📡⌛️ #کهندیار مالواجرد در #گذرزمان
✍نوشتهے : حجتاله صادقی
7⃣ #قسمتهفتم
🌾 #چاه مادر (اصلی) رشته قنات جعفرآباد
در حال حاضر گودال بزرگ خشکی در پائین دست جادهی مالواجرد_رامشه
روبروی گلزار شهدا که چند درخت گَز داخل و اطراف آن را در بر گرفتهاند
این گودال توسط آقای حاجسیفاله صادقی پدروالامقام
🌹 #امدادگرشهیدامیرناصرصادقی بهمنظور #آبیاری فضای آرامستان و گلزار شهدا حفر شدهاست
👈رشته قنات #جعفرآباد از آنجا شروع میشد و در جهت غربی پیش میرفت بعداز حدود ۳۰۰ متر رشته قنات دیگری که از سمت جنوب وجود داشت و چاه مادر (اصلی) آن نزدیک #گمبهتقهچیا حفر شده بود و بهسمت شمال یعنی جادهی اصلی حرکت میکرد
👈 #یکی میشد و در ادامهی مسیر بهسمت غرب،
🌼 #ابتدای مزرعه آب آن رشته قنات در بند مزرعه #رو میافتاد
رو افتادن : جائیکه تراز آب قنات همسطح زمین و نمایان میشد
🌾 #مزرعهیشوراب با قدمتی بیشاز مزرعهی جعفرآباد در پائين دست قلعهی جعفرآباد
👈از اراضی کشاورزی دیگر روستای کهن مالواجرد بوده است
🌼 هماکنون #آثاری از رشته قناتی در حاشيهی شمالغرب
👈و بنای قدیمی قلعهای در غرب مالواجرد
👈که معمرین و ریشسفیدان روستا به آن
" قصرشوراب "
میگویند مربوط به مزرعهی شوراب بوده و گواه ادعای ماست
✨ رشته قنات شوراب از دامنهٔ رشتهکوه شمالی روستا و پائین دست کوه سفيد آغاز میشد و در ادامه مسیر بهسمت جنوب حرکت کرده در محل تلاقی با قنات جعفرآباد از زیر آن گذر کرده و بعداز مزرعهی جعفرآباد آب آن رو میافتاد
🔆از مالک و ارباب قنات و مزرعهی شوراب تاکنون هیچ اطلاعاتی بهدست نیاوردهایم
🌾 #مزرعهیشیخآباد از دیگر اراضی کشاورزی روستای مالواجرد تا اواخر دههی ۸۰ بود
👈این اراضی #بیآب که جزو خرابههای روستا محسوب میشود آبیاری آن از #جمعآوری فضابهای باقیماندهی مقسمهای برزآب و علیا تامین میشد
🔆 #قدیمیترین مالک مزرعهی #شیخآباد در اواخر دههی ۴۰
⚜مرحوم حاجاسماعیل حسن معروف به #حاجشیخ بوده که آقای حاجرضا صادقی معروف به #حاجرضاعلےبرج
از آن مرحوم خریده و اکنون متعلق به آقای حاج ابوالقاسم صادقی میباشد
👈لطفا ادامهی مطلب را شنبه هفته بعد بخوانید
📡 #مجموعهےفرهنگےهنرےپابرج
پیج ما در اینستاگرام
https://instagram.com/shabakepaborj
لینڪ ما در ایتا
eitaa.com/paborjemalvajerd
لینڪ ما در بله
https://ble.ir/paborjemalvajerd
📡🔴 #یادبادآنروزگارانیادباد آداب و رسوم ماه مبارک رمضان
در دهههای پنجاه و شصت
2⃣ #قسمتدوم
💠جیرجیری هرندو
☺️ #هوی
💠خرما بلندو
☺️ #هوی
💠یوز گردو
😊 #هوی
💠بادوم نوکچی دارو
😍 #هوی
💠گندم کپچی دارو
😊 #هوی
💠یه مرغی داریم دم کلی
😂 #هوی
💠یک چوبی داریم صد منی
😳 #هوی
💠هرچیش میزنیم راه نمیره
😢 #هوی
💠یک چیزیش بدی تا راه بره
😊 #هوووووووی_یاعلی
🌟القصه این اشعار را بچههای روستا از سرشب،
دقیقا چند دقیقه بعداز افطار
تا حدود نیمهشب بیستوهفتم ماه مبارک رمضان
در قدیم میخواندند و از همه محلههای روستا
💫حتی سمت #گاریچه و نقاط دوردست در محله پائین مثل #حودا و #ملسکندر و ...
👂بهگوش میرسید
🔴 عرض کردم خدمتتان
👈که قبل از افطار بچهها با هم قرار میگذاشتند و #هماهنگ میکردند و در دستههای دو، سه، چهار، پنج و ... نفری و #خونهبهخونه و
#محلهبهمحله میرفتند
👭🕺👬در هر گروهی #یکی از بچهها که صداش از همه بلندتر بود اشعار را میخوند و بقیه جواب "هوی " را میگفتند
✅ در انتها کلمه "هوی" را با صدای بلندتر میکشیدند
💫 صاحبخونه، خودش یا خانمش یا پسر بزرگش یا دخترش ...
🔴😁 یکی از اعضا با
🍟🍔🌭 #خوراکی که در سینی داشت و گفتم معمولا نخودچی، کشمش، آجیل، پسته، نبات، قند، خرما، بیسکویت و... بود
✨میومد دم درب خانه و سراغ #انباردارگروه را میگرفت
😄معمولا یکی از بچههای گروه که از همه #بزرگتر و #قویتر بود،
یه گونی یا بخچه ای همراه داشت و انباردار گروه بود
☄ و خوراکیها را به او میدادند و در آخر مراسم که تقریبا #نزدیک سحر میشد يکجا مینشستند و اعضای گروه به اتفاق انباردار #خوراکیها را تقسیم میکردند
⚓️🏴☠⚓️ تازه اونم اگه به پست #راهزنانی که در دالانها و کوچههای تنگ و تاریک محله پائين نخورده باشند، که اگه اینطوری شده بود، تمام خوراکی هاشون به #بادفنا میرفت
👀🧙♂👁 بعضی از بچهها که معمولا #بزرگسال هم بودند در پایان شب در دستههای دوسه نفری جمع میشدند و در #مکانهای تاریک کمین میکردند و بچهها که میآمدند #سریع گونی خوراکیها را از انباردارشون به زور میگرفتند و پا به فرار میذاشتند ...
👩🦲👶👩🦲 بچهها هم گاهی وقتها دو نفر یا سه نفر را #انباردار میکردند تا در چنین مواقعی دار و ندارشون را نبرند
🔸یادش بخیر در دهه پنجاه که #برق سراسری نبود و اون اوائل هم برق حاجعباس پتوئی نیامده بود
👈 ادامه مطلب... فرداشب
📡 #پابرجمالواجرد
@paborjemalvajerd
📡🔴 #یادبادآنروزگارانیادباد آداب و رسوم ماه مبارک رمضان
در دهههای پنجاه و شصت
2⃣ #قسمتدوم
💠جیرجیری هرندو
☺️ #هوی
💠خرما بلندو
☺️ #هوی
💠یوز گردو
😊 #هوی
💠بادوم نوکچی دارو
😍 #هوی
💠گندم کپچی دارو
😊 #هوی
💠یه مرغی داریم دم کلی
😂 #هوی
💠یک چوبی داریم صد منی
😳 #هوی
💠هرچیش میزنیم راه نمیره
😢 #هوی
💠یک چیزیش بدی تا راه بره
😊 #هوووووووی_یاعلی
🌟القصه این اشعار را بچههای روستا از سرشب،
دقیقا چند دقیقه بعداز افطار
تا حدود نیمهشب بیستوهفتم ماه مبارک رمضان
در قدیم میخواندند و از همه محلههای روستا
💫حتی سمت #گاریچه و نقاط دوردست در محله پائین مثل #حودا و #ملسکندر و ...
👂بهگوش میرسید
🔴 عرض کردم خدمتتان
👈که قبل از افطار بچهها با هم قرار میگذاشتند و #هماهنگ میکردند و در دستههای دو، سه، چهار، پنج و ... نفری و #خونهبهخونه و
#محلهبهمحله میرفتند
👭🕺👬در هر گروهی #یکی از بچهها که صداش از همه بلندتر بود اشعار را میخوند و بقیه جواب "هوی " را میگفتند
✅ در انتها کلمه "هوی" را با صدای بلندتر میکشیدند
💫 صاحبخونه، خودش یا خانمش یا پسر بزرگش یا دخترش ...
🔴😁 یکی از اعضا با
🍟🍔🌭 #خوراکی که در سینی داشت و گفتم معمولا نخودچی، کشمش، آجیل، پسته، نبات، قند، خرما، بیسکویت و... بود
✨میومد دم درب خانه و سراغ #انباردارگروه را میگرفت
😄معمولا یکی از بچههای گروه که از همه #بزرگتر و #قویتر بود،
یه گونی یا بخچه ای همراه داشت و انباردار گروه بود
☄ و خوراکیها را به او میدادند و در آخر مراسم که تقریبا #نزدیک سحر میشد يکجا مینشستند و اعضای گروه به اتفاق انباردار #خوراکیها را تقسیم میکردند
⚓️🏴☠⚓️ تازه اونم اگه به پست #راهزنانی که در دالانها و کوچههای تنگ و تاریک محله پائين نخورده باشند، که اگه اینطوری شده بود، تمام خوراکی هاشون به #بادفنا میرفت
👀🧙♂👁 بعضی از بچهها که معمولا #بزرگسال هم بودند در پایان شب در دستههای دوسه نفری جمع میشدند و در #مکانهای تاریک کمین میکردند و بچهها که میآمدند #سریع گونی خوراکیها را از انباردارشون به زور میگرفتند و پا به فرار میذاشتند ...
👩🦲👶👩🦲 بچهها هم گاهی وقتها دو نفر یا سه نفر را #انباردار میکردند تا در چنین مواقعی دار و ندارشون را نبرند
🔸یادش بخیر در دهه پنجاه که #برق سراسری نبود و اون اوائل هم برق حاجعباس پتوئی نیامده بود
👈 ادامه مطلب👇
✅ #باماهمراهباشید
📡 #مجموعهفرهنگیهنریپابرج
شبکهپابرج در اینستاگرام
https://instagram.com/shabakepaborj
پابرجمالواجرد در تلگرام
https://t.me/paborjemalvajerd
پابرجمالواجرد در ایتا
eitaa.com/paborjemalvajerd
پابرجمالواجرد در بله
https://ble.ir/paborjemalvajerd