فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{✨🌿}
● دعوا سر خیمہ ی امام زمانہ
جا نمونید دھہ هشتادیا ..!
#حاجحسینیکتا🎤
#جمعههایمهدوی💚
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#قسمت52
زیارت دخترها که تمام شــد، با حســین از حرم خارج شــدیم تا به زیارت حرم حضرت رقیه برویم. احساس کردم این زیارت چه نیروی عجیبی به من داده اســت. منی که هنگام ورود به حرم نای راه رفتن معمولی، حتی حرف زدن را نداشــتم، حالا جوری از حرم خارج می شــدم که احســاس می کردم هیچ غصه و مشکلی در عالم نخواهد بود که بتواند اندکی در من تأثیر بگذارد. در مسیر رفتن به حرم حضرت رقیه برخلاف صبح که به حرم حضرت زینب می رفتیــم، هیــچ حواســم بــه دور و اطــراف نبــود، همه اش در فکــر این بودم که چگونه می توانم پیامبر حسین باشم؟ چکار باید بکنم تا پیام شهدای این جبهه را به خوبی منعکس کنم و زنده نگه دارم؟ به جز این افکار، تنها چیزی که از آن لحظات در خاطر دارم، جنگ و جدل زهرا و سارا بود برای نشستن در سمتِ راستِ من که با حساب وکتاب آن ها و براساس گفته های حسین، در معرض دید و تیر مسلحین بود! بعد از سال ها بزرگ کردن این بچه ها، دیگر دیدن چنین صحنه هایــی برایــم هیــچ جــای تعجب نداشــت، هرچند می دانســتم که برای خیلی ها از جمله همین ابوحاتم، این ســر نترس دخترها خیلی تعجب برانگیز اســت.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
#قسمت51
دست خانم را به خوبی روی قلبم احساس می کردم، یقینی مرا فراگرفته بود و آن یقین به رسالتی بود که باید انجام می دادم. مثل اعجاز زنده شدن یک مرده، به یک باره قوتی فوق العاده از قلبم در تمام وجودم جاری شد، دست در گره های ضریح کردم، با قوت از ضریح کمک گرفتم و روی پا ایستادم، قطرات اشک، بی امان از چشمانم می باریدند اما آن چنان قوتی یافته بودم که دیگر هیچ چیز جلودارم نبود، خطاب به خانم عرض کردم: «هرچه توان داشــته باشــم در این راه می گذارم اما شــما هم همیشــه مددکارم باش و الاّ من کجا و کار زینبی کجا؟» کمی از ضریح فاصله گرفتم و شروع کردم به نماز خواندن. اول دو رکعت نماز شــکر خوانــدم کــه پــر بــود از اســتغاثه به خدا برای اینکه یــاری ام کند تا بتوانم روسپید باشم در ادای وظیفه ام. بعد هم چند رکعت نماز به نیابت از نزدیکان خواندم. نمازهایم که تمام شد نگاهی به اطراف انداختم. سارا و زهرا به ضریح چســبیده بودنــد و بی صــدا می گریســتند. حســین امــا دقیقــاً مانند کســی که به نگهبانی ایستاده و باید به دور از هرگونه احساسات، تمام حواسش به وظیفه اش باشــد، یک گوشــه ای نشســته بود و خیلی دقیق چشــم دوخته بود توی ضریح.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
هدایت شده از گذر عمر به سبک شهدا
روایتگری شهدا ( بمناسبت تولد علمدار کمیل)
امروز عصر بهشت زهرا سلام الله علیها
راوی : خادم الشهدا جلالیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#روایت_فتح
🎙#شهیدآوینی و یارانش در خیابان های تهران علت گریه یک خانم در هنگام بدرقه رزمنده ها را می پرسند و او پاسخی می دهد که حتی ما را نیز در عصر حاضر شرمنده می کند...🥀
#اللّهماجْعَلْنیمِمَّنْتَنْتَصِرُبِهلِدینِک
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَجبعلیالمرتضی
@parastohae_ashegh313
🌹 #ماه_رمضـان_در_جبهه_ها 🌹
🌺 بعد از ۴۸ ساعت درگیرے با دشمن
نیمہ شب به اردوگاه رسیدیم ...
🌺 مقداری آب و یڪ جعبه خرما باقے مانده بود ، فرمانده بچه های گردان را به خط ڪرد و گفت : برادرانے ڪہ خیلی گرسنه هستند از این خرما بخورنـد و آنهایے کہ می توانند، تا فـردا صـبح تحمل ڪنند.
🌺 جعبہ خرمـا بیـن بچـه ها دست به دست چرخیـد تا به فرمانــده رسید...
🌺 فرمانـده بہ جعبـه خرمـا نگاه ڪرد، خرماهـا دست نخورده بود ،بچـه ها تنـها با آب قمقمه هایشان افطار ڪرده بودنـد.
🌹ماه #رمضان بود...
🌹تیرماه شصت و یڪ...
🍂 #عملیات_رمضان
🍂 #بفدای_لب_تشنه_ات_یاحسین
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین
روزجمعه سلام بر حسین حال دیگری داره
@parastohae_ashegh313
#سردار_شهید
#محمد_ابراهیم_همت
#دوران_سربازی
#ماه_مبارک_رمضان
#مسئول_آشپزخانه
#قسمت_ششم
گروهبان و یونس که جوابی ندارند بدهند به همدیگر نگاه میکنند.
#ابراهیم در حالی که شیرآب را میبندد، میگوید: «من وقت زیادی ندارم. میخواهم سحری درست کنم. اگر شما هم کمکم میکنید، آستینهایتان را بزنید بالا اگر هم کمک نمیکنید، مرا تنها بگذارید آقا.»
گروهبان که چشمانش از ترس و دلشوره گرد شده، به یونس میگوید: «یونس، این زبان مرا نمیفهمد؛ تو حالیاش کن. الان بازداشتگاه پر از سربازانی است که جرمشان فقط #روزه گرفتن است. سرلشکر شب تا سحر نمیخوابد و مراقب سربازهاست. حالا این آقا با چه دلی میخواهد برای سربازها سحری درست کند؟»
#ابراهیم بدون اعتنا به گروهبان، اجاق را روشن میکند.
گروهبان که از دست او کلافه شده، غرولندکنان از آشپزخانه خارج میشود و میگوید صبح نتیجهاش را میبینی .
#ادامه_دارد
#اللهمعجللولیکالفرج
══════°✦ ❃🌷❃ ✦°══════
#قسمتپنجم 👇🏻
https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/25742
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولد #علمدار_کمیل، آن که صدای اذانش قلبها را تسخیر میکرد و مادرش #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها سفارشش به مداحی کرد، مبارک باد.
نسل جوانانی مثل #شهید_ابراهیم_هادی افزون باد.
#صلوات
#التماس_دعا
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#نماهنگشهدایی
دریا
لب
دریادلان
خشکیده
است
از عطش
دلها
کباب
است
و زبان
خشکیده
است....
#التماس_دعا_در_لحظات_سبز_افطار💚
#شهدایغواص
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#کتاب_گویای «#نیمه_پنهان_ماه» درباره شهیدی سخن میگوید که اخلاص در وجودش چون نگین انگشتری می درخشید و دیگر خوبی ها زیرمجموعه آن قرار می گرفت. درواقع همه ویژگی های اخلاقی #شهیدولیاللهچراغچی» را میتوان در اخلاص و برای خدا کار کردن خلاصه کرد.
شنیدن این کتاب را به شما پیشنهاد می کنیم.
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
"⚡️✾⚡️"
#مناجاتشهداباخدا
♥️خدایا!
تو را به مقام شهیدان قسم میدهم که گناهانم را ببخشی و خودم میدانم که گناه بسیار مرتکب شدهام ولی به رحمت تو ایمان دارم و میدانم که بخشنده و مهربانی...
#شهیدحسینعلیاسفندیاری
#شهیددفاعمقدس
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#بسم_رب_الشهدا
🕊 دل ڪه هوایے شود، پرواز است ڪه آسمانیت مے ڪند
🌹 و اگر بال خونیـن داشته باشے
دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مے گیرد
❤️ دلها را راهے ڪربلاے جبهه ها مے ڪنیم و دست بر سینه، به #زیارت "#شهــــــداء" مے رویم...
بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم.
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#اللهمعجللولیکالفرج
🌷@parastohae_ashegh313🌷
#شهید_حسینمعزغلامی 🕊🌹
از همان بچگی فرق محرم و نامحرم را میدانست..
معلمِ دبستان حسین بعد از مراسم تشییع گفت:
در دوران ابتدایی قرآن را بسیار زیبا تلاوت میکرد..
از بس زیبا خواند آمدم دستم را روی شانه اش بگذارم دیدم این بچه حیا میکند
و عقب عقب میرود..
🌷@parastohae_ashegh313🌷
#قسمت53
تــوی ایــن ســال ها هــر وقــت این شــجاعت و نترســی آن هــا را می دیدم، به جای تعجب کمی خوف می کردم که نکند، روحیه شــان شــبیه مردها شــده باشد، خوفی که به لطف خدا هیچ وقت دوامی نداشت و بلافاصله با انجام کاری ظریف و زنانه از بین می رفت و جای خود را به دنیایی دلدادگی می داد. نمی دانم فاصلۀ زینبیه تا حرم حضرت رقیه چقدر بود. به حدی غرق در افکارم بودم که زمان و مســافت را نفهمیدم. حســین ماشــین را توی یک بازار قدیمی نگه داشت که خیلی زنده تر و آرام تر از دیگر مناطقی بود که در دمشق دیده بودم. درست است که ترس و دلهره در چشم تک تک آدم هایی که در بازار بودند موج می زد اما به هرحال برای کسی که از زینبیه می آمد و اوضاع واحوال آن منطقه را دیده بود، همین رفت وآمد مردم ولو کاملاً غیرعادی جلوۀ آرام تر و امن تری را در ذهن متبادر می کرد. از داخل همان بازار عبور کردیم و رســیدیم به حرم حضرت رقیه. از دور چند نفری را توی حیاط حرم دیدم، انگار واقعاً اینجا امن تر از زینبیه بود. وارد صحن که شدیم، پر از کفش بود، از دمپایی های بندانگشــتی عربــی گرفتــه تــا کفش هــای لنگه به لنگۀ کــودکان.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
#قسمت54
اما کنار ضریح خبری از همهمۀ زائران نبود. گاه گاهی صدای تیری از دور به گوش می رســید که نشــان از آن بود که این امنیت نســبی هم به شــدت در معرض تهدید اســت. نزدیک اذان ظهر بود و ما مجبور بودیم تا زیارتمان را مختصر کنیم چون باید طــوری تنظیــم می کردیــم تــا حســین بــه کار مهمی که داشــت برســد و هم وقت کافی برای رفتن ما به بیروت وجود داشته باشد. بعد از زیارت که داخل حیاط شــدم، صحن شــلوغ تر شــده بود. حســین پیشــنهاد داد که نماز را همان جا و در کنار همان عدۀ کمی که برای اقامۀ نماز آمده بودند به جا آوریم. بعد از نماز، بلافاصله پا شــدیم رفتیم ســمت ماشــین. ابوحاتم داشــت با آن دو نفر که پشت تویوتا بودند صحبت می کرد. با دیدن ما، هر سه شان سلام دادند و سرهایشــان را پایین انداختند. حســین به ســمت آن ها رفت و بعد از جواب سلام، زیارت قبول و خسته نباشی به آن ها گفت. بعد هم چند کلامی آهسته با آن ها صحبت کرد. احســاس می کردم حســین وظایفی دارد برای خودش و مــن هــم وظیفــه ای بــرای خــودم، بــه همین خاطر هیچ بــه ذهنم خطور نکرد که باید بفهمم که چه صحبتی بین آن ها ردوبدل شده است.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
هدایت شده از گذر عمر به سبک شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ علامت قبولی روزه
🌹 #شهیدمطهری:
🔰 اگر ما ماه رمضانى را گذرانديم، شبهاى احيايى را گذرانديم، روزههاى متوالى را گذرانديم و بعد از ماه رمضان در دل خودمان احساس كرديم كه بر شهوات خودمان بيش از پيش از ماه رمضان مسلّط هستيم.
🔰 بر عصبانيت خودمان از سابق بيشتر مسلّط هستيم، بر چشم خودمان بيشتر مسلّط هستيم، بر زبان خودمان بيشتر مسلّط هستيم، بر اعضا و جوارح خودمان بيشتر مسلّط هستيم.
✅ و بالاخره بر نفس خودمان بيشتر مسلّط هستيم و مىتوانيم جلو نفس امّاره را بگيريم، اين علامت قبولى روزه ماست.
📚 مجموعه آثار، ج ۲۳ ص ۴۷۴
#عیدفطر
#اللهمعجللولیکالفرج
•••✾•┈ 🍃🌺🍃 ┈•✾•••
@parastohae_ashegh313
•••✾•┈ 🍃🌺🍃 ┈•✾•••