eitaa logo
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
242 دنبال‌کننده
459 عکس
302 ویدیو
4 فایل
با عطر اسپرسو و بوی کاه پذیراتون هستم. ☕📜 ریوجی می‌شنود‌: https://daigo.ir/secret/2399342596 طنین هجویات روزانه + پاسخ پرسش هاتون: https://eitaa.com/storerome
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از خاکستر زرد''
یک تخیل خداگونه در نزدیکی امواج فکری ام می چرخد و قصد رفتن را ندارد. طعمِ خیال، گس بود ، یک گناهِ خاموشِ زخمی! زیستن ، تعبیری است بس جدا از رویاهای جرقه خورده و گاها مذبوحانه در پسِ ذهن هایمان! درباره ی ''خاطرات'' درباره ی ''یک آغاز که تکرار نمی پذیرفت'' درباره ی منی که به حاشیه می رفت. شاید حتی تعبیرِ زیستن میانِ قلم ها و برگه ها محبوس شده، شاید باید تمام آدم ها با کتاب های باز شده و افکاره رها شده در خیابان راه بروند ، عاشق شوند ، عاقل بمانند و دوست باشند. شاید هم زندگی ، خلاصه شده از مثابه ی یک طلوع و غروب است. آدمیان چطور به زندگی فکر میکنند؟ پیرمردی که حالا روی صندلی اوتوبوس من نشسته و تسبیح می زند چطور؟ عاشق و معشوق رو به رویم ؟ عابر پیاده ای که از پشت پنجره های غبار خورده ی اوتوبوس هم منتظر به نظر می رسد.چطور؟ زندگی از نظر من همین جملات قصار خورده است. یک سه نقطه ای رو به بی نهایت که می چرخید ، ساز می زد و مجبورت می کرد با سازش برقصی! خنده دار به نظر می رسد که پیرمرد را در حال رقصیدن با ساز زندگی اش ببینم، حتما پیری توان چرخش هایش را می گیرد و خودش به زندگی دستورِ یک نوای محزون می دهد. زندگی ، هر چه که باشد برایم دوست داشتنی است! بویِ مُحالش با طعمِ خیال عجیب می چسبد؛ یک چایی قند پهلو در تیرماه که بنشینی و صباح به صباح با چشم هایت زندگی ها را از نظر بگذرانی! درست است ، زندگی ها! زیستنِ من مبهم و پوشیده از لایه های ابهام بسته بندی شده تا من کشفش کنم ! با هر لبخند ، بغضِ چمبتانه زده، خشم های خاموش ، شیرینیِ هر شادی و... تا روشن ترین رنگ لحظه ها را بنا کنم. زندگیِ او و آنها داستانی دیگر است! فکر می کنم به افکارم سخت گرفته ام ، هیچ فرمولی برای کنترشان نیست و هیچ ساختاری اثباتشان نمی کند ، آنها هزاران من بودند! قدم هایم بی هراس جلو می روند ، می بینم که چطور خرابه های شهر با هر ضربِ رفتگر جمع می شوند و رَد هر درد میان ترک های این شهر جیغ می کشند؛ فرشتگان از تمام طبقات بهشت سقوط می کنند و نوای آمرزش آنها جامی است که شیطان سالهاست از آن می نوشد! افکاری جدید میانِ کلماتم جوش می خورد ، خالق و مخلوق! اما قبل از آن ، پشتِ درب بسته شده ی کلاس ایستاده ام. زندگی سازش را عوض کرده و من نمی دانم چطور استادم را با آن آشنا کنم تا موجه از دیر آمدنم باشد! _ سر و پا اگر زرد و پژمرده ایم اما دل به پاییز نسپرده ایم! روزی از روز های ریوجی: اوایل اسفند و کمی از هوایِ اواخر بهمن ● ● از طرف خاکستر زرد به: https://eitaa.com/pagliuzzaandcoffee
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
یک تخیل خداگونه در نزدیکی امواج فکری ام می چرخد و قصد رفتن را ندارد. طعمِ خیال، گس بود ، یک گناهِ خا
تعابیر، توصیفات دقیق و پیچیده و حتی تلاش برای قرابت با ساختار نوشتن‌های حقیر، لفظ‌های حقیقی محبوس در کلمات و حتی حتی استعمال عینی لیریک و گروه‌اسمی‌ها، به اشتیاق‌ام انداخت و به جدّ می‌‌توانم بگویم از آن تقدیمی‌هایی بود که سفت و سخت به یادم مانده و حسابی دل را ربوده هرگز از ذهن فرار نخواهد کرد. مانند هارمهر من نیز فکر نمی‌کنم تا کنون چنین تقدیمی نزدیکی به محتوا و الحان و ساختارهای ریخته شده در مضمون این چنل، دریافت کرده باشم و آن نشان از این داشت که ازمنه زیادی به صرف این نوشته رفته بوده تا بیشترین مطابقت را دارا باشد. ایضا ملتزم به اهتمام ورزیدن به این نکته هستم که؛ بی یار مانده ترس ندارد ز مرگ و میر پاییز اضطراب درختان کاج نیست!((= مجددا سپاس‌مند لطفتون هستم.
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
سلام، ده روز دیگر پاییز می‌رسد.
سلام، نه روز دیگر پاییز می‌رسد. *پرسش شده بود که چرا این چنین پیگیر پاییزی؟ پاییز برای من، چشیدن آرامش حضورست، همین. به لحظه تصمیم به شمارش روزهایی کردم که اشتیاق حضورت، قلب را مالامال از شعف می‌کند. نه به هیچ قصد و غرضی دیگر.
هدایت شده از Motivation🇵🇸
دوستان میخوام به طور مفصل درمورد خوابگاه، فرصت ها و محدودیت هاش، سختی ها و خوشی هاش و شرایط کلی و جزئیش صحبت کنم تو کانال. ادامین محترم ممنون میشم کنن این پیام رو تا ممبراشون که دارن میرن خوابگاه یا علاقه مندن در این مورد بیشتر بدونن تشریف بیارن و استفاده کنن:)
رغبتي لسواد عينيك أکثر في قلبي من نور الدنيا(=.
2_5262725910003469707.mp3
3.07M
برای آخرین نفس‌های شهریور و میان‌ْنفس‌های سپتامبر. When we scraped our bones together We got fire.
شب که آرام‌تر از پلک تو را می‌بندم با دلم طاقتِ دیدارِ تو تا فردا نیست...:)).
برقص دختر زیبا، میان وحشت و خون برقص مرد شکیبا، به ضرب مرگ و جنون برقص پای برهنه، به روی شيشه و تيغ برقص شعله‌ی زخمی، در این شب طاعون برقص دختر زیبا، خدا حواسش نیست برقص مرد شکیبا، سپیده در راه است بخند، آخرِ شیرینِ هرچه قصه‌ی تلخ! برقص، عمر هیولا همیشه کوتاه است
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
شب که آرام‌تر از پلک تو را می‌بندم با دلم طاقتِ دیدارِ تو تا فردا نیست...:)). #محمد‌علی_بهمنی #سب
به وقتِ آمدن‌ش ماه منحنی شده‌است زنی که مَطلَع‌َش، آغازِ روشنی شده‌است می‌آید و خبرم هست در گذرگاه‌َش میانه‌ی یَلِ صد خِطّه دشمنی شده‌است زنی به سیرَت، فوّاره و به صورت، قصر به‌حق نماد وقار و فروتنی شده‌است چه جای زینت و عِشوه؟ که سادگی کافی‌ست برای او که کم‌ش ، غایَتِ "زنی" شده‌است
شِکوه‌ کردی که چرا با دگران می‌خندی؟ غافلی‌ با همه تعریف تو‌ را می‌کردم!D:
Chub1na.Ge - ჩუბინა.mp3
3.65M
برای میان‌ْصبح‌های از این دست.