مِسکینُکَ بِفِنائِک
گدائیات ۱
مشاهیر لغت لفظ فقیر را به کسی اطلاق کردهاند که استخوان پشت او "فقراتش" شکسته است و در راه رفتن و میل به مقصود میتواند لنگان باشد و در دادن زکات ناتوان.
اما در شرح مسکین آوردهاند که احوالاتش از فقیر وخیمتر است و چهبسا از سکون و ساکن میآید و فقر اورا بیحرکت کرده و از مایحتاج زندگی نیز هیچ ندارد. و گدا را نادار و بینوا که وجه معاش خودرا از دیگری طلب میکند نوشته و سخنها گفتهاند.
حال اندکی به این گربه نگاه کنید. میبینید چه خوب گدایی میکند؟ روی او نیز مثل ما در محضر اربابمعرفت سیاه شده است! و این گداییست که میتواند سمباده روی دلمان بکشد تا مقداری رنگ سفید بهخود بگیرد.
استاد بزرگواری میفرمود: انسان هیچکاری هم نتواند بکند، لااقل گدایی کردن که بلد است! گدایی کردن هنر نمیخواهد که؛ میروی پشت در صاحبخانه مینشینی و دستت را دراز میکنی! گدایی کردن دیگر آخرین مرحلهی نداری است که فقیر و مسکین بودن خودرا در محضر دوست به نمایش میگذاریم.
رفیق و عماد ما فرمود:"انتم الفقرا..." میدانید یعنی چه؟ یعنی هنوز مسکین نشدهای و فقط مقداری فقراتت شکسته است، پس برخیز و سوی من بیا؛ و جای دیگر به پیامبرش فرموده:"انّ سروری ان تبصبص الیّ". اینجا نیز مشاهیر لغت گل کاشتهاند و تبصبص را حالت سگ گرسنهای که ضجه و ناله میکند تعبیر کردهاند! یعنی میفرماید اینچنین سوی من بیا چراکه خرسندی من در متواضع دیدن گدا است نه متکبر بودنش.
اصلا گدا را چه به تکبر؟!
امیرحسناوصالی
۱۴۰۰/۹/۵
@parageraf_osali
#خدا #غنی #گدا #فقیر #بنده #مسکین #امام_حسین #عشق #شب_جمعه #کربلا #لغت #تبصبص #تکبر #بندگی
هوالعطشان
روضه ۱
معتقدم یک نویسندهی خوب از واژهها روایتی جذاب خلق میکند، و از روایتها جهانی نو میسازد. اما باید به معانیای که سوار بر الفاظ شدهاند دقت کرد، و از دل این دقتهاست که حادثهها لباسی دیگر تن خود میکنند. و هنر نویسنده مصور کردن این حادثههاست.
بارها گفتهاند و شنیدهایم که اسب حیوان نجیبیاست! اما اجازه دهید با شما موافق نباشم. اصلا اسب را چه بهنجابت؟ مگر قرار است هرچه صاحبش بهاو دستور داد انجامش بدهد؟ پس حیای این حیوان نجیب کجا گریخته است؟
مرکب صالحبنوهب همانقدر بینجیب است که مرکب اسحاقبنیحیی، و اسب اخنس.بنمرثد همانقدر بیغیرت است که اسب اسدبنمالک. این ده رأس اسب بینجیبترین حیوانات هستند، که روی هم میشوند چهلتا نعل. نعلهایی که بهنقل تاریخ به مصر برده شدند و برای تبرک روی خانهها نصب شدند.
نوشتهاند صاحبانشان همه زنازاده بودهاند و بغض علیوفاطمه(س) در دلهایشان بوده.
راستش را بخواهید باورش سخت است که آن بدن با صلابت راکه انگشتر احسان میداده باد مرتبش کرده باشد.
چرا بهپسر "اربااربا" میگویند و بهپدر "مقطعالاعضا"؟ میدانید فرقشان چیست؟
عرب به بریدهشدن منظم، "فقطعوا" میگوید و به بریدهشدن نامنظم "اربااربا"... .
یعنی بالای سر پسر وقت کافی نداشتند، اما بلای سر امام(ع) با صبر و حوصله کارشان را کردهاند.
ای کاش پایان کار اینجا بود، اما بعد از واقعه آن دهنفر ملعون نزد پسرمرجانه رفتند، او پرسیده بود شما کیستید؟
"قالو نحنالذین وطئنا بخیولنا ظهرالحسین(ع) حتی طحنّا حناجر صدره" یعنی آنقدر تاختیم که مانند آسیا، استخوانهایش نرم شد.
السلام علی مَنْ هُتِکَتْ حُرْمَتُهُ،
سلام بر آن کسى که پرده حُرمتش دریده شد،
امیرحسناوصالی
@parageraf_osali
#روضه #شب_جمعه #کربلا #شب_زیارتی #امام_حسین_علیه_السلام #مظلوم #مداحی #شور_روضه #نینوا #عطشان #غریب #امام_زمان_عج #عشق #تربت #شفا #ناحیه_مقدسه #عاشورا
هوالصبور
عشقیّات ۲
نه کرامات بیحدّت املاء میشود و نه مصائب بردل نشستهات را میتوان انشاء کرد. از تو فقط از رنج میتوان نوشت، با بغضوآه از رنج حماسی میباید نوشت.
خانمی که مهر وصلتش روی برادر بود، چگونه یسِ هجاهجا شده را در دلبیابان بغل میکرد؟
چگونه آیههای مستی را از رحلِ نیزه گوش میداد؟ چگونه بیتاب نشد وارث تمام بیتابیها؟ کاش لهوف نمینوشت و بهتصویر میکشید که چگونه کوچهبهکوچه کوفه شکست میخورد از صلابت خانمی که نژادش اصیل بود. او وارث شیرِحنین بود و مهر حسین. او اسیر نبود، شرمنده بود که قتیلش قلیل بود. مگر نه اینکه ویران کرد کاخ یزید را؟ آری، زینب تبر نداشت ولی هزاران خلیل بود. زینب، هرآنچه گفت و عملکرد تماما حسین بود، پس زینب اگر نیود که زمین آبرو نداشت. کربلا، اقتدارش از زینب بود، کتاب عشقِحسین آموزگارش زینب بود، قسم بهجان حسین، که حسین داروندارش زینب بود. میان هلهلهها قوت قلب ستارگانش زینب بود، حسین هرآنچهداشت تماما زینب بود. اصلا زینب همانقدر حسین بود که حسین همانقدر زینب. او آمده بود که عاشق حسین بشود، چشمهارا باز کرد که لایق حسین بشود، او ابتدا حسین را دید و در انتها حسین، یعنی ما رایت الا حسین. عالمی داشت در نماز نشستهاش با خدای حسین، او خدارا نیز با عشق حسین میشناخت. در حسین خدا میدید و در خدا حسین. اصلا حسین برای زینب آیینهی تمامنمای خدا روی زمین بود و بس. پس چه حق گفت: ما رایت الا حسین! زینب زنی عالیمقام بود، زینب، مرد بود اگر، یقینا امام بود. مزار عاشقان درش وادیالسلام بود. او واژهی صبر را حقیر کرد از ازل، او وازهی استقامت را حقیر کرد تا ابد. پس بهجای صبر مینویسم زینب، بهجای استقامت زینب. بهجای عشق زینب، جای ایثار زینب. دختر و مادر و خواهری فداکار زینب. موبهمو به مستحبات و واجبات عامل زینب، دخت خصمافکن و حلال مسائل زینب. زینب، وارث تمامی غمهای عالمست، زینب، وارث غیرت عطشانِ علقمهست. زینب، چکیدهی توحید حیدر و زینب، آیینهی تمامنمای فاطمهست.
امیرحسناوصالی
@parageraf_osali
#شهادت_حضرت_زینب_س #عشق #امام_حسین_ع #کربلا #گودال #قتلگاه #شب_جمعه #عاشورا #صبر
دینداری در مسیر اعتدال
" برای استاد فاطمینیا ره "
تنها نه اینکه عمامهاش سیاه باشد، نه، این مرد نورانی مشی و مَنِشَش نیز ساداتمندانه بود. نامش عبدالله بود و عبدالحال نشد و منبرش را خرج سیاسیبازیهای متوهم و مُتَنَشِّش(تنشزا)! نکرد، و با استعمال بیرویهی احکام دُهنِمُتَنَجِّس و طهارت نیز از مدار خارج نمیکرد. نه اینکه اینها نیاز نباشند، اما همهچیز هم نیستند.
دینی که فاطمینیا از آن سخن میگفت سر تا پایش مردمی و اجتماعی بود و در ریل اخلاق حرکت میکرد؛ البته نه اخلاق منفعل و متحجر بلکه اخلاق کنشمند و سیاسی! دینی که نمازخوانی و خداداری را در کنار همسایهدوستی و مردمداری طرح میکند و آمالش خلق انسانی توحیدی است. انسانی که نه توحیدش را فساد خلق در اجتماع تباه میکند و نه تقوایش در خلوت اورا متکبر میکند. انسان در نگاه فاطمینیا باید جامعافراد و مانعاغیار باشد. این مرد نورانی همیشه در متن اعتدال سخن میگفت. او نه در مدار دینِحداقلیِ اخلاقی حرکت میکرد و نه با استعمال و بسط گزارههای فقهی موافق بود؛ او فقه و اخلاق را دوبال برای انسان عصر حاضر میدید.
در نگاه او ناامیدی صاحب هیچ جایگاهی نبود و جوانان را نیز از ناامیدی نهی میکرد. هیچگاه نقدش بوی عناد و سخنش رنگ ناامیدی نداشت! او بین نظام و دولت تفکیک قائل بود و هیچگاه به اسم عدالتخواری نطام و رهبری را تضعیف نمیکرد. او نظام را چون کشتیای میدانست که سوراخکردن آن بالاترینِ معصیتهاست.
دین او کامل بود. همهچیزش رنگ اعتدال گرفته بود. در دل مردم بود و خودرا تافتهی جدابافته درنظر نمیگرفت. فعل و قولش یکی شده بود. او مرد خدا بود و مرد دین. دین را میشناخت. درد کشیده بود و سردی و گرمی روزگار چشیده بود. در دایرهی دینش نه رنگ افراط بود و نه رنگ تفریط. علم را برای عمل و عمل را در راستای خدمت به خلقالله میدانست. و این خدمت باید یک خانوادهی ایرانی را در مسیر رشد و تعالی قرار بدهد و الا کار نمایشیست! او مردی خاکی، ولی افلاکیمنش بود. او عبدالله بود.... .
اگر از او تنها یک یادگار میخواستم دریافت بکنم، آن یادگار این بود:
تضعیف رهبری و نظام بالاترین گناه است.
پ.ن: نظام، دولت نیست! و نقد و تضعیف هم باهم تفاوتها دارند.
امیرحسناوصالی
بیستوششم اردیبهشت ۱۴۰۱
@parageraf_osali
#آیت_الله_فاطمی_نیا_ره #دین #تبلیغ #امام_حسین #کربلا #عشاق_اباعبدالله #رحلت #عالم #ربانی #فقیه #منبری #حجاب_استایل