eitaa logo
یـِـکـ مـاہ مـانـدِه..!🇵🇸
110 دنبال‌کننده
2هزار عکس
839 ویدیو
7 فایل
_هَرڪه‌پُرسید‌چہ‌دارَد‌مَگَر‌اَز‌دارِجهآن _هَمہ‌یِ‌دارو‌نَدارَم‌بِنِویسید‌"حُسِین"😌❤️ تولد کانالمون: ۱۴۰۱/۳/۱۸🙂♥ شرایط👇🏻😉 https://eitaa.com/joinchat/681050625C8a6d8f6ea0
مشاهده در ایتا
دانلود
زیارت عاشورا روز بیست و سوم✨
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 اشک هاش بی وقفه می‌ریخت . وسط های صحبتش صدای اذان بلند شد . با لبخند و چشم های اشکی به چشم هاش نگاه کردم و بوسه عمیقی رو پیشانیش زدم ، حرفی نداشتم برای گفتن . با دستم اشک هاش پاک کردم و گفتم : -دورت بگردم پاشو نماز رو بخونیم لبخندی زد و گفت: چشم دوتایی بلند شدیم ، بعد از گفتن اقامه ، نیت کردم و گفتم : اللھ اكبر صدای زینب اومد : نیت میکنم دورکعت نماز عاشقی به جماعت میخوانم قربته الی الله ؛ اللھ اكبر نمازمون که تموم شد ، زینب اومد کنارم نشست ؛ دوتایی عادت کرده بودیم . دستش گرفتم و شروع به گفتن تسبیحات حضرت زهرا (س) کردیم : اللھ اكبر ، اللھ اكبر ، اللھ اكبر بعد از گفتن تسبیحات ، دست زینب رو بوسیدم و بهش چشمک زدم و گفتم : بریم یه گشتی تو حرم بزنیم خانومی؟ زینب: بریم عزیز دل من لبخندی بهش زدم و جانماز و چفیه جمع کردم . بلند شدم و دستش گرفتم. هوا گرفته بود و الان شروع به باریدن کرده بود . چند قدم باهم رفتیم که کسی از پشت صدامون زد ، به طرفش برگشتیم . عکاس بود . عکاس : ببخشید مزاحمتون شدم ؛ آرزو میکنم خوشبخت بشین ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 زینب و من : تشکر عکاس : ببخشید من یک عکاس هستم و از سوژه های ویژه در حرم امام رضا عکاسی میکنم؛ وقتی شما در حال نماز خوندن بودید ازتون عکس گرفتم ، البته نیم رخ و از پشت سر هست میتونید عکس ها رو ببینید که اگر دوست داشتید هم تقدیم خودتون بشه و هم اگر راضی بودین بنده نگهشون دارم . زینب به من نگاه کرد ، نگاهش دوست داشتم ، اگر میتونست باز هم اینجا دلبری میکرد ، میگفت : هرچی اقامون بگه . این دختر دلبر به تمام معنایی بود . با لبخندی که به لب داشتم به عکاس گفتم : مشکلی نداره خانوم ، ممنون میشم عکس هارو ببینیم و خوب هاش بهمون بدید عکاس : بله حتما عکس هارو دیدیم؛ الحق که خیلی هم قشنگ گرفته بود ، ازش تشکر کردیم. -میشه برام بفرستینشون لطفا عکاس : بله حتما ؛ ایدی یا شماره اتون بدین بفرستم -میخوایم بریم سمت چایخانه ، اگر میشه بیاید اونجا هم ازمون عکس بگیرید؛ هزینه عکاسی هاتون هم پرداخت میکنم حتما عکاس : باشه چشم ، فقط یه چند تا عکس و فیلم میخوام بگیرم ، بهتون میگم ژستتون چه جوری باشه. ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 راستی عروس خانم شما دسته گل ندارین؟ زینب خجل خندید که من گفتم : راستیت براش گرفتم ولی داغون شد اصلا عکاس خندید و گفت: اشکال نداره الان میگم یکی از همکارام براتون دسته گل بیاره ، چند لحظه وایستید عکاس کمی دور شد و مشغول صحبت با موبایلش شد . زینب زد به دستم و با خنده گفت : چرا دروغ گفتی؟ -نه به خدا ، برات گرفتم ولی پژمرده شد بد جور زینب: ای کلک کی گرفتی؟ خندیدم و گفتم : حالا زینب: بگو دیگه همون لحظه عکاس با دسته سمتمون اومد و دسته گلی که توش پر از گل رز آبی و عروس بود رو به طرف زینب گرفت . چشم هاش برقی زد و به عکاس گفت : دستتون درد نکنه زحمت کشیدید عکاس : خواهش میکنم ، هدیه من به شما عزیزم . زینب باز هم ازش تشکر کرد . من هم ازش تشکر کردم و گفتم : اتفاقا دسته گلی که برای عروس خانم گرفتم مثل همین بود ، ازتون ممنونم خانم . عکاس : خواهش میکنم ، بریم عکس هارو بگیریم . انشاءالله زیر بارون خوب بشه -انشاءالله مو به مو کار هایی که عکاس میگفت رو انجام دادیم ، عکس هامون گرفتیم ، چایی خانه هم رفتیم و اونجا هم عکاس ازمون عکس گرفت. ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
💞﷽💞                      🌿 به قلم 🌿 با همکاری 🌿 وقتی رفتیم چایخانه یک عروس و.داماد دیگه هم هم زمان با ما اومدن ، خادم ها شروع کردن به گفتن: دسته گل محمدی خوش آمد . و بعد شعر خوندن : ای صفای قلب زارم هر چه دارم از تو دارم تا قیامت ای رضا جان سر ز خاکت بر ندارم منم خاک درت غلام و نوکرت مران از در مرا به جان مادرت علی موسی الرضا .... غیر تو یاری ندارم با کسی کاری ندارم گر مرا از در برانی جای دیگر من ندارم تو خوبی من بدم به این در آمدم به جان فاطمه مکن مولا ردم علی موسی الرضا علی موسی الرضا وسط شعر خواندنشون ، روی سرمون شکلات ریختن و از بین خادم ها سیدی اومد و بهمون پول داد ، ازش تشکر کردیم . شعر خادم ها هم که تموم شد ازشون تشکر کردیم ، خادم ها برامون آرزوی خوشبختی کردن . عکاس هم از این لحظه ها فیلم برداری میکرد . به طرف عروس و داماد دیگه رفتیم . زینب عروس ، و من هم داماد رو بغل کردم . بهشون تبریک گفتیم و آرزوی خوشبختی کردیم . اون ها هم متقابلا همین کار رو کردن . خادم ها بهمون چایی دادن . از چایی هم عکس گرفتیم. ... ✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿 ▪️کپی از این رمان حرام است و پیگیری الهی دارد و نویسنده به هیچ وجه راضی نیست▪️
دانلود+زیارت+عاشورا+فرهمند+++متن.mp3
12.11M
🎤 استاد الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج
زیارت عاشورا روز بیست و چهارم✨
12.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای رقم خوردن یه اتفاق شاد برای شروع یه زندگی خوب و جدید💍💚 🥲😍