This is your time. Get to start. #Fact_time #Small_hint

من کاملا استرستد اوتم. #Song

. #Methissemester

بچه ها از هر طریقی میخواید، با هر مبلغی حتی ناچیز کمک کنید به لبنان؛ اگه دارید که بسم الله نشون بدید خودتونو، اگه هم ندارید باید بگم مبلغ کم هم خیلی خیلی بهتر از هیچیه. هرکس در حد خودش، کمک به انسانیت در راه خدا. دست خالی نباشیم اون دنیا:)

این شماره ای هست که مطمئنه برای کمک به لبنان. خودم میخوام الان بزنم.

میخوان به بچه های لبنان غذای گرم بدن، حتما کمک کنید. چه این شماره کارت ها، چه اونهایی ‌که برای دفتر اقا چه رادیو تلوزیونه.. این یک فرض دینیه؛ توجه داشته باشد. اقا واجب کردن، کمک کردن به مردم غزه و لبنان رو.

And nothing else compares. You are Home, home, where I wanted to go. #Song

پانزدهمین اجلاس بریکس، آگوست 2023. اسلحه‌ی داخل این عکس، مهری‌ست که در پیشانیِ سجاده قرار دارد. #به_قوهٔ_ثانیه‌ها #بیش_از_این_باران_های_بی‌امان

خیلی زیاد. این روزها خیلی زیاد وسط خوندن کتاب، توی یکی از بندها، توی بعضی از خطوط گم می‌شم. بعد نگاه می‌کنم به متن آوازی که تو گوشمه. قرار به گم کردن خط نیست، قرار به رفتن توی عمق اون خطوطه. حواسم پرت میشه هی. اون فقط یه کلمه‌ست. بهش فکر نکن، بعد دوباره تحلیل می‌کنم، التماس می‌کنم: فکر نکن، فکر نکن، فکر نک... می‌بینم دقیقا وسط حادثه نشستم دارم نگاه به ریز و درشتش می‌کنم. پسر، من واقعا گم شدم. گم کردم. خودم رو، رفیقام رو، همه رو. یه حال عجیبی‌ام. چرا این‌جوری شد؟ چقدر ترمیم سخت‌تر شده. چرا درمان‌ها موضعی شده‌ان؟ عزیزم، اون تیر خلاص روی دردهامون فقط یه رویای دست نیافتنی بود که این همه سال الکی خودمون رو براش به آب و آتیش زده بودیم. تهش دیدیم، همچین آش دهن سوزی هم نبوده و فقط خودمون رو زحمت داده بودیم. نه دلم خواست برگردم درستش کنم، نه خواستم هیچوقت رخ نمی‌داده. فقط دوست می‌داشتم اگر رویاگونه-حداقل مثل رویای یه کودک- پیش می‌رفت. وسط همون لاین‌ها، می‌فهمم که بعضی چیزها هم هستن که کلا قرار نبوده نصیبت بشن، no matter what u have done for gaining . حالا تو خودت رو کشته باشی، عزیزم ما گول خوردیم. گول تموم شعرها و قصه‌ها و روایات رو. هیچ‌کدومشون واقعی نبودن. همه چیز یه قصه‌ای بود که برامون خونده شده بود و فقط خودمون باورش کرده بودیم. ــــــــ کتاب رو برای بار هزارم پرت می‌کنم روی میز. پا میشم چای می‌ریزم. #روشن‌ترین_رنگ_لحظه‌ها #ریوجی

👌🏻😂. #بیش_از_این_باران_های_بی‌امان

چرا حمله رژیم تا دندان مسلح را کوچک می کنید؟! #حمله دشمن ضعیف نبود بلکه پدافند ما بسیار قوی تر عمل کرد ... #وعده_صادق @Messwak

این فکت متاسفانه داره بین طنازی‌ها گم می‌شه. جدی برای واقعی بروبچ ارتش و سپاه گل کاشتن و رژیم صهیونیستی یه لقمه‌ی زیادی بزرگ از فضولات انسانی رو تناول کرده که باید تقاصش گرفته بشه.

با این اتفاقات یاد این ویدئو افتادم. اصل ویدئو مربوط به چهارشنبه سوری پارسال در شهر ری هست. اون موقع ملکه‌ی اشک‌ها درحال پخش بود و داشتم این آهنگ رو گوش می‌دادم و همزمان این ویدئو رو می‌دیدم، بعد فهمیدم چقدر مچه اتفاقا؛ انگار مثلا یه صحنه از فیلم جنگی باشه🤡😂. *نیازی به پدافند نیست، ما چهارشنبه سوری داریم💪🏻😂. 1403/08/05 #Kdrama #عبور_از_روز

پاشو سیالات نخوندی، تمرینای ترمودینامیک رو ننوشتی، سوالات احتمال هم مونده. پاشو. پاشو.

From these very few moments. #Song

سیالات مونده. دکتر صبح جلوی دانشکده گفت نبودی امروز. گفتم خواب موندم. گفت نوش جونتتت هیچی نمی‌خواد بگی برو نوش جونت. مرام و معرفت محمدحسین❤️. #University

من رو به آوازی/ نوایی مهمان کنید. @mustvebeeneasier

#شما #Song

#شما #Song

#شما #Song

#شما #Song

#شما #Song

#شما #Song

#شما #Song

#شما #Song

روی یکی از کاشی‌های دانشگاه نوشته بود، "صنعتی غم". نمی‌دونم. یهو دیدم وسط اون هیاهوی چهارراه، من غرق شدم توی اون نوشته‌ی بدخط روی کاشی و دارم فکر می‌کنم من تنها نبودم. بعد یادم میاد به نوشته‌ی دخترهای دانشگاه روی میز کتابخونه- که از ترم پیش میزهای پسرها و دخترها رو عوض کردن، دیدمش- و فهمیدم که واقعا من تنها نبودم، در هیچکدوم از لحظاتش. همین که الان دارم می‌خونمش، دیگه نمی‌تونه غمی وجود داشته باشه. #University

#شما #Song