eitaa logo
پرتو اشراق
783 دنبال‌کننده
25.5هزار عکس
13.8هزار ویدیو
58 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺آقاجانمان گفتند تا جان در بدن دارم نمیگذارم بعضی به #جوانان القا کنند که راه حل کشور فقط در پناه بردن به دشمن است. 🌹در این لحظه سردار رشیدمون حاج قاسم عزیز اشک ریخت. 🌐 @partoweshraq
🔺چگونه دیجیکالا عامل افزایش قیمت های محصولات در بازار می شود. 😐 دوربین دوچشم با دلار ۴/۲۰۰ خریداری شده و با افزایش قیمت دلار قیمت محصول افزایش یافته،اما کاهش قیمت دلار هیچ تغییری در قیمت آن نداشته. 🔍 این یعنی عدم نظارت!! 🌐 @partoweshraq #تحریم_دیجیکالا
🔺هشدار علما نسبت به تکرار تجربه تلخ برجام در لایحه استعماری #FATF 🌐 @partoweshraq
👌🏻کاش مسئولان ما همین نکته را از می آموختند! 🇮🇳 گاندی مردی است که به عنوان نماد مبارزه بدون خشونت شناخته می شود. 🙏🏻 بسیاری از هندی ها او را تا سر حد پرستش دوست دارند اما آرامگاهش تنها یک سنگ سیاه است و بس. 📖 ۲۰ سال پیش کتاب را از او خواندم. اتفاقی از یک دستفروش که کتاب های دست دومش را در گوشه ای از بازار اندیمشک پهن کرده بود خریدم. 🍖 زندگی اش را به زبانی ساده شرح داده بود. جایی حتی اعتراف کرده که در دوران نوجوانی یواشکی به غاری رفته و با یکی دو دوست گوشت خورده است! امری که در آیین او منع شده بود. اما از میان همه گفتارها و کردارهایی که به او نسبت می دهند هیچکدام را به اندازه روزه سکوت دوست ندارم. 🔇 گاندی در هر هفته یک روز را روزه سکوت می گرفت. امتناع از حرف زدن را مایه آرامش درونی می‌انگاشت این آموزه را هم از آیین برهما و اصل موناشافتی یعنی سکوت و آرامش داشت. 🖥 وقتی سخنان ناپخته، بی مایه، غیرضروری و هزینه زای برخی مسئولان را در رسانه ها می خوانم و می شنوم به این فکر می کنم که کاش مسئولان همین یک نکته را از گاندی می آموختند. 🎙بسیاری از مسئولان ما وسط آن "وی افزود"، "ایشان بیان داشت"، "خاطرنشان ساخت" و ... هیچ حرف تازه و مفیدی برای گفتن ندارند که ریشه اش بر می گردد به عدم مطالعه، ندیدن فیلم و تئاتر، نشنیدن موسیقی و وقت نگذراندن با صاحبان فکر و اندیشه. 👊🏻 بسیاری از این عزیزان که نه حرف زدن بلدند و نه می توانند حرف نزنند! هر وقت سخنرانی می کنند بیشتر جامعه را متلاطم و نگران می کنند. 🗓 کاش در هفته یک روز سکوت کنید، حرف نزنید، مصاحبه نکنید و به یاد گرفتن و تمرکز به کرده ها و گفته های پیشین تان بپردازید! همین! 🖊دکتر 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 #عاشورا_در_منابع_اهل_سنت {۷} 🔳 فرشتگان و خبر شهادت سیدالشهداء (ع) ⚜ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: ▪فرشته ای وارد منزلم شد که پیش از این نیامده بود، و به من گفت: 🌷این فرزندت «حسین» کشته خواهد شد؛ اگر می خواهی از خاک زمینی که در آن کشته می شود نشانت دهم؟ ❣ آنگاه خاک قرمزی به من نشان داد. 📚 فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، ح ۱۳۵۷ 📚 تاریخ الاسلام ذهبی، ص ۱۰۴ 🌐 @partoweshraq
4_5852679250527651161.mp3
7.1M
🕥 💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 🕯معنای مشکاة و مصباح 🎙حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq
🕑 💠🌹💠 📖 دعایی برای تثبیت در دین و بودن بر صراط مستقیم حضرت (قدس‌ سره): 🎙چنانچه ابتدای صراط که بر روی جهنم است از همین دنیا باشد - که چنین است - با کمترین غفلت، ولو یک آن و یک لحظه از آن می‌افتیم، و اگر افتادیم ممکن است تا به آخر برویم؛ لذا باید برای تثبیت در دین و بودن بر صراط مستقیم این دعا را در زمان غیبت همه بخوانیم که: 🔅«يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِك؛ 🔅ای خدا، ای رحمت‌گستر، ای مهربان، ای زیر و رو کننده دل‌ها، قلب مرا بر دینت استوار و ثابت بدار». ⁉ وقت خواندن این دعا همین روزها می‌باشد. اگر این روزها این دعا را نخوانیم پس کی می‌خواهیم بخوانیم؟! 📙 بهجت‌ الدعا، ص٢۵٢. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🕓 💠🚻💠 #مشاوره_خانواده 🌹پیامبر(ص): 🌙 یا علی در شب #اول ماه، #وسط ماه و #آخر ماه آمیزش مکن! زیرا ترس از آن است که با این کار، فرزند دیوانه شود. 🌷علی(ع) پرسید یا رسول‌الله علتش چیست؟ 🌹حضرت فرمود: 🔅همانا #جنیان در این سه شب به نزد زنان خود برای مقاربت می‌روند، آیا نمی‌بینی که مبتلایان به مرض #صرع و #جنون در این سه شب به این امراض گرفتار شده‌اند؟ 📚 کافی، ج ۵، ص ۴۹۹ 🌐 @partoweshraq
🌹شهر آورد حیا 🏟 امروز در این استادیوم آزادی زنان و دختران شهرآورد حیا را رقم زنند و اجتماع دشمن شکنی تشکیل دادند. 🔺چشمانتان را باز کنید و ببینید که حیا داران بسیارند... 🌐 @partoweshraq
😐 حالا که استخدام رفسنجانی‌ها ممنوع شده ممکن است با فامیل بهرمانی برای استخدام بیایند! 🔺محسن هاشمی می گوید قانون ممنوعیت استخدام خانواده اعضای شورای شهر بهترین بهانه برای استخدام نکردن است. 🌐 @partoweshraq
🔺ائتلاف ایران، روسیه، عراق و سوریه برای مقابله با تروریسم سه ساله شد 🚩 جشن سه سالگی تشکیل اتاق عملیات مشترک ائتلاف چهار جانبه با حضور فرماندهان نظامی از ایران، روسیه، عراق و سوریه و سفير ايران 🌐 @partoweshraq
🔺مطالبه، استقلال بانک مرکزی ⚠از دلایل عمده عدم ثبات اقتصادی کشور و نوسانات بازار در دهه های اخیر استفاده ابزاری احزاب سیاسیِ در قدرت از بانک مرکزی است که به جهت بی لیاقتی در مدیریت اقتصادی کشور از این بانک برای اهداف خود استفاده میکنند! ⛔ لذا استقلال بانک مرکزی از دولت ها میتواند جلوی این نوسانات کاذب را بگیرد. 🌐 @partoweshraq
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت دویست و پنجاه و ششم 🕗 ساعت از هشت شب گذشته و من گرسنه و خسته، هنوز به انتظار بازگشت مجید روی تخت نشسته بودم. 🚪از نشستن در این اتاق تاریک می‌ترسیدم و دلم می‌خواست هر چه زودتر مجید برگردد. 🏻گاهی سر و صدای دیگر مسافران را در راهرو می‌شنیدم و دلم از حسرت دورِ هم بودن آنها و غریبی خودم، خون می‌شد. 💡هنوز برق وصل نشده و دیگر آفتابی هم نبود که نورش از درز پنجره به داخل بتابد و اتاق در تاریکی کامل فرو رفته بود. 🌃 هر چند شب شده و هوا به گرمای بعد از ظهر نبود، ولی شبِ بندر هم در این فصل سال به قدری گرم و شرجی بود که صورتم خیس آب و عرق شود. 💧از شدت گرما تشنه شده بودم، ولی آخرین قطرات بطری آب معدنی را ساعتی پیش نوشیده و دیگر در اتاق آب هم نداشتم که فقط دعا می‌کردم مجید یادش مانده باشد آب بخرد. 🏻دیگر موبایلی هم نداشتم تا با مجید تماس بگیرم که همان روز سارقان موبایلش را هم دزدیده و این روزها موبایل مرا با خودش می‌بُرد. 🛏 از اینهمه نشستن، کمرم از درد خشک شد که گرچه حوریه از دستم رفته بود، ولی یادگاری‌هایش همچنان با من بود که گاهی سردرد و سرگیجه می‌گرفتم و گاهی از شدت حالت تهوع نمی‌توانستم لب به غذا بزنم و هنوز وضعیت جسمی‌ام رو به راه نشده بود. 👌🏻در این روزهای سخت و پس از آن زایمان تلخ که هر زنی به همراهی مادرانه زنی دیگر نیاز داشت، من در این مسافرخانه تنها افتاده بودم، نه مادری کنارم بود که برایم غذایی مقوی تدارک ببیند و نه بانویی که به نسخه‌ای سنتی حالم را بهتر کند و هر روز ضعیف‌تر می‌شدم. 💭 به ابراهیم و محمد فکر می‌کردم و از خوش‌خیالی خودم، اشک در چشمانم حلقه می‌زد که گمان می‌کردم اگر از حال خواهرشان باخبر شوند، به دادم می‌رسند و نمی‌دانستم حرص و طمع نوکری در نخلستان آنچنان دست و پایشان را بسته که مِهر خواهر و برادری را هم به حقوق ماهیانه کارگری برای پدر فروخته‌اند. 💭 به مجید فکر می‌کردم که بی‌آنکه به من بگوید، این چند روزه به سراغ پدر می‌رفته و خدا را شکر می‌کردم که پدر به قطر رفته بوده که نمی‌دانستم اگر بار دیگر چشمش به مجید می‌افتاد، چه بلایی به سرش می‌آورد. 💭 به روزهای آینده فکر می‌کردم که همین ذخیره مالی هم تمام شود و دیگر از عهده پرداخت کرایه همین اتاق هم برنیاییم و دیگر می‌ترسیدم به بعد از آن فکر کنم که ظلمت این اتاق به اندازه کافی ترسناک بود و نمی‌خواستم با تصور آوارگی‌ام بیش از این به ورطه اضطراب بیفتم. ⁉ ولی حقیقتاً مگر ما چه کرده بودیم که اینچنین مستحق درد و رنج و به قول عبدالله مبتلا به بلای الهی شده بودیم؟ ✊🏻 مجید که به دفاع از حرمت حرم سامرا قیام کرد و در برابر زبان شیطانی نوریه، مردانه ایستاد تا مزار فرزندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) با کلمات جهنمی یک وهابی هتک حرمت نشود، من هم که به حمایت از شوهر و کودکم از آن خانه خارج شدم و باز هم تا جایی که می‌توانستم از جانم هزینه کردم تا این حمایت به بهای قطع رابطه با خانواده‌ام تمام نشود، دستِ آخر هم که من و مجید به نیت رفع گرفتاری حبیبه خانم و به حرمت جان جواد‌الائمه (علیه‌السلام) زحمت اسباب‌کشی زود هنگام از آن خانه را به جان خریدیم و به این مصیبت دچار شدیم، در کجای این معامله با خدا غَش کرده بودیم که نه تنها سودی نصیب‌مان نشد، بلکه همه زندگی‌مان را هم از دست دادیم تا جایی که حتی زبان برادرم به طعنه دراز شد! 💓 شاید قلب من مثل دل مجید برای سامرا پَر پَر نمی‌زد و معنای جان جواد‌الائمه (علیه‌السلام) را همچون مجید حس نمی‌کردم و مثل شیعیان اعتقادی عاشقانه در قلبم نبود، ولی باز هم دفاع از مقدسات اسلامی و احترام به خاندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) کار خیری بود که به عنوان یک مسلمان اهل سنت از دستم بر می‌آمد، پس چرا اینچنین به گرداب مصیبت افتاده و هیچ دستی برای نجات من و همسرم به سمت‌مان دراز نمی‌شد؟ 💔 که دلم از این همه بدبختی به درد آمد و طوری در هم شکست که اشک از چشمانم فواره زد. 🚨🔰 لینک برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند: 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت دویست و پنجاه و هفتم 🚪در گوشه تنهایی و تاریکی این غربتکده از اعماق قلب غمگینم گریه می‌کردم و خدای خودم را صدا می‌زدم که دیگر به فریادم برسد! که دیگر جانم به لبم رسیده و دنیا با همه وسعتش برایم تنگ شده بود! که دیگر اُمیدی به فردا برایم نمانده و هر دری را به روی دل تنگم بسته می‌دیدم! که دیگر آسمان و زمین بر سرم خراب شده و توانی برایم نمانده بود تا همین جسم نیمه جانم را از زیر این آوار بیچارگی بیرون بکشم! که دیگر کاسه صبرم سرریز شده و می‌ترسیدم زبانم به ناسپاسی باز شود! 🛌 روی تخت افتاده و صورتم را در بالشت فشار می‌دادم تا هق هق گریه‌های مصیبت‌زده‌ام از اتاق بیرون نرود و از منتهای جانم با خدا دردِ دل می‌کردم. 💓 از دلتنگی برای مادر مهربانم تا زندگی زیبایم که در کمتر از یکسال از هم متلاشی شد و پدرم که دنیا و آخرتش را به هوای هوس نوریه حراج کرد و برادرانی که مرا فراموش کرده بودند و دخترم که از دستم رفت و همسرم که این روزها می‌دیدم چطور ذره ذره آب می‌شود و موهای سپید روی شقیقه‌اش بیشتر و خودم که از هجوم غم و غصه دیگر رمقی برایم نمانده بود. ⏳نمی‌دانم چقدر سرم را در بالشت کوبیدم و به درگاه پروردگارم ناله زدم که دیگر نفسم بند آمد و چشمان بی‌حالم را بستم بلکه خوابم ببرد، ولی از شدت گرسنگی همه بدنم ضعف می‌رفت و درد عجیبی که در تمام استخوان‌هایم می‌دوید، اجازه نمی‌داد چشمانم به خواب رود. 🛌 صورتم از قطرات اشک و دانه‌های عرق پُر شده و از شدت گرما و تشنگی بی‌حال روی تخت افتاده بودم. 🚪چشمانم جایی را نمی‌دید و حالا در این تاریکی ترسناک، این اتاق تنگ و دلگیر بیشتر از زندان، شبیه قبری شده بود که دیگر نفسم از ترس به شماره افتاده و تنها در دلم با خدا نجوا می‌کردم و زیر لب آیت‌الکرسی می‌خواندم تا زودتر مجید بازگردد و دعایم اجابت شد که مجید در را به رویم گشود. 📱چراغ قوه موبایل را روشن کرده بود که نور باریکش، تاریکی مطلق اتاق را به هم زد و به صورتم تابید. 🚪لابد صورت مرا در همین نور اندک می‌دید، ولی خودش پشت نور بود و من صورتش را نمی‌دیدم و فقط سایه قامتش پیدا بود که روی تخت نیم‌خیز شدم و عقده این همه ترس و تنهایی را بر سرش خالی کردم: 🏻کجا بودی؟ تو این تاریکی دِق کردم! 🚪داخل اتاق شد، در را پشت سرش بست و به گمانم تمام راه را دویده بود که اینچنین نفس نفس می‌زد. ⁉ مانده بودم با جراحت پهلویش که حتی قدم زدن معمولی هم برایش مشکل است، چطور این مسیر را دویده که خودش پای تختم زانو زد و با صدایی که از شمارش نفس‌هایش به طپش افتاده بود، شروع کرد: 🏻 شرمنده الهه جان! همه راه رو بدو بدو اومدم، ولی بازم دیر شد! 📱موبایل را لب تختم گذاشت تا نور ضعیف چراغ قوه، جمع دو نفره‌مان را روشن کند که دیدم چیزی با خودش نیاورده و باورم نمی‌شد دست خالی برگشته باشد که با ناراحتی اعتراض کردم: 🏻 مجید! من دارم از تشنگی می‌میرم! حتی آب هم نگرفتی؟!!! 🏻 و دیگر نتوانست جوابم را بدهد که صورتش از درد در هم رفت و لحظه‌ای ساکت شد. 👁 می‌دیدم با دست چپش پهلویش را فشار می‌دهد و می‌دانستم این دویدن، سوزش جراحتش را بیشتر کرده، ولی شورشی در جانش به پا خاسته بود که تحمل اینهمه درد را برایش آسان می‌کرد. 🏻 دوباره چشمانش را گشود، صورت زرد و خیس از عرقش، گل انداخته و چشمان کشیده و زیبایش پس از مدت‌ها دوباره می‌خندید. 👌🏻دیگر تشنگی و گرما را فراموش کرده و به انتظار حرفی که در دلش جا نمی‌شد، تنها نگاهش می‌کردم تا قدری نفسش جا بیاید. 🚨🔰 لینک برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند: 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 هر شهیدی یه حاجت میده... 🔅یکی کربلا 🔅یکی مشهد 🔅یکی راهیان 👌🏻خلاصه هر شهیدی تو یه حاجت متخصصه... 🌷 آقا محرم عجب حاجت شهادت میده... 🌷 شهید 🌷 🌐 @partoweshraq
🕕 💠🌷💠 ⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜ 🌷دوسال پیش باهم رفته بودیم بهشت زهرا، یکی از مهمترین تفریحات و عاشقانه هایش با شهدا، تمیزکردن سنگهای مزار و چیدن گل روی آن بود. 📸 آن روز هم مثل همیشه کلی عکس انداختیم.اما وقتی رسیدیم به مزار شهید ، رفت نشست کنار مزار و گفت: 👌🏻سریع اینجا از من عکس بنداز!! ⁉ با تعجب گفتم: چرا اینجا؟!! پاشو کنار آقارسول ازت عکس بگیرم! 🌷گفت: نه! شهید ترک کلید فتح شهدای ایران توی سوریه است! 📸 آقارسول و آقا محمود رضا هم اینجا عکس دارن! ازم عکس بنداز که بعد از شهادتم پخش کنی...!! 👌🏻عکس انداختم اما به او خندیدم و گفتم اگر به عکس انداختن بود، الان نصف تهران شهید بودند!! 💭 گاهی فکر می کنم چقدر لحظه پروازش را دور می دیدم. 📸 حالا سه شهید کنار مزار محرم ترک عکس دارند!!! 🎙راوی خواهر شهید. 🌷 🌷 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
🌹 تو را سجاده داران مى شناسند ▪️تو را سجده گزاران مى شناسند ▪️تو سجادى تو سجاده نشینى 🌹 تو در زهد و ورع تنهاترینى 🏴 شهادت امام سید الساجدین، (علیه السلام) تسلیت باد 🌐 @partoweshraq #شعر #تکیه
4_5987736270971863567.mp3
5.63M
🎧 | جانسوز 🎼 منزل به منزل خسته در اسارت... 🎤 کربلایی 🌙 (ع) 🏴 ۹۷ 🌐 @partoweshraq
⚜ #نکات_ناب_استاد_انصاریان 🌹در کلام #امام_سجاد(ع) سرور مردم در دنیا سخاوتمندان هستند. سخاوتمندی بیش از آنکه به توان مالی وابسته باشد به بزرگی روح افراد بستگی دارد. 🌐 @partoweshraq
🌌 به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن ▪ ؟! 🌴 روزی (علیه السلام) در بازار مدینه شنید مردی می گوید به من رحم کنید که من مردی غریب هستم! 🌹حضرت به او فرمود: ❓اگر مقدر شده باشد که تو در اینجا از دنیا بروی، آیا جنازه ات بدون دفن می ماند؟ 👳🏾 آن مرد با تعجب گفت: الله اکبر، چگونه جنازه ام را دفن نمی کنند با اینکه در برابر دید مردم مسلمان می باشد؟! 🌹امام سجاد (علیه السلام) منقلب شد و گریست و با همان حال فرمود: ▪ای وای، فریاد از اندوه جانکاه تو ای پدر که جنازه ات سه روز بدون دفن باقی ماند با اینکه پسر دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستی. 📙 منبع: سوگنامه آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، صفحه ۳. 🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq