eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
3هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
᪥🔗🔅᪥ ●: 💫در زندگی دنبال ڪسانی حرڪت کنید ڪه هرچه به جنبه هاے خصوصی تر زندگے ایشان نزدیک مے شوید تجلے ایمان را بیشتر میبینید'! ‎‎‌‌‎ @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به استقبال مریدِ وهب حسین(علیہ‌السلامـ)رفتیم🕊🌱 افتخاری بود بوسه بر تابوت تو برادر شهیدم 🌼|@parastohae_ashegh313|🌼
🌳 شمال آره مسجد نه🤔 چند روزی اعزامش تأخیر خورده بود نزدیک ایام اعتکاف گفته بود: دوست دارم برنامه سفرم عقب بیفته تا بتونم تو اعتکاف شرکت کنم. اعتکاف رفت یکی از دوستانش به ایشان گفته بود حاجی شما نرید که کار مردم رو راه بیندازید شاید ثوابش خیلی بیشتر باشه با خنده جواب داده بود : 🌹 «شما مرخصی میگیرید برای رفتن ما مرخصی میگیریم برای مسجد رفتن و دعا کردن برای برای شفا - اشکالی داره؟ 🕌 روز سوم اعتکاف یکی از دوستان به ایشان گفته بود: آقای اسکندری میخوام برم شما هم میاید؟ ایشان آهی کشیده بود و گفته بود. كربلا❗️ امام حسین❗️ ✅ چه خوبه که شهید شیم ✅ و چه خوبه که مثل شهید شیم ✅ و چه خوبه که سر از تنمون جداشه مثل امام حسین!! 🤲🏻 @parastohae_ashegh313
5.mp3
4.42M
🎧 📗 راز_درخت_کاج "خاطرات مادر شهیده زینب کمایی" قسمت 5⃣ @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 دل ڪه هوایے شود، پرواز است ڪه آسمانیت مے ڪند 🌹 و اگر بال خونیـن داشته باشے دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مے گیرد ❤️ دلها را راهے ڪربلاے جبهه ها مے ڪنیم و دست بر سینه، به "" مے رویم... بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم. شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷@parastohae_ashegh313🌷
:🌹 💌خدا ، بہ صاحب الزمان صبر دهد زیرا او منتظر ماست نہ اینڪہ ما منتظر او باشیم هـنگامی میشـود گفت منتظریم ڪہ خود را اصلاح ڪنیم 🌷@parastohae_ashegh313🌷
لحظۀ ورودمون، اون قــدر دود ســیگار و توتــون فضــا رو پــر کــرده بــود کــه ابووهب به ســرفه افتاد و ژنرال هــا زدن زیــر خنــده، امــا ایشــون هیچ عکس العملی نشــون ندادن، حتی لبخند ملیحی هم روی لبشون اومد. بعد از آشنایی با فرمانده ها و گرم گرفتن با اونا، بهشــون گفت، این نوع جمع شــدن شــما که اُمرای ارتش هســتید اصلاً کار درستی نیست، اگه خدای نکرده یه انتحاری بین شما نفوذ کنه، کار ارتش تمومه! ژنرال هام که خب خودشون رو کسی می دونستن توجهی به حرف های ایشون نکردن، خندیدن و چیزهایی گفتن که مایه های طعن و تمسخر داشت.سر ظهر وقتی ناهار آوردن، ابووهب لب به غذا نزد. پا شد و همون جا شروع کرد به نماز خوندن. کجا؟! توی ســتاد ارتشــی که با نماز و نماز خون میونۀ خوبی نداشتن! وقت خداحافظی باز هم ابووهب به رئیس ستاد ارتش سفارش کردن که، فرماندهان اگه این طوری یه جا جمع نشن بهتره. جالب اینجاست که چند روز بعد شنیدیم یکی از انتحاری ها، خودش رو با یــه خــودروی پــر از مــواد منفجــره، به محل اجتماع ژنرال هــای ارتش کوبونده و چند نفرشــون رو کشــته. بعد از این اتفاق ابووهب رفت پیش رئیس جمهور و گفت که با این ارتش نمی شه کار رو پیش برد، باید یه فکری به حال اصلاح ارتش کرد و یه نیروی مردمی خدامحور تشکیل داد!» 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
همان طور که ابوحاتم شیرین و شنیدنی خاطراتش را از حسین تعریف می کرد، به وضــوح حــس افتخــار را در نــگاه دخترهایــم می دیــدم. برای من هم خطاب ابووهبا زس ویا بوحاتم،د لنشینو غ رورآفرینب ود.و هبپ سرب زرگمب ود کها سمش را حسین انتخاب کرد و دوست داشت من از امّ وهب آن شیرزن واقعۀ عاشورا، الگو بگیرم. حالا در دمشق به این فکر می کردم که اگر دفاع از ناموس اهل بیت، رســالت حســینیِ حســین اســت، چه بار سنگینی برای پیامبری آن به عهدۀ من ضعیف خواهد بود! آیا امتحانی مثل امتحان اُمّ وهب، قسمت من خواهد بود؟ تــوی بیــروت چنــد جــوان از طــرف حــزب الله آمدند و ما را به محل اســکانمان بردند. محل اسکان ساختمان چندطبقه ای بود نزدیک سفارت ایران که چند خانوادۀ ایرانی دیگر هم آنجا زندگی می کردند. از همان لحظۀ ورود عرق از سر و رویمان جاری شد. هوای بیروت شرجی و گرم بود و برخلاف تصورمان نصف روز از برق خبری نبود تا لااقل بشود با باد کولر کمی این هوا را تحمل کرد. بعد از ساعتی زهرا و سارا بی حال افتادند. زهرا گفت: «مثل سوسک های پیف پاف خورده، زنده ایم ولی دست وپای راه رفتن نداریم.» سارا هم کلافه گفت: «مامان! زنگ بزن به بابا بگو بیاد ما رو از اینجا ببره. » حق به جانب گفتم: «خودتون خواستید بیاید اینجا، مگه بابا نگفت که برگردید ایران؟» 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
🌺نام: بابک 💐نام خانوادگی: نوری هریس 🌹نام پدر: محمد 🍀تاریخ ولادت:21 مهر 1371 🥀تاریخ شهادت: 28 آبان 1396 🌸محل شهادت: بوکمال سوریه 💫نحوه شهادت: اصابت خمپاره 🍃میزان تحصیلات: کارشناسی 🌿وضعیت تاهل: مجرد 🎍درجه: بسیجی 🌱ملیت: ایرانی 🌾دین: اسلام 🍁مزار شهید: گلزار شهدای رشت 🌺خاطره ای از شهید از زبان مادر: وقتی‌برای‌اولین‌بارازمدافع‌حرم‌ شدنش‌با‌من صحبت‌کرد؛گریہ‌کردم. بہ‌من‌گفت: "مامان‌گریه‌نکن‌! دوست‌دارم‌برم..قوی‌هستم‌ هیچ‌ اتفاقی‌ برای‌من‌نمی‌افتہ‌نگران‌نباش مادردیگم‌حضرت‌زینب(س)‌توی‌ سوریہ‌هست‌من‌باید‌برم‌ وراه‌روبرای‌زیارت‌شما‌باز‌کنم" بعدمن‌روبوسیدوبارهادرآغوش‌ گرفت‌وگفت: "گریہ‌نکن‌مامان‌بخندتامن‌راحت‌تربتونم‌برم." دعای‌همیشگیش‌شهادت‌بود. بابڪم‌دوم‌آبان‌ماه۹۶برای‌اولین‌وآخرین بارراهی‌دفاع‌ازحرم‌شد. 🌸قسمتی از وصیت نامه شهید: به تو حسادت میکنند، تو مکن! تو را تکذیب میکنند، آرام باش! تو را میستایند، فریب مخور! تو را نکوهش میکنند، شکوه مکن! مردم از تو بد میگویند، اندوهگین مش! همه مردم تو را نیک میخوانند، مسرور مباش! آنگاه از ما خواهی بود... ✨
!! 📌سال ۷۳ در محور «» مشغول تجسس پيكرهای شهدا بوديم. منطقه مورد نظر محلی بود كه برادرانمان قبلاً پيكر تعدادی از شهدای شهرستان «كاشان» را در آن‌جا پيدا كرده بودند.... پيش روی ما گودال بزرگی بود كه بسيار مشكوك به نظر می‌رسيد. حدس بچه‌ها اين بود كه تعدادی «شهيد» نيز بايد در اين گودال مدفون باشند. همين احتمال، بچه‌ها را به «كندن» واداشت. خاك را به كلی كنار زدند.... 💔پيكر ۱۳ شهيد درحالی‌كه پاهای آن‌ها به وسيله‌ی طناب بسته شده بود از زير خاك نمايان شد! منظره عجيبی بود. شهدا طوری كنارِ هم قرار گرفته بودند كه همگی دست در دست يكديگر داشتند؛ يعنی شهيد اولی با شهيد دومی.... و شهيد سومی الی آخر دست در دست هم داده و به شهادت رسيده بودند. معلوم بود كه عراقی‌ها، روی اين عزيزان، زنده زنده خاك ريخته بودند. آن‌ها تا آخرين لحظات حيات، برادريشان را حفظ كرده بودند...! 🔖راوی: جستجوگر نور آقای سعید پرورش 🌹شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_ @parastohae_ashegh313
❣🌹❣ 🌹شهید شانزده ساله ای که به حضرت علی اصغر (علیه‌السلام ) توسل می جست. ♦️ شانزده ساله بود و از یک خانواده روحانی. اطلاعات مذهبی فراوانی داشت. بچه هااو را عارف کوچولو صدا میکردند. در خط سوم، جایی که قبضه های خمپاره مستقر بودند. قرار داشتیم. میخواستم با او خداحافظی کنم. هر چه دنبالش گشتم نبود، عاقبت کنار رودخانه پیدایش کردم. نشسته بود با خودش زمزمهای داشت و آهسته گریه میکرد. به شوخی گفتم: چیه؟ خلوت کردی، التماس دعا. ❣گفت:«روضه علی اصغر میخوانم» پرسیدم: «چرا علی اصغر 🌹گفت: من هم مثل علی اصغر به شهادت خواهم رسید. بعد اضافه کرد: اگر قول بدهی به کسی نگویی برایت تعریف خواهم کرد. گفتم: قول میدهم، ولی تو را که به خط نمیبرن، چطور شهید میشوی؟ 🌹گفت همینجا، کنار قبضه های خمپاره، سه روز دیگه، من به همراه برادران توکلی و عزیزی به کمک قبضه های خمپاره میرویم یک ناشناس با ماست. ناگهان گلولهای از آسمان میآید، من گلوله را میبینم. عزیزی و توکلی از ما جدا میشوند و گلوله کنار ما به زمین میخورد، ترکش بزرگی گلوی مرا میبرد، من و آن ناشناس شهید میشویم. 🥀و دقیقاً همان شد که گفته بود. @parastohae_ashegh313
🌸مصاحبه و نماز 👆🏻 🌷 تا قبل از جنگ، من برای خاک هیچ ارزش قائل نبودم و همیشه می‌گفتم هیچ وقت برای خاک نخواهم جنگید. اما حالا یک مشت خاک این منطقه، به خاطر حفظ اسلام برای من عزیزترین چیز است. خاک این مناطق با خون شهدایی مانند کشوری و امثال اینها آغشته شده است.() 📕برگرفته از کتاب برفراز آسمان. اثر گروه شهید هادی @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا