eitaa logo
نُمود | جواد محمدنیا
46 دنبال‌کننده
12 عکس
13 ویدیو
3 فایل
نُمود محلی برای یادداشت‌های پراکندۀ من دربارۀ آیات الهی، سیاست و ... . در خدمتم: @J_mohammadnia راستی! حساب خرده‌یادداشت‌های من در ویراستی: https://virasty.com/javad_mohammadnia مطالب نوشته شده در ایتا و ویراستی، مشترک نیستند.
مشاهده در ایتا
دانلود
نُمود | جواد محمدنیا
#روح #بدن #فلسفه #معاد #تجربه #علم بسم الله الرحمن الرحیم زندگی پس از زندگی مهمترین دلیل تجربی بر
ضمن اینکه ثواب‌های عجیب و محیرالعقول، با نکتۀ شمارۀ ۴ قابل تبیین است. یعنی عملی که ما آن را بسیار کم می‌شماریم، اثرات عمیقی می‌تواند داشته باشند که این اثر عمیق تنها با خروج روح از بدن قابل درک است.
بسم‌الله الرحمن الرحیم اظهار نظر فنی آری یا خیر؟ ۱. مشکل ما انسان‌ها این نیست که در هر موضوعی اظهار نظر می‌کنیم؛ چون می‌توانیم در عرصه‌های گوناگونی، مشکلاتمان را تشخیص دهیم. مشکل ما این است که بسیار پیش‌آمده که به‌دنبال اظهار نظرهای فنی‌ای هستیم که گاه با سالها مطالعه هم نمی‌توانیم به نتایج مشخصی دربارۀ آن برسیم. ۲. مثلاً می‌توانیم بگوییم وضعیت اقتصادی مساعد نیست؛ ولی نمی‌توانیم بگوییم دلارزدایی نتیجۀ مطلوبی خواهد داشت یا دلاررَوایی؛ هرچند باز هم می‌توانیم به‌راحتی بپذیریم که مسیر قبلی (در اینجا دلارروایی) پذیرفتنی نبوده و باید مسیر تازه‌ای گشوده شود. ۳. نتیجه آن که در مرحلۀ تصمیم، آن امر واضح و بدیهی‌ای را که در حوزۀ شناخت ما قرار داشت، کنار می‌گذاریم و مبتنی بر توهماتی پیچیده و مبهم تصمیم می‌گیریم؛ که انتخابات یکی از مصادیق بارز آن است. الحمدلله رب العالمین
11.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این خانم، تبیین بسیار پذیرفتنی و پسندیدنی‌ای از هویت انسان و زن ارائه کردند. به‌نظرم، این زن‌شناسی کوتاه را، هر زنی باید بشنود.
بسم الله الرحمن الرحیم خودِ آئینی همانطور که هویت اقتصادی افراد، طیف بسیار گسترده‌ای را به خود اختصاص داده‌است، هویت دینی آن‌ها نیز، از ضعیف‌ترین حالت تا قوی‌ترین حالتِ آن، فاصلۀ بسیار زیادی دارد. ولی نکته آن است که در بسیاری از مواقع، حتی در ضعیف‌ترین حالات، دین در جان فرد ریشه دوانده و بخشی از هستی و هویت او را تشکیل داده‌است؛ شاید بهتر است بگوییم تمام وجود او را این هویت تسخیر کرده‌است؛ زیرا نمی‌تواند خود را جدای از آن پذیرفتۀ دینی، بپذیرد. به‌عنوان مثال، ممکن است کسی انقلاب را قبول نداشته باشد، حتی احکام دینی را قبول نداشته باشد، و از آن عجیب‌تر حتی نداند امیرالمؤمنین در جنگ‌های گوناگونی شرکت داشته و ... ولی به همراه دوست دختر خود و با وضعیتی بسیار زننده به هیئت می‌آید و از «باعلی بودن» لذت می‌برد و در آنجا به «حال خوش» می‌رسد. می‌دانم که این حد از هویت دینی، بسیار رقیق است، و اساساً در صدد قضاوت دربارۀ آن نیستیم؛ ولی می‌خواهیم از تأثیر آن بگوییم: به‌عنوان مثال هرچند ممکن است چنین شخصی با جنبش فواحش همراهی داشته باشد، ولی هنگامی که پاره شدن افسار این جنبش را می‌بیند، تا آنجا که کار فواحش به توهین به اهل‌بیت و درود به دشمنان آنان برسد، دیگر نمی‌تواند همراهی با آنان را تحمل کند و مبتنی بر شخصیتی که دارد، ممکن است دربرابر آن‌ها مرتکب اموری خشونت‌آمیز شود. بسیاری از جنبش‌ها، در کشور، از حزب توده تا جنبش فواحش، این هویت دینی ایرانی‌ها را درک نکرده‌اند و گاه که تمام تلاش خود را برای ریشه کنی دین و هویت دینی در این کشور به کار بستند، ضربات سهمگینی را دریافت کردند. تقدیم به ساحت قدسی مولی الموحدین الحمد لله رب العالمین
به زودی ویژه نامۀ شمارۀ یکِ نمود: «بی‌صدا، بی‌تصویر»
تأملی در یقین و یقینیات این کتاب دست‌کم به من نشان داد، اگر از منظر فلسفی بخواهیم مبانی فلسفۀ اسلامی را به نقد بکشیم، مبانی‌ای که از فارابی تا طباطبایی به آن پرداخته شده‌است، به‌اندازه که بدوا به ذهن می‌رسد، فیلسوفان ما به‌کج‌راهه نرفته‌اند. جالب آنجاست که برخی از اساتید مکتب تفکیک از مبانی فلسفی غرب کمک می‌گیرند، تا آموزه‌های فیلسوفان اسلامی را به درستی تلقی ننمایند! جالب‌تر اینکه معلوم نیست، چرا این به نقد کشیدن، با شور و حرارت زایدالوصفی صورت می‌پذیرد؟! آیا واقعاً پیروان مکتب تفکیک حقیقت بسیار روشنی را کشف کرده‌اند که به چشم فیلسوفان مسلمان نیامده‌است! به‌هرحال هنگامی که این کتاب را به‌پایان رساندم، با خود گفتم که کاش، جناب وکیلی، در مقاله‌ای علمی پژوهشی، روشن‌تر، دقیق‌تر و کوتاه‌تر مبانی فلسفۀ اسلامی از جمله مسئلۀ یقین را تبیین می‌فرمودند.
ویژۀ نامۀ بی‌صدا بی‌تصویر.pdf
184.9K
کوتاه نوشتی دربارۀ کتاب و کتاب‌خوانی. درصورتی که برایتان مفید بود، لطفا به دیگران هم ارسال کنید. متشکرم.
بسم الله الرحمن الرحیم به‌بهانۀ دوراهی نسل جدید بر سر طلبه شدن یا طلبه نشدن سال ۸۸ طلبه شدم؛ البته دلیل اصلی طلبه شدنم، علاقه‌ام بود. چطور علاقه‌مند شدم؟ پدر و مادرم دلیل اصلی طلبه شدن من بودند؛ پدرم از علامه طباطبایی، شهید مطهری و شهید صدر می‌گفتند و مادرم برای سرباز امام زمان شدنم دعا می‌کردند و سعی می‌کردند من را با وجود مشکلات فراوان، به کلاس قرآن برسانند. به‌هرحال، طلبه شدن من بیش‌از هر چیز دلی بود؛ هویتم اینگونه ساخته شده بود؛ وجدانم جز این قبول نمی‌کرد. الحمدلله! اما، این وجدان، به‌دلیل نشناختن ضرورت طلبگی، گاه متزلزل می‌شد؛ مخصوصاً وقتی قرآن می‌خواندم، خیلی دلم به سوی نظامی شدن و به‌ویژه پاسدار شدن پر می‌کشید؛ به‌دلیل نزدیک‌تر بودن به شهادت؛ شهادتی که از نگاه قرآن تضمین سعادت است. اما رفته‌رفته، به‌ویژه در این دو سه سال اخیر و مخصوصاً پس از جنبش مهسا، انگار تازه به خودم آمدم. سال ۸۸ که به حوزه آمدم و آن اتفاقات افتاد، فکر می‌کردم مسئله، سیاسی‌است، کاملا سیاسی. اما در ادامه و پس از آن ماجری کم‌کم فهمیدم هرچند هر چیزی سیاست نیست، ولی همه چیز سیاسی است (فکر می‌کنم چندان مبالغه نکرده‌ام)؛ یعنی بیشتر به اهمیت سیاست واقف شدن. اما اوج بلوغ ذهنی خودم را وقتی می‌دانم که فهمیدم، اگرچه همه چیز سیاسی‌است، اما به همین‌صورت همه چیز فرهنگی‌است؛ هم چنین همه چیز اقتصادی است. یعنی اینکه یکی از این موارد به کلی مبنی و زیر بناء باشد قابل قبول نیست. بلکه امور بشری، آمیخته‌ای از همۀ این‌ها هستند. حتی هنگامی که به مرکز و هستۀ سخت قدرت (سیاست) هم که می‌رسیم، فرهنگ و اقتصاد در آن موج می‌زند؛ مانند تجربۀ هشت سالۀ دفاع مقدس که می‌بینیم، خط مقدم جبهه، مملو از فرهنگ شهادت، ایثار و جانبازی بود و در نهایت، با بهانه‌ای اقتصادی، جام زهر را به آن رهبر بی‌نظیر نوشاندند. یا در مسائل اقتصادی این روزها، فرهنگ و فلسفۀ سرمایه‌داری عمیقاً نفوذ کرده‌است و همانطور که مستحضرید، کشورهای سرمایه‌دار، چقدر مدیون سیستم نظامی خود هستند و با سیاستی مقتدرانه، برتری اقتصادی خود را حفظ می‌کنند. یا اینکه می‌دانیم که چگونه امری فرهنگی مانند خانواده را اقتصاد، در کل جهان، از هم فروپاشاند و در کشور خودمان پهلوی اول چگونه ازطریق قدرت نظامی و با ترویج بی‌حجابی، تیشه به ریشۀ این نهاد می‌زد. کوتاه آنکه، علامه‌ای چون شهید مطهری را نمی‌توانم از سردار بی‌نظیری چون حاج قاسم کم‌تر بدانم (البته امیدوارم روزی، در طراز این دو بزرگ‌وار، در عرصۀ اقتصاد هم کسی ظهور کند) و با شناخت این هم‌طرازی، دلم، بیش‌ازپیش، به طلبگی، آرام گرفته‌است. از خداوند متعال می‌خواهم که به‌حق محمد و آل محمد، در این مسیر خطیر، من و هم لباسانم را یاری کند. الحمد لله
بسم‌ الله الرحمن الرحیم يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ مِن قَبۡلُۚ وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَـٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا (النساء: ۱۳۶) چرا خداوند متعال، می‌فرماید: ای کسانی که ایمان آوردند، ایمان آورید! چگونه ایمان آوردند که باز بایستی ایمان بیاورند؟! تبیینی میان ما شایع است که مطابق با آن، امر به ایمان به معنای قوی‌تر شدن ایمان است؛ یعنی ایمانتان چنان ضعیف است که انگار ایمان نیاورده‌اید؛ پس ایمانتان را قوی کنید. اما تبیین دیگری را نیز می‌توانیم بیابیم که مبتنی بر خود آیات قرآن باشد: می‌توان بنابر يَـٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ لَا يَحۡزُنكَ ٱلَّذِينَ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡكُفۡرِ مِنَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَلَمۡ تُؤۡمِن قُلُوبُهُمۡۛ ... ( المائدة: ۴۱) این دوگانۀ ایمان را اینگونه تفسیر کرد که «ای کسانی که ایمان آوردند» یعنی کسانی صرفاً «می‌گویند ایمان آورده‌اند» ولی قلبشان ایمان نیاورده است. یعنی با گفتن اینکه ایمان آورده‌اند در جامعۀ مخاطبین «ای کسانی که ایمان آوردند» قرار می‌گیرند و سپس نسبت به ایمان آوردن واقعی و نه زبانی، توصیه می‌شوند. نکته‌ای که این احتمال را تقویت می‌کند آن است که در آیۀ ۱۳۶ سورۀ نساء می‌گوید: ایمان بیاورید به خدا و رسولش و کتابی که نازل کرده ولی هر کس کفر بورزد به خدا و فرشتگان رسولان و کتب ... و از این سخن و تقابل ایمان و کفر، اینگونه بر می‌آید که می‌خواهد بگوید شما هنوز به خدا و رسول و... ایمان نیاورده‌اید و کافرید. یعنی بحث سر این نیست که ایمان آورده‌اید ولی ایمانتان ضعیف است! اساساً ایمان نیاورده‌اید. به هر حال هم‌مضمون آیۀ ۴۱ مائده آیۀ مشهورتری نیز وجود دارد که می‌فرماید: قَالَتِ ٱلۡأَعۡرَابُ ءَامَنَّاۖ قُل لَّمۡ تُؤۡمِنُواْ وَلَٰكِن قُولُوٓاْ أَسۡلَمۡنَا وَلَمَّا يَدۡخُلِ ٱلۡإِيمَٰنُ فِي قُلُوبِكُمۡۖ ... (حجرات: ۱۴) الحمدلله
چرا قالیباف، میان گزینه‌های انقلاب اسلامی، اولویت من نیست (۱) بخش اول ان‌شاءالله که حوصله می‌کنید! فکر می‌کنم که حرف تازه‌ای در لابه‌لای این نوشته‌ها وجود دارد. ۱. آقا فرمودند که نباید دربارۀ نامزدی که قبول ندارید، به لجن‌پراکنی، بدگویی و تخریب دست بزنید. این مضمون را عده‌ای شنیده‌اند و در واکنش به هر ارزیابی‌ای که داشته باشیم، می‌گویند مگر آقا نفرمودند... . همینجا تکلیفم را با این بزرگواران روشن کنم. خود من دو چیز را مصداق لجن‌پراکنی، بدگویی و تخریب می‌دانم: الف) تهمت (بدون سند سخن گفتن) و ب) به قول یکی از دوستان ضریب دادن؛ اشتباهی که از کسی رخ داده، بزرگ‌تر جلوه دهیم؛ مبالغه کنیم. در اظهار نظر اگر می‌توانیم از این دو مورد اجتناب کنیم، منصفانه‌تر برخورد کرده‌ایم؛ به ارزیابی دقیق نزدیک‌تر شده‌ایم. ۲. دربارۀ آقای قالیباف می‌گویند خورده و برده! برای من این امر ثابت شده نیست. مدارکی که وجود دارد این فساد را برای ما ثابت نمی‌کنند. اشکالی هم ندارد که بگوییم برای ما مبهم است و نمی‌دانیم که اختلاسی از جانب ایشان رخ داده یا نه، نه اصلش را و نه اندازه‌اش را. حالا گیر همین یکی نیستیم که هرطور شده برچسب اختلاس را به ایشان بچسبانیم. توجه کنید!‌ نمی‌خواهم بگویم: گر نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها. نه آقا! بنده هیچ نمی‌دانم. یعنی به‌هیچ‌وجه به سمت تهمت به ایشان نمی‌روم؛ یعنی هیچ گرایشی به این ندارم که ایشان بیت المال را برای بهبود زندگی خود خرج کرده‌اند. ۳. اما مسئلۀ من دربارۀ آقای قالیباف، مدیریت اقتصادی سهل‌انگارانۀ ایشان است. خودشان نمی‌خورند اما دیگران را هم محروم نمی‌کنند! اما آیا باز منظورم این است که خودشان اسباب این حاتم بخشی را فراهم کرده‌اند؟ ادامه دهیم تا ببنیم چه نتیجه‌ای می‌توانیم بگیریم: ۱-۳. هلدینگ یاس؛ بله تا اسم هلدینگ یاس را به میان می‌آوریم، آقای قالیباف در گزارش‌های خود می‌گویند اساساً ربطی به شهرداری نداشته و هلدینگ یاس زیر مجموعۀ سپاه بود. آقای طاء هم که فایل صوتیشان درز (!) پیدا کرده‌است نظرشان همین است. اینکه هلدینگ یاس زیر مجموعۀ سپاه بوده دیگر پرسش‌های ما دربارۀ آقای قالیباف را تمام می‌کند؟ خیر! ببنیم چرا یک عده، هلدینگ یاس را به معنای بی‌مبالاتی آقای قالیباف در امر اقتصادی می‌دانند. یکی از مهمترین اعضای هلدینگ یاس کیست؟ خب همه می‌دانیم: عیسی شریفی. شغل دیگر عیسی شریفی چیست؟ معاون جناب قالیباف در شهرداری! می‌دانم، باز هم باید مقداری توضیح بدهم. بگذارید همینجا از آقای قالیباف سؤالی داشته باشم: بزرگوار، آن هلدینگ، مگر کارهای ساخت و ساز نمی‌کرده؟ چرا یکی از ذی نفعان آن هلدینگ باید معاون شما شود؟! همین یک رخنه، به معنای بی‌مبالاتی آقای قالیباف نیست؟ هست آقا هست. واقعاً همین یک بی‌مبالاتی آنقدر بزرگ است که اگر فساد هلدینگ یاس را نیز پیگری نکنیم، باز هم نمی‌توانیم چهرۀ جناب قالیباف را ترمیم کنیم. نکتۀ دیگر، ممکن است آقای قالیباف بگوید: که من اطمینان داشتم که عیسی شریفی مسئلۀ تعارض منافع را رعایت می‌کرده‌است و به‌همین‌دلیل او را به معاونت خود برگزیدم یا ابقاء کردم. پس سؤال دیگری می‌پرسیم: بزرگوار مگر چند هزار میلیارد قرار داد میان شهرداری و هلدینگ یاس را نمی‌دیدید؟ اینکه تعارض منافع بود. چرا عیسی شریفی را اخراج نکردید بزرگوار! اصلا یک چیز دیگر، مگر رفته‌رفته گزارش‌هایی دریافت نمی‌کردید که هلدینگ یاس دارد شهرداری را می‌بلعد؟ آنجا هم متوجه نشدید و وقتی هلدینگ یاس منحل شد فهمیدید این هلدینگ چند هزار میلیارد، به شهرداری بدهکار است؟! جل الخالق! اصلا مهم نیست که شما آخر کار هم به این موارد التفات نکردید! من نمی‌خواهم شما را گناه آلود جلوه دهم، می‌خواهم بگویم که واقعاً در این موارد ضعیف هستید آقای قالیباف. باوجود تمام این پرسش‌ها، آقای طاء باز هم از شما تعریف و تمجید می‌کنند. باشد، ما باز هم می‌گوییم که جناب قالیباف فساد اقتصادی ندارد. اما آیا تسامح‌های جدی‌ای در بیت‌المال نداشته؟! ۲-۳. وقتی می‌گوییم مدیریت ایشان فسادخیز است به این معناست که فرزندان، یکی درخواست اقامت در کانادا داشته و دیگری خانه‌ای در آلمان خریده و چیزی هشت میلیاردی درخانۀ او به سرقت رفته. نمی‌ترسید کشورهای متخاصم فرزندتان را از جهت اطلاعاتی، تخلیه کنند؟! مگر اکبری معدوم چیزی بیش از بچه‌های شما دربارۀ شهید فخری‌زاده می‌دانست که آنقدر قدرت‌مند و کاراست که می‌توانست بمب اتم بسازد؟ مگر فرزندان شما چهرۀ رفقایتان که هر یک از دیگری بهترند را تشخیص نمی‌دهد؟! (برای مطالعۀ بخش دوم، ضربه بزنید)
بخش دوم (برای مطالعه بخش اول ضربه بزنید) اصلا امینت اطلاعاتی مردم ایران به دوزخ!با اینکه شما که از سپاه حقوق می‌گیرید و تقریباً به همان هم اکتفا کرده‌اید (بنابر گفتۀ جناب طاء)، فرزندانتان، این ثروت را از کجا آورده‌اند؟ این موارد که دیگر قابل انکار هم نیست. آقای میم از رفقای شما که حقوق‌دان هم هست نتوانست در برابر مدارک آن مقاومتی داشته باشد. آقای الف هم که از همان اول ناک‌اوت شد. یعنی این موارد و هلدینگ یاس آنقدر روشن‌اند که هر چه پنهان کنید، روشن‌تر می‌شوند! چرا جلویشان را نگرفتید؟ مگر دوست من در پایین شهر هم به این آلاف و الوف می‌رسند؟ پس چرا به خود نگفتید که این دو فرزند از رانت و اسم من استفاده کرده‌اند و به اینجا رسیده‌اند. چرا از دادگاه نخواستید که هرطور شده فرزندانتان را به محاکمه بکشاند؟ آخر این شد حرف که این‌ها خود بالغ‌اند و تصمیم می‌گیرند و ... (اگر نظر شما این است). ۳-۳. آقای قالیباف، ماشین‌های مجلس چطور؟ آقای طاء می‌گوید که آقای قالیباف به نمایندگان گفته‌است: هرکسی ماشین ندارد بیاید بگیرد! همین‌جا توقف کنید! مگر ما بیش از این را می‌گوییم؛ بزرگوار، مگر آش نذری می‌دهی؟! وقتی می‌گوییم آقای قالیباف، حافظ بیت‌المال نمی‌تواند باشد، دقیقاً همین است، همین. ۴. خب ممکن است کسی بگوید اخوی! خیلی ضریب دادی و مبالغه کردی. این به معنای این نیست که ایشان لیاقت ریاست جمهوری را ندارد. چون که ایشان از شهرداری تا پلیس و سپاه آنقدر خدمات خالصانه داشته‌اند که حد و حصر ندارد. من همینجا می‌گویم دیگر ادامه نده! قبول داریم. برای من همان شهادت سردار عزیزتر از جان، جناب حاجی‌زاده کافی بود تا مجاهدت‌های جناب قالیباف را قبول کنم؛ من هم این موارد را قبول دارم. اما باز هم می‌گویم ایشان، نباید به جایگاه ریاست جمهوری برسند. چرا؟ چون سؤال اصلی من است که: زیر مجموعه‌های یک فرد، در طول تجربیات طولانی، چقدر باید فساد داشته باشند تا مدیر را لایق ریاست جمهوری ندانیم؟ قبل از اینکه سراغ پاسخ این سؤال برویم باید به شما بگویم که چرا این سؤال مهمترین سؤال است که دست‌کم دربارۀ آقای قالیباف مطرح است. چون هربار که کسی کنار گذاشتن آقای قالیباف را به فساد افراد تحت مدیریت ایشان نسبت می‌داد، پاسخ داده می‌شد که این فساد آنقدرها هم بزرگ نیست که بخواهد کسی را از لیاقت پست ریاست جمهوری بیندازد. یعنی عده‌ای، این مشکل آقای قالیباف را خصوصیت واقعاً منفی می‌دانستند و عده‌ای دیگر، زیاد به آن توجهی نداشتند و البته بیش از این، مشکل را در این می‌دانستند که چرا آقای قالیباف دربارۀ این‌ها توضیحی نمی‌دهد؛ و وقتی کسی مثل آقای طاء با آن توضیحات غیرقابل قبول در مقام سخنگوی آقای قالیباف ظاهر می‌شد، آن ایراد، توضیح ندادن، نیز از بین می‌رفت. خلاصه اینکه فساد هلدینگ یاس، خودروی مجلس و فرزندان جناب قالیباف، تفسیرپذیر بود. اگرچه خودم به این طرف میل داشتم که نمی‌شود از این خطا عبور کرد، ولی برای خود من هم تفسیر پذیر بود، جواب قاطعی نمی‌توانستم پیدا کنم و درنتیجه نمی‌توانستم به کسی بگویم که به ایشان رأی ندهید. البته تا اینکه این پاسخ به ذهنم رسید: اینکه ایشان، با سابقۀ این فسادها در کارنامۀ مدیریتی،‌ اگر یک بار دیگر و در مقام ریاست جمهوری، دچار این بدمدیریتی شود، آیا حتی کسانی که از ایشان طرفداری می‌کنند، با خود نمی‌گویند کاش به این سابقه توجه می‌کردیم و از او طرفداری نمی‌کردیم؟ کاش این با چشمانی بازتر به این شریفی، فرزندان او و خودرو مجلس نگاه می‌کردیم و می‌فهمیدیم کسی که چند بار دچار این مخمصه‌ها شده‌است، باز هم ممکن است دچار آن شود؛ آن هم در جایی که دستش بازتر است؟! یا اگر رأی آوردند و دوباره به این چاله افتادند، مردم با قدرت بیشتری، شورای نگهبان تا طرفداران نظام را به چالش نمی‌کشند که چرا با وجود این سابقه، باز هم شورای نگهبان او را تأیید صلاحیت کرد، حال آنکه مدیر و مدبر بودنش زیر سؤال است و به تعبیری هنوز احراز نشده‌است؟ همانطور که می‌دانید هر رئیس جمهوری به هرحال با تمام سابقه‌ای که داشته دچار یک فسادی در زیر مجموعه شده‌است، از کرباسچی تا چای دبش در دولت شهید جمهور! باتوجه‌به این آیا مردم با خود نمی‌گویند رئیسی‌ای که در رأس دستگاه قضا بود و نتوانست جلوی این فساد را بگیرد، چطور کسی که در سابقه‌اش این فسادها بوده، می‌تواند جلوی این فسادها را بگیرد؟ اصلا شاید ده‌ها فساد دیگر رخ داده و او نگذاشته فاش شود و ... . برای من این یک جواب اساسی است. اینکه اگر رأی بیاورد و دوباره فساد بزرگی رخ دهد، با شدت بسیار بیشتری پایه‌های نظام به لرزه در خواهند آمد. این همان فسادخیزی‌ای است که بارها از آن سخن گفته‌ام که ممکن است در ریاست جمهوری، به سیلی ویرانگر مبدل شود. و احتمال جاری شدن این سیل، به خاطر سابقۀ ایشان و به خاطر تحقق همیشگی آن در ادوار گذشته، بسیار بالاست. الحمدلله
جمهوری اسلامی و امامت در شیعه (بخش اول) قضیه از اینجا شروع شد که یکی از دوستان این روایت و نکتۀ موجود در آن را، از قول بزرگواری دیگر -که نمی‌شناسمش- برای من فرستاد و خواست اگر چیزی به ذهنم می‌رسد خدمتشان ارائه کنم: علیکم السلام و رحمه الله عَنْ أَبَانٍ قَالَ: أَخْبَرَنِي الْأَحْوَلُ أَنَّ زَيْدَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع بَعَثَ إِلَيْهِ وَ هُوَ مُسْتَخْفٍ قَالَ فَأَتَيْتُهُ فَقَالَ لِي يَا أَبَا جَعْفَرٍ مَا تَقُولُ إِنْ طَرَقَكَ طَارِقٌ ... (الکافی) مؤمن طاق خبر داد که زید پسر امام سجاد علیه السلام در زمانی که (تحت تعقیب بود و) پنهانی زندگی می‌کرد، کسی را به دنبال من (مؤمن طاق) فرستاد، من هم نزد او رفتم. به من گفت ای اباجعفر (کنیه مؤمن طاق) اگر کسی شبانه نزد تو آید (و برای خروج و قیام از تو یاری بطلبد) آیا با او خروج خواهی کرد؟ به او پاسخ دادم اگر آن کس پدر تو (امام سجاد علیه السلام) یا برادر تو (امام باقر علیه السلام) [و یا پسر برادر تو امام صادق علیه السلام] باشد با او خروج می‌کنم. زید به من گفت من تصمیم دارم قیام کنم با این قوم بجنگم، پس تو هم با من خروج نما. پاسخ دادم نه چنین کاری نمی‌کنم فدای شما گردم. به من گفت آیا جانت را از من دریغ می‌کنی (و حاضر به فداکاری نیستی) به او پاسخ دادم (جان من) فقط یک جان بیشتر نیست، پس اگر حجتی برای خداوند در زمین باشد، کسی که از تو تخلف کرد (و با تو همراهی نکرد) نجات یافته است و کسی که با تو قیام کند هلاک شونده است. اما اگر حجتی برای خداوند در زمین نباشد، پس کسی که از تو تخلف کرده با کسی که همراه تو قیام کرده، یکسان هستند. به من گفت ای اباجعفر با پدرم (امام سجاد) بر سفره می‌نشستم، پدرم لقمه چرب (و لذیذ) در دهانم می‌گذاشت و برایم لقمه داغ را سرد می‌کرد (این کارها) به خاطر دلسوزی او به من بود. (اما با توجه به حرفهای تو) او از حرارت آتش جهنم بر من نترسید و دین (حق و تکلیف الهی) را به تو خبر داد و به من خبر نداد؟! به او پاسخ دادم فدای شما گردم، به خاطر دلسوزی به تو، برای (دچار نشدن تو به) آتش جهنم خبردارت نکرد، (زیرا) بر (هلاکت) تو ترسید که (اگر بگوید و) تو آن را نپذیری، قهرا داخل آتش جهنم می‌شوی. ولی این مطلب را به من خبر داد، اگر بپذیرم نجات پیدا می‌ٔکنم و اگر هم نپذیرم، باکی ندارد که من داخل جهنم شوم. سپس به او گفتم فدای شما گردم شما برترید یا پیامبران؟ پاسخ داد پیامبران. گفتم یعقوب به یوسف می‌گوید: «اى پسرك من، خوابت را براى برادرانت حكايت مكن كه براى تو نيرنگى مى‏انديشند». چرا به آنها خبر نداد تا آنان به یوسف نیرنگ نزنند؟ لکن (می‌بینیم) این مطلب را از آنان پنهان کرد! همچنین پدر تو نیز این مطلب را از تو پنهان ساخت (زیرا) بر تو ترسید (که مخالفت کنی و دچار آتش دوزخ گردی.) (وقتی زید درمانده شد و نتوانست پاسخ مؤمن طاق را بدهد) گفت حالا که تو چنین می‌گویی سوگند به خدا بدان که صاحب تو (امام صادق علیه السلام) در مدینه به من گفت که به راستی من کشته می‌شوم در کناسه به صلیب کشیده می‌شوم و نزد او کتابی است که در آن کشته شدن و مصلوب شدن من نوشته شده است. مؤمن طاق می‌گوید پس از این جریان به حج رفتم و به امام صادق علیه السلام سخنان زید و پاسخهای خودم را خبر دادم. حضرت به من فرمود او را از جلو و پشت سر و راست و چپ و بالا و پایین گرفته (و محاصره کرده‌ای) و راهی برای فرارش باقی نگذاشته‌ای همین یک روایت برای یاری نکردن آقای خمینی کفایت می‌کند اگر تسلیم امام معصوم هستی در روایت دیگری که در باب خروج به شمشیر پیش از ظهور قائم است، چنین آمده: مگویید زید خروج کرد (خروج او را نمونه قرار مدهید) زید مردی عالم و راستگو بود. او شما را به خود نخواند، به بیعت «الرضا من آل محمد (صلی الله علیه و آله) » خواند. اگر پیروز می شد بدانچه وعده داده بود وفا می کرد» الکافی به‌هرحال این متنی بود که آن دوست عزیز برای بنده فرستاد. نکاتی که برای خودم قابل توجه است را نسبت به این روایت به‌طور خاص و نسبت به اندیشۀ شیعی که با جمهوری اسلامی ساز مخالفت می‌زند ارائه خواهم کرد. ۱. روایت است و تفسیر! یعنی ما می‌توانیم با ابزارهای شناختی‌ای که در اختیار داریم به لایه‌های پنهانی این متن نفوذ کنیم، و از این طریق، یعنی به کار بردن ابزارهای شناختی و دلایل قانع کننده، معنایی که فعلاً به ذهن می‌رسد، کم‌رنگ‌تر شود و معنایی مات و مبهم بود، خودش را روشن‌تر و واضح‌تر نشان دهد. (برای مطالعۀ بخش دوم، ضربه بزنید)