eitaa logo
✍️سپیددار یادداشت‌های ا. پهلوانی قمی
451 دنبال‌کننده
166 عکس
52 ویدیو
1 فایل
اشرف پهلوانی قمی. مادر سه گل⚘️بهشتی زینب‌سادات، سیدمحمدعلی و ریحانه‌سادات سطح سه تفسیر و علوم‌ قرآنی کارشناس مامایی و مدافع سلامت ✍️نویسنده کتاب سپیددار(۱۴۰۱) ✍️نویسنده کتاب سلامت مادر و کودک در دوران بارداری و شیردهی(۱۴۰۰) ارتباط با ادمین‌: @Sepiddar
مشاهده در ایتا
دانلود
. مصاحبه سرکار خانم اشرف پهلوانی قمی، کارشناس مامایی، نویسنده و پژوهشگر حوزه سلامت https://hawzahnews.com/xcsZg @AFKAREHOWZAVI
. مصاحبه سرکار خانم اشرف پهلوانی قمی، کارشناس مامایی، نویسنده و پژوهشگر حوزه سلامت؛ مولف کتاب سلامت مادر و کودک در دوران بارداری و شیردهی https://hawzahnews.com/xcsRZ @AFKAREHOWZAVI
از او به یک اشاره، از ما... روزهای پایانی پاییز بود و من باز از قافله جا مانده بودم. با آه و حسرت زل زدم به صفحه تلویزیون و با جان و دل گوش سپردم به اویی که امید یک امّت بود. صلابت همیشگی کلمات، از پشت ماسک سبزرنگ هم بر قلبم ضربه می‌زد: «شما انقلاب را روایت نکنید، دشمن روایت می‌کند... حضرت زینب با جهاد تبیین نگذاشت روایت دشمن از حادثه عاشورا، غلبه پیدا کند...» آن روزها پیک به پیک می‌آمد و می‌رفت و مدام وضعیت قرمز می‌شد و اشک و ناله بود در کنار خس خس آخرین نفس‌ها. شیفت‌های سنگین و نفس‌گیری که جانی بر تن‌هایمان نمی‌ماند. آن روزهایی که پشت لباس عرق کرده ما مدافعین سلامت، با ایمان و امید نوشته می‌شد «ما شکستش می‌دهیم» اما در کوچه پس کوچه‌های خلوت شهر، کمتر کسی را می‌دیدی که به این شعار باور داشته باشد. آن روزها که با خاموش شدن روزانه صدها شمع زندگی، آتش اژدهای کرونا شعله‌ورتر می‌شد. درست در همان روزهای تلخ و سخت، به توصیه یکی از اساتیدی که برای خودش خدای مقاله و کتاب بود، مشغول نوشتن شدم. اندک فرصتی را غنیمت می‌شمردم و پشت قطراتی از اشک قصه‌های زندگی و مرگ، شادی و غم و معجزه امید را بر صفحه مانیتور جاودانه می‌کردم؛ اما از آن لحظه که فرمان جهاد صادر شد، همه چیز برایم رنگ و روی جنگی پیدا کرد؛ وقتی که فرمود: «ما یک کمبودی در زمینه روایت هنری حوادث بیمارستانی و سختی‌های پرستارها و دشواری‌هایی که اینها با آن مواجه هستند، داریم... هنرمندان بیایند در میدان.» (22 آذر 1400) از آن روز، شب و روز‌م به هم گره خورد. بعضی مواقع می‌شد که پنج شش شب متوالی استراحت نداشتم؛ یا بر بالین بیماران بودم یا در حال نوشتن داستان‌های زندگی. سپیددار ماحصل آن گوش سپردن به فرمان و بی‌وقفه نوشتن‌هاست. مجموعه‌ای از قصه‌های واقعی، خنده‌ها و گریه‌ها، تا مرز مرگ رفتن‌ها و برگشتن‌ها، امیدها و ترس‌ها، دویدن‌ها، ساعت‌ها بیداری، از جان گذشتن‌ها ... و همه و همه برای آن بود که همان لحظه که در دل فریاد می‌زدم «وای اگر امام خامنه‌ای حکم جهادم دهد...» حکم جهاد را به دستم دادند: «جهاد روایت» و ای کاش به گوش رهبرم می‌رسید که «از او به یک اشاره، از ما قلم به دست گرفتن ...» و ای کاش به حکم دیگری شناسایی، معرفی و ارج‌نهادن به این روایت‌ها هم، بر همگان واجب می‌شد. به امید آن روز