📌یکشنبه / 2 اردیبهشت
ساعت 5:30
دیروز روز شلوغی بود، پر از کار و مهمون. ایدههای خوبی در حین پیادهروی به ذهنم رسید ولی نشد که سر فرصت بشینم و سرهمشون کنم.
بعدش رفتم به یک امور اداری و چند ساعت اونجا معطل شدم به جهت کار راه ننداز بودن کارمندجماعت.
نه خانوما و نه آقایون.
این وسط، تا آقای غ از جلسه بیاد، رفتم یه سرم به نونقاف و فت عزیزم زدم و خیلی خوش گذشت.
دربارهی فبک هم حرف زدیم و اتفاق خوبی افتاد.
ملاقات با این دوستان همیشه مثل نوشیدنی انرژیزا عمل میکنه.
از اونم بهتر، هم سرحال میشم و هم پرانگیزه.
کاش همونجا تمرین هفتهی اول رو هم شروع میکردم.
هرچی به دیروز فکر میکنم شلوغه.
مراسم کادوکنون و بادکنک بادکنون و بقیهی قضایا.
✅انگار آدم یه چیزایی رو به روی خودش نمیاره بدتر میشه.
منظورم این نیست که طرف پر رو میشه منظورم اینه که گلهها تو دل آدم جمع میشه و به شکل بدتر و اعصابخوردکنتری خودشو نشون میده، پس بهتره همون شکل غر زدن و اعتراض رو بپذیریم تا به سردشدن نرسیم.
✅امروز با طراح سایتم جلسه داشتم که باز کنسل کرد. قرار بود همه چیو یادم بده و منم همه رو یادداشت کنم که یادم نره. ولی موکول شد به سه شنبه.
می خواستم تمرین امروزو اونجا اجرا کنم. یعنی حرفای خودشو که احتمالا برام مبهم بود دوباره تکرار کنم. این تمرین درست بود؟ یا فقط باید بحث عقلی و استدلالی باشه تا جواب بده؟
به هر حال که نشد.
پس باید برای خودم توضیح بدم.
✅عصبانی که میشم سرعت میگیرم.
هم در نوشتن هم در نظافت.
تند و تند مینویسم و از این بابت خوشحالم. خوشحالم که عصبانیام.
حالا که کسی را نیافتم با او حرف بزنم و حرفش را تکرار کنم و از او بپرسم :«درست فهمیدم یا نه؟» با خودم حرف میزنم و سعی میکنم افکارم را برای خودم شفاف کنم.
ولی مگر من هر روز همین کار را نمیکنم؟
همینها که هر روز مینویسم قدم مهمی در شفافسازی افکارم برای خودم است.
باید همین را ادامه دهم.
ضمن این که همیشه این تمرین را به خاطر داشته باشم.
خیلی از ناراحتیهایم به خاطر همین ناشفافیت است.
از چیزهایی ناراحت شدهام که برایم شفاف نبودهاست.
از چیزهایی عصبانی شدهام که اصلاً وجود نداشتهاند.
نه من کودن نیستم. خیلی چیزها را از روی قرائن میفهمم.
منظورم از شفافیت این نیست که توجه به قرائن و شواهد را یکسره کنار بگذاریم و منتظر باشیم کسی بیاید مستقیمن منظورش را به ما بگوید.
خیلی چیزها را از روی قرائن حدس می زنیم و این خود نوعی استدلال است.
اما توهم هم بیکار نمینشیند.
سعی میکند این وسط موش بدواند. تصوراتی را که استدلال نیست و قرائنی را که قرینه نیست، به خوردم میدهد.
نمی دانم چرا ذهنم انقدر به سوی توهم و تخیل مایل است.
با اینکه من تلاش میکنم او را به سوی تفکر بیشتر وادارکنم و به استدلال عاقلانه عادت دهم.
ایجاد این عادتها بسی سخت است و من این سختی را بسیار میپسندم.
✅با این حساب، عصبانیت حس دوگانهای است:
به کارهایی که نیازمند سرعتاند سرعت میبخشد و کارهایی را که به آرامش نیاز دارند معوق میکند.
به هر حال امروز خوشحالم که عصبانیام.
به «سرعت» احتیاج داشتم.
از دیروز سعی کردم کارهایم را سرعت ببخشم.
کمی سرعتبخشیدن شاید به ظاهر تاثیری در انجام کارهای بیشتر نداشته باشد اما تاثیرش برای من این است که در ذهنم چراغی روشن میشود، چراغی که مدام یادآوری میکند: «بجنب وقتی برای هدردادن نداری.»
به این یادآوریکنندهی درونی نیاز داشتم. پس به کارهایم سرعت میدهم. حتا اگر عصبانی نباشم.
همیشه که یک نفر پیدا نمی شود آدم را عصبانی کند. گرچه شکر خدا تعدادشان هم کم نیست.
وقتی عصبانیام حوصله ندارم برای خودم توضیح بدهم که چرا عصبانیام.
چهرسد به اینکه بخواهم برای دیگری توضیح بدهم. راحتترم که بنشینم و حرصم را بخورم.
وضوح و شفافیت همه جا هم به درد نمیخورد.
نویسندهی کتاب هم گفته «تفکرتان را واضح کنید» نگفته که «احساساتتان را واضح و شفاف کنید» آن هم برای دیگران.
مینویسم و آرام میشوم . مینویسم که با آرامش بیشتری به خواب بروم.
. مینویسم و آرام که شدم با سرعت کم به خواب میروم.
✅خوشحالم که عصبانی نیستم.
همیشه هم نمیشود با سرعت رفت.
با مغز میرویم توی در و دیوار.
صفر تا صد من گاهی چند ثانیه است. به دل نگیر ... جان.
حالا چرا عصبانی نیستم؟
بماند.
پ.ن:
روز دوم اردیبهشته و من در فایل این ماه فعلن 4483 کلمه نوشتم.
خوشحالم.
#تمرین
#تفکرنقاد
#یادداشت
#آزادنویسی
#هرروزنویسی
#ازاحساسات
@paknewis
📌یادداشت_روز
چهارشنبه/ ۲۶ اردیبهشت ۰۳
۱-حالا اردیبهشت چرا داره با این سرعت میدوه؟
داره لاکپشتیت فروردینو جبران میکنه؟
یا حکایت یوسفزلیخا شده؟
بابا وایسا کاریت نداریم که! میخواستیم یه چندتا یادداشت بیشتر منتشر کنیم.
بد دورهزمونهای شده، همه توهم توطئه دارن.
والا.
....
۲-امروز شنگول و فرز بودم و طبق معمول دارم دنبال علتش میگردم:
-به خاطر قهوهٔ صبح & ورزش بود؟
-به خاطر مرور یه خاطرهٔ خوب بود؟
-اثر «بیشترنوشتن» بود؟
-انتشار یه شعر قدیمی پس از ماهها؟
-همه موارد؟
-هیچ کدام؟
-اصن مگه مهمه؟
پاسخ زیاد مهمنیست ولی ساختن گزینههای مختلف مهمه.
تستساختن آدمو قوی میکنه تو زندگی. بعدن باید توضیح بدم منظورم چیه.
...
۳-یه کم زیادی مودیام، نه؟
فکر کنم قبلاً گفته بودم وقتی عصبانیام فرز میشم. خب اونم هست.
شایدم بشه گفت وقتی احساساتیام.
البته نه، نمیشه گفت همهٔ احساسات، چون وقتی غمگینم کند میشم.
«مودی بودن» با «دیسیپلین» سر ناسازگاری داره.
دارم تلاش میکنم بینشون همزیستی مسالمتآمیز برقرار کنم.
ایشالا موفق باشم!
#ازاحساسات
...
۴-دارم کتاب «دیرشکوفاشدگان» رو میخونم که دربارهش بنویسم.
خودش خوبه ولی ترجمهشو زیاد دوست ندارم. رو ترجمهها حساس شدم.
آقا گفتن از فضای مجازی برای معرفی کتاب استفاده کنین، سعی دارم بگم چشم.
...
۵-دویدن از روی دست هاروکی موراکامی
درباره کتاب از دو که حرف میزنم...
#ایده #یادداشت
...
۶-هر روز که خوشحالیم آن روز شنبهس حتا اگه چارشنبه باشه.
وقتی خوشحالم، بهتر برنامه ریزی میکنم.
و بهتر بهش پایبندم و به برنامههای قبلی هم، مثل امروز.
آیا چاره این است که هر روز خوشحال باشم؟
خیر.
باید تمرینکنم و باورکنم که هر روز شنبه نیست.
...
۷-متأسفانه شروع این دو بند آخر را در نماز نوشتم، روم سیاه.
وقتی تمرکز میکنم، ذهنم شروع به دویدن میکند روی کاغذ فرضی.
...
۷-گاهی هم دست و دل آدم به شدت میلرزه.
براتون پیش اومده؟
از اون وقتا که هیشکی نباید با آدم حرف بزنه، چون ممکنه یه کوچولو هاپو بشه. گاهی هم گوشش سوت میکشه یا چشماش سیاهی میره.
فکر کنم اینم هم تقصیر قهوهٔ صبح بود. وگرنه همون نون سنگک داغ و پنیر برای میانوعده بسه دیگه، مگه نیست؟
خلاصه که گاهی بدجوری دست ودل آدم میلرزه از گشنگی.
...
۸-آب دریا را اگر نتوان کشید
با همین استدلال ورزش امروزو شروع کردم. گفتم فقط ۲۰ دقیقه میرم و خدا رو شکر جواب داد و ۴۰ دقیقه قشنگ پر شد.
کلن استدلال کارآمدیه برای غلبه بر اهمالکاری و تلهی کمالگرایی که در همیشه در کمین ماست.
#هرروزنویسی
#رهانویسی
@paknewis
📌برخلاف آنا گاوالدا
خب مادرم که باشم.
من هم گاهی دلم میخواهد هیچچیز به من بستگی نداشته باشد؛
هیچکس نگرانم نشود، کسی به من احتیاجی نداشته باشد و سراغم را نگیرد.
ساعت را برای کار مهمی کوک نکنم و نبودم کمبودی را به دنبال نیاورد.
بله میدانم که «انسان موجودیست اجتماعی» و خودم هم به دیگران احتیاج دارم و از آنها انتظاراتی دارم و به گردنشان حقی دارم پس تکلیفی هم دارم و همهی این حرفها.
من هم نگفتم که دوست دارم برای همیشه تنها در غاری زندگی کنم.
گفتم حس خوبی است اینکه کسی آویزان ذهنت نباشد.
راستی روز جهانی تنهایی داریم؟
خوب شد که نداریم. چون حس نیاز به تنهایی برای هر فرد ممکن است در روز یا روزهای خاصی از سال به وجود بیاید.
نمیشود به همهٔ آدمها گفت بیایید همین امروز احساس کنید میخواهید تنها باشید.
البته به نظرم کلمهی «تنهایی» برای توصیف این حس چندان گویا نیست.
ترجیح میدهم بگویم:
من درست برعکس آنا گاوالدا گاهی دوست دارم هیچ کس هیچ کجا منتظرم نباشد.*
پانوشت:
*اشاره به نام کتاب آنا گاوالدا «دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد.»
فاطمهایمانی
#یادداشت
#ازاحساسات
۱۴۰۳/۳/۳۱
@paknewis