eitaa logo
نشر آثار استاد حسین عشاقی
532 دنبال‌کننده
29 عکس
3 ویدیو
73 فایل
📚 پایگاه اطلاع رسانی آثار استاد حسین عشاقی ✅ ارائه کتاب ها، مقالات، دروس و يادداشت هاي جناب حجت الاسلام والمسلمين استاد حسين عشاقي زيد عزه 🔸 متخصص در فلسفه و عرفان اسلامي 🔸 مدرس اسفار و فصوص الحكم @oshaghierfan
مشاهده در ایتا
دانلود
🔵 يادداشت‌ها 🖌 موضوع: تفسير «أَحْسَنِ تَقْويمٍ» و «أَسْفَلَ سافِلين» در سوره تين 🌸 لقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ أَحْسَنِ تَقْويمٍ؛ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلين؛ إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ🌸 (4تا 6 تين). در تفسير اين آيات، سه نظر اصلي مطرح شده است. 1️⃣ منظور از «أَحْسَنِ تَقْويم» بهترين شرايط آفرينش بدني و راست‌قامتي است؛ و مراد از «أَسْفَلَ سافِلين» فرتوتي و ضعف بدن در دوره پيري است؛ 🔸 پس معني اين است كه ما انسان را در بهترين آفرينش بدني و راست‌قامتي آفريديم؛ و سپس او را به سوي فرتوتي و ضعف بدني پيش ‌برديم. 2️⃣ منظور از «أَحْسَنِ تَقْويم» بهترين شرايط روحي و جسمي براي ارتقاء به است؛ و مراد از «أَسْفَلَ سافِلين» پستي ناشي از و است 🔸 پس معني آیه اين است كه ما انسان را در بهترين شرايط روحي و جسمي براي ارتقاء به مقامات عاليه آفريديم؛ اما انسانها با انتخاب راه غلط به پست‌ترين مراحل، سقوط كردند؛ مگر افرادي كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دادند. 3️⃣ منظور از «أَحْسَنِ تَقْويمٍ» مرتبه عالي هستي امكاني است كه و فوق مادي دارد و مراد از «أَسْفَلَ سافِلين» آخرين مرتبه هستي است كه و جسماني دارد؛ 🔸پس معني اين است كه ما انسان را ابتدا با وجود اعلاي امكاني كه وجودي مجرد و فوق مادي است آفريديم و سپس او را از آن مرتبه اعلا به پايين‌ترين مراتب هستي كه همان است آورديم؛ و انسانها در اين مرحله اسفل سافين هستند و ماندگارند، مگر افرادي كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دادند. 🔷 نقد و بررسی تفاسیر سه گانه 🔸 تفسير اول بدليل اين كه براي استثناء در «إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُواۀ...» معناي قابل قبولي نمي‌ماند (چون در فرتوتي بين مؤمن و كافر فرقي نيست تا مؤمنان مستثنا باشند)، چندان مورد توجه محققان واقع نشده است. 🔸 تفسير دوم را برخي مثل علامه در (الميزان ج 20 ص 319)؛ و تفسير سوم را در تفسيرش (ج 3 ص 101 - ج 4 ص 250 – ج 6 ص 226) ترجيح داده‌اند. ✳️ به نظر مي‌رسد كه بين اين دو تفسير، تفسير سوم ارجح باشد؛ گرچه تفسير دوم و سوم هر دو پذيرفتني و قابل قبول‌اند؛ زيرا: 🔳 اولا: در جمله «ثم رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلين» فاعل فعل خود خداوند است؛ و ظاهر اين كلمه نشان مي‌دهد كه انسان در تحقق و به رسيدن مرحله أَسْفَلَ سافِلين نقشي ندارد بلكه او فقط مورد فعل بوده است؛ و اين با تفسير سوم بخوبي سازگار است؛ زيرا اين خداوند است كه انسان را از عوالم بالا به عالم خاكي آورد و خود انسان نقش فاعلي در اين كار نداشته است؛ ◽️ اما اگر تفسير دوم را راجح بدانيم بايد فاعل بودن خدا در رساندن انسان به پست‌ترين دره گناه را، به‌گونه‌اي توجيه كنيم؛ و مثلا بگوييم خدا فاعل سقوط انسان به پست‌ترين دره گناه است چون اين سقوط بر اساس قوانين خدا شكل گرفته گرچه اين خود انسان است كه اين گرفتاري را موجب شده است. 🔳 ثانيا جمله «فَما يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّين» بعد از آيات مورد بحث، نشان مي‌دهد كه خداوند در آيات مذكور در صدد تفهيم اين نكته به انسان است كه به او بگويد اي انسان اين من بودم كه ترا از به حضيض آن آوردم؛ پس مي‌توانم كه دو باره ترا از هم به اوج برسانم و ترا بسوي خود بازگردانم، پس ترا چه مي‌شود كه قيامت را (كه همان بازگرداندن انسان به نقط شروع است) تكذيب كني؛ ◽️روشن است اين جمله باز با تفسير سوم مناسبتر است نه با تفسير دوم زيرا وقتي در مشبّه به، عاملي غير خدا دخالت فاعلي داشته باشد درين صورت به استناد كاري كه بخشي از آن را غير خدا دخالت فاعلي داشته، نمي‌توان را در فاعليت نسبت به ساحت ديگري نتيجه گرفت چون در مشبّه‌ به هم اين كار با دخالت فاعلي غير صورت گرفته است نه صرفا توسط فاعليت خدا. @oshaghierfan &
🔵 يادداشت‌ها 🖌 موضوع: خاطرات ارواح از حوادث قبل از تولد 🔶 مقدمه: تجربه‌گران گاهی خاطراتی را از حوادث قبل از تولد به یاد می‌آورند، این نوشتار است در توجیه این خاطرات. 🔶 از مسائل مشهوری که بین فلاسفه، مورد بحث و گفتگو بوده است، مسئله قبل از است؛ آیا روح هر انسانی، قبل از خلقت بدنش موجود بوده است؟ یا بعد از این که بدن هر انسانی در دوره جنینی به مرحله رشد کافی خود رسید، روح او آفریده می‌شود؟ 🔹در بین فلاسفه قبل از اسلام، به موجودیت روح قبل از بدن، بلکه به ازلیت و قدم روح، قائل است؛ اما به حدوث روح همزمان با حدوث بدن جنین، معتقد است؛ 🔹در دوره اسلامی نیز، ، موافق با دیدگاه ارسطو، قائل به حدوث روح است؛ اما ، موافق با نظریه افلاطون، معتقد به ازلیت و قدم روح است. 🔸در این میان اما، نظریه بدیعی دارد و به‌ گونه‌ای انظار دیگران را در نظریه خود جمع کرده است؛ نظریه او، به و بودن نفس معروف است. 🔴 بیان اجمالی نظریه: روح انسان، و مراحلی دارد؛ و این مراتب گوناگون، احکام مختلفی دارند که می‌توان اقوال مختلف مربوط به حدوث و قدم نفس را با هم جمع کرد؛ 1️⃣ مرتبه عقلانی در قوس نزول 🔹روح انسانی یک مرتبه عالی با تجرد عقلانی دارد؛ در این مرتبه، روح قبل از بدن به‌صورت ازلی موجود بوده است؛ و این مرحله همان مرتبه‌ای است که می‌توان بر اساس آن، دیدگاه و پیروانش را پذیرفت؛ 2️⃣ مرتبه مثالی روح در قوس نزول 🔹هبوط نفس از مرتبه عقلانی به مرتبه مادی یک مرتبه اتفاق نمی‌افتد بلکه بین این دو مرتبه عالی و دانی، یک مرتبة واسطه، قرار دارد که همان وجود مثالی روح است؛ در این مرتبه واسطه، روح عقلانی (که فاقد هر گونه صورت بود)، اینک در شکل و شمایل انسانهایی با صورتهای متفاوت، ظاهر می‌شود؛ و با قیافه‌های گوناگون صنفی و شخصی شکل می‌گیرند؛ 🔸شاید این مرحله، همان است که در آیه (11 سوره اعراف) بدان اشاره شده است آنجا که گفته شده 🌺و لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُم🌺 (ما ارواح شما را آفریدیم و سپس شما را با صورتهای گوناگون صورت‌بندی کردیم)؛ 🔸در همین مرحله واسطه است که روابط نَسَبی افراد انسانی مثل پدر بودن و فرزند بودن و سایر نسبتهای خویشاوندی تعیّن یافته‌؛ و روابط خاصی بین افراد تحقق می‌یابند، روابطی که در مرتبه دنیایی نیز بعدا به صورت نازل‌تری نیز ظاهر می‌شوند و اجتماعات گوناگون انسانی در دنیا بر اساس آنها شکل می‌گیرند؛ 🔸و روایت معروف 🌸«الْأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ وَ مَا تَنَاكَرَ مِنْهَا اخْتَلَف‏»🌸 به آن اشاره دارد؛ معنایش این است که ارواح انسانی (در دوره مثالی) گروه‌های گوناگون دارند؛ لذا افرادی که در آنجا با هم در یک گروه، آشنایند، (در دوره دنیایی) نیز با هم الفت می‌یابند؛ و افرادی که در آنجا ناآشنایند، (در دوره دنیایی) نیز با هم ناآشنا بوده و نسبت به هم متخالف و بیگانه‌اند. ادامه 👇 @oshaghierfan &
🔵 ادله متکلمان بر حدوث زمانی عالم و ارزیابی آنها متکلمان برای اثبات دعوای خود در مورد حدوث زمانی عالم ادله‌ای را مطرح کرده‌اند؛ این ادله را در کتاب الشجرة الإلهیة و نیز در شرح حکمة الإشراق، و در کتاب اسفارش (ج7، ص 311) نقل کرده و سپس آنها را نقد کرده‌اند؛ ما در ادامه به طرح و ارزیابی استدلالهای مهم آنها می‌پردازیم. 🔶 دلیل اول متکلمان: 🔻اگر حوادث گذشته (مثل روزهای طی شده عالم) باشند لازم می‌آید که تحقق و فعلیت هر روز از روزهای سال حاضر مثلا، وابسته به گذشت و پایان‌یافتن روزهای بی‌پایان گذشته باشد؛ زیرا تحقق و فعلیت روزها بعدی، وابسته به گذشت و پایان‌یافتن روزهای قبلی است؛ 🔻اما پایان‌یافتن روزهای‌ بی‌پایان گذشته قبلی، ناممکن است؛ زیرا طبق فرض آنها بی‌پایان و بی‌نهایت‌اند؛ و بی‌پایان هیچگاه پایان نمی‌یابد؛ 🔻پس هیچگاه نوبت به تحقق و روزهای سال حاضر نمی‌رسد؛ 🔻ولی روشن است که روزهای سال حاضر تحقق یافته و فعلیت می‌یابند 🔸پس حوادث گذشته، نیستند و عالم امکانی ابتدائی دارد. 🔷پاسخ حکماء به استدلال فوق: 🔹در یک سلسله (که تحقق اعضای بعدی وابسته و متوقف به گذشت و پایان‌یافتن اعضای قبلی‌ است) شیء متوقف‌علیه (که دیگران به تحقق او وابسته‌اند) دو نوع است؛ 🔸نوع اول: گاهی هنور خود متوقف‌علیه، فعلیت نیافته و تحقق ندارد؛ مثل این که جمعه آتی هنوز نیامده است تا شنبه بعد از آن که وابسته به آن است بیاید؛ 🔸نوع دوم: گاهی متوقف‌علیه، فعلیت یافته و تحقق دارد؛ مثل تحقق دیروز که آمدن فردا به آن، وابسته است. ✳️با توجه به این مقدمه می‌گوییم 🔻اگر در گزاره «فعلیت هر روز از سال حاضر، وابسته به گذشت روزهای بی‌پایان گذشته است» منظور از وابستگی، باشد، ادعای ملازمه بین مقدم و تالی این گزاره شرطی، باطل است؛ زیرا پایان‌یافتن و گذشت روزهای بی‌پایان محال است؛ (چون طبق فرض آنها بی‌پایان و بی‌نهایت‌اند؛ و بی‌پایان، پایانی ندارد) و وابستگی چیزی، به امر محال، محال است؛ بنابراین ادعای وابستگی در گزاره مذکور باطل است؛ و ازین‌رو در این فرض، استدلال بر حدوث زمانی عالم، تام نیست؛ 🔻ولی اگر در گزاره مذکور، منظور از وابستگی، باشد، ادعای ملازمه بین مقدم و تالی این گزاره، درست است؛ اما این ادعا که هیچگاه نوبت به تحقق و فعلیت روزهای سال حاضر نمی‌رسد، باطل است؛ زیرا طبق فرض، روزهای متوقف‌علیه، فعلیت یافته و تحقق دارند؛ و با فعلیت یافتن روزهای متوقف‌علیه گذشته، برای تحقق و فعلیت روزهای سال حاضر، مانع و مشکلی نیست؛ و ادعای امتناع آن از جانب متکلمان، به مطلوب است؛ 🔸زیرا امکان یا امتناع حادثه وابسته به موجودات بی‌نهایت گذشته، همان مسئله متنازع‌فیه است و اتکاء به مسئله متنازع‌فیه حین استدلال بر دعوای خود، مصادره به مطلوب است؛ ولی ادعای جواز آن از جانب فیلسوف مصادره به مطلوب نیست؛ زیرا در اینجا در مقام استدلال بر ادعای خود نیست بلکه در مقام بیان ناتمامی استدلال خصم است؛ و در این مقام حتی احتمال جواز، در ناتمامی استدلال خصم کافی است. 👇 @oshaghierfan &