم در طول عدل و حکمت خداست؛ نه در مقابل آن. تفضل الاهی به‌معنای ظلم به دیگران نیست. به‌معنای این نیست که هم یزید به بهشت می‌رود و هم حسین (ع)؛ هم صدام به بهشت می‌رود و هم شهدای دفاع مقدس؛ هم ابن ملجم و هم امیرالمؤمنین. تفضل قطعاً در این موراد جایی ندارد؛ چراکه موجب ظلم است. بعید می‌دان چیز به این سادگی را کسی درک نکند. همچنین حکمت الاهی اقتضا می‌کند که تفضل شامل کسانی بشود که قابلیت آن را داشته باشند؛ نه این‌که بی‌حساب‌وکتاب به‌معنای از روی لغو و بیهودگی تفضل کند. همۀ این‌ها ریشه در یک مسئله دارد که آقامیری روی همان مسئله خلط می‌کند و آن این است که تفضل و عدل و حکمت در طول هم هستند و نه در مقابل هم. 📌 مسائل فراوان دیگری هم هست که در مجال یادداشت نمی‌گنجد. امیدوارم که از همان باب گفت‌وگو که به آن معتقدند، توفیق گفت‌وگو درباره این نکات هم پیدا شود؛ اما نکتۀ آخر این است که امیدوارم از این رفتار ابوحنیفه‌وار دست بردارند و همۀ روایات، حتی روایاتی که نمی‌پسندند را هم ببیند و آن را حجت بدانند. تمام سخن هم همین است که فرق بین مکتب امام صادق (ع) و ابو حنیفه همین است؛ فرق بین مکتب ابن عربی و فقها همین است؛ فرق بین مکتب رفیعی و آقامیری همین است.
1. مراد ما از حجّت (یا حجّت‌گرایی، یا حجّیّت) در مقابل واقع‌گرایی است؛ یعنی: در جایی که به دنبال حجّت هستیم، یعنی چیزی که: الف. سعی می‌کند ما را به واقع برساند. ب. سزاوار است طرفین بر آن اعتماد کنند. در این صورت شاگردی که می‌خواهد تحقیقی بنویسد، اگر بگوید: «من قطع دارم ارسطو و افلاطون این طور گفته‌اند»، نه استادش از او قبول می‌کند و نه او می‌تواند استاد را قانع کند. همچنین اگر کسی بگوید: «من قطع دارم که مثلاً مرض قند عامل فلان مرض است»، این قطع به درد نمی‌خورد؛ چراکه این یک ضوابط خاصّ علمی و نیاز به تجربه‌های مختلف دارد؛ چون در هر تجربه‌ای ممکن است برخی از عواملی را که مؤثّر باشند حذف ‌کنند و بعد از حذف عوامل متعدّد و بعد از تجربه‌های متعدّد به این نتیجه برسند که منشأ مرض این بوده؛ يعنی: عوامل دیگر در این کار مؤثّر نبوده‌اند. این معنای واقع‌گرایی است و حجّیّت در اين جا معنا ندارد. عرض کردیم: مباحث حجّیّت در مباحث علوم اعتباری می‌آید و مرادمان هم قوانین و اعتبارات قانونی است. در جامعۀ بشری به‌طور کلّی ـ به‌استثنای جامعه‌های خاص ـ برای رفع مشکلات جامعه، هر جا که یک منشأ اعتبار قانونی هست ـ ولو بین پدر و پسر، و لازم نیست حتماً پای دولت در کار باشد ـ روی قطع اعتماد می‌کنند. فقط بحث سر این است که آیا به‌مجرّد این‌که قطع پیدا کرد کافی است، یا باید اسباب تولید قطع خود را هم بگوید؟ ما معتقدیم آن را هم باید بگوید، اما امثال شیخ می‌گویند: همین که می‌گوید: «قطع پیدا کردم»، کافی است. مرحوم شیخ می‌گویند: «اگر مبادیش هم درست نباشد، قطع دارد»، که حرف عجيبی است و تصادفاً قطع برای افراد ساده‌لوح بهتر پیدا می‌شود تا افراد عاقل و برای افرادی که مبادی علمیشان ضعیف است حصول قطع خیلی زیاد است. یک مقلّد در رسالۀ مجتهدش بیش‌تر قطع به حكم دارد تا خود مجتهد در آنچه که نوشته. خلاصه این‌که باید برای حصول قطع شواهدی را ارائه دهد که لااقل 90% آن شواهد پیش عقلا صحیح و قابل اعتماد باشند و 10% هم مربوط به شخصیّت خودش است؛ چون دیگر نمی‌توانیم شخصیّت افراد را خیلی جرح و تعدیل کنیم. 2. بحث حجّیّت طوری که الآن ظواهر کلام شیخ هست، اختصاص به قطع اصطلاحی ندارد. سه عنوان وجود دارد که بحث حجّیّت به این معنا در آن می‌آيد: قطع، اطمینان (سکون نفس)، علم عرفی (وضوح، که چیزی واضح باشد، نه این‌که احتمال مخالف در آن نباشد). ما در اصول می‌خواهیم اثبات کنیم که این 3 حجّیّت دارند. حال اگر حجّیّت این 3 با شرايط اینها ثابت باشد، حجّیّتی است که غالباً در زمینۀ اجتماعی در بین عقلا هست؛ یعنی: ممکن است در یک جامعه‌ یا یک پدری با فرزندانش این طور نداشته باشد، امّا به‌طور متعارف این هست. ( حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی الموسوی حفظه الله ، خارج اصول فقه ، ۱۳۹۰/۱/۲۰ ) واقع‌گرایی با حجت‌گرایی حجیت به اموری دیگر غیر از قطع
بسم الله الرحمن الرحیم امام، محمد بن‌علی الجواد 📌مبارزی با شمشیر علم 📋از وقتی در یکی از سخنرانی‌های مقام معظم رهبری، بالای سر حضرت آقا، بَنِر حدیث العلم سلطان را دیده‌ام، با خودم فکر می‌کردم که چطور ممکن است که مطلبی نظری در عالم واقعی و بر مطلبی واقعی تسلط ایجاد کند. این سؤال در ذهن من بود تا شب شهادت امام جواد (ع) و غور در زندگی ایشان. هر کسی نه با مطالعه که حتی با تورقی کوتاه در زندگانی امام جواد (ع) می‌تواند دریابد که مهم‌ترین چالش‌های زندگی امام جواد (ع) و باارزش‌ترین مطلبی واقعی عالم، یعنی امر امامت و ولایت ایشان (ع) با شمشیر علم حل شده است. ⭕️چالش صِغَر سن 📌اولین، مهم‌ترین و بزرگ‌ترین چالش دوران امامت امام جواد (ع) به امامت رسیدن ایشان در دوران قبل از بلوغ بود. متأسفانه، این، فتنه‌ای بود که نه دشمنان، بلکه علمای شیعه و بلکه بعضی از علمای بزرگ شیعه، مانند یونس بن‌عبدالرحمن (دلائل الامامه، ج 1، ص 388.) گاهی به آن، دامن می‌زدند. 📌نتیجه این فتنه، رجوع بعضی به حضرت احمد بن‌موسی معروف به شاهچراغ و رجوع بعضی دیگر به مذهب واقفیه بود. (فرق الشیعه، ص 127.) آن‌ها چنین استدلال می‌کردند که شرط امامت بلوغ است و چنین استدلال می‌کردند که همان‌گونه که معقول نیست که مکلف، بالغ نباشد، معقول هم نیست که امر ظرائف شریعت و قضاوت و میراث پیامبران و امامان را به فردی غیربالغ سپرد. (همان.) 📌گرچه از قبل، خود امام رضا (ع) به این شبهات جواب داده بود و با آیاتی از قرآن در مورد به‌پیامبری رسیدن حضرت عیسی، حضرت یحیی و اعلام جانشینی حضرت سلیمان علیهم السلام در سن کودکی تا حدود زیادی این فتنه را رفع کرده بودند (الکافی، ج 1، ص 319، باب الاشاره و النص علی ابی جعفر الثانی (ع))؛ اما به‌نظر می‌رسید، تنها راه مبارزه با باقی‌مانده این فتنۀ درون‌مذهبی، انعکاس برق نور شمشیر علم امامت بر قلب‌های فتنه‌زده بود. ⭕️تثبیت امامت 📌گفته شده است که بعد از شهادت امام رضا (ع)، بزرگان شیعه در خانه عبد الرحمن بن حجاج گردآمده بودند تا امام بعد از امام هشتم (ع) را بشناسند. در آنجا، یونس بن‌عبد الرحمن به‌صورت تلویحی می‌گوید که تا زمان رسیدن امام جواد (ع) به بلوغ نمی‌توان به ایشان مراجعه کرد؛ بلکه باید به فقهای شیعه مراجعه کرد. سپس او با اعتراض شدید ریان بن صلت مواجه می‌شود که امامت امر خداست و او این امر را در قلب هرکه بخواهد –چه صغیر و چه کبیر- قرار می‌دهد. آن‌ها برای اطمینان به مدینه می‌روند. ابتدا از عموی امام جواد (ع)، عبد الله بن موسی سؤالاتی می‌کنند که با جواب‌های نادرست او از او ناامید می‌شوند. سپس همان سؤال‌ها را از امام جواد (ع) می‌کنند که با جواب‌های درست امام (ع) شک‌شان به یقین تبدیل می‌شود و اطمینان قلب پیدا می‌کنند. ( دلائل الامامة، ج 1، ص 388.) 📌امام جواد (ع) در ادامه برای تثبیت امامت خود، علم‌شان را بیش‌از‌پیش در مجلس مأمون و در مناظره با یحیی بن‌اکثم نمایان می‌سازند. (الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 281.) با این مناظره در مجلس رسمی مأمون دیگر هیچ شکی در قلب هیچ‌کسی درباره امامت امام جواد (ع) باقی نماند. ⭕️ترویج امامت 📌نکته مهم دیگر این است که این مسئله، پایان کار نبود. شمشیر علم امام جواد (ع) همچنان برافراشته بود و حالا بعد از تثبیت امامت، نوبت به ترویج امامت با همان شمشیر رسیده است. بعد از مرگ مأمون، برادر او، محمد بن هارون، ملقب به معتصم خلیفه شد. او امام جواد (ع) و ام‌فضل، دختر مأمون و همسر امام (ع) را از مدینه فراخواند. در مجلس معتصم سؤالی فقهی درباره نحوه قطع ید سارق مطرح شد. هرکدام از فقهای در مجلس، ازجمله علی بن‌داود که در آن زمان، قاضی‌القضاة بود، جوابی را مطرح کرد؛ اما امام جواد (ع) با رد همه آن اقوال و با تمسک به سنت نبوی که هفت‌عضو بدن، مسجد و محله سجده الاهی هستند و استدلال به این آیه قرآن که انّ المساجد لله فلا تدعوا مع الله احداً (الجن، 18.)، فرمودند که کف دست یا آرنج که شامل کف دست نیز می‌شود، مسجد و برای خداست و به‌همین خاطر، نمی‌توان قطع‌ش کرد؛ لذا تنها باید انگشتان دست را قطع نمود تا کف دست برای سجده الاهی باقی بماند. معتصم نیز همین را پسندید و به سخن امام (ع) حکم کرد. (تفسیر العیاشی، ج 1، ص 319.)
📌این واقعه به همین‌جا ختم نشد و باعث نگرانی دستگاه حکومت شد. بعد از این اتفاق، گزارش‌هایی مبنی بر ترویج امامت امام جواد (ع) با این مناظره به گوش حکومت رسید. همچنین حسادت علی بن‌داود که در این مناظره علمی شکست خورده بود را برانگیخت؛ لذا او نیز نزد خلیفه سعایت امام جواد (ع) را انجام داد. همه این‌ها باعث شد که دستگاه حکومت بنی‌عباس دیگر نور برق شمشیر علم آن امام همام (ع) را برنتابد و سعی بر خاموش کردن آن بکند؛ لذا سمی برای ام‌فضل، همسر ایشان فرستادند که با همین سم، امام (ع) در روز سی ماه ذی‌القعده سال 220 در سن 25 سالگی به‌شهادت رسیدند. (الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 295.)
📌پاسخ به «چالش صِغَر سن» ✍️سیدحسین علوی 📋از وقتی در یکی از سخنرانی‌های مقام معظم رهبری، بالای سر حضرت آقا، بَنِر حدیث العلم سلطان را دیده‌ام، با خودم فکر می‌کردم که چطور ممکن است که مطلبی نظری در عالم واقعی و بر مطلبی واقعی تسلط ایجاد کند. این سؤال در ذهن من بود تا شب شهادت امام جواد(ع) و غور در زندگی ایشان. هر کسی نه با مطالعه که حتی با تورقی کوتاه در زندگانی امام جواد(ع) می‌تواند دریابد که مهم‌ترین چالش‌های زندگی امام جواد(ع)، یعنی امر امامت و ولایت ایشان(ع) با زبان علم حل شده است. ⭕️چالش صِغَر سن 📌اولین، مهم‌ترین و بزرگ‌ترین چالش دوران امامت امام جواد(ع) به امامت رسیدن ایشان در دوران قبل از بلوغ بود. متأسفانه، این، فتنه‌ای بود که نه دشمنان، بلکه علمای شیعه و بلکه بعضی از علمای بزرگ شیعه، مانند یونس بن‌عبدالرحمن (دلائل الامامه، ج 1، ص 388.) گاهی به آن، دامن می‌زدند. 📌نتیجه این فتنه، رجوع بعضی به حضرت احمد بن‌موسی معروف به شاهچراغ و رجوع بعضی دیگر به مذهب واقفیه بود. (فرق الشیعه، ص 127.) آن‌ها چنین استدلال می‌کردند که شرط امامت بلوغ است و چنین استدلال می‌کردند که همان‌گونه که معقول نیست که مکلف، بالغ نباشد، معقول هم نیست که امر ظرائف شریعت و قضاوت و میراث پیامبران و امامان را به فردی غیربالغ سپرد. (همان.) 📌گرچه از قبل، خود امام رضا(ع) به این شبهات جواب داده بود و با آیاتی از قرآن در مورد به‌پیامبری رسیدن حضرت عیسی، حضرت یحیی و اعلام جانشینی حضرت سلیمان علیهم السلام در سن کودکی تا حدود زیادی این فتنه را رفع کرده بودند (الکافی، ج 1، ص 319، باب الاشاره و النص علی ابی جعفر الثانی(ع))؛ اما به‌نظر می‌رسید، تنها راه مبارزه با باقی‌مانده این فتنۀ درون‌مذهبی، انعکاس برق نور شمشیر علم امامت بر قلب‌های فتنه‌زده بود. ⭕️تثبیت امامت 📌گفته شده است که بعد از شهادت امام رضا(ع)، بزرگان شیعه در خانه عبد الرحمن بن حجاج گردآمده بودند تا امام بعد از امام هشتم(ع) را بشناسند. در آنجا، یونس بن‌عبد الرحمن به‌صورت تلویحی می‌گوید که تا زمان رسیدن امام جوا (ع) به بلوغ نمی‌توان به ایشان مراجعه کرد؛ بلکه باید به فقهای شیعه مراجعه کرد. سپس او با اعتراض شدید ریان بن صلت مواجه می‌شود که امامت امر خداست و او این امر را در قلب هرکه بخواهد –چه صغیر و چه کبیر- قرار می‌دهد. آن‌ها برای اطمینان به مدینه می‌روند. ابتدا از عموی امام جواد(ع)، عبد الله بن موسی سؤالاتی می‌کنند که با جواب‌های نادرست او از او ناامید می‌شوند. سپس همان سؤال‌ها را از امام جواد(ع) می‌کنند که با جواب‌های درست امام(ع) شک‌شان به یقین تبدیل می‌شود و اطمینان قلب پیدا می‌کنند. ( دلائل الامامة، ج 1، ص 388.) 📌امام جواد(ع) در ادامه برای تثبیت امامت خود، علم‌شان را بیش‌از‌پیش در مجلس مأمون و در مناظره با یحیی بن‌اکثم نمایان می‌سازند. (الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 281.) با این مناظره در مجلس رسمی مأمون دیگر هیچ شکی در قلب هیچ‌کسی درباره امامت امام جواد (ع) باقی نماند. 🔗 متن کامل در کانال نوشته‌های آخوندی @HOWZAVIAN
فقها به دلیل پیروی از همان روش علماء سلف خلأهای بسیار بسیار زیادی را پر نکرده اند!! ✍شهید آیت الله سید محمدباقر صدر 🔸آیا می دانید وقتی در حال استخراج نظام اقتصادی اسلام از فقه اسلامی بودم، چقدر احساس مشقت کردم و چقدر این کار، سخت بود؟ وقتی شروع به این کار کردم، احساس کردم فقه اسلامی نیازمند توسعه افقی است و خلأهای بسیارْ بسیار زیادی وجود دارد که فقها به دلیل پیروی از همان روش فقهی موروثی معینی که هیچ کم و زیاد نشده است، آن ها را پر نکرده اند و امروز باید این خلأها را که به خاطر تبعیت فقها از روش ثابت سنتی، به جا مانده اند، به صورت و روشی فقهی، پر کرد و البته پر کردن فقهی این خلأها کار بسیار دشواری است؛ چون این خلأها مناطق جدیدی هستند که باید با فکری فقهی پر شوند، زمین های بکری هستند که پژوهش گر فقهی برای اولین بار به آن ها قدم می گذارد و آن ها را کشف می کند و این، سختی و حساسیت کار را چند برابر می کند و ایجاب می کند که یک ذهن فقهی بسیار دقیق به آن بپردازد. 📕 بارقه ها، ص ۴١٩ 🆔@kashkolenab 🆔@Asre_jadid_57