فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #ببینید
🔗 آمار سازمان ملل:
❌٨۵ درصد کلمبیا، ۵٧ درصد فرانسه و... زنازاده هستند...
🎙دکتر #حسن_عباسی
🌐 @partoweshraq
#فساد_در_جهان
#صادرات_فساد
👩 زنی به مشاور خانواده گفت:
👌من و همسرم زندگی کم نظیری داریم؛ همه حسرت زندگی ما رو میخورند.
💞 سراسر محبّت؛ شادی؛ توجّه؛ گذشت و هماهنگی...
⁉ امّا سؤالی از شوهرم پرسیدم که جواب او مرا سخت نگران کرده است!!
🌊 پرسیدم اگر من و مادرت در دریا همزمان در حال غرق شدن باشیم؛ چه کسی را نجات خواهی داد؟
👨و او بیدرنگ جواب داد: معلوم است، مادرم را؛ چون مرا بدنیا آورده و بزرگ کرده و زحمتهای زیادی برایم کشیده!
🙎 از آن روز تا حالا خیلی عصبی و ناراحتم به من بگویید چکار کنم؟
🏊 مشاور جواب داد: شنا یاد بگیرید!
👌همیشه در زندگی روی پای خود بایستید حتی با داشتن همسر خوب.
💪 به جای بالا بردن انتظار خود از دیگران، توانایی خود را افزایش دهید.
🌐 @partoweshraq
#داستان_کوتاه
#پندها
💠❓📚 ✍🏻💠 #پــرســمــان
❓سئوال: فلسفه #نفرین کردن، آیا در مکتب اهل بیت هم آمده است؟ آیا این کار روش پسندیده ای است؟!
✅ پاسخ:
🔰نفرین کردن و دعا برای مرگ و گرفتاری و مصیبت دیگران به طور کلی به دو قسم تقسیم می شود که یک قسم جایز و یک قسم جایز نمی باشد:
1⃣ نفرین بر ظالمین مساله ای جایز تلقی می شود و در موارد متعددی پیامبران و امامان افراد ظالم را مورد نفرین قرار می دادند.
⚜ حضرت علی (علیه السلام) می فرماید:
🔅«در حالی که نشسته بودم خواب چشمان مرا فرا گرفت، ناگهان رسول خدا بر من ظاهر شد، گفتم ای رسول خدا چه عداوت ها که از امت تو دیدم، فرمود: آنها را نفرین کن...
🔅من هم نفرین کردم که خداوند بهتر از آنان را به من دهد و به جای من شخص بدی را بر آنها مسلط کند».
📗 نهج البلاغه، خطبه ۷۰.
📚 در حدیث دیگری آمده است که حکم بن عاص عموی عثمان، پیامبر گرامی را مسخره می کرد و شانه هایش را تکان می داد و دست هایش را خم می کرد و پشت سر پیامبر حرکت می کرد!
🔅روزی پیامبر به او نفرین کرد که همین گونه باش. او بعد از آن به هنگام راه رفتن دائماً شانه هایش می لرزید و دستهایش جمع می شد.
📚بحارالأنوار، ج ۱۸، ص ۵۹.
⚜ ابن مسعود می گوید:
🔅پیامبر(ص)، ابوجهل و عتبه و شیبه و ولید و امیه و عقبه بن ابی معیط را نفرین کرد، چیزی نگذشت که کشته همه آنان را در چاه بدر دیدیم».
📚 بحارالأنوار، ج ۱۸، ص ۵۷.
⚜ پیامبر گرامی فرمود:
🔅«از نفرین مظلوم بترسید، زیرا مستجاب می شود و از نفرین پدر نیز بترسید زیرا یکی از شمشیرهای برنده است».
📚 الکافی، ج ۲، ص ۵۰۹.
⚜ امام صادق (علیه السلام) فرمود:
🔅«از ظلم کردن بترسید، زیرا نفرین مظلوم به آسمان می رود و مستجاب می شود».
📚 الکافی، ج ۲ ص ۵۰۹.
⚜ و فرمود:
🔅«نفرین امام، عادل و پدر بر فرزند مستجاب می شود».
📚 الفقیه، ج ۴، ص ۳۵۵.
⚜ در روایت دیگر فرمودند:
🔅«شش نفرین است که رد نمی شود؛ نفرین امام عادل و پدر نیکوکار بر فرزندش، و نفرین ولد صالح بر پدر ظالمش و نفرین مؤمن بر مخومن ظالم به او و نفرین مظلموم و نفرین فقیر».
📚 بحارالأنوار، ج ۹۳، ص ۳۶۰.
👌🏻از این روایات استفاده می شود که نفرین بر کفار و ظالمین اعم از مومن و کافر امری جایز می باشد.
2⃣ نفرین بر مؤمنین که به انسان ظلمی نکرده اند جایز نبوده و آن نفرین هیچ اثری در واقع نخواهد داشت.
⚜ امام صادق (علیه السلام) فرمود:
🔅«بنده زمانی که به ناحق بر مومنی نفرین کند ظالم و گناهکار محسوب می شود».
📚 الکافی، ج ۲، ص ۳۳۳.
📚 عقاب الاعمال، ص ۳۲۳.
⚜ امام سجاد (علیه السلام) فرمود:
🔅«فرشتگان زمانی که می شنوند که مؤمنی مؤمن دیگر را به ناحق نفرین می کند می گویند تو چه بد برادری هستی».
📚 وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۱۳۱.
⚜ پیامبر گرامی فرمود:
🔅«از خداوند خواسته ام که نفرین ناحق مؤمن در حق مؤمن دیگری مستجاب نشود».
📚 مستدرک الوسائل، ج ۵، ص ۲۷۵.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
5⃣4⃣1⃣ داستان #ضرب_المثل «بايد پدرش را پيش چشمش آورد!»
💪 هرگاه آدم نانجيب و بد ذاتي با تكبر و سركشي و غرور خودنمايي كند و باعث آزار اين و آن بشود ميگويند:
👈🏻 «بايد باباشو پيش چشمش آورد تا آدم بشود!»
🐴 گويند: تاجر ثروتمندي قاطري داشت، كه اين حيوان در اثر تغذيه كامل و مواظبت كافي غلامان تاجر، خيليخيلي فربه و چاق شده بود و مخصوصاً تاجر اين قاطر را موقعي سوار ميشد كه به مسافرتهاي دور ميرفت، آن هم با زين و برگ و لگام و جلهاي مخمل و ابريشم، البته تاجر مجبور بود قبل از هر مسافرت او را پيش نعلبند ببرد و نعلش را تازه كند.
🐴 تصادفاً روز و روزگاري اين حيوان با آن همه تجملات دور و برش و ناز و نوازشي كه ميديد نگذاشت كه نعلبند به پاهايش نعل بزند و چند نفر از غلامان را هم لگد زد.
👳🏻♂ تاجر كه خيلي قاطرش را دوست ميداشت قصه را براي دوستش گفت.
👨🏻 دوستش گفت: «هيچ ناراحتي ندارد. كار آسان است» آن وقت دوست تاجر با همراهي او به مزبلهاي رفتند، در آنجا الاغي را ديدند كه از فرط باركشي خسته و پير شده بود و از دم تا سم مجروح بود و از گرسنگي داشت ميمرد.
👌🏻به دستور دوست تاجر، غلامها او را به دكان نعلبندي بردند كه قاطر با آن طمطراق در آنجا بود.
🐴 دوست جهانديده تاجر، پيش رفت و جلو چشم قاطر كه از فيس و افاده ميخواست پر در بياورد گوش خر را گرفت و به قاطر گفت: «ساكت باش، فروتني كن، بسه ديگه! مگه پدر تو نميشناسي؟ بدجنسي و بد ذاتي كافيه!»
🐴 قاطر از ديدن پدر و شناختن او خجل و شرمسار شد و آرام و معقول گذاشت نعلش كنند!!
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#داستان_کوتاه
#طنز
🔺نتانیاهو امروز در واکنش به محکومیت اشغال جولان از سوی مجامع بین المللی گفت: هیچوقت از بلندی های جولان خارج نمی شویم!
⁉اما چرا؟!
♦بلندی های جولان موجب اشراف طبیعی پایگاه های نظامی رژیم صهیونیستی بر اراضی سوریه می شود.
♦️۳۰ درصد منابع آب شرب رژیم صهیونیستی از این بلندی ها تامین می شود.
♦️دریاچه آب شیرین طبریه در این منطقه قرار دارد.
🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید
🔺حقایقی تلخ و سوزناک از زبان #فریدون_عباسی رئیس سابق سازمان انرژی اتمی
🔅ما در آستانه غلبه بر غربیها بودیم امّا مالک را از پشت خیمه معاویه برگرداندند!
🔅خفت از این بالاتر که معاون رئیس جمهور برود دست به ایرباسِ نو بکشد؟
🌐 @partoweshraq
🌟 چطوري #احساس_خوشبختی کنیم؟
🔬سالهاست که دانشمندان و پژوهشگران غربی در پی کشف چگونگی دستیابی به خوشبختی و حفظ آن هستند.
🇩🇪 به تازگی یکی از پژوهشگران آلمانی ثابت کرده است که با بهکارگیری شگردهایی، میتوان خوشبخت زندگی کردن را آموخت.
📝 میشائلا بروهم ـ بادری، پژوهشگر نهاد آلمانی روانکاوی مثبت، معتقد است که خوشبختی آموختنی است.
⛳ او به کسانی که دایم ناراضی هستند توصیه میکند، برای خود شرایطی فراهم آورند که احساس موفقیت به آنها دست دهد.
🏀🌻 مثلاً در محل کار خود وظایف بیشتری را به عهده بگیرند، یا وان حمام را تمیز کنند، یا به گلدانهای باغچه برسند یا به فعالیتهای ورزشی بپردازند.
🔬 به گفتهی این پژوهشگر، رسیدن به هدف در مغز باعث ترشح مادهی #دوپامین که « #هورمون_خوشبختی» معروف شده میشود.
🚷 به عبارت دیگر کسی که منفعل است و کاری انجام نمیدهد، فرصت تجربهی حس خوش خوشبختی را نیز از خود میگیرد. بروهم ـ بادری میگوید:
🚪🛋 «کسی که روی مبل مینشیند و تکان نمیخورد تلاش نمیکند که به موفقیت دست یابد و در نتیجه دوپامین هم در مغز ترشح نمیشود.»
🔰کارول رایف، روانکاو آمریکایی، در این رابطه میگوید که تامین ۶ اصل بهطور کلی حس خوشبختی را در انسان بر میانگیزاند:
🌟 اعتماد به نفس،
🌟 ارتباطات اجتماعی،
🌟 استقلال،
🌟 داشتن هدف در زندگی،
🌟 شرکت در فعالیتهای سازنده،
🌟 و تکامل فردی.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#مــقــالـاٺ
🌹یک روز برای تو کم است.
👁 فقط این دوشنبههای تشنه دیدار!!
🌍 وقتی که هر زمانی، زمان توست و هر زمینی، زمین تو... اما چه میشود کرد؟
💚 عاشق که باشی دنبال بهانه میگردی...
🗓 هر دوشنبه یک بهانه است.
السلام
السلام
✋🏻ایهاالامام...
🌹 #میهمانی_دوشنبه_ها
🗓 از میان روزهای هفته، دوشنبه منسوب است به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام)
🌐 @partoweshraq
4_6016898411716937008.mp3
4.28M
🕥 💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🔥آثار شوم #خودارضایی و درمان آن
🎙حجت الاسلام #دانشمند
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
📡 #نشر_حداکثری
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
💚 رفع مشکل #اشتغال و #ازدواج
❓سوال: چند سال است که در کارهایم دچار مشکل میشوم که راهها به رویم بسته میشود، از جمله در زمینه اشتغال و ازدواج، و هرچه از خدا طلب یاری میکنم، راه مساعدی گشوده نمیشود؟
✅ پاسخ: بسمهتعالی، زیاد از روی اعتقاد کامل بگویید:
🔅« #أستغفرالله»، هیچ چیز شما را منصرف نکند غیر از ضروریات و واجبات تا کلیۀ ابتلائات رفع شود، بلکه بعد از رفع آنها هم بگویید، برای اینکه امثال آنها پیش نیاید. و اگر دیدید رفع نشد، بدانید یا ادامه ندادهاید، یا آنکه با اعتقاد کامل نگفتهاید. واللهالعالم.
📚 به سوی محبوب، ص ۸۳.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🕓 💠🚻💠 #مشاوره_خانواده
💞 فرمولی ویژه برای عاشق شدن زن!!
👂 مردها باید بدانند اگر همیشه گوش خوب و صبور باشند و هنگامیکه زن با عصبانیت دارد مسلسلوار نسبت به شرایط موجود گلایه میکند شما با توجه ویژه گوش دهید و دلسوزانه به او توجه کنید، حتما همسرتان شیفته شما میشود!
🌟 زنها از داشتن یک تکیه گاه صبور و آرام، خیلی زیاد لذت میبرند!
🌐 @partoweshraq
🔺قیمت های عجیب تورهای مسافرت خارجی برای #نوروز۹۸
😐 کانادا ۹۴ میلیون تومان!!!
😐 برزیل ۶۵ میلیون تومان!!!
😐 قطب شمال ۵۴ میلیون تومان!!!
😁 بیخود نیست همه مردم میرن شمال
📢 سلبریتی ها و مرفهین بی درد لطف کنند این پول رو خرج فقرا، نیازمندان و مردم حادثه دیده کنند!!
⛔ دولت محترم هم یارانه سفر لاکچری ندهد لطفا! از پول مردم...
🌐 @partoweshraq
🔺چرخشهای جدید جامعه نخبگی ترکیه
📗 #کتاب_حقایق_ایران، برداشت هایی از سخنان #مقام_معظم_رهبری در موضوعات مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و تاریخی که از سوی #انتشارات_کایناک، وابسته به جریان چپ ترکیه که در سال های دور #کتاب_آیات_شیطانی را در ترکیه چاپ نموده بودند.
🚨 این اثر از آن جهت حائز اهمیت است که کتاب های این انتشارات به سرعت در فضای روشنفکری، دانشگاهی و سیاسی ترکیه توزیع می گردد. چرخش تفکری این جریان از جمله مواردی است که باید مورد توجه باشد.
🌐 @partoweshraq
👆تفاوت؛ وقتی #هالیوود به #مولانا میگه #همجنسگرا با وقتی #افخمی (کارگردان) به #صادق_هدایت می گه همجنسگرا!
🌐 @partoweshraq
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت سیصد و بیست و هشتم
🌄 خورشید دوباره سر به غروب گذاشته و کسی تاب توقف و میل استراحت نداشت که دیگر چیزی تا کربلا نمانده بود.
🏻نه فقط قدمهای مجروح من که پس از روزها پیادهروی، همه خسته شده و باز به عشق کربلا پیش میرفتند و شاید هم به سوی حرم امام حسین (علیه السلام) کشیده میشدند.
👣 دیگر نگران پای برهنه مجید روی زمین نبودم که میدیدم تعداد زیادی از زائران با پای برهنه به خاک وصال کربلا بوسه میزنند و میروند.
👞👟👡 کمی جلوتر دو جوان عراقی روی زمین نشسته و با تشتی از آب و دستمال، خاک کفشهای میهمانان امام حسین (علیهالسلام) را پاک میکردند و آنطرفتر پیرمردی با ظرفی از گِل ایستاده بود تا عزاداران اربعین، سرهایشان را به خاک مصیبت از دست دادن پسر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) زینت دهند.
👳🏻 آسید احمد ایستاد، دست بر کاسه گِل بُرد و به روی عمامه مشکی و پیشانی پُر چین و چروکش کشید و دیدم به پهنای صورتش اشک میریزد و پیوسته زبانش به نام حسین (علیهالسلام) میچرخد.
🏻مجید محو تشت گِل شده و سفیدی چشمانش از اندوه معشوقش به خون نشسته بود که پیرمرد عراقی مُشتی گِل نرم بر فرق سر و روی شانههایش کشید و به سراغ زائر بعدی رفت تا او را هم به نشان عزای سیدالشهدا (علیهالسلام) بیاراید.
👥 مامان خدیجه به چادر خودش و زینبسادات خطوطی از گِل کشید و به من چیزی نگفت و شاید نمیخواست در اعتقاداتم دخالتی کرده باشد، ولی مجید میدید که نگاهم به تمنا به سوی کاسه گِل کشیده شده که سرانگشتانش را گِلی کرد و روی چادرم به فرق سرم کشید و میشنیدم زیر لب زمزمه میکرد:
✋🏻یا امام حسین... و دیگر نمیفهمیدم چه میگوید که صدایش در گریه میغلطید و در گلویش گم میشد.
👥👥 حالا زائران با این هیبت گلآلود، حال عشاق مصیبتزدهای را پیدا کرده بودند که با پریشانی به سمت معشوق خود پَر پَر میزنند.
🏴 همه جا در فضا همهمه «لبیک یا حسین!» میآمد و دیگر کسی به حال خودش نبود که رایحه کربلا در هوا پیچیده و عطر عشق و عطش از همینجا به مشام میرسید.
👥👥 فشار جمعیت به حدی شده بود که زائران به طور خودجوش جمع مردان و زنان را از هم جدا کرده بودند تا برخوردی بین نامحرمان پیش نیاید و باز به سختی میتوانستم حلقه اتصالم را با مامان خدیجه و زینبسادات حفظ کنم که موج جمعیت مرا با خودش به هر سو میکشید.
🌫 بر اثر وزش به نسبت تند باد و حرکت پُر جوش و خروش جمعیت، حسابی گرد و خاک به پا شده و روی صورتم را پردهای از تربت زیارت کربلا پوشانده بود.
🏻حالا دوباره سوزش زخمهای پایم هم شروع شده و با هر قدمی که به زمین میزدم، کف پایم آتش میگرفت و از چشم مجید و بقیه پنهان میکردم تا دوباره اسباب زحمتشان نشوم.
🌌 آسمان نیلگون شده و چادر شب را کم کم به سر میکشید که به سختی خودمان را از دل جمعیت بیرون کشیدیم و به قصد اقامه نماز مغرب به یکی از موکبها رفتیم.
🍜 هنوز صدای اذان بلند نشده بود که جوانی از خادمان موکب برایمان فرنی گرم آورد و چه مرهم خوبی بود برای گلوهایی که از گرد و خاک پُر شده و به خِس خِس افتاده بود.
🏻 نماز مغرب را که خواندم، دیگر توانی برای برخاستن نداشتم که ساق پایم از چهار روز پیاده رویِ پیوسته به لرزه افتاده و به خاطر ساعتهای طولانی روی پا بودن، کمر درد هم گرفته بودم، ولی وقتی چشمم به پیرزنهایی میافتاد که با پاهای ورم کرده به عشق کربلا میرفتند و حتی لب به یک ناله باز نمیکردند، خجالت میکشیدم از دردهایم شکایتی کنم که عاشقانه قیام کردم و دوباره آماده رفتن شدم.
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت سیصد و بیست و نهم
🎪 از در موکب که بیرون آمدم، دیدم مجید غافل از اینکه تماشایش میکنم، کفشهایش را برداشته و با دقت داخلش را بررسی میکند تا ببیند دستمال کاغذی و باندها جا به جا نشده باشند. از اینهمه مهربانیاش، دلم برایش پَر زد و شاید آنچنان بیپروا پرید که صدایش به گوش جان مجید رسید و به سمتم برگشت.
🏻🏻 چشمش که به چشمم افتاد، لبخندی زد و با گفتن «بفرمایید!» کفشها را مقابل پایم جفت کرد و به سراغ آسید احمد رفت تا بیش از این شرمنده مهربانیاش نشوم.
👥 مامان خدیجه و زینبسادات هم آمدند و باز همه به همراه هم به راه افتادیم.
🌌 حالا در تاریکی شب، جاده اربعین صفای دیگری پیدا کرده و نه تنها عطر کربلا که روشنایی حضور سیدالشهدا (علیهالسلام) را هم با تمام وجودم احساس میکردم.
🛣 از دور دروازهای فلزی با سقفی شیروانی مانند پیدا بود که مامان خدیجه میگفت از اینجا ورودی شهر کربلا آغاز میشود.
👥👥 هنوز فاصله زیادی تا دروازه مانده و جمعیت به حدی گسترده بود که از همینجا صفهای به هم فشردهای تشکیل شده و باز جمعیت زن و مرد از هم جدا شده بودند.
👁 دیگر مجید و آسید احمد را نمیدیدم و با مامان خدیجه و زینبسادات هم فاصله زیادی پیدا کرده بودم که مدام خودم را بین جمعیت میکشیدم تا حداقل مامان خدیجه را گم نکنم.
🚧 روبرویمان سالنهای جداگانهای برای بازرسی خانمها و آقایان تعبیه شده و به منظور جلوگیری از عملیاتهای تروریستی، ساک و کولهها را تفتیش میکردند.
👥👥 وارد سالن بانوان شده و در میان ازدحام زنانی که همه چادر مشکی به سر داشتند، دیگر نمیتوانستم مامان خدیجه و زینبسادات را پیدا کنم.
✋🏻چند باری هم صدایشان زدم، ولی در دل همهمه تعداد زیادی زن و کودک، جوابی نشنیدم.
🏻خانمی که مسئول بازرسی بود، وقتی دید کیف و ساکی ندارم، اجازه عبور داد و به سراغ نفر بعدی رفت.
👥👥 اختیار قدمهایم با خودم نبود و با فشار جمعیت از سالن خارج شدم و تا چند متر بعد از دروازه همچنان میان جمعیت انبوهی از زنان گرفتار شده و هر چه چشم میچرخاندم، مامان خدیجه و زینبسادات را نمیدیدم.
🏻بلاخره به هر زحمتی بود، خودم را از میان جمعیت به کناری کشیدم و دیگر از پیدا کردن مامان خدیجه و زینبسادات ناامید شده بودم که سراسیمه سرک میکشیدم تا مجید و آسید احمد را ببینم، ولی در تاریکی شب و زیر نور ضعیف چراغهای حاشیه خیابان، چیزی پیدا نبود که مثل بچهای که گم شده باشد، بغض کردم.
🏻با لبهایی که از ترسی کودکانه به لرزه افتاده باشد، فقط آیتالکرسی میخواندم تا زودتر مجید یا یکی از اعضای خانواده آسید احمد را ببینم و با چشمان هراسانم بین جمعیت میگشتم و هیچ کدام را نمیدیدم.
👥👥 حالا پهنای جمعیت بیشتر شده و به کنارهها هم رسیده بودند که دیگر نمیتوانستم سرِ جایم بایستم و سوار بر موج جمعیت، به هر سو کشیده میشدم.
🏻قدمهایم از فشار جمعیت بیاختیار رو به جلو میرفت و سرم مدام میچرخید تا مجیدم را ببینم. میدانستم الان سخت نگرانم شده و خانواده آسید احمد هم معطل پیدا کردنم، اذیت میشوند و این بیشتر ناراحتم میکرد.
⏳هر لحظه بیشتر از دروازه فاصله میگرفتم و در میان جمعیتی که هیچ کدامشان را نمیشناختم، بیشتر وحشت میکردم.
🏻حتی نمیدانستم باید کجا بروم، میترسیدم دنبال جمعیت حرکت کنم و مجید همینجا به انتظارم بماند و بدتر همدیگر را گم کنیم که از اینهمه بلاتکلیفی در این شب تاریک و این آشفتگی جمعیت، به گریه افتادم.
👌🏻حالا پس از روزها که چشمه اشکم خشک شده و پلکهایم دل به باریدن نمیدادند، گریهام گرفته و از خود بیخود شده بودم که با صدای بلند همسرم را صدا میزدم و از پشت پرده اشکم با پریشانی به دنبالش میگشتم.
🏻گاهی چند قدمی با ناامیدی و تردید به جلو میرفتم و باز میترسیدم مجید هنوز همانجا منتظرم مانده باشد که سراسیمه بر میگشتم. من جایی را در این شهر بلد نبودم و کسی را در میان جمعیت نمیشناختم که فقط مظلومانه گریه میکردم و با تمام وجود از خدا میخواستم تا کمکم کند.
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
🖌روحالله هنرمند بود. هم خطاطی میکرد هم طراحی و نقاشی.
بهش پیشنهاد داده بودند برای طراحی حرم کاظمین و سامرا برود.
✋اما روحالله قبول نکرد.
🌷میگفت: من تو سپاه و کارِ نظامی مفیدتر هستم تا جای دیگه...
🇮🇷✌ اعتقاد داشت راهِ سپاه، راهِ امام حسین(ع) است.
🌷 #شهید_مدافع_حرم_روح_الله_قربانی
🌐 @partoweshraq