پرنده بیقرار۲ .mp3
26.26M
#کتاب_صوتی🎧
📘پرنده_بیقرار
قسمت 2⃣
#شهیدمصطفیچمران
#اللهمعجللولیکالفرج
┈┄┅═✾◄🦋►✾═┅┄┈
قسمت1 👇🏻
https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/27012
#حرف_آخر ...
امشبمان با یاد شهیدی باشیم که زیر شنیِ تانک له شد و سالها بعد از #قرآن جیبیاش شناسایی شد🥀
✍امشب پاس دارم. ساعت 1:39 ؛ چه شب باشکوهی!
این خانه کوچک است، این سنگر
این گودی در دل زمین، این گونی های بر هم تکیه داده شده پر از حرف است، فریاد است، غوغاست...
صدای پر محبت اصغر و حرف زدن آرام رضا و خوش زبانی منصور؛ بغض گلویم را گرفته، قطرات اشکم هدیه تان باد.
تنهایی، عمیق ترین لحظات زندگی یک انسان است.
✨خدایا این خانه کوچک را برای من مبارک گردان؛ در این چند روز با خاک، انس گرفته ام؛ بوی خاک گرفته ام.
✨ در این سنگر همیشه در کنار این خاکیم و خاک پناهگاهمان است. درون سنگر با خود سخن می گویم. راستی چه خوب است از این فرصت استفاده کنم و با قرآن آشنا شوم.
آیات خدا را بخوانم و بعد حفظ کنم و سپس زمزمه کنم و بعد شعار زندگی کنم.
باشد تا این دل پر هیجان و طپش را آرامش دهد.
و بعد با این برای خود، توشه سازم و توشه را راهی سفرم گردانم و در انتظار شهادت بمانم و بمانم...
💫آیات جهاد را، شهادت، تقوی، ایمان، ایثار، اخلاص، عمل صالح. ..همه را پیدا کنم و سنگر، کلاس درسم باشد و میعادگاه ملاقتم با خدا شود.
سنگرم، محرابم گردد.
سنگرم خانه امیدم شود و قبلهی دوّمم گردد. از فردا حتما بیشتر قرآن خواهم خواند.
#شهید_سیدمحمدحسین_علم_الهدی
شهادت ؛ ۱۷/۱۰/۱۳۵۹
#شهید_دانشجو
یار مخلص #امام_زمان
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
بسم الله الرحمن الرحیم
#هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه۵۳
شرکت در ختم قرآن برای فرج
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
﷽
💥#نماز پرفضیلت روز #یکشنبه ماه ذی القعده
#التماسدعایفرج
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#زیارتنامه_شهدا🕊
✨اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم✨
#شهیدعلیعرب
🌷شادی_روح_شهدا_#صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کرامات_شهدا
🔻 محمد حسین علم الهدی؛ #اهل_پاکستان!
🔸 ماجرا مربوط به چند سال قبل است. زوجی جوان اهل کشور پاکستان و ساکن انگلستان، 10 سال در حسرت بچه دار شدن بال و پر می زدند. بعد از مدتی که از مداوا در انگلستان ناامید می شوند برمی گردند پاکستان تا داشته هایشان را به پای کشور خودشان بریزند و چندی بعدتر در سفر راهیان نور، مسافر ایران می شوند و اینجا در #هویزه خودمان دست به دامن سیدالشهدای کربلای هویزه...
🔸 سید حسین هم دست رد به سینه مهمانان عزیزش نمی زند و حتما واسطه می شود پیش خدا که بعد از مدتی یک #پسر_کاکل_زری می آید در دامن شان...
🔸 زوج قدرشناس زائر ما هم اسم پسرشان را می گذارند:«#محمد_حسین_علم_الهدی»!
#حاج_حسین_یکتا
#شهیدعلمالهدی
#اللهمعجللولیکالفرج
┄┅┅❅🌹❁🌹❅┅┅
@parastohae_ashegh313
💚 از لباس سفید پرستاری به رو سپیدی رسید
#شهیده_مریم_رحیمی
✨ در شبهای ماه مبارک رمضان و شبهای قدر بیمارستان را ترک نکرد و بر بالین بیماران قرآن تلاوت میکرد.
🤍مریم رحیمی همیشه به روپوش سپیدش اشاره میکرد و میگفت اگر از این لباس سفید به رو سپیدی رسیدیم هنر کردهایم.
او در مسیر خدمت به همنوع در دام ویروس منحوس کرونا گرفتار شد و جان عزیز خود و نوزاد دلبندش را تقدیم پیشگاه ربالعالمین کرد و به فیض شهادت رسید.
#زن_عفت_افتخار #حجاب
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه #سردار_شهید_مهدی_زینالدین 📔کتاب ستارگان حرم کریمه #قسمت
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷
زندگی نامه #سردار_شهید_مهدی_زینالدین
📔کتاب ستارگان حرم کریمه
#قسمت- پنجاه و چهارم
نصف شب رسید خانه . از چشم هایش معلوم بودخیلی وقت ست نخوابیده . بادگیرش را که پر شده بود از شن، در آورد. نشست پوتین هایش را در بیاورد، همان جا خوابش برد. خواستم بندهای پوتینش را باز کنم ، از خواب پرید. خیلی ناراحت شد وگفت ((من اصلاً دوست ندارم کارهایی که آقایون باید انجام بدن بیفته رو دوش خانما.))
✍🏻نویسنده کتاب #مهدی_قربانی
🌷نثار روح مطهر سردار شهید مهدی زینالدین #صلوات
#ادامه_دارد...
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
━━━━━━༺♥️༻ ━━━━━━
#فرمانده_قلب_ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتی از وصیتنامه شهدا
#رهبرمعظمانقلاب:
تلویزیون یک برنامهای را دیروزپریروزها پخش میکرد که بنده تصادفاً چند دقیقهای دیدم از بعضی از شهدا...میگوید من درس خواندم و میترسم که این درس خواندن من تحمیل بر #بیتالمال بوده خرجی برایش شده و هزینهای شده این به گردن من باشد؛ وقتی که من شهید شدم موتور گازیِ من را بفروشید، پولهای بانک من را بگیرید، بروید بدهید به بیتالمال بهجای آن! اینها درس است؛ اینها درس است. ۱۳۹۵/۰۷/۰۵
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#قسمت165
آدم ســنگین و باوقاری بود و خیلی دوســت نداشــت احساسات درونش را نشان بدهد. امّا اینجا مثل یک بچۀ یتیم روی سرش می زد. تــا مدّتــی بعــد از مــرگ مادرم، آقام به بیابان نرفت، می گفت: «حســین مظلومه، نمی خوام از اخلاقش سوء استفاده کنم.» حسین قسمش داد که به زندگی برگردد و کار کند و خاطرش را جمع کرد که نمی گذارد آب توی دل یتیم های پدرم، تکان بخورد. مدتی بعد، ایران، از تهران به همدان آمد. هر دو مستأجر بودیم. امّا نوبت بندی می کردیم که هیچ وقت بچه ها تنها نمانند. عمه هم باغ ارث پدریشان را 03 هزار تومان فروخت، چون حسین دیگر فرصت نمی کرد برای آبیاری برود به باغ. حســین بــا پــول بــاغ نزدیــک خانــۀ پــدرم در چالۀ قــام دین یک زمیــن خرید. مقداری هم قرض کرد کار در شرکت شن وماسه را هم رها کرد. گفت: «شرکت مالِ یه سرمایه داره، نمی خوام ادامه بدم. می رم سر یه کار حلال تر.» و شروع کرد به ســاختن خانه. تا رســید به زیر ســقف، پولش تمام شــد. رفت وام گرفت و بالاخره خانه را تا سفت کاری رساند. پول قرضی هم تمام شد و برای کارهای داخلی مثل لوله کشی و برق کشی ماند. گفت: «پروانه حتی یه ریال هم پول ندارم. نمی دونم چکار کنم.» یــادم آمــد کــه داخــل ســماوری که جهیزیه ام بوده مثل قلّــک، پول می ریختم، حســاب وکتاب آن را نداشــتم. ســماور را آوردم و پیــش حســین برگردانــدم و بدون اینکه بشمارم و بدانم چقدر پس انداز کرده ام، اسکناس های پاره پوره یا تا خورده را لابه لای اسکناس های صاف گذاشتم و گفتم: «این هم پول.» برق شادی توی چشم حسین افتاد، پرسید: «اینا رو از کجا آوردی؟!» گفتم: «بهم پول که می دادی، جمعشون کردم شده این.» پول ها را شمرد، خیلی نبود. امّا از ابتکارم خوشش آمد. گفت: «خیلی به موقع بود سالار.» این دومین بار بود که با اسم سالار صدایم می کرد. خوشم می آمد. بیشتر از آن زمانی که آقام، با این اسم صدایم می کرد.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
#قسمت166
بعد از یک ســال از خانۀ مســتجری مشــت قنبر، اسباب کشــی کردیم و به خانۀ نوســاز خودمــان رفتیــم، گچ هــا، هنــوز خیــس بودنــد و همه جا بــوی نم می داد. تا این خانه، خانه شــود خیلی راه بود. به معمار مؤمن و خد اشناســی به اســم حاج مهــدی بدهــکار بودیــم. حســین از بدهــکار بودن بیــزار بود. تنها راهی که به فکرم رسید فروش جهیزیه ام بود. یک جهیزیۀ خوب شامل یک تخته فرش دستباف کاشان، سرویس طلا و ظروف کامل دست نخورده را فروختیم و پول حاج مهدی را دادیم. پشتکار و پاک دستی حسین، یکی از سهامداران اتوبوس های مسافر بری را بر آن کرد که از او بخواهد رانندۀ اتوبوس های مســیر تهران _ همدان شــود و این پیشنهاد همان چیزی بود که حسین می خواست. حسین قبلاً گفته بود «رابط ما برای آوردن اسلحه، شخص مطمئنی نیست و گروه به این رسیده که یکی باید در پوشش راننده، این مأموریت رو به عهده بگیره.» یک روز حسین آمد، ولی با پیشانی بخیه شده و چشم های سرخ و خون مرده و پلک های کبود با نگرانی پرسیدم: «چه بلایی سرت اومده؟!» تعریــف کــرد: «بــا چنــد نفــر به تهران اعلامیه می بردیــم. مأموران برای تفتیش وارد اتوبوس شــدن و ما دعوای الکی راه انداختیم و دوســتانم دعوا رو جدی گرفتن؛ چشم وچالم رو سیاه کردند ولی مأموران خام شدن و رفتن.» دفعــۀ دیگــر بــه خانــه آمــد از حالاتــش می فهمیدم که اتفاقی افتاده، امّا ســعی می کرد همه چیز را حتّی به من نگوید و سروته ماجرا را با شوخی به هم بدوزد. گفتم: «حسین تو چشمات می خونم که اتفاقی افتاده.»
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
#قسمت167
گفت: «به خیر گذشت. جریمه شدم. یه جریمۀ حسابی که خیلی بهم چسبید.» پرسیدم: «چی چسبید جریمه؟! مگه جریمه هم خوشحالی داره؟!» گفت: «آره.» و توضیــح داد کــه بــا اتوبــوس از آرامــگاه بوعلی خارج می شــدم که پلیس آمد و گفت بزن کنار. مسافرهای تهران را پیاده کرده بودم و من بودم و اتوبوس و یک گونی اسلحهکــه در جعبــۀ بغــل بــود. اگــر پلیس می گرفت، بالای چوبۀ دار بودم. منتظر بودم کــه بگویــد در صنــدوق بغــل را بــاز کــن. کنــار صندلی بغل ایســتاد و مدارک را خواست و قبض جریمه را نوشت یک جریمۀ خیلی سنگین. خودم را خونسرد نشــان دادم و گفتم چه خطایی از بنده ســر زده جناب ســروان؟! گفت انگار خیلــی عجلــه داری بــا اتوبــوس تــوی شــهر، چــراغ قرمز رو رد کــردی، خلاف از این بالاتر؟ قبض جریمه را گرفتم و خیلی خوشحال به راه افتادم. این بهترین جریمه ای بود که آن زمان شده بودم. حســین چند ماه بعد رانندگی اتوبوس را کنار گذاشــت. کار او صبح تا شــب، فعالیت برای براندازی حکومت شاه بود.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
عشاق الحسین محب الحسین.حاج محمدرضا طاهری.mp3
9.86M
اگه گرفتاری بگو یا جواد الائمه(ع)😢
🎙حاج محمدرضا طاهری
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ 🕊"
📲#استوریشهدایی
🔰انشاالله مؤثر باشیم در تحقق این مسیر پر پیچ و خم و دستیابی به کمال و دستیابی به همه اون ارزشهایی که بخاطر اون آفریده شدیم؛ ان شاالله
#شهـــیدعباسدانشگر
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
پرنده بیقرار۳ .mp3
26.26M
#کتاب_صوتی🎧
📘پرنده_بیقرار
قسمت 3⃣
#شهیدمصطفیچمران
#اللهمعجللولیکالفرج
┈┄┅═✾◄🦋►✾═┅┄┈
قسمت2 👇🏻
https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/27035
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#نماهنگشهدایی
✨یاد دریادلان خط شکن، #شهدای_غواص گرامی باد.
🌹۱۷۵ جوان پاک ،در لباس غواصی،در دفاع از میهن اسلامی توسط آواکس های آمریکایی در عملیات کربلای ۴ لو می روند وبا دست و پای بسته به دیدار خداوند می شتابند..💔
🌷هدیه به محضر شهدا«صلوات»
#یادشهداکمترازشهادتنیست
#اللهمعجللولیکالفرج
┄┅┅❅🌹❁🕊❅┅┅┄
@parastohae_ashegh313