eitaa logo
پابـــــ📡ــــــرج‌مالواجرد
1.9هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
658 ویدیو
1 فایل
☆مجموعه پابرج☆ تاسیس نوروز ۱۳۷۶ ●شبکه‌پابرج ●سایت مالواجرد ●جشنواره ۹۰ ●رادیوپابرج ●پوشش شبکه‌های رسانه‌ملی ●کانال‌ پابرج‌ مالواجرد در : تلگرام، واتساپ، اینستاگرام، بله و ایتا ⚫حسینیه‌پابرج #09123728749 #09916735248 @Hsadeghi48 @Hsadeghi1348
مشاهده در ایتا
دانلود
📡✍ شنیدنی از مردمان روزگار قدیم شرق اصفهان ✍مردمان شریف روزگار قدیم در آبادی مالواجرد بخاطر داشتن و طیب 👇 از 💫 برخوردار بودند لذا آنچه از خدا 💠 می‌کردند مورد 💠 قرار می‌گرفت و خداوند به 🔰 ایشان و 🔰 ایشان 🔰 می‌داد و 💫مردمان با ایمان آبادی از آن خیرات و مبرات می‌شدند ✍در این بخش از حکایت‌های قدیمی و شنیدنی 👇به یکی از کرامات 🕌 📞 👇فرزند مرحوم ⚜ معروف‌ به :حاج‌عباس‌شیره‌ی" می‌پردازیم قبل از خواندن پست بعدی درخواست می‌کنیم نثار ارواح نامبردگان فاتحه‌ای قرائت فرمائید 💠اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم ✅ 💯 📡 شبکه‌پابرج در اینستاگرام https://instagram.com/shabakepaborj پابرج‌مالواجرد در تلگرام https://t.me/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡✍ شنیدنی از مردمان روزگار قدیم شرق اصفهان 🔰به روایت آقای حاج‌علی نیکبخت فرزند مرحوم حاج‌عباس علی فتح‌اله‌ معروف به "عباس‌شیره‌ی" ✨اینجانب (علی‌نیکبخت) سنین نوجوانی زمانی‌ که تحصیلات خود را در کلاس ششم ابتدائی مدرسه خاتون‌آبادی مالواجرد می‌گذراندم 👇در نهائی خردادماه ۱۳۴۶ دیکته را آوردم و از اینکه نتوانسته بودم یک‌ضرب تصدیق ششم را در خرداد بگیرم بسیار ناراحت بودم 👇تا اینکه (مرحومه حاجیه‌زهرا حسین‌ابراهیم) به من گفت : علی‌جون، مامان حج‌قاسم می‌دد برو اونجا را خوب تميز کن و تا چِل روز مرتب نمازای سه‌ وعده را اونجا بُخون 👇تا 🔴 امتحان تجدیدی که شهریور می‌گیرن، نمرهٔ خوبی بگیری ✍خانه‌ی ما آن روزگار در محله‌پائین و نزدیک مساجد بود 🔰دو مسجد کوچک که یکی مردانه و دیگری زنانه بو، به‌همراه در کنار خانه‌ی ⚜مرحوم 👇در مالواجرد واقع شده است 👇من 👈به قصد گرفتن نمره قبولی امتحان املا(دیکته) 👈از صبح روز اول بدین‌گونه شروع کردم : قبل از طلوع آفتاب با لباس‌های تمیزی که از خانه برداشته بودم خودم را به رساندم 👇و 👈پس‌از شستن دست و پاهایم داخل حوض ⚜ 🔻حوض عباس‌روح‌اله در کنار گمبه سردابه واقع بود🔻 👈لباسم را عوض کردم و وضو گرفتم و به مسجد حاج‌قاسم آمدم 💫هنوز آفتاب نزده بود و نماز صبح را خواندم ✍سپس تمامی نمدها و بوریای کف مسجد را بیرون آوردم و حسابی تکاندم تا خاک آن به حداقل برسد سپس هر چه کتاب از منتخب مفاتیح، زیارتنامه و قرآن‌ که روی تاقچه های مسجد بود همه بیرون آورده و حسابی گردگیری کردم و با جاروئی که داشتم کف مسجد را خوب جارو کردم 👈و بعداز آب پاشی مجددا مسجد را با همان جاجیم و بوریای که داشت مفروش کردم 🕌 زنانه حج‌قاسم را نیز مانند مسحدچی مردانه حسابی تمیز کردم 🔆ظهر و مغرب آن روز برای خواندن به رفتم و هر روز به‌همین ترتیب که گفتم 👇از مساجد حاج‌قاسم تا سه‌ وعده‌ نماز در آن مکان مقدس ادامه دادم 💫حدود یک ماهی گذشته بود 🔴از یک‌ سو چند روزی تا امتحانات تجدیدی شهریور باقی نمانده و 🔴از سوی دیگر تا کامل شدن نیت که برای‌ نظافت مساجد حاج‌قاسم و خواندن نمازهای یومیه گرفته بودم 👇هم 🔻حدود یک هفته بیشتر باقی نمانده بود تا اینکه یک شب... 👇ادامه حکایت فرداشب... ✅ 💯 📡 شبکه‌پابرج در اینستاگرام https://instagram.com/shabakepaborj پابرج‌مالواجرد در تلگرام https://t.me/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡✍ شنیدنی از مردمان روزگار قدیم شرق اصفهان ✍در این بخش از حکایت‌های قدیمی و شنیدنی 👇ادامه حکایت 👇یکی از کرامات 🕌 📞 👇فرزند مرحوم ⚜ 👇می‌پردازیم قبل از خواندن پست بعدی درخواست می‌کنیم ارواح نامبردگان در این پست‌ها و والدین راوی قرائت فرمائید 💠اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم ✅ 💯 📡 شبکه‌پابرج در اینستاگرام https://instagram.com/shabakepaborj پابرج‌مالواجرد در تلگرام https://t.me/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡✍ شنیدنی از مردمان روزگار قدیم شرق اصفهان 🔰به روایت آقای حاج‌علی نیکبخت فرزند مرحوم حاج‌عباس علی فتح‌اله‌ معروف به "عباس‌شیره‌ی" 💫حدود یک ماهی گذشته بود 🔴از یک‌ سو چند روزی تا امتحانات تجدیدی شهریور باقی نمانده و 🔴از سوی دیگر تا کامل شدن نیت که برای‌ نظافت مساجد حاج‌قاسم و خواندن نمازهای یومیه گرفته بودم 👇هم 🔻حدود یک هفته بیشتر باقی نمانده بود تا اینکه یک شب که در طبقه دوم خانه‌مان واقع در محله‌پائین خوابيده بودم در عالم خواب ✨خودم را در حالی‌که همان‌جا خوابيده بودم 👈می‌دیدم که 👈یک‌دفعه دیدم 👈اتاق روشن شد و یک‌نفر که فرم لباس‌هایش مشخص بود هست مرا با اسم صدا کرد ✨من از بلند شدم و نشستم 🔹او گفت : کتاب‌هایت کجاست؟ ✨گفتم : پائین، داخل کادون هست 🔹گفت : برو، بیار ✨من بلند شدم و از پله‌ها پائین آمدم (حالا همه‌ی این مطالب را که می‌گویم در عالم خواب اتفاق افتاده است) ✍حیاط خانه‌مان هم مثل داخل اتاق روشن بود و رفتم کتاب‌هایم که داخل یکی‌ از کاهدان بود برداشتم و با عجله از پله‌ها بالا آمدم 🔹معلم رویای من گفت : کتاب فارسی را باز کن ✨باز کردم 🔹گفت : ورق بزن ✨من هم مطابق آنچه می‌گفت، عمل می‌کردم 👈تا اینکه به درسی از سعدی رسید 🔹گفت : اینجا را ببین ✨نگاه کردم دیدم نوشته👇 🔴 هنگامی که از کنار خانه‌ی سعدی گذر کردی چشم بصیرت باز کن در آستان این خانه آئین ادب بجای آر ...‌ 🔹گفت : اینجا را خوب نگاه کن و بعد دوباره گفت : ورق بزن 👈تا این‌ که رسیدم به درسی که از حافظ بود در آنجا نیز چند سطری را نشان داد و گفت : همین دو جای کتاب را خوب بخوان و تمرین کن امتحان املای هفته آینده از این دو درس می‌باشد ✍من خواب بودم و آن‌ چه نقل کردم بود که دیدم اما متوجه‌ نشدم که حدود چه موقعی از شب بود 👈تا اینکه با صدای مرحوم و 👇که هر کدام در پشت‌بام منزلشان صبح می‌گفتند شدم 🔥پیرَن چراغ بادی را با اهرمی که در کنار یکی از ستون‌های قرار داشت به‌ سمت پائین فشار دادم‌ و با زدن کبریت آن را کردم 👈از پله‌ها با احتياط پائین آمدم و کتاب‌ فارسی را از بین کتاب‌های درون تاقچه کاهدان برداشتم و گردوخاک آن را با زدن به لبه آخوری که گوشه‌ حيات بود، تکاندم تا تمیز شد و با ورق زدن درس‌های سعدی و حافظ را پيدا کردم و برای اینکه فراموش نکنم سطرهائی که معلم رؤیای من گفته بود 👈با مدادی علامت زدم و مثل سحرگاه روزهای قبل لباس‌های مخصوصی که برای حضور در مسجدحاج‌قاسم می‌پوشیدم 👈برداشتم و راهی کوچه‌باغ به‌ سمت خرابلر شدم ✍حالا هوا کمی روشن شده بود 👈که برای شستن سر و دست و پاهایم و گرفتن وضو به گلندا رسیده بودم و ادامه آن‌چه قبلا در مورد خواندن نماز صبح و نظافت مساجد حاج‌قاسم قبلا گفته بودم... 🔆ساعتی از روز گذشته بود و شعاع خورشید بر دشت و صحرای آبادی گسترده شده بود 🔴که ... 👇ادامه حکایت فرداشب... ✅ 💯 📡 شبکه‌پابرج در اینستاگرام https://instagram.com/shabakepaborj پابرج‌مالواجرد در تلگرام https://t.me/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡✍ شنیدنی از مردمان روزگار قدیم شرق اصفهان ✍ادامه حکایت 🔴 🕌 📞 👇فرزند مرحوم ⚜ از شما همراهان ارجمند درخواست می‌کنیم 🌐 ارواح نامبردگان در پست‌ بعدی 🔰 به‌خصوص والدین حکایت جناب آقای حاج‌علی نیکبخت ⚜مرحوم شادروان 🌺 ⚜مرحومه مغفوره و اموات خودتان قرائت فرمائید 💠اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم ✅ 💯 📡 شبکه‌پابرج در اینستاگرام https://instagram.com/shabakepaborj پابرج‌مالواجرد در تلگرام https://t.me/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡✍ شنیدنی از مردمان روزگار قدیم شرق اصفهان 🔆ساعتی از روز گذشته بود و شعاع خورشید بر دشت و صحرای آبادی گسترده شده بود 🔴که در مسیر صحرا و کوچه خرابلر محولی حاج‌مشد که او هم مثل من از امتحان املا (دیکته) آورده بود را، دیدم و به او گفتم : اگر می‌خوای امتحان املا را خوب بِدی و قبول شی، نمی‌خواد همه کتاب‌ را بُخونی فقط درس‌های سعدی و حافظ را خوب بُخون نمرت بیست میشه فقط اینا بهت گفته باشم که امتحان از این دو تا درس میاد 🔺ایشون گفت : چی‌چی موگوی مگه تو از پیش خدا اومدی برو ببینم بابا... 💫ما گفتیم و ایشون و بعدن به چندتا دیگه از که تجدیدی آورده بودن 👈از جمله حاج‌ولی‌اله حاج‌سیدباقر ❌اما هیچکدام حرف ما را نشنیدن و 😀 کردند 🔆روز امتحان فرا رسید و من صبح زود مثل روزهای قبل بعداز نماز خوندن در مسجدچی حج‌قاسم و جارو پارو کردم و اومدم خونه ⚜مادرم خدابیامرز یک چای ريخت خوردم و یک لقمه نون و مَسکه برام گرفت از در که زدم بیرون تا اومدم مدرسه 🌮اونا را خورده بودم ✍آن روزگار مدرسه خاتون‌آبادی مالواجرد 👈بخشی از منزل مرحوم حاج‌اسماعیل حسن معروف‌به "حاج‌شیخ" 👈و در مسیر سرچشمه به در حموم واقع بود که جوی آب صحرای آب‌سه‌ئر از داخل آن عبور می‌کرد 🔴درحال‌حاضر آثار جوی آب در آن‌جا وجود دارد 💫آبادی مالواجرد در آن زمان نسبت به سائر بلاد واقعا برتر بود و ادعای من این است که تمام بلاد جرقویه‌ علیا از منطقه رامشه گرفته تا منطقه حسن‌آباد 👈که از درس املاء (دیکته) تجدیدی آورده بودند آن‌روز همگی برای امتحان دادن به مالواجرد آمده بودند ✍قبل از این‌که درب مدرسه را باز کنند من به آنان (دانش‌آموزان سائر روستاها) گفتم که تا فرصت دارید درس‌های سعدی و حافظ را خوب نگاه کنید امتحان از این دو جا می‌آید 👇و 👈دوباره از رفقای همولایتی‌ حرف های نامربوط شنیدم 👇ادامه حکایت تا دقایقی دیگر در ذيل بارگذاری می‌شود ✅ 💯 📡 شبکه‌پابرج در اینستاگرام https://instagram.com/shabakepaborj پابرج‌مالواجرد در تلگرام https://t.me/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡✍ شنیدنی از مردمان روزگار قدیم شرق اصفهان ✍همراهان ارجمند در این بخش یکی از 🔴 🔰 که مربوط به حدود بیش از یک‌ونیم قرن پیش می‌باشد را تقدیم حضورتان می‌نمائیم ✍قبل از آن لازم است مقدمه‌ای که در پست بعدی آمده را با دقت مطالعه فرمائید ✅ 💯 📡 شبکه‌پابرج در اینستاگرام https://instagram.com/shabakepaborj پابرج‌مالواجرد در تلگرام https://t.me/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡✍ شنیدنی از مردمان روزگار قدیم ✍همولایتی‌های عزیز و همراهان ارجمند خوب است بدانید که 💫در روزگار قدیم به‌جز چندین عمارت بزرگ که به اندازه انگشتان دست می‌رسيدند 🟡مساحت خانه‌های اکثر اهالی که در محله پائین کنونی روستا 📌واقع بوده معمولا کمتر ۲۰۰ مترمربع و در دو طبقه 👈که محل نگهداری حیوانات اهلی از قبیل گاو، گوساله و یک راس الاغ به‌همراه انباری (کاهدان) در همکف (اول) و در طبقه دوم دوسه اتاق بنا شده بود و دیوار کوتاهی حدود یک متر در پشت‌بام‌ حائلی مابین خانه‌های همسایه‌ها ساخته شده بود بطوریکه هر کدام از اهالی براحتی از پشت‌بام‌ به همسایه‌ها مشرف بودند و تقریبا در طول شبانه‌روز براحتی جویای احوالات یکدیگر می‌شدند 💫بعضی از اهالی آبادی چندین راس بره‌چی barechi و کره‌چی karechi در آبشا absha و طويله‌ نگهداری می‌کردند آنان در بعضی از ایام سال گَلّه‌ی کوچک خود را برای چَرا هر روز در دو نوبت صبح و بعد از ظهر به صحرا می‌بردند و در مواقعی که کار داشتند و همچنین در فصل سرما 🦙گوسفندان را در خانه نگهداری می‌کردند و از علوفه های خشک که در کاهدان ذخیره کرده بودند 🐐حیوانات خود را تغذیه می‌کردند که به اين‌گونه 🐑پرورش و نگهداری احشام parvati می‌گفتند ✍آنان گوسفندان پرواری را برای استفاده خودشان آن هم زمانی که گوشت قرمه داخل دیزی سله ای که داشتند تمام می‌شد 🐏یکی از گوسفندان چاق را سر می‌بریدند و گوشتش را پس‌از پختن نمک زیادی می‌زدند و آن را داخل دیزی بزرگی می‌ریختند و در مکانی خنک و دور از دسترس 🐈‍⬛️ گربه‌ها مثل پستوها یا کنچی ها می‌گذاشتند ✍شامگاه وقتی می‌خواستند غذا سرو کنند مقداری از قرمه‌ها را در آب جوش می‌ریختند و با اضافه کردن زردچوبه و گوجه خشکه 👈بی‌آنکه نمکی اضافه کنند نان خشک درون آن تیریت tirit می‌کردند، که طعام لذیذی به‌همین سرعت آماده می‌شد ✍همچنین اضافه گوسفندان چاق و بزرگ را به قصابی های آبادی می‌فروختند و از فروش آن‌ها بخشی از هزینه‌های زندگی شان را تامین می‌کردند 👈ادامه فرداشب... ✅ 💯 📡 شبکه‌پابرج در اینستاگرام https://instagram.com/shabakepaborj پابرج‌مالواجرد در تلگرام https://t.me/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡✍ شنیدنی از مردمان روزگار قدیم شرق اصفهان ✍همراهان ارجمند در این بخش یکی از 🔴 🔰 که مربوط به حدود بیش از یک‌ونیم قرن پیش می‌باشد را تقدیم حضورتان می‌نمائیم ✍قبل از این، قسمت اول که شب‌گذشته جانمائی شده است را حتما بخوانید ✅ 💯 📡 شبکه‌پابرج در اینستاگرام https://instagram.com/shabakepaborj پابرج‌مالواجرد در تلگرام https://t.me/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡✍ شنیدنی از مردمان روزگار قدیم ✍حکایتی که در این بخش می‌خواهیم برای شما نقل کنیم 👇مربوط به 🦙 👈یکی از گوسفندان مرحوم علی‌جعفر مالواجردی 👇به 💠 می‌باشد ⚜مرحومه فاطمه علی‌جعفر ⚜مرحوم حاج‌علی نیکبخت فرزند عموحسین معروف به "علی‌عموحسین" می‌باشد لازم بذکر است‌ : حسین‌عموعلی، حسن‌عموعلی و محمدعموعلی می‌باشد 🔴همراهان ارجمند خوب است بدانید که ✍اينجانب حجت‌اله حاج‌مختار حکایتی را که نگارش کرده‌ام 👇علاوه‌بر اینکه 🌐سال گذشته دوسه‌تن از ریش‌سفیدان آبادی نقل‌ کردند در ایام نوجوانی نیز شنيده بودم ✍اولین همسر ⚜مرحوم عموحسین دختر ⚜مرحوم به‌ نام‌ ⚜ بود که مدتی بعد از تولد فرزندش به‌نام "زهرابیگم" به رحمت الهی می‌رود ⚜ نیکبخت همسر ⚜ اسداله می‌باشد ✍عموحسین مدتی بعداز وفات همسرش با دختر ⚜ به‌ نام "فاطمه" ازدواج می‌کند و حاصل زندگی او با همسر دومش پسری به‌نام "علی" که همین حاج‌علی‌عموحسین می‌باشد 💫بیش از یک‌ونیم قرن پیش علی جعفر مالواجردی صاحب 🐑 گَلّه کوچک گوسفند بوده است او پس از برداشت محصول گندم و جو در مزارع خود 👈هر روز صبح گوسفندان را از خانه‌ی خود که در محله پائین واقع بود بیرون می‌کرد و برای چَرا به صحرا می‌برد 💫حدود غروب یکی از روزهای تابستان ✨زمانی که علی‌جعفر گَلّه‌اش را به صحرای گمبه شاد در محله‌ ده برده بود هنگام بازگشت در مسیر سرچشمه به حسینیه به در حموم می‌رسند گله کوچک علی‌جعفر شامل سه‌چهار راس بز و میش به‌همراه چند راس کَرّه و بَرّه و سه‌چهار راس کره‌چی و بره‌چی نیز در طويله منتظر مادرشان بودند تا از صحرا برگردند میش‌ها و بزها که در جلوی گله کوچک علی‌جعفر بودند هرچه به خانه نزدیک می‌شدند سریعتر می‌رفتند و علی‌جعفر در پس گله به دنبال بود تا این‌که گله از درحموم وارد کوچه مسجدجامع می‌شوند 🔻اعضای ستاد پیشرفت روستا و برگزار کنندگان هفتمین یادواره شهدای مالواجردی 👈این کوچه را در دهه‌ی اول محرم سال جاری به اسم 🌹"کوچه‌شهدا"🌹 نام‌گذاری کردند القصه... قبل از رسیدن گوسفندان به یکی از بزها از گَلّه جدا شده و فرار می‌کند مرحوم علی‌جعفرمالواجردی که عقب گله بوده 🐐وقتی فرار بُز را می‌بیند با عجله از لابلای گوسفندان جلو زده 👈وارد حسینیه می‌شود و 🦙بُز فراری را می‌بيند که داخل حسینیه رفته است 👈ادامه فرداشب... ✅ 💯 📡 شبکه‌پابرج در اینستاگرام https://instagram.com/shabakepaborj پابرج‌مالواجرد در تلگرام https://t.me/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡✍ شنیدنی از مردمان روزگار قدیم شرق اصفهان ✍همراهان ارجمند درخواست می‌کنیم دو قسمت قبلی حکایت شنیدنی ورود یکی‌ از گوسفندان مرحوم علی‌جعفر مالواجردی به 💠 که در شب‌های گذشته جانمائی کرده‌ایم را حتما بخوانید و قبل از خواندن پست بعدی نثار ارواح نامبردگان در پست‌ها فاتحه‌ای قرائت فرمائید 💠اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم ✅ 💯 📡 شبکه‌پابرج در اینستاگرام https://instagram.com/shabakepaborj پابرج‌مالواجرد در تلگرام https://t.me/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡✍ شنیدنی از مردمان روزگار قدیم 💫حسینیه مالواجرد در آن روزگار 😢یادش بخیر... 👈 آن از سطح زمین حدود ۶۰ تا ۷۰ سانتیمتر بلندتر بود و همچنین در بخش جنوبی ضلع غربی حسینیه از دروازه سنگی (برج جابر) 👇تا 👈 زاویه جنوب‌غربی حسینیه ایوانی نبود اما سکوئی به عرض حدود ۷۰ سانتیمتر و به همین ارتفاع بنا شده بود 🔰اما ارتفاع سطح ایوان سقاخانه از کف حسینیه نسبت به سائر ایوان‌ها کمتر و حدود ۳۰ سانتیمتر بود و در طول ورودی دیواری حدود یک‌متری بنا شده بود که ارتفاع این ديوار در سمت راست سقاخانه حدود نیم متر کوتاه‌تر بود طوری که براحتی هر شخصی می‌توانست وارد سقاخانه شود ⚜مرحوم علی‌جعفر مالواجردی با گرفتن شاخ‌های بُز فراری 🐐حیوان زبان بسته را از سقاخانه بیرون کشید این در حالی‌ که بقیه گوسفندان داخل حسینیه رسيده بودن و جلوی سقاخانه نظاره‌گر تنبیه آن بز توسط صاحب شان بودند ✍🏾القصه 🐐 بُز فراری به گله ملحق می‌شود و گوسفندان از سمت بازارچه 👈راهی خانه علی‌جعفر می‌شوند و همولایتی مان حواسش را بیشتر جلب آن گوسفند می‌کند که دوباره‌ از گله جدا نشود 🐑🐐گوسفندان به خانه‌ می‌رسند همسر علی‌جعفر که از دقایقی قبل منتظر ورود شوهرش با گله کوچک‌شان بود ✨درب خانه‌ را گشوده و خودش در آن‌ طرف مسیر کوچه ایستاده بود تا گوسفندان به داخل خانه بروند وی با دیدن علی‌جعفر مشغول احوالپرسی می‌شوند که ⁉️چرا امروز دیر کردی؟ 🔰همولایتی ما در پاسخ سوال همسرش در حال گفتن قضیه فرار بُز و رفتن به داخل سقاخانه بود که 🐐 بار دیگر آن گوسفند در درگاه خانه سر بر می‌گرداند و این بار از کنار صاحبش به همان سمتی که آمده‌ بود 👈 می‌کند و همولایتی مان سخنش را با همسرش قطع کرده‌ 👟 را بَر می‌کشد و به دنبال بز فراری 🏃 با عجله تمام طی طريق می‌کند تا به حسینیه می‌رسد و این بار بيشتر متعجب می‌شود ⁉️خدايا این گوسفند در خانه منتظر مادرش هست که به او شیر دهد ❗️بقیه بزها و میش‌ها از حسینیه تا خانه 🐑برای اینکه به بچه‌های شان دهند 🦙سراسیمه و با عجله خودشان را به خانه‌ رساندند 🐑و برای رفتن به داخل آبشا هم‌دیگر را می‌دادند 💠یارالعجب این حیوان از این سقاخانه چه می‌خواهد؟ هدفش چیست؟ 💫اینجا بود که علی‌جعفر با خودش گفت : این گوسفند مال امام‌حسین عليه‌السلام هست و دیگر مال من نيست ✍🏾نقل کرده‌اند : چند ماهی تا ماه محرم‌ آن سال باقی مانده بود و علی‌جعفر برای آن گوسفند آب و علوفه به کنار سقاخانه حسینیه می‌آورد و اهالی روستا از بز می‌دوشیدند و شیرش را به هر مریضی که می‌دادند شفابخش بوده‌ است ✅ 💯 📡 شبکه‌پابرج در اینستاگرام https://instagram.com/shabakepaborj پابرج‌مالواجرد در تلگرام https://t.me/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در ایتا eitaa.com/paborjemalvajerd پابرج‌مالواجرد در بله https://ble.ir/paborjemalvajerd