پاکنویس ( تمرین نویسندگی)
اتوپرتره https://fidibo.com/book/71025
📚 تکههایی از کتاب «اتوپرتره» (از فیدیبو) که در وبینار پنجشنبه ازش حرف زدم.
میتونیم چنین جملههایی دربارهی خودمون بنویسیم.
و میتونیم جملهها رو شماره بزنیم.
اینطوری بهتر معلوم میشه که هر روز چند جمله نوشتیم.
شاید هم هر شماره، شامل بیش از یک جمله باشد، مشکلی نیست.
#تمرین
#چالش
#روزانه_نویسی
#آزاد_نویسی
@paknewis
#یادداشت_روزانه
۱. گاهی بیدلیل از نوشتن فرار میکنم.
۲.به جایش وقتم را با وبگردی تلف میکنم و بعد خودم را سرزنش میکنم.
مثلاً در گوگل دنبال اسمها میگردم:
باریش بیچاکچی
سیامک تقی زاده
اسماعیل فصیح
و ...
شبکههای اجتماعی هم که جای خود.
۳. امروز هم به جای تکمیل مقاله و بهروزرسانی سایت، داستان «زمستان ۶۲» از اسماعیل فصیح را شروع کردم.
جذاب و پرکشش بود.
۴. اسمش توجهم را جلب کرد: «زمستان ۶۲»
شاید چون تاریخ تولد خودم است.
اسم دیگری که امروز توجهم را جلب کرد مال یک کتاب شعر بود: «زخم آبروی ماست»
۵.بعد یادم افتاد تعریف رمان «ثریا در اغما» از همین نویسنده را هم بسیار شنیدهام. آن را هم دانلود کردم و کمی خواندم.
۶. بعد دیدم داستان «تونل» از ارنستو ساباتو را هم در فیدیبو نصفه خواندهام. چند خطی هم از آن خواندم.
۷. حرصزدن زیادی کار دست آدم میدهد، نتیجهاش میشود دهها کتاب نیمخوانده.
بعد هم با خودت میگویی «بهتر از وبگردی است»
اما به هر حال تمرکز لازم در کار نبودهاست.
۸. یکی از مقالههای نیمهکارهام دربارهی کتاب «هنر تفکر راهبردی» است.
با عنوان دوم:
«تفکر و زندگی بهتر در ۲۵ هفته
اولین گامها برای متفکر نقاد شدن.»
۹. امشب قسمت اولش را کامل میکنم.
۱۰.فکر کنم ارزشش را دارد که ۲۵ هفته تمرینهایش را دنبال کنیم. هر هفته یک تمرین.
۱۱. خود نویسنده پیشنهاد میکند ابتدا ۲۵ روز امتحان کنیم و بعد ۲۵ هفته.
۱۲. یادم باشد لینک مقاله را برای دوستان کانال به اشتراک بگذارم.
...
#آزادنویسی
#روزانه_نویسی
#چالش
#تمرین
۱۱فرودین ۰۳
#یادداشت_روزانه
#تمرین
امروز از نظر روحی احتیاج داشتم که یک کتاب کامل را تمام کنم و به خودم بابت موفقیت در اتمام یک کار مهم تبریک بگویم و افتخار کنم.
من همیشه معتقدم لذتی که در تمامکردن یک کار (مثلا یک کتاب) هست در انتقام نیست.
بنابراین کتاب «تختخوابت را مرتب کن» را انتخاب کردم که هم کاغذی بود و هم باریک،
(نوشتهی یک دریاسالار بازنشستهی آمریکایی).
واقعاً هیچچیز جای یک کتاب کاغذی را نمیگیرد.
دیروز به فکر افتاده بودم که یک کتابخوان بخرم.
خوشبختانه موبایلم کنارم نیست که بروم سرچ کنم آیا امکان قسطیخریدن یک کتابخوان وجود دارد یا نه؟
امروز موبایلم را خیلی دورتر از میزم گذاشتهام. صدای پیامها میآید ولی من به سمتش نمیروم. از فردا صدایش را هم قطع میکنم.تمرین خوبیست.
از دوریاش خوشحالم.
همین میتواند عنوان یادداشتهای امروزم باشد:
«از دوریاش خوشحالم.»
همینقدر جذاب.
خواندن یک کتاب کوچک از اول تا آخر یک حس عالی است. اگر میتوانستم، به نویسندهها توصیه میکردم تا حد ممکن کتابهایشان را بین ۱۰۰ تا ۱۲۰ صفحه بنویسند تا بشود آنها را در یک نشست خواند.
تازه این را مارتین بوبر هم گفته، همینکه
«کتاب باید ۱۲۰صفحه باشد»
دقتکردهای چقدر کتابی مینویسم امروز؟ نتیجهی یکنفسخواندن این کتاب معمولی است که زیاد هم به دلم ننشست.
روی جلدش نوشته از پر فروشترینهای نیویورک تایمز در سال ۲۰۱۷.
پرفروشبودن کتاب اصلا ملاکی برای خوببودن آن نیست.
احتمالاً معرف کتاب، مخاطبانی را در نظر گرفته که کتاب چندانی دربارهی توسعهی فردی نخواندهاند یا اصلا کتاب نخواندهاند و حوصلهی خواندن کتاب مفصل را هم ندارند.
بههرحال دستش درد نکند، من به مقصودم رسیدم.
این دریاسالار هم دستبردار نیست امروز، حسابی نوشتههایم را کتابی و عصاقورتداده کرده، شاید هم بالای سرم ایستاده تا تختخوابم را مرتب کنم.
***
بعدش حسابی نوشتم.
بعدشم رفتم سراغ داستان، چون دیشب قسمت اول مقاله رو تموم کردم و روی سایت گذاشتم، یه جایزه حقم بود.
ادامهی «زمستان ۶۲» از اسماعیل فصیح.
خوندنش لذتبخشه. خوشم اومده ازش، ازون خوشاومدنایی که دقیقا نمیدونی چرا. حتمن به اینم فکر میکنم که چرا.
***
با شنیدن یا خوندن بعضی جملهها،همچین یه غم نازکی میشینه رو دل آدم،
مثل یه لایه نازک غبار که روی آینه.
با خودت میگی نکنه منظورش منم؟
جملههه مهم نیست، آدمه مهمه...
۱۳فروردین۰۳
#روزانه_نویسی
#آزادنویسی
#چالش
#تمرین
@paknewis
#روزانه_نویسی
📌خبیثتر از گرگ
امروزم با یک خبر خیلی بد آغاز شد.
حالم گرفته شد و لب و لوچه آویزان.
حال پسر هم همینطور.
«این از گرگ هم بدذاتتره، گرگ باز حیوونای به این لاغری رو نمیخوره، میذاره یه کم گوشت بگیرن.»
این جملهقصار پسر بود. بعد هم از نقشههای مفصلش برای ادبکردن جنایتکار گفت.
دزد جنایتکار.
زحمات یک ماههمان به باد رفت و نقشههای چندماهه.
طفلکیهای معصوم چه سرنوشت بدی داشتند.
هرچند خودمان هم آخر سر میکشتیمشان و میخوردیمشان، ولی بهتر از این بود که این بدجنس حقهباز بخوردشان.
از این گذشته ما میگذاشتیم کمی صفا کنند و چاق و چله بشوند بعد.
اصلاً ما قصد خوردنشان را نداشتیم، میخواستیم قفس مخصوصی درست کنیم و تولید مرغ محلی راه بیندازیم، البته این نقشهی پسر بود.
طفلک صورتیه و نارنجیه، فقط نمیدونم زرده چجوری فرار کرده.
خوب شد خونه نبودم و صحنه رو ندیدم.
به گزارش یک منبع آگاه، صحنهی دلخراشی بوده.
📌 کارگاه نوشتن با اعمال شاقّه
نوشتن لذتبخش است،
چه سخت باشد چه آسان.
چه ادبی چه غیر ادبی.
چه خصوصی چه عمومی.
چه درمانی چه دردی.
عذاب آنجاست که دلت برود برای نوشتن اما نتوانی بنویسی.
به هر دلیل.
گاهی اوقات واقعاً دلیل مهم نیست، پس بهتر است اصلا نپرسیم «آخه چرا؟»
در روی دیگر سکه، بهتر است از توضیح دلیل اشتباهاتمان برای دیگران دست برداریم، خصوصاً اگر به قصد مظلومنمایی، توجیه یا تبرئهی خویشتن باشد.
باورکنیم برای هیچکس مهم نیست که چرا ما اشتباه کردهایم.
📌 خیلی میخوامت حافظه
برای محافظت از حافظهی عزیزم از همین شنبه یک «ساعت بدون گوشی» در برنامهام میگنجانم بین ساعت ۶ تا ۸ صبح.
گور بابای چشمانداز
فقط تمرکز بر نوشتن
فقط تمرکز
تمرکز.
۲۴/فروردین/۰۳
#آزادنویسی
#هرروزنویسی
@paknewis