📌یادداشت_روز
چهارشنبه/ ۲۶ اردیبهشت ۰۳
۱-حالا اردیبهشت چرا داره با این سرعت میدوه؟
داره لاکپشتیت فروردینو جبران میکنه؟
یا حکایت یوسفزلیخا شده؟
بابا وایسا کاریت نداریم که! میخواستیم یه چندتا یادداشت بیشتر منتشر کنیم.
بد دورهزمونهای شده، همه توهم توطئه دارن.
والا.
....
۲-امروز شنگول و فرز بودم و طبق معمول دارم دنبال علتش میگردم:
-به خاطر قهوهٔ صبح & ورزش بود؟
-به خاطر مرور یه خاطرهٔ خوب بود؟
-اثر «بیشترنوشتن» بود؟
-انتشار یه شعر قدیمی پس از ماهها؟
-همه موارد؟
-هیچ کدام؟
-اصن مگه مهمه؟
پاسخ زیاد مهمنیست ولی ساختن گزینههای مختلف مهمه.
تستساختن آدمو قوی میکنه تو زندگی. بعدن باید توضیح بدم منظورم چیه.
...
۳-یه کم زیادی مودیام، نه؟
فکر کنم قبلاً گفته بودم وقتی عصبانیام فرز میشم. خب اونم هست.
شایدم بشه گفت وقتی احساساتیام.
البته نه، نمیشه گفت همهٔ احساسات، چون وقتی غمگینم کند میشم.
«مودی بودن» با «دیسیپلین» سر ناسازگاری داره.
دارم تلاش میکنم بینشون همزیستی مسالمتآمیز برقرار کنم.
ایشالا موفق باشم!
#ازاحساسات
...
۴-دارم کتاب «دیرشکوفاشدگان» رو میخونم که دربارهش بنویسم.
خودش خوبه ولی ترجمهشو زیاد دوست ندارم. رو ترجمهها حساس شدم.
آقا گفتن از فضای مجازی برای معرفی کتاب استفاده کنین، سعی دارم بگم چشم.
...
۵-دویدن از روی دست هاروکی موراکامی
درباره کتاب از دو که حرف میزنم...
#ایده #یادداشت
...
۶-هر روز که خوشحالیم آن روز شنبهس حتا اگه چارشنبه باشه.
وقتی خوشحالم، بهتر برنامه ریزی میکنم.
و بهتر بهش پایبندم و به برنامههای قبلی هم، مثل امروز.
آیا چاره این است که هر روز خوشحال باشم؟
خیر.
باید تمرینکنم و باورکنم که هر روز شنبه نیست.
...
۷-متأسفانه شروع این دو بند آخر را در نماز نوشتم، روم سیاه.
وقتی تمرکز میکنم، ذهنم شروع به دویدن میکند روی کاغذ فرضی.
...
۷-گاهی هم دست و دل آدم به شدت میلرزه.
براتون پیش اومده؟
از اون وقتا که هیشکی نباید با آدم حرف بزنه، چون ممکنه یه کوچولو هاپو بشه. گاهی هم گوشش سوت میکشه یا چشماش سیاهی میره.
فکر کنم اینم هم تقصیر قهوهٔ صبح بود. وگرنه همون نون سنگک داغ و پنیر برای میانوعده بسه دیگه، مگه نیست؟
خلاصه که گاهی بدجوری دست ودل آدم میلرزه از گشنگی.
...
۸-آب دریا را اگر نتوان کشید
با همین استدلال ورزش امروزو شروع کردم. گفتم فقط ۲۰ دقیقه میرم و خدا رو شکر جواب داد و ۴۰ دقیقه قشنگ پر شد.
کلن استدلال کارآمدیه برای غلبه بر اهمالکاری و تلهی کمالگرایی که در همیشه در کمین ماست.
#هرروزنویسی
#رهانویسی
@paknewis
هدایت شده از ایمانیسم | فاطمهایمانی
آلفرد ویشکا🍝
-مامان! این دیگه چیه؟
-ماکارونی دیگه، همونجور که گفته بودی.
-من کی گفتم ماکارونی؟ من گفتم پاستا آلفردو.
-همونه دیگه مادر.
-پس چرا انقد شله؟
-خب خامه کم داشتم یه ذره شیر بیشتر زدم توش.
-مزه ماست میده که.
-آها آره یه ذره ماستم ته سطل مونده بود، ریختم توش گفتم حیف نشه.
-حالا چرا نارنجیه؟ این باید سفید سفید باشه.
-نه بابا سفید بیحال که خوب نیست، یه ذره رب و زردچوبه زدم بهش خوشرنگ بشه.
-این ریز ریزا چیه توش؟
-پیازه دیگه، گوشت که بی پیاز نمیشه ، بو زحم میده.
-مامانجان! این غذا که گوشت نداره، دستورشو نوشته بودم که برات.
-گوشت قرمز بهتر از مرغه، هم گرمه هم طعمدارتره.
-پاستاش چرا رشتهایه؟ باید فتوچینی باشه.
-ای مادر! توام چقد گیر میدیا، مزه هاش که عین همه، چه فرقی میکنه؟
به قول مامان بزرگم «شیکم که پینجِله ندِرِه».*
پ.ن:
به معنای «شکم که پنجره نداره»؛
گویا در گذشته فقط به آنچه در معرض دید بود اهمیت میدادند.
#دیالوگ
#داستانک
#ایده
فاطمه ایمانی
#دوشنبه
۲۱/خرداد/۰۳
@paknewis