eitaa logo
نشر آثار استاد حسین عشاقی
653 دنبال‌کننده
29 عکس
3 ویدیو
80 فایل
📚 پایگاه اطلاع رسانی آثار استاد حسین عشاقی ✅ ارائه کتاب ها، مقالات، دروس و يادداشت هاي جناب حجت الاسلام والمسلمين استاد حسين عشاقي زيد عزه 🔸 متخصص در فلسفه و عرفان اسلامي 🔸 مدرس اسفار و فصوص الحكم @oshaghierfan
مشاهده در ایتا
دانلود
049 P63 - S 13.mp3
14.54M
📕 📌 جلسه چهل و نهم 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 63 سطر 13 @oshaghierfan &
058 P 104 - S 10.mp3
9.81M
📕 📌 جلسه پنجاه و هشتم 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382).ص105س 10 @oshaghierfan &
🖌 نكاتي درباره دعاي جوشن كبير 🍀 1-دعاي جوشن كبير چنانكه در مصباح كفعمي آمده است داراي صد بند؛ و هر بندي مشتمل بر ده اسم از اسامي خداوند است؛ و در پايان هر بندي اين جمله آمده است كه «سُبْحَانَكَ‏ يَا لَا إِلَهَ‏ إِلَّا أَنْتَ‏ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ يَا رَبِّ». 2-بايد توجه داشت كه اسماء الهي از تجليات خداوند‌ند؛ ولي اين گونه نيست كه «ذات حق»، مصداق حقيقي آن اسماء باشد؛ زيرا هر اسمي به حد و حدودي محدود است و لذا هر اسمي، تعريف معيني دارد كه مانع اغيار است، يعني موضوعاتي كه واجد آن حد و حدود نيستند را از اندراج تحت آن تعريف بازمي‌دارد؛ و اين كه «ذات حق» مصداق حقيقي اسم محدودي باشد، لازمه‌اش تحدد و تقيد «ذات حق» است؛ ولي چنين محدوديتي براي «ذات حق» باطل و ناپذيرفتني است؛ بنابراين هيچ اسمي بر «ذات حق» صدق حقيقي ندارد؛ و «ذات حق» مصداق حقيقي هيچ اسمي نيست؛ لذا در نهج البلاغة از حضرت امير‌المؤمنين اين چنين آمده كه «كَمَالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ كَمَالُ‏ الْإِخْلَاصِ‏ لَهُ‏ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَة»؛ يعني كمال توحيد خداوند به خالص‌سازي او است و خالص‌سازي او به نفي هر صفتي از او است. 3- در پايان هر بندي مي‌گوييم : «سُبْحَانَكَ‏ يَا لَا إِلَهَ‏ إِلَّا أَنْتَ‏ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ يَا رَبِّ»؛ با توجه به مطالبي كه در بند دوم اين نوشتار گفته شد معني اين «سُبْحَانَكَ» اين است كه خدايا گرچه ما تو را با اين اسماء مي‌خوانيم و تو در جلوه اين اسما‌ء ظاهر شده و تجلي مي‌كني؛ اما با اين حال، تو منزّهي از اين كه مصداق حقيقي هر يك از اين اسماء محدود باشي؛ و هر گز در محدوده‌ي تعريف هيچ يك از اين حقائق محدود اسمي، نمي‌گنجي و محدود نمي‌شوي؛ همچنين خدايا ما گرچه تو را با اين عناوين اسمي مي‌خوانيم اما تو منزّهي از محدود بودن در يكي از دو اسم متخالف يا متقابل؛ و هرگز تو اين‌گونه‌اي نيستي كه با تجلي در يك اسم از تجلي در اسم مقابل ناتوان باشي؛ مثلا اگر ما ترا با اسم «هادي» مي‌خوانيم اين‌گونه نيست كه تو در حال ظهور در اسم هادي، به اسم «مضل» كه مقابل اسم هادي است متجلي نباشي؛ و اگر تو به اسم «الظاهر» تجلي داري اين گونه نيست كه در حال ظهور به اسم ظاهر، به اسم «الباطن»، متجلي نباشي؛ تو از چنين محدوديتي منزهي. 4-از آنچه گذشت روشن مي‌شود كه بكار رفتن «سُبْحَانَكَ» در مورد هر اسمي، معنايش با معناي «سُبْحَانَكَ» در مورد اسم ديگر، مغاير است چون متعلَق هر تسبيحي، تقيد به همان اسمي است كه مطرح شده است؛ مثلا يك «سُبْحَانَكَ» مي‌گويد خدايا تو از تقيد به اسم «لطيف» منزّهي؛ و ديگري مي‌گويد خدايا تو از تقيد به اسم «غافر» منزّهي و نيز در بقيه اسماء. 5-جمله «الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ يَا رَبِّ» در پايان هر بندي نيز تكرار شده است؛ مراد از اين آتش چيست؟ در بند 69 مي‌خوانيم «يَا مَنْ جَعَلَ النَّارَ مِرْصَادا» طبق اين جمله، خداوند آتش را كمين‌گاه قرار داده است؛ كمين‌گاه، جائي است كه ناگاه انسان يا حيواني را گرفته و گرفتار كرده و او را از آزادي از دسترسي به ساير جايگاه‌ها و مراتب ديگر محروم مي‌كند؛ با توجه به اين كه اين دعا عمدتا به اسماء الهي پرداخته مناسب اين است كه با توجه به فضاي اسمائي اين دعا و مخصوصا بند 69 كه آتش را تعريف كرده است بگوييم مراد از آتش در اينجا كمين‌گاهي است كه هر اسمي از اسماء براي سالك فراهم مي‌كند؛ چون جلال و جمال هر اسمي كمين‌گاهي است براي سالك كه او را از رسيدن به مراتب بالاتر بازمي‌دارد؛ و او را در محدوده خودش محبوس مي‌كند؛ لذا سالك از خدا مي‌خواهد كه خدايا ما را از كمين‌گاه هر اسمي از اسمائت نجات بده پس همه بگوييم : «سُبْحَانَكَ‏ يَا لَا إِلَهَ‏ إِلَّا أَنْتَ‏ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ يَا رَبِّ» . @oshaghierfan &
050 p66 - s 5.mp3
11.43M
📕 📌 جلسه پنجاهم 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 66 سطر 5 @oshaghierfan &
051 P67 - S 11.mp3
13.1M
📕 📌 جلسه پنجاه و يكم 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 67 سطر 11 @oshaghierfan &
059 P 107 - S 4.mp3
5.15M
📕 📌 جلسه پنجاه و نهم 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص107س 4 @oshaghierfan &
052 P70 - s 8.mp3
15.02M
📕 📌 جلسه پنجاه و دوم 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 70 سطر 8 @oshaghierfan &
به مناسبت 🖌 فناء در ، راه وصول به حريم قرقگاه محمد و آل محمد: 🔸 جمله «اللهم أدخلني‏ في‏ كل‏ خير أدخلتَ فيه محمدا و آل محمد و أخرجني من كل سوء أخرجتَ منه محمدا و آل محمد»🌸 هم، بخشي از دعاي قنوت است و هم بخشي از ادعيه ماه مبارك رمضان (مقنعة شيخ مفيد ص 172) 🔸 معناي اين فراز از دعا اين است كه خدايا (در سلوك معنوي) مرا داخل كن به هر خيري كه محمد و آل محمد (ص) را داخل كردي، و نيز مرا خارج كن از هر بدي كه محمد و آلش را از آن خارج كردي. 🔸 در اينجا اين پرسش به نظر مي‌آيد كه برخي خيراتي كه محمد و آل محمد در آن داخل شدند، مختص به آنان است و براي سايرين، دست‌نايافتني است؛ زيرا نياز به ورود به مرحله ولايت و مقام عصمت دارد؛ درين صورت چگونه ما در اين ادعيه، همه مراتب كمال آنها را براي خود از خدا درخواست مي‌كنيم!؟ آيا اين يك دعاي ناشدني نيست؟ آيا مي‌توان هم حريم قرقگاه مقامات محمد و آلش را حفظ كرد و هم طمع به رسيدن آن مقامات را داشت؟ 🔸 به نظر نگارنده پاسخ مثبت، و جمع بين دو سوي مسئله جايز و شدني است؛ يعني هم از سوئي، برخي مقامات عاليه محمد و آلش براي ديگران دست‌نايافتني است و هم از سوي ديگر درخواست از خدا براي رسيدن به چنين مقاماتي، بلكه رسيدن به چنين مراتبي، جايز و شدني است؛ 🔸 با این توضیح که: رسيدن و ورود به حريم قرقگاه مقامات آنها، تنها با در حقيقت محمد و آل محمد ممكن مي‌گردد؛ و در حقيقت، بازگشت معناي چنين دعائي اين است كه خدايا مرا در حقيقت محمد و آل محمد، فاني كن تا هر آنچه به محمد و آل محمد انتساب دارد به من هم كه بعد از (فناء، چيزي جز حقيقت آنها نيستم، انتساب يابد. 🔶 به عبارت دیگر: همانگونه كه در ، و به مقتضاي «اول ما خلق الله نوري»🍀، ، (ص) است كه جامع همه مراتب تفصيلي تجليات حق در است؛ و سپس اين حقيقت يگانه، بسط و نشر يافته و به صورت حقائق متكثر و موضوعات متفرق ظاهر شده و تجلي مي‌يابد؛ در نيز و در مسير بازگشت كثرات به حضرت حق به مقتضاي « أَلا إِلَى اللَّهِ تَصيرُ الْأُمُور»🍀 (53 شورى) همه كثرات بواسطه رجوع به صادر نخستين، و از طريق او به صيرورت الى الله نائل مي‌گردند؛ چون به مقتضاي «كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُون»🍀 (29 اعراف) مسير بازگشت همان مسير صدور است؛ و طريق همان طريق است؛ بنابراين همه كثرات و از جمله انسانها از طريق فناي انانيت‌شان در كه همان است به صيرورت الى الله كارشان پايان مي‌يابد؛ 🔸 ازين‌رو همه سالكان إلى الله كه با اختيار و انتخاب خود و با دستورات سلوكي با سرعت بيشتري به صيرورت الى الله نائل مي‌گردند ابتدا بايد در فاني گردند و در اينجاست كه سالكان الى الله داخل در هر خيري مي‌گردند كه محمد و آلش در آن داخل شده‌اند و از هر بدي كه محمد و آلش از آن خارج شده‌اند خارج مي‌گردند؛ و اين در حالي است که هيچ غيريّتي از آن سالكان باقي نمانده تا گفته شود اين خيرات مخصوص محمد و آل است و براي ديگران دست‌ناپافتني است؛ 🔸 بنابراين بعد از در ، هم سالك به همه‌ي خيرات محمد و آلش رسيده و هم مقام اختصاصي محمد و آلش به غير نرسيده و حريم قرقگاه مقامات محمد و آلش محفوظ مانده است. 🔸 لذا روزه‌داران سالك در ادعيه ماه رمضان و در از خدا مي‌خواهند «اللهم أدخلني‏ في‏ كل‏ خير أدخلتَ فيه محمدا و آل محمد و أخرجني من كل سوء أخرجتَ منه محمدا و آل محمد»🌸. @oshaghierfan &
060 P 109 - S 01.mp3
9.4M
📕 📌 جلسه شصتم 📖 شرح فصوص الحكم، چاپ بوستان كتاب (1382)، ص109س 1 @oshaghierfan &
053 P73 - S 5.mp3
14.52M
📕 📌 جلسه پنجاه و سوم 📖 الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة / مکتبة المصطفوی / ۱۳۶۸ صفحه 73 سطر 5 @oshaghierfan &
🖌 نكاتي در باره برهانهاي صديقين (29) 🔴 موضوع: اثبات وجود واجب از راه اثبات حمل «واجب بالذات» و «موجود» بر «هر چه ممكن العدم نيست» 🔹مقدمه اول : «هر چه ممكن العدم نيست، واجب الوجود است»؛ زيرا وقتي موضوع گزاره، امكان عدم ندارد بايد ضرورت وجود داشته باشد و گرنه امكان عدم خواهد داشت كه خلاف فرض ممكن العدم نبودن آن است. 🔹مقدمه دوم : «هر چه ممكن العدم نيست، موجود است»؛ زيرا اگر افراد موضوع اين گزاره معدوم باشند، تناقض لازم مي‌آيد؛ چون وقتي چيزي معدوم بود حتماً ممكن العدم بوده است كه معدوم شده؛ بنابراين افراد موضوع اين گزاره در صورت معدوم بودن از سوئي به‌خاطر وصف عنواني موضوع، بايد ممكن العدم نباشند، و از سوئي به‌خاطر معدوم بودن بايد حتماً ممكن العدم باشند، و اين آشكارا تناقض است و محال؛ بنابراين بايد درست باشد كه «هر چه ممكن العدم نيست، موجود است». 🔶 حال دو گزاره‌ي فوق را ضميمه هم مي‌كنيم و يك قياس اقتراني شكل سوم بدين صورت تشكيل مي‌دهيم «هر چه ممكن العدم نيست، واجب الوجود است» و «هر چه ممكن العدم نيست، موجود است» كه بر اساس شكل سوم نتيجه مي‌دهد «برخي واجب الوجود‌ها، موجودند»؛ بنابراين واجب الوجود موجود است، و اين همان مطلوب ما است. (29) @oshaghierfan &