📌چیزی که در انیمیشنِ دودل کِیآس (Doodle Chaos) نیز بازتاب یافته است:
آرامش زندگی، دستاندازها و طوفانهای آن، از دست دادن کنترل آن، بالا رفتنها و پایین آمدنهایی که گاهی تا مرز سقوط و نابود شدن کامل پیش میرود، ولی ناگهان شانس آوردنها و پیدا شدن یک تکیهگاه و اندکی آرامش موقتی و گاهی ورود ناگهانیِ عشق، آن را تحملپذیر میکند.
سمفونی ۵ بتهوون بهعقیدۀ خیلیها بزرگترین اثر موسیقی تاریخ است. شاید این انیمیشن توانسته باشد با ظرافت وصفناپذیری، دلیل و فلسفۀ آن را به تصویر بکشد.
#انیمیشن
#داستان
#نوشتن
@paknewis
@fateme_imani_62
📌سهشنبه / ۴ اردیبهشت
۱.دوستدارم آدم بیدردسری باشم برای دیگران.
دوستدارم اگر برای کسی آدم دردسرسازی شدهام، به اطلاعم برساند و ترجیحاً بگوید چه دردسری تا زحمت را کم کنم.
اگر هم توضیح نداد خیالی نیست، بازهم حتیالمقدور رفع زحمت میکنم.
دوست ندارم به خیال اینکه آدم بیدردسری هستم با کسی معاشرت کنم و بعد بفهمم اشتباه کردهام.
...
۲. بادِ حسابی خنکی میاد و بارون برگ.
(این سفیدگردالیریزا که به نازکی بال سنجاقکه اسمشون چیه؟ مال کدوم درخته؟)
احساس آنشرلیبودن به آدم دست میده؛
دوست دارم دستامو شکل اون دختر موقرمز توی هم قفل کنم و به صدای نصرالله مدقالچی گوش بسپارم که میگه:
آنه!
اکنون آمدهام تا دستهایت را به پنجهی طلایی خورشید دوستی بسپاری…♪♪
و در آبی بیکران مهربانیها به پرواز درآیی…♪♪
و اینک آنه!
شکفتن و سبزشدن در انتظار توست...
(البته اگه صدای لطیفتری بود بهتر بود با احترام به آقای مدقالچی.)
۳.میگم بعضی کفشا با این قیمت سرسامآور، نباید از تکنولوژی نانو بهرهمیبردن که لازم نباشه دم به دیقه بشوریمشون؟
واقعاً که!
۴. اینکه به بعضی چیزا گیر نمیدم، نه بدین معناست که بزرگ شدم یا بزرگوارم؛
بل بدین معناست که دیگه حوصلهی گیردادن ندارم.
زینپس میخوام فقط به نوشته و نوشتن گیر بدم.
۵. وقتی cvv2 سه رقمی باشه، مکاننما نمیره سراغ فیلد بعدی، وایمیسته نگا میکنه میگه: خب! بقیهش؟
۶. امروز ۴۵ دقیقه زودتر رفتم مرکز مشاوره؛
تازه فکر کردم ۱۵ دقیقه دیر رسیدم.
بهجای صبح که به دوجای دیگه دیررسیده بودم!
دیشبم نیم ساعت زودتر رفتهبودم سر کلاس!
بهجای دو روزی که دیر رسیدم به وبینار.
چرا اینجوری شدم؟
کمکم دارم برای خودم نگران میشم. نکنه راستراستی دارم آدم منظمی میشم؟
📌چرا اینها را مینویسم؟
اینو میخواستم دیشب بگم:
با هشتگ #جمله_بنویسیم
یه جمله میتونه یه پاراگراف باشه،
یا دوسه جمله باشه،
یا فقط یه جمله
یا حتا یک کلمه:
مثل این: «عجب!»
یا واعجبا!
یا یه بیت باشه:
العجب ثم العجب بین الجمادی و الرجب
(نمیدونم ینی چی ولی بچه که بودم بابام همیشه میگفت، منم که عاشق کلام موزون بودم مونده تو ذهنم)
فکر کنم همون «عجب» باشه که یه «تو که راسمیگی» ریزی هم تو خودش داره.
جان کلام اینکه:
#جمله_بنویسیم
هرچه بیشتر بهتر
#هرروزبنویسیم
هر طور که راحتیم بنویسیم.
ما افکار و احساساتمان هستیم؛
برای شناخت خودمان نیاز داریم افکار و احساساتمان را بنویسیم.
حتا آنهایی که فکر میکنیم مزخرف است و هرگز قرار نیست چاپ یا منتشر شود.
برای شفافسازی تفکر خود، نیازداریم که موشکافانهتر بنویسیم.
ارادت🌷
@paknewis
#آزادنویسی
#هرروزنویسی
#تمرین
#نوشتن
#تفکرنقاد
.
#تمرین_فردا
📌 گیردادن به متن دیگران به میزان مُکفی:
-متنی را انتخاب کنید و از تکتک جملههایش ایراد بگیرید.
-همچنین میتوانید دو ترجمه را با یکدیگر مقایسه کرده و از هر کدام به هر میزان دلتان خواست ایراد بگیرید.
مانند مقالهٔ زیر:
چرا ادبیات؟ | مقایسهٔ دو ترجمه از مقاله
پ.ن:
مراد از میزان مکفی، مقداری از گیردادن است که دل نویسنده موقتاً خنک شود و ناکامیهای چند روز اخیرش را فراموش کند.
#مقاله
#نوشتن
#نویسندگی
@paknewis
.
📌هیچ آدابی و ترتیبی مجوی
ساعت ۱۱ شب زنگ زدم حالش را بپرسم. تازه چشمهایش را عمل کردهبود. با دلخوری گفت: «الان یادت افتاده حال منو بپرسی؟ این ساعت آشغالا رو میذارن دم در.»
هم دلم شکست، هم عذاب وجدان گرفتم. چندان هم تقصیر از من نبود، کارهای فشرده و رنگارنگ آن روز و ساعت که به سرعت از دستم در رفت، کار را به اینجا کشانده بود.
اما او نمیپذیرفت چون او آدمی نبود که آداب مخصوص «دوستی» را بفهمد.
فرمودهاند اگر دوستت تو را رنجاند و حتا عذرخواهی هم نکرد، رسم دوستی این است که از طرف او پیش خودت عذری بتراشی و دلیلی برای بخشیدن بیابی.
اگر راضی نشدی بروی سراغ دلیلی دیگر و سپس دلیلی دیگر و تا هفتاد دلیل بیاوری. اگر باز هم دلت راضی نشد، بر او نهیب بزنی که: «خجالت بکش! دوستت هفتاد عذر آورده و تو نمیپذیری؟»
راستش میخواستم بگویم هر وقت ساعت ۱۱ شب میایم سراغ این کانال طفلکی، یاد همان حرف ساعت ۱۱شب میافتم.
توقع دارم بگوید: «حالا یادت افتاده منم هستم؟ مگه نمیگی من برات اولویت دارم؟ پس چرا از صبح تا حالا سراغم نیومدی؟»
ولی این طفلکی نگاهی غیر طلبکارانه میکند و با لحن شیرازی میگوید: «حالو ایـ موقع؟»
بعد هم میگوید: «عیبی نداره، همینکه اومدی بازم جای شکرش باقیه.»
دلم میخواهد نشانش بدهم هر روز از اول صبح به فکرش هستم. در دل هرکاری که میکنم و در مسیر هر جایی که میروم، منتظرم دستم خالی شود تا برایش بنویسم.
چه کنم؟ رسم روزگار این است. مجبوری اول هوای کوچکترها را داشته باشی که طلبکارت نشوند؛ صمیمیترها را بگذاری برای آخر وقت و مطمئن باشی بهشان برنمیخورد.
مطمئن باشی منتظرت میمانند، درکت میکنند و به رسم «تسقط الاداب بین الاحباب» از دیر کردنت دلگیر نمیشوند. همین که هستی برایشان کافی است.
پ.ن:
به نظر من «تسقط الاداب بین الاحباب» به این معنی نیست که بین محب و محبوب هیچ آدابی وجود ندارد؛ بلکه به آن معناست که آداب و ترتیب میان آنان غیر از دیگران است و مخصوص به خودشان.
فاطمه ایمانی
#یادداشت
#نوشتن
#نویسندگی
@paknewis