eitaa logo
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
242 دنبال‌کننده
459 عکس
302 ویدیو
4 فایل
با عطر اسپرسو و بوی کاه پذیراتون هستم. ☕📜 ریوجی می‌شنود‌: https://daigo.ir/secret/2399342596 طنین هجویات روزانه + پاسخ پرسش هاتون: https://eitaa.com/storerome
مشاهده در ایتا
دانلود
569.4K
یادتونه در خصوص یک دقیقه‌ سکوت حرف زدم؟! اینبار دو دقیقه و ده ثانیه جداتون میکنم از حروف ((: *اهنگای epic یجوری خون رو تو تن آدم به جریان میندازن که الله اکبر!... **اصلشو به زودی پیدا میکنم و میفرستم
تصور کن شهری وجود دارد که آدم‌هایش مثل فیلم‌های موزیکال صبح تا شب با وزن و آهنگ باهم حرف می‌زنند و تنها فرقش با آن فیلم‌ها این است که موزیکی روی شهر پخش نمی‌شود.
اثر این‌کار اینقدری هست که ناکامی‌های متوالی تو رو به این نقطه برسونه.
11 - Gather my tears - Seo Ji won (128).mp3
4.04M
آن دسته از افراد که این سریال را دیده باشند، بیشتر در جریان این آواز هستند. در طول سریال افراد با گوش دادن به این آواز در زمان سفر می‌کردند و به شادترین لحظه‌ای که داشتند برمی‌گشتند؛ گاها نیز به‌طور تصادفی به برهه‌ای خاص از زمانی که سپری می‌کردند. بارها و بارها بعد از تمام این سریال فکر کردم. حتی چندین بار با رفقا هم‌بحث شدیم که آیا اصولا لفظ "شادترین لحظه" لفظی مناسب است یا که خیر. هنوز در جست و جوی آن هستم. البته شاید اندکی عجیب به نظر رسد ولی به هنگام استدلال، این دوگانگی درست یا غلط بودن لفظ، برای‌ام ایجاد شد و هنوز به آن فکر می‌کنم. هنوز برسر موجودیت این لفظ و ایضا درست یا غلط بودن این لفظ به اندیشه هستم.
کتابخانه‌ی خیابان نوزدهمـ
چرا حمله رژیم تا دندان مسلح را کوچک می کنید؟! #حمله دشمن ضعیف نبود بلکه پدافند ما بسیار قوی تر عمل ک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با این اتفاقات یاد این ویدئو افتادم. اصل ویدئو مربوط به چهارشنبه سوری پارسال در شهر ری هست. اون موقع ملکه‌ی اشک‌ها درحال پخش بود و داشتم این آهنگ رو گوش می‌دادم و همزمان این ویدئو رو می‌دیدم، بعد فهمیدم چقدر مچه اتفاقا؛ انگار مثلا یه صحنه از فیلم جنگی باشه🤡😂. *نیازی به پدافند نیست، ما چهارشنبه سوری داریم💪🏻😂. 1403/08/05
1_1 - Flower - Yoonmirae (128).mp3
4.19M
من؟ یه آدم مریض که روی ادیت‌ها، قفلی سگی می‌زنه. دیدن کیدراما و داستان‌های جذاب، شاد و غمگین‌اش رو به خیلی چیزهای حیاتی ترجیح می‌ده؛ و خوش‌حاله و هیچ حس بدی نداره‌؛ چون می‌دونه احساسات آدم‌ها واقعا براشون خیلی اهمیت داره و هرچقدر هم ازش فرار کنن، تهش به احساساتشون پناه میارن و اون‌ها رو ناجی می‌دونن. داره از احساسش رنج می‌بره، انواع و اقسام حس‌های مزخرف و گس وات؟ باید با منطقش پیش بره، پس تسلیم میشه... ولی عزیزم، تسلیم چه شدنی؟ تسلیم شدنی که هنوز احساست درگیرش باشه؟ توی قلبت حکش می‌کنی و هر لحظه، عزیزم هر لحظه ازش رنج می‌بری و یادشی ولی مجبوری قایمش کنی. لعنت به تموم مرزهای این مرز. به تموم بردرها و لیمیت‌های این زمین. برای زیست کوتاه این موجود، این همه قانون، زیادی سختگیرانه نیست؟ مرد گریه نمی‌کنه؟ این سینه زیادی سنگین شده عزیزم... این حرف‌ها رو معنی کن که من از جنگ‌های طولانی با تو، توی قلبم خسته‌ام، ولی نه تسلیم. چون معتقدم: Goodbyes are bitter sweet. But it's not the end, i'll see ur face again. U will find me, in places that we've never been, for reason why don't we understand, walking in the wind. 1403/09/06