eitaa logo
پرتو اشراق
785 دنبال‌کننده
25.6هزار عکس
14هزار ویدیو
58 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
☀ یک آینه نور پیش رویت باشد ☀ اقبال خوشی به جستجویت باشد ☀ امروز که این پنجره را وا کردی ☀ دروازه خورشید به سویت باشد 🌹🍃سلام صبحتون بخیر امروزتون سرشار از اتفاقات خوب... 🌐 @partoweshraq #شعر
💠❓📚 ✍💠 ❓آیا به راستی دلیلی وجود دارد که آب زمزم و خاک کربلا شفا می دهد یا خرافات است؟ آخر وهابیت در این نوع مسائل زیاد به ما اشکال می کنن! ✅ پاسخ: ❌ خرافه چیزی است که فاقد سند و مدرک باشد و مردم بدون هیچ اصل و ریشه ای به آن معتقد باشند ولی در مورد آب زمزم و تربت کربلا مستندات متعددی وجود دارد. تجربه نیز در این موارد شاهد دیگری بر این مدعا می باشد. ⚜ امام صادق (ع) فرمود: 🔅«آب زمزم شفای هر بیماری است». 📚 الکافی، ج ۶، ص ٣٨۶. ⚜ و فرمود: 🔅«از آب زمزم است که شفا ایجاد می شود و بلایا دفع می شود». 📚 الفقیه، ج ٢، ص ٢٠٨. 👌ویا در مورد تربت امام حسین(ع) فرمود: 🔅«خداوند تربت حسین را مایه شفا برای هر دردی و امان برای هر خوفی قرار داده است». 📚 امالی طوسی، ج ١، ص ۳۲۶. ❌ وهابیت چگونه بر این مساله اشکالی می کنند در حالی که این روایات را در کتب خود نقل کرده اند: ‼‌بخاری روایت می کند که پیامبر فرمود: 🔅« چون مگس در ظرف یکی از شما افتاد باید تمام مگس را در غذا و یا آب آن ظرف فرو برد چرا که یکی از دو بال مگس درد و دیگری شفا است». 📚 صحیح بخاری، ج ۵، ص ۲۱۸۰. ‼و یا نقل می کنند که فرمود: 🔅«گرد و غبار شهر مدینه شفای بیماری جذام است». 📚کنزالعمال ج12 ص106 ⚜ و یا فرمود: 🔅«آب زمزم شفای هر دردی است». 📚کنزالعمال، ج ۱۲، ص ۲۲۵. 📚 المصنف،‌ ج ۵، ص ۴۶۶. 📚 در المنثور، ج ۳، ص ۲۲۱. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9⃣5⃣ داستان «دشمن دانا به از نادان دوست» 🔰کاربرد ضرب المثل: 📚 ضرب المثل دشمن دانا به از نادان دوست کنایه به افرادیست که در انتخاب دوست اشتباه می‌کنند و گرفتار می‌شوند. 🔰داستان ضرب المثل: 👑 در زمانهای گذشته، پادشاهی در شهری حکومت می‌کرد که بسیار رئوف و مهربان بود، پادشاه به ضعیفان کمک می‌کرد و جلوی زورگویی ثروتمندان زورگو را می‌گرفت. 🏰 این پادشاه به خاطر رفتار منحصر به فردش دشمنان بسیار زیادی داشت. بسیاری از دشمنان او طی سال‌ها در لباس نگهبان حرمسرا به او حمله کرده بودند و می‌خواستند وقتی او خواب است او را بکشند! 🐒این پادشاه مهربان همسری داشت که خیلی مواظب پادشاه بود و چون شاهد چندین بار خیانت اطرافیان به پادشاه بود، به او پیشنهاد داد تا میمونی را به قصر آورد و تربیت کند تا شب‌ها بالای سر پادشاه پاسبانی دهد. 🙊 همسرش می‌گفت میمون چون حیوان است و از روابط انسان‌ها و حسادت‌های میان آنها خبر ندارد فقط کسی که به او محبت می‌کند را می‌شناسند و به او خدمت می‌کند. 🏜 یک روز مردی به علت دزدی که در شهر خود انجام داده بود آواره‌ی کوه و بیابان شده بود و به شهر این پادشاه رسید، مرد خسته و گرسنه بود و چون کاری بلد نبود منتظر ماند تا شب شود و به قصد دزدی وارد خانه‌ای شود. 🌌 دزد همینطور که در کوچه و بازار قدم می‌زد، آوازه‌ی خوبی‌های این پادشاه و قصر بسیار زیبایش با تزئینات مخصوصش را شنید و تصمیم گرفت شب یکراست به قصر شاه برود و چیز باارزشی بدزدد! 👨 دزد شب هنگام وارد قصر شد و با شگردهایی که بلد بود توانست خود را به اتاق خواب پادشاه برساند و دید اتاقی است بسیار زیبا با پرده‌های ابریشمی، مجسمه‌هایی از طلا و نقره و حتی عاج فیل. 🚪دیوارهای اتاق با زیباترین تزئینات آراسته شدند. 🐒در گوشه‌ی اتاق میمونی را دید که در حال بازی و جست و خیز بود. در همین حین صدای پادشاه را شنید که می‌آمد تا بخوابد. مرد دزد، پشت یکی از پرده‌های اتاق پنهان شد. تا زمانی که پادشاه خوابید بتواند یکی از اشیاء گرانبهای اتاق را بدزدد و با خود ببرد. 🛌 دزد مدتی را پشت پرده منتظر ماند تا پادشاه به خواب برود. وقتی مطمئن شد پادشاه خواب است و خواست از پشت پرده بیرون بیاید ناگهان مارمولک بزرگی وارد اتاق خواب پادشاه شد و به سمت پادشاه رفت و روی سینه‌ی پادشاه ایستاد ناگهان میمون خنجری برداشت و خواست مارمولک را بکشد که مرد دزد بی‌اختیار نعره زد حیوان نکن!! 👨 مرد پرید و دست میمون را گرفت. 👑 در همین حین پادشاه از خواب بیدار شد و مات و متحیر دید مردی دست میمون نگهبانش را در حالی که چاقویی در دستش است گرفته. 👑 پرسید: تو کیستی؟ 🐒مرد دزد میمون را رها کرده و در برابر حاکم تعظیم کرد و گفت: 👨جناب حاکم خداوند مرا برای حفاظت از جان شما فرستاده. 👌من دشمن دانای تو هستم و این میمون دوست نادان. 👨 جناب حاکم در واقع من دزد هستم و به قصد دزدی از اموال قصر وارد خانه شما شدم. 🔪اگر من اینجا نبودم و حواسم به حضرت عالی نبود چه بسا این دوست نادان شما را غرق در خون می‌کرد. 👨 خداوند مرا که مسافری در راه مانده‌ام امشب به قصر شما کشانده تا شما از این اتفاق جان سالم به در برید. 👑 وقتی قضایا برای حاکم روشن شد، پادشاه سجده شکر به جا آورد و گفت: 👌خداوند خواسته تا جان دوباره‌ای به من بدهد و این جان دوباره توسط تو به من بازگشته و الحق دشمن دانا به از دوست نادان است. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🔺بی ادبی و توهین معاون حقوقی حسین فریدون، لعیا جنیدی به چادر در محضر رهبری چیزی جز تفکرات کثیف این آدم و این دولت نیست. 👌بی اعتنایی به این فرد توسط رهبری زیباترین جواب برای این آدم حقیر بود... 🌐 @partoweshraq
🔺با دستور حجت‌الاسلام رئیسی، بنیاد کرامت امام رضا(ع) با استقرار ستاد خدمت‌ رسانی خود در خوزستان، روزانه بیش از ۶۰۰ هزار لیتر آب شرب در ۳۰ روستای اطراف شهرستان آبادان پخش می‌کند. بی مدیریتی دولتی ها رو دیگران باید جبران کنند! 🌐 @partoweshraq
🔺هر چند هنوز حکمی برای #مهدی_جهانگیری صادرنشده و با وثیقه چند هزار میلیاردی آزاد است، اما اینروزها که دولت ادعای مبارزه با فساد دارد، آیا بهتر نبود از او درجلسه با فعالان اقتصادی دعوت نمیشد؟ 🌐 @partoweshraq
با فریب ملت هسته ای را بتن ریخته و تعطیل کردند حالا طلبکار شده اند که چرا از هسته ای برق تولید نمی شود؟ 😂 شاید فکر می کنند با #کود_انسانی که عوض حراج اورانیم غنی شده از ترکیه وارد کردند می شود برق تولید کرد!!! 🌐 @partoweshraq
🔺تمجید رهبر انقلاب از تیم ملی و توصـیه به دولـت به ویژه آن دروازه بان خوب تیم! ⚽ وزیر ورزش و جوانان: 🔅مقام معظم رهبری در دیدار اخیر اعضای دولت فرمودند: 🎙از تیم اقتصا دی دولت می خواهم مثل تیم ملی فوتبالمان که در رقابت های جام جهانی دلاورانه و با اقتدار جنگیدند و کاری کردند کارستان و به ویژه آن دروازه بان خـــوب تیـــم، برای حـــل مشـــکلات تلاش کنند. 🌐 @partoweshraq
🔺قابل توجه خانم مولاوردی که به زائران امام حسین(ع) کنایه می‌زد، این تصاویر پاریس است پس از جشن‌ پیروزی در جام جهانی! 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 🎥 لحظاتی بسیار زیبا از دیدار اخیر چندتن از جانبازان حزب‌الله لبنان با رهبر انقلاب 🌐 @partoweshraq
خدا ✝ جاثلیق می گفت: عیسی خداست! 🌹 (علیه السلام) گفت: 🔅«ما به عیسی ایمان داریم، فقط یک عیب داشت! کاهل نماز و کم روزه بود!!» ✝ جاثلیق برآشفت: ‼«چه می گویی؟! او حتی یک روز افطار نکرد و شب ها تا صبح در نماز بود!» 🌹امام فرمود: ⁉ «عیسی برای چه کسی نماز می خواند و روزه می گرفت؟ مگر خدا نبود؟!» ✝ سرش را انداخت پایین، گنگ شده بود انگار. 📚 منبع: برگرفته از کتاب آفتاب هشتمین از مجموعه کتب ١۴ خورشید و یک آفتاب. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🕥💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 📊 سود و وام های بسیار وحشتناک در ایران 📈 وام صفر درصد در اروپاست!! 🎙حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq
4_5933845976279155453.mp3
2.79M
🕥💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 📊 سود و وام های بسیار وحشتناک در ایران 📈 وام صفر درصد در اروپاست!! 🎙حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq 📡
🕑 💠🌹💠 ⚜ حضرت (قدس‌سره): 🎙اگر به چیزی ظنّ و گمان داشته باشی و آن را به صورت یقینی بیان کنی، همین دروغ محسوب می‌شود! 📗 فریادگر توحید، ۱۸۷. 🌐 @partoweshraq
🕓 💠🚻💠 ⚜🚺⚜🚼⚜🚹⚜ ⛔️💔 هیچگاه قهر نکنید! 🔇 به جای قهر کردن سکوت کنید! 🚻 وقتی مشکلی بین همسران ایجاد می‌شود راه حل مسئله این است که از روش سکوت استفاده کنید نه روش قهر کردن. 🔇 در روش سکوت به طرف مقابل توضیح می‌دهید که: 👌با توجه به شرایطی که بین ما ایجاد شده، ادامه بحث می‌تواند اوضاع را بدتر کند بنابراین ترجیح می‌دهم در این رابطه فعلا سکوت کنم». 🚻 توجه داشته باشید که سکوت، به این معنی نیست که که دو طرف مطلق با هم حرف نزنند، بلکه فقط در مورد مسئله مورد نظر سکوت می‌کنند اما در مورد سایر مسائل روزمره با یکدیگر صحبت می‌کنند. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq ▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
⚔ پایگاه موشکی محرمانه ایران در خاک ونزوئلا 🔺 این پایگاه، آمریکا را به راحتی هدف قرار خواهد داد! 🌐 @partoweshraq
احترام عجیب پوتین به رهبر انقلاب 🔺جدول بالا پوتین برای حقارت رهبران جهان، دیر به ملاقات‌ها می‌رود. در دیدارش با ترامپ او را ۲۰ دقیقه معطل کرد، وی با ۱۴ دقیقه تاخیر بیشترین احترام را به ملکه بریتانیا گذاشته است! 👌اما پوتین در ایران با کنار زدن تشریفات رسمی سریعا از فرودگاه به بیت رهبری رفت تا زمان از دست نرود! 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 😐 برخورد عجیب آخوندی، وزیر راه در پاسخ به سوالی در مورد تعیین تکلیف کسبه پلاسکو!! 🌐 @partoweshraq
⚠ مردم شما را می بینند!! 🔺 خطاب به رئیس جمهور و قوه قضائیه، در شرایط جنگ اقتصادی که اتاق جنگ دشمن در وزارت خزانه داری آمریکاست نیاز به دولتی جوان و انقلابی داریم که در خط اول مبارزه با محتکران، ویژه خوران بجنگد و همچنین دادگاه ویژه و مخصوص جنگ اقتصادی می خواهیم تا با مفساد بجنگد، چه بسا هرگونه تعلل خیانت به انقلاب و مردم باشد!! 🌐 @partoweshraq
🚨 🔍 قابلیت جستجو ایتا فعال شد. 🌐 @partoweshraq
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت صد و شصت و دوم 👌ولی من دلم نمی‌خواست در انتخاب نام دخترمان اینهمه خودخواه باشم که جواب مهربانی‌اش را با مهربانی دادم: مجید جان! خُب تو هم حق داری نظر بدی! 🏝 از روی نیمکت بلند شد. پشت به دریا، مقابل پایم روی ماسه‌های خیس ساحل، روی سر زانوانش نشست و برای چند لحظه طوری نگاهم کرد که خودم را مقابل چشمانش که از سینه خلیج هم دریایی‌تر شده بود، گم کردم و او با لحنی که زیر گرمای عشقش به تب و تاب افتاده بود، صدایم زد: 💞 الهه! من عاشقتم، می‌فهمی یعنی چی؟!!! یعنی من پیش تو هیچ حقی ندارم! یعنی نظر تو هر چی باشه، نظر منم همونه! یعنی من همون چیزی رو دوست دارم که تو دوست داری! یعنی اینکه حوریه برای دخترمون بهترین اسمه! سپس دستش را لب نیمکت سیمانی، کنار چادرم گذاشت و با کلام شیرین و دلنشینش ادامه داد: 👌الهه جان! من هر کاری می‌کنم که فقط تو و این بچه راحت باشین، دیگه بقیه‌اش با خودته عزیزم! 👁 و همچنان نگاه مشتاقش پیش پنجره چشمانم به انتظار پاسخی نشسته بود که آهسته خم شدم و همچنانکه با کف دست راستم شن و ماسه خیسِ چسبیده به شلوار مشکی رنگش را می‌تکاندم، پرده از عشقم کنار زدم و زیر لب زمزمه کردم: ممنونم مجید! و مثل اینکه از همین کلام ساده، طنین ترنم عشقم را شنیده باشد، نفس‌هایش به تپش افتاد و با دستپاچگی پاسخ مهربانی بی‌ریایم را داد: - قربون دستت الهه جان! خودم تمیز می‌کنم! 🏝 و از جایش بلند شد و همانطور که با هر دو دست، شلوارش را می‌تکاند، به رویم خندید و گفت: ⁉ حیف این دست‌های قشنگ نیس؟!!! سنگین از جا بلند شدم و با شیرین زبانی زنانه‌ام پاسخ دادم: - کار بدی نکردم! لباس شوهرم رو تمیز کردم! 🌅 که از شیطنت عاشقانه‌ام، صدایش به خنده بلند شد و خلوت تنگ غروب ساحل را شکست. شانه به شانه هم خیابان منتهی به ساحل را باز می‌گشتیم و او همچنان برای من حرف می‌زد و من باز از شنیدن صدایش لذت می‌بردم که هر چه می‌شنیدم از شنیدنش خسته نمی‌شدم و هر کلمه شیرین‌تر از کلام قبلی زیر زبان جانم مزه می‌کرد که سرانجام صدای اذان مغرب بلند شد. درست در آن سمت خیابان مسجد اهل سنتی قرار داشت که از مناره‌هایش صدای اذان بلند شده و مردم دسته دسته برای اقامه نماز به سمتش می‌رفتند. چقدر دلم می‌خواست برای نماز جماعت به مسجد بروم، ولی ملاحظه مجید را می‌کردم که در این چند ماه زندگی مشترک، هنوز با هم به مسجد اهل سنت نرفته بودیم. هر چند پیش از ازدواج با من، یکی دوباری با عبدالله به مساجد اهل سنت رفته بود، ولی باز از اینکه حرفی بزنم، اِبا می‌کردم که نگاهی به شلوارش کرد و پرسید: ❓الهه! شلوارم خیلی کثیفه؟ و پیش از آنکه من پاسخی بدهم، با چشمانش، مسجد سیمانیِ سفید رنگ آن سوی خیابان را نشانه رفت و ادامه داد: ❓یعنی میشه باهاش رفت مسجد؟ خیلی آبروریزی نیس؟ و من که باورم نمی‌شد می‌خواهد برای اقامه نماز مغرب به مسجد اهل تسنن بیاید، با لحنی لبریز تردید پاسخ دادم: ‼مجید این مسجدِ سُنی هاست!! و او همچنانکه شلوارش را وارسی می‌کرد و شن و ماسه ها را می‌تکاند، لبخندی زد و با شیطنت پرسید: ❓یعنی من رو راه نمیدن؟ و من که از این تصمیمش به هیجان آمده بودم، با خوشحالی پاسخ دادم: 👌چرا، فقط تعجب کردم! و فکری به ذهنم رسید که به نیم رخ صورتش نگاه کردم و با لحنی محطاتانه اطلاع دادم: ‼آخه اینجا مُهر نداره! به آرامی خندید، جانماز کوچکی را از جیبش در آورد و گفت: - مُهر همرامه الهه جان! و هر چه به مسجد نزدیک‌تر می‌شدیم، ذهن من بیشتر مشوش می‌شد که گفتم: اینجا الان فقط نماز مغرب می‌خونن. نماز عشاء رو بعداً می‌خونن. به سمتم صورت چرخاند و با حالتی ناباورانه جواب دلواپسی هایم را داد: 👌الهه جان! من الآن نُه ماهه که دارم با یه دختر سُنی زندگی می‌کنم! چرا انقدر نگرانی عزیزم؟!!! خُب وقتی اونا نماز مغرب رو خوندن، من نماز عشاء رو فُرادی می‌خونم. تازه دفعه اولم که نیس، قبلاً هم اینجا اومدم. به مقابل مسجد رسیدیم و باید از یکدیگر جدا می‌شدیم که لبخندی نشانم داد و سفارش کرد: مراقب خودت باشه الهه جان! هم مراقب خودت، هم مراقب حوریه! 💓 و با دل‌هایی که بعد از اینهمه همراهی، هنوز تاب دوری همدیگر را نداشته و به فاصله یک نماز، بی‌قراری می‌کردند، از هم جدا شدیم و من یکسر به وضوخانه رفتم. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq