🔴 حالا چندتا نکته آموزشی :
اول بهم بگین توی این داستان، کدوم بخشش از همه پررنگتر بود؟
👌آفرین «توصیف و صحنهپردازی»
توی این داستان «دیالوگ» نداشتیم. جملههایی توی گیومه هم حرفای زن با خودش یا با اون سگه بود.
پس درواقع همهی بار داستان، روی دوش توصیفها بود.
ما از توصیفهای دقیق و جزئی به شخصیت زن پی بردیم.
نویسنده هیچ جای داستان این جملهها رو نمیگه:
«احساس تنهایی زن را آزار میداد»
«زن، نگران همسرش بود»
«او با وجود ناراحتی، به همسرش علاقمند بود»
«زن فکر و خیال میکرد»
و...
پس ما چجوری اینا رو از داستان میفهمیم؟
به وسیله همین «توصیفات جزئی» داریم دنیا رو از نگاه این زن میبینیم.
باهاش همراه میشیم و حسش رو درک میکنیم.
#داستان
#آموزش
@paknewis
📖 بعضی وقت ها به کتابهایی که در خانه دارم نگاه میکنم و به نظرم میرسد که عمرم کفاف خواندن آنها را نمیدهد.
با وجود این، نمیتوانم دربرابر وسوسهی خریدن کتابهای تازه مقاومت کنم.
📚 هرگاه به کتابفروشی میروم و کتابی دربارهٔ یکی از موضوعات مورد علاقه ام میبینم، به خودم میگویم:
«حیف که نمیتوانم این کتاب را بخرم چون یک نسخهاش را الان در خانه دارم.»
#بورخس
«این هنر شعر»
#شعر
#داستان
#نویسندگی
@paknewis
.
.
سلام به دوستانی که تازه به جمع ما پیوستن 🤝
خیلی خوش آمدید به کانال خودتون ☘️
اینجا با هم انواع نوشتن رو تمرین میکنیم و با نوشتن دنیای خودمونو میسازیم.
لطفاً یه نگاهی به پیامهای پینشده بندازین.
و اگر خیلی پایهاین، میتونین برای دیدن آموزشهای قبلی از #هشتگ ها استفاده کنین. ✍️💌
#تمرین
#شعر
#داستان
#آموزش
#داستانک
#خاطرهنویسی
...
@paknewis
.
هدایت شده از پاکنویس ( تمرین نویسندگی)
بریده ای از کتاب:
«وقتی من کوچیک بودم ، با خانوادم رفتیم کنار دریا. خواهرم همیشه سنگ های بزرگی پیدا میکرد و از روشون می پرید تو آب ، شیرجه میزد و بعد برمیگشت روی آب . من همیشه بالای سنگ وایمیستادم، و اون از توی آب داد میزد بپر بریت ، فقط بپر! وقتی اون بالا وایسادی و پایین رونگاه میکنی فقط یه لحظه واسه پریدن خودت رو آماده حس میکنی. اگه این کارو کردی ، اونوقت جرئتش رو داری . اما اگه اون لحظه رد بشه و منتظر بشی تا دوباره سراغت بیاد ، هیچ وقت جرئتش رو پیدا نمیکنی و نمی پری.»
🔺پ.ن: شاید بریت ماری اول یه آدم غیرقابل درک به نظر بیاد، اما کم کم به ترتیب قاشق و چنگال توی کشوها عادت می کنید ، دلتون برای گل های بالکن تنگ میشه و در آخر هم مثل بریت ماری جرئت پریدن پیدا میکنید.
اگرهم نه
وقتی کتابو بستید حتما مثل بقیه کاملا حس میکنید که « بریت ماری اینجا بود».
#معرفی_کتاب
#داستان
#رمان
@paknewis
پاکنویس ( تمرین نویسندگی)
بریده ای از کتاب: «وقتی من کوچیک بودم ، با خانوادم رفتیم کنار دریا. خواهرم همیشه سنگ های بزرگی پیدا
سلام دوستان گل 🌷
من این رمان رو تازه خوندم و سبکشو خیلی دوستداشتم.
اگر به خوندن یا نوشتن #داستان و #رمان علاقمندید، پیشنهاد میکنم بخونیدش تا دربارهش باهم حرف بزنیم.
تو اپلیکشن «طاقچه» هست.
🔺نکتهی مهم:
این رمان تا جایی که من دیدم، سهتا #ترجمه فارسی داره.
من خیلی دوست دارم درباره ترجمهها هم بگم.
اگر شما هم علاقمند به این مساله هستید، ترجمههاش رو مقایسه کنید و بگید کدومو بیشتر پسندیدید.
@fateme_imani_62
بهتره چند صفحه یا یک بخش کامل از داستان رو با ترجمههای مختلف بخونید تا تفاوت رو بهتر بفهمید و بعد انتخاب کنید.
@paknewis
📌بریدهای از کتاب:
«وقتی من کوچیک بودم، با خانوادهم رفتیم کنار دریا. خواهرم همیشه سنگهای بزرگی پیدا میکرد و از روشون میپرید تو آب، شیرجه میزد و بعد برمیگشت روی آب. من همیشه بالای سنگ وایمیستادم، و اون از توی آب داد میزد: «بپر بریت، فقط بپر! وقتی اون بالا وایسادی و پایین رونگاه میکنی فقط یه لحظه واسه پریدن خودت رو آماده حس میکنی. اگه این کارو کردی، اونوقت جرئتش رو داری. اما اگه اون لحظه رد بشه و منتظر بشی تا دوباره سراغت بیاد، هیچ وقت جرئتش رو پیدا نمیکنی و نمیپری.»
🔺پ.ن:
شاید بریتماری اول یه آدم غیرقابل درک به نظر بیاد، اما کمکم به ترتیب قاشق و چنگال توی کشوها عادت میکنید، دلتون برای گلهای بالکن تنگ میشه و در آخر هم مثل بریتماری جرئت پریدن پیدا میکنید.
اگرهم نه،
وقتی کتابو بستید حتما مثل بقیه کاملاً حس میکنید که «بریتماری اینجا بود».
#معرفی_کتاب
#داستان
#رمان
@paknewis
.
#تمرین_امروز
#دیالوگ_نویسی
📌یک دیالوگ بین یک انسان و یک غیر انسان بنویسید.
انسان ماجرا، میتوانید خودتان باشید.
برای خواندن تمرین دیالوگنویسی من،
اینجا کلیک کنید. ☘️
#داستان
#نویسندگی
#گفتگونویسی
@paknewis
fatemeimani.ir
📌در ستایش فراموشی
دربارهٔ داستان «پایاننامه»|نوشتهٔ حسین رسولزاده
در دورهٔ آنلاین «دونفره»، وقت صحبت دربارهٔ داستان «پایاننامه»،
بعضی از دوستان روانشناس یا آشنا با دانش روانشناسی این نکته را یادآور شدند که فراموشی یا همان آلزایمر، در دنیای واقعی چنین اثراتی ندارد و ادعای داستان خلاف یافتههای علمی است.
در این داستان «دونفره»، نوعی از فراموشی خلقشدهاست که نویسنده برای بیان منظور خود از آن استفاده میکند.
درست است که این گونه از فراموشی در دکان هیچ عطاری پیدا نمیشود یا به عبارت بهتر هیچ روانپزشکی در دنیای واقعی نظیر آن را ندیده است،
اما به عقیدهٔ من این نقطهقوت داستان است.
همان نقطهای که موضوع «فراموشی» را از آنچه در سایر آثار به شکل کلیشهای و نخنما دیدهایم، متمایز میکند.
نویسنده دربارهی مشکل «آلزایمر» سخن نمیگوید.
او نوعی از فراموشی را به دلخواه خود آفریده که معتقد است اگر وجود میداشت، میتوانست دنیا را زیباتر کند و آدمها را از ریسمانهای نامرئی که ناخواسته بر دست و پای ذهن دارند، برهاند.
در این داستان قوی، حسین رسولزاده دربارهٔ مفاهیمی چون عشق، ازدواج، تنهایی و... از نگرگاه خویش سخن میگوید و خواننده را نرم و آرام با خود همراه میکند.
(در پست بعدی، بخشهایی از کتاب را میخوانیم.)
فاطمه ایمانی
۱۶ خرداد ۰۳
#یادداشت_روز
#درباره
#داستان
@paknewis
می خواهم برقصم و بمیرم.pdf
308.2K
✅ داستان ارسالی از طرف یکیاز همراهان کانال
عکس دو صفحهی اولشو براتون میذارم،
میتونید نظرات یا سوالات خودتون رو برای من بفرستید.
@fateme_imani_62
#داستان
@paknewis