eitaa logo
پاورقی
481 دنبال‌کننده
229 عکس
52 ویدیو
31 فایل
پاورقی حاوی یادداشت‌‌ها و نکات مهم آموزشی و پژوهشی در عرصه‌ی سیاستگذاری پژوهشی، مهارت‌های پژوهشی، مباحث اخلاقی فرهنگی و اجتماعی، اولویت‌های پژوهشی، معرفی کتب فاخر دینی، فلسفی و اخلاقی ▫️برای ارتباط با مدیر به شناسه زیر مراجعه کنید: ✅ @sadramah
مشاهده در ایتا
دانلود
📝محمدصدرا مازنی ⏺خاطره 💠امام زاده حبیب الله و درخت زیتون خمیده اش 🔻در فاصله حدود دو کیلومتری جاده اصلی شهرم آرامستانی قرار دارد که به خاطر مجاورت با مردی منسوب به امام موسی ابن جعفر(ع) به نام حبیب الله به 《امام زاده حبیب الله》 شهرت دارد. یک اختلاف ریزی هم بین مردم روستاهای اطراف سرش هست. اینکه مالکیتش با این شهر است یا آن روستا و ده. قبرستان است دیگر. اگر بشود به آن《مال》گفت؛ مال همه مان است. همه ی مردم روستاهای اطراف با قراری محتوم اینجا آرام می گیرند. مانند پدرانمان که از این مکان کیلومتری دورتر نخوابیدند. ما نیز همین جا چهره در نقاب خاک می کشیم‌. هزینه ای نیز برای یک و نیم متر زمین پرداخت نمی شود. بعد از صد و بیست سال برای همه هم جا هست. به قول لئو تولستوی مگر یک آدم چقدر زمین می خواهد؟ 🔻وقتی وارد  می شوی نواده موسی ابن جعفر(ع) در فاصله چهل پنجاه متری درب ورودی آرمیده است. مردم نیز به احترام حبیب خدا ابتدا به زیارتش می روند. دور ضریح نقره ای اش می گردند و فاتحه ای نثار می کنند. 🔻کنار درب ورودی آرامگاه حبیب درخت زیتونی با قدی خمیده قرار دارد.  تنه ی درخت خراشیده است. به یمن زخمه مردان و زنان(به قصد تبرک و شفا) بی قواره شده است. حدود دو متر دارد. خشک است این تنه؛ اما روح دارد؛  با شاخه ها و برگهای سبزش زنده است. محکم و استوار. درخت رو به قبله است گویی نجوایی با خدا دارد. به درب ورودی نیز خیره شده. انگار منتظر به پیشواز زائران ایستاده است. این درخت قد خمیده رنگ خاطره دارد برای من‌. از کودکی اینگونه اش دیدم. همه مردم شهرم اینچنینش دیدند و برای همه ی ما خاطره شده است. پدرانمان نیز به همین شرح و پدران پدرانمان نیز به همین شکل و شمایلش دیده اند. 🔻به نقل در آمده است که هشتصد سال منتظر بر در است. یادم می آید روایتی را که در کودکی شنیدم. مرد خفته در این مزار  کشته شده و این زیتون هم عصایش بود که بر زمین نهاد تا نشانی باشد. 🔻به خواب چوپانی که آن حوالی خفته بود در آمد.( به روایتی دیگر به خواب بانویی متدینه آمده است.) در خواب گفته شد منتظر کولاکی از دریا باشند که دو درب با خویش به ساحل می آورد. یکی برای بارگاه آینده ی او و دیگری بارگاه نواده ای دیگر از موسی ابن جعفر(ع) که در آرامگاه سفید چاه واقع در منطقه ی هزارجریب خفته است. از مادرم شنیدم که این خواب سه بار تکرار می شود. 🔻داستانی است که نقل شده است. باور این خواب شخصی است و اهمیت زیادی ندارد. اغلب مردم به ارادت نواده دختر رسول خدا(ص) زیارتش می کنند. اینکه این خواب نما مقرون به صحت است و دو درب آمده است و سرنوشتش چه شده یا عصای خشکیده چگونه سبز می شود و یا اساسا در کنار جنگل هیرکانی با درختهایی با قابلیت انواع و اقسام عصاهای مقاوم، چرا باید این سید اولاد پیغمبر از چوب زیتون عصا بسازد، نمی دانم و دانستنش از جنس فضل و زیاده است و چندان برایم مهم نیست. 🔻اگرچه عصا با چوب زیتون که در منطقه ما درختش قدمت طولانی ندارد هم کمی معجزه آسائی اش را تقویت می کند. ضمن اینکه ممکن است عصا به معنای مصطلحش نباشد؛ بلکه چوبی برای نشان گذاری منظور شده باشد. چه کار داریم به این کارها! وقتی قسمت است چیزی برای ما خاطره شود. با ما زندگی کند، عزیز شود و دوست داشته شود. 🔻امروز که به زیارت رفتم. زیتون خمیده را دیدم؛ سبز و پربار بود. @masaelepazuheshi
📝محمدصدرا مازنی 💠ذهنهای تک بعدی 🔻در مسیر بازگشت از محل کار به منزل رادیوی خودرو روشن بود. بعد از خبر ساعت۱۴ نظرات مردمی پخش می شد. مجری برنامه پیام دانشجویی را قرائت می کرد؛ می گفت برای تسویه حساب به دانشگاه مراجعه کرد، متصدی دانشگاه از او خواسته بود برای ابطال تمبر به ارزش هزار تومان به بانک مراجعه نماید و این یعنی ده هزار تومان بابت هزینه مراجعه به بانک را پرداخت کند. به عبارتی برای پرداخت ۱۰۰۰ تومان هزینه تمبر متحمل ۱۱۰۰۰ تومان شده بود. مبلغ یادشده قابل توجه نیست اما اقدام دانشگاه غیرقابل توجیه بود. دانشگاه کارتخوان نداشت. 🔻به یاد ماجرایی که مرحوم شریعتی در یکی از آثارش نقل کرده بود افتادم؛ آقایی برای پرداخت هزینه حمام، جمعه ها از تهران راهی قم می شد؛ هزینه حمام در تهران۲۰۰ریال و هزینه حمام در قم ۱۵۰ ریال بود. استدلالش این بود که نرخ حمامهای شهر قم ۵۰ ریال کمتر از نرخ حمامهای تهران است. البته برای هزینه رفت و برگشت از تهران به قم ۲۰۰ریال پرداخت می کرد. یعنی ۱۵۰ریال هزینه حمام به اضافه ۲۰۰ریال هزینه رفت و برگشت یعنی ۵۰ ریال صرفه جویی می کرد؛ ۱۵۰ریال ضرر می کرد. جالب اینکه زیربار این ضرر نمی رفت و مصر بود در قم هزینه کمتری برای حمام پرداخت می کند! 🔻حکایت متصدی دانشگاه چیز دیگری است؛ اما رفتارش در ضرر زدن به این دانشجو بی شباهت به مرد تهرانی نیست. اسف بارتر این که متصدی به شخصی دیگر ضرر مالی می زند. بیم سرایت کرونا را هم به این مراجعه زاید اضافه کنید. 🔻مرد تهرانی مکانیزم ذهنش تک بعدی و فاقد خلاقیت و روح فلسفی بود و متصدی دانشگاه[ یا خود دانشگاه] فاقد مدیریت کارآمد، اخلاق حرفه ای کارمندی و رعایت حقوق ارباب رجوع. @masaeleaklaqi
📝محمد صدرا مازنی 💠درباب کار و خشنودی 🔻در باب مشاهده و ادراک کتاب کم حجمی نوشته آلن دو باتن است که من ترجمه امیر امجد از انتشارات نیلا را در اختیار دارم. صبح امروز بخشی از کتاب را که با عنوان 《در باب کار و خشنودی》 است خواندم. 🔻اولین سطور این نوشته به شاخص ترین خصیصه ی یک محیط کار امروزی اشاره می کند که میانه و ارتباطی با رایانه و هدایت خودکار سیستم ها یا پدیده جهانی شدن ندارد، بلکه در این باور همه گیر نهفته است که کار باید شادمان سازد. 🔻در ادامه ادعا می شود: همه ی جوامع کار را درست در مرکز خود جای داده اند، با این همه جامعه ما(نویسنده متولد زوریخ سوئیس و ساکن بریتانیا است.) نخستین نمونه ای است که پیشنهاد کرد کار می تواند چیزی غیر از تنبیه یا ریاضت هم باشد. و بعد با این استدلال در جستجوی اثبات مدعای خویش است: این جامعه اولین جایی است که مطرح می سازد یک انسان عاقل ممکن است کار کردن را بر گزیند حتی اگر زیر فشار مالی یا مشکلاتی از این دست هم نباشد‌. 🔻فارغ از نوع استدلال و قوت آن نسبت به مدعا؛ که به گمانم ناتمام و با نوعی مغالطه همراه است؛ اما اصل اهمیت کار و امکان نگاهی متفاوت به کار و فرهنگ آن قابل توجه است. 🔻اینکه کار می تواند محلی امن و همراه با نشاط باشد، نه یک سخن جدید و جنس و کالایی غربی، بلکه ریشه در تعالیم دینی دارد. حتی می توان عبارت نخست آلن دوباتن را ترجمه گونه ای از روایت امیرالمومنین(ع) به شمار آورد، آنگاه که کار را بهترین تفریح می خواند. 🔻معنای لغوی تفریح فرح و خوشی و شادمانی کردن است. و در اصطلاح به اعمالی گفته می‌شود که توسط افراد در زمان فراغت انجام می‌گیرد و باعث بازگشت شخص به حال تعادل و طبیعی می‌شود. تفریح در واقع شامل آن دسته از فعالیت‌ها می‌شود که افراد آن‌ها را برای خودشان، برای شوخی، سرگرمی، برای بهبود خود یا برای اهدافی که خودشان تعیین می‌کرده‌اند انتخاب می‌کنند. نه به خاطر سود و منفعت‌ها یا اهدافی که جامعه برای ایشان تعیین می‌نماید. 🔻این نکته که تفریح نه برای منفعت که برای تفرج و سرگرمی است، و تطبیق آن با کلام مولی(ع) قابل توجه است. به روایت امیر المومنین(ع) کاری که برای منفعت و امرار معاش انجام می شود، می تواند با شادمانی و نشاط اجتماعی نیز همراه شود. 🔻درباره سیره و سلوک آن امیر(ع) نیز روایت می شود که حضرتش کار می کرد و نخلستانهایی آباد؛ اما محصولش برای نیازمندان بود و فقرا. 🔻بنابراین اولا؛ نکته ی آغازین کتاب یادشده صحیح است و من اضافه می کنم که کار می تواند نه حاشیه ی امنی برای باند بازی، رقابتهای ناسالم و رفتار کودکانه برای تخریب افراد، که محیطی سالم برای همدلی و همراه با نشاط و سرزندگی و تجدید قوا به شمار رود. ثانیا؛ محیط کار می تواند با هدف تولید و حل مسائل و مشکلات جامعه و البته امرار معاش و نه فرصتی برای تکاثر و انباشت سرمایه باشد. چنانکه نگارنده کتاب تاکید می ورزد انسان عاقل ممکن است کار کردن را بر گزیند حتی اگر زیر فشار مالی یا مشکلاتی از این دست هم نباشد‌. پ.ن: در صفحات نخستین کتاب سیاست شادکامی نوشته درک باک از قول دیوید کامرون نخست وزیر اسبق انگلیس آمده است: صرفا نباید در این باره فکر کنیم که که پول در جیب مردم گذاشتن چه حسنی دارد؛ بلکه در این باره نیز باید بیاندیشیم که قلب ملت را شاد کردن چه حسنی دارد. از این رو ادعای نویسنده ی کتاب درباره کشورش می تواند تقویت شود. @masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی 💠امام حسین(ع) و انسان‌های میان‌مایه 🔻تاریخ با سه گونه انسان‌ها مواجه بوده است: یک عده از آن‌ها شخصیت‌های فرومایه، پست و بی‌مقدار، با جنسی خراب. بی‌بوته‌هایی که غرور، لذت طلبی، جاه طلبی و خودخواهی را باهم جستجو می‌کنند. این نوع انسان‌ها منشاء بیشترین ظلم و فساد در جامعه هستند. 🔻دسته دوم پرمایگانی که به خودشان اهمیت می‌دهند، بزرگ منشان و انسان‌های اصیلی که به آخرتشان توجه می‌کنند؛ در هرکاری متوجه عواقب اعمال‌شان هستند، عقل معاش دارند، در عین حال از اموال خویش انفاق می کنند، دیگران برایشان مهم‌اند، وَيُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَه: دیگران را بر خودشان مقدم می‌دارند؛ اگرچه خودشان نیازمندند. در مقابل ظلم و فساد سکوت نمی‌کنند؛ هرچند به قیمت جان‌شان تمام شود. تاریخ نمونه‌های فراوانی از این نوع دارد که حسین(ع) و یاران شهیدش خورشید عالم تاب این گروه به شمار می‌روند. 🔻اما دسته سوم انسان‌های میان مایه‌اند؛ متوسط‌‌ الحالند. میان‌مایه به انسانی گفته می‌شود که میل دارد اخلاقی زندگی کند؛ زندگی عادلانه را دوست دارد، زندگی اخلاقی را ترجیح می‌دهد؛ اما اگر شرایط مهیا نباشد میانمایگی‌اش سبب می‌شود برآوردن نیازهای خود را بر ارزش‌ها و هنجارهای اخلاقی برتری دهد. میان‌مایه برای آزادی، عدالت و انصاف هزینه نمی‌کند. میانمایگی تناقض است و میان‌مایه با باورهایی متناقض زندگی می‌کند. اینجور آدما منفعلند و در همه لایه‌ها و صنوف جامعه هم پیدا می‌شوند. 🔻اغلب آدمیان نه پست مایه‌گانی هستند که فرومایگی و رذالت‌های اخلاقی را راهبری کنند و نه پرمایه‌اند که خود و منافع خود را فدای ارزش‌های اخلاقی نمایند؛ بلکه عمدتاً اشخاصی هستند میانمایه! متوسط و متوسط الحال. 🔻از نظر من میانمایگان از فرومایگان هم خطرناکترند؛ فرومایگان و انسانهای رذل شناسنامه دارند؛ رو هستند؛ دیده می‌شوند؛ اما میانمایگان که رقمشان کم نیست همواره معترضان خاموش و ساکتی بودند که ترس و هراسشان از ستاندن حق موجب سلطه حاکمان فاسد شده است. اینان منافقانه زندگی می‌کنند، مجیزگویانی هستند که با نفاق و دورویی و ترس قدرت روزگار می‌گذرانند. 🔻این افراد حتی به امام حسین(ع) هم رحم نمی کنند. با نامه و مکاتبه از او می خواهند به کوفه بیاید؛ برای امام به رقم هجده هزار نامه ی دعوت می‌نویسند؛ اما رقم چند هزارنفری طایفه هانی مرعوب حیلۀ رسانه‌ای عدد50نفری ابن زیاد می‌شوند؛ مسلم را تنها می‌گذارند، عهد خویش را می‌شکنند و به سپاه عمر سعد می‌پیوندند. عاشورا از یک منظر محصول همراهی میانمایگان با فرومایگان است. 🔻ما از کدامین دسته و گروهیم؟ متملق و میانمایه؟ یا فرومایه؟ یا پرمایه و بزرگ؟ در زندگی حق خواه و منصف و پرمایه باشیم نه میانمایه و فرومایه. @masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی 💠اربعین عشق 🔻اولین باری که به سفرزیارت کربلا رفتم سال80 بود. اواسط خردادماه. هنوز سایه شوم حزب بعث با رئیس‌جمهور جانی‌اش برسر مردم عراق سنگینی می‌کرد؛ در ایران تب و تاب رقابت انتخابات ریاست جمهوری بود. زمان اخذ رأی به گمانم نجف بودم و خبر انتخاب مجدد نامزد پیروز را آنجا شنیدم. 🔻نمی‌دانم چگونه به این سفر دعوت شدم. اما تا قبل در رؤیایش هم نمی‌دیدم. مردم کشورم سال‌های طولانی با درب بسته مواجه بودند. «زیارت کربلا نصیب ما بگردان» زینت دعا و تعقیبات نمازهای جماعت و مراسم صبحگاه مدارس و سربازخانه‌ها بود. همه با عمق جانشان آن را طلب می‌کردند. نشان به آن نشان که بعد از بازشدن راه کربلا مردم از هر امکانی برای رفتن به زیارت استفاده می‌کردند. اولین اربعین بعد از تغییر شرایط عراق و اربعین‌های پس از آن شور و اشتیاق مردم برای زیارت امام حسین(ع) دیدنی‌تر و حماسی‌تر شد. 🔻خلاصه اینکه اولین سفر برایم یک هدیه‌ی ارزشمند الهی بود. با جمعی از مردم شهرستان گنبد کاووس رفتم. به عنوان روحانی کاروان. کاروانی با سه اتوبوس. از اقشار مختلف بودند؛ کشاورز، کاسب، معلم، کارمند، دانشجو و طلبه و من بیشتر همراه و روحانی اتوبوسی بودم که خودم در آن حضور داشتم. تقریباً مسئولیتی نسبت به دو اتوبوس دیگر نداشتم. و البته گاهی نیز مراسمی با حضور همۀ نفرات کاروان برگزار می‌کردم. خط پایان این سفر زیارت حضرت زینب(س) بود. سفر به سوریه تداعی سفر کاروان اسرای کربلا به شام بود. 🔻این سفر اصطلاحاً زمینی- هوایی بود. یعنی با اتوبوس به کشور عراق و زیارت عتبات عالیات رفتیم و از آنجا به سوریه و پس از زیارت حضرت زینب(س) از طریق خطوط هوایی به ایران برگشتیم. یادم می‌آید یکی از زائرین در آستانه حرم اباعبدالله خواسته بود روضه‌ی حضرت علی اصغر را بخوانم من بی اختیار به یاد شعری افتادم از فریدون مشیری. پیشتر با صدای محمد رضا شجریان شنیده بودمش. شعری که برای فیلم علی حاتمی خوانده بود. فیلم دلشدگان. این تنها باری بود که مرحوم شجریان برای فیلمی در مقام خواننده ظاهر شد و گویا او به شرطی حاضر شد که صدایش روی تصاویر بیاید که شکل لب‌‌خوانی توسط “اهرخان” (امین تارخ) را پیدا نکند. من به رغم میلم به دیدن دلشدگان اما هرگز فرصت نکردم آن را ببینم. 🔻دو بیت اولش از حافظ بود آن را در دستگاه همایون (گوشه شوشتری) خوانده بود. پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب/ تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم. دیده بخت به افسانه او شد در خواب/ کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم و بعد شعری از فریدون مشیری را خواند. دو بیت بود که من بی اختیار بیت دومش را خواندم: ای آفتاب آهسته نِه پا در حریم یار من/ ترسم صدای پای تو خواب است و بیدارش کند. 🔻به تیغ آفتاب اشارتم بود که آهسته و آرام و نوازش گونه بر سر و صورت کودک شش ماهه قدم بگذارد. کودکی که گویی با لالایی مادر به خواب آرمیده بود. به خیالم شاعر این شعر را برای خردسال کربلا سروده بود. اما من چگونه می‌توانستم این بیت شعر را بخوانم؟ ماجرای کودک فراتر از صدای پای آفتاب بود. گرمای خورشید در مقابل تیر حرمله به نسیم شبیه‌تر بود. آفتاب اگر تیغ تیرحرمله را پیش بینی می‌کرد آن روز طلوع نمی‌کرد. 🔻نبودن خانواده در این سفر برایم انگار چیزی را کم داشت. بعدها فراوان موقعیت سفر داشتم؛ اما نمی‌توانستیم با هم به این سفر برویم. تنها نیز نمی‌خواستم بروم. به خاطر شرایط ناامن عراق همسرم نیز نتوانست این سفر را تجربه کند چه با من و چه بدون حضورم. 🔻به تدریج سفر اربعین رونق گرفت؛ دوستان و همکارانم هرساله میهمان ضیافت اربعین بودند و من همواره مسافر جامانده این سفر. عقده‌ای شده بود برایم این سفر. یک سال درس، سالی دیگرکار و دو سال پیاپی بیماری و جراحی‌ام امکان سفر را از من گرفته بود. هرسال به سال بعد حواله می‌شد. تا سال قبل(اربعین1441ه.ق). من در دفتر کارم بودم. حوالی ظهر آقای اخلاقی همکار ارجمندم که بسیار دوستش دارم به سراغم آمد. برای خدا حافظی و حلالیت طلبی آمده بود. گفتم کجا؟ گفت: کربلا و پیاده‌روی اربعین. از سرو وضعش معلوم بود که همان زمان عزم سفر کرده است. نمی‌دانم زمانش را از او پرسیدم یا نه و این‌که با چه وسیله‌ای تصمیم دارد این مسافت را طی کند. گفتم من هم خواهم آمد! گفت: یا علی. به همین سادگی. راهی منزل شدم. نماز ظهر را خواندم و ساکم را برداشتم و به سمت ترمینال راه‌ افتادم. کوتاه بود این سفر. اما عالی و معنوی بود. اربعین عشق بود. با همراهی نازنین که معاشرت با او برایم موهبت و هدیه اربعین بود. @masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی 💠پیشنهاد عنوان پژوهشی: پیامدهای اخلاقی مجرم‌گردانی 🔻روزهای اخیر ویدئویی در شبکه های پیام رسانی فضای مجازی منتشر شده است که در آن تعدادی مجرم در خیابان‌های شهر گردانده می‌شوند. ماموران آنها را کتک می‌زنند و با عباراتی مانند غلط کردم، ...خوردم و امثال اینها تحقیر می‌شوند. در مواردی نیز با گردن‌بندی از آفتابه و یا پوششی از لباس زنانه خفیف می‌شوند. 🔻اینکه جرم این افراد چه بوده است، مهم است. اما اینکه قاضی با چه استنادی چنین حکمی صادر کرده است و همچنین آیا در صدور احکام حقوقی در این مورد و نظایر آن به آثار و پیامدهای آن توجه می‌شود یا خیر، بحث قابل توجه دیگری است. مخصوصاً که این‌چنین موضوعاتی ابعاد چندوجهی داشته و مسأله‌ای میان‌رشته‌ای است و علاوه بر تسلط فقهی و حقوقی نیاز به اشراف روانشناختی، جامعه‌شناختی و اخلاقی قاضی دارد و نمی‌توان بدون بررسی ابعاد دقیق و پیامدهای آن حکم صادر کرد. 🔻طلاب و دانشجویانی که در حوزه مباحث فلسفه اخلاق مطالعه می کنند می‌توانند از نگاه اخلاقی آن را تحلیل نمایند. این موضوع قابلیت بررسی فقهی نیز دارد. ضمن اینکه این بحث را می توان از بعد روانشناختی و جامعه شناختی و فرهنگی بررسی کرد. 🔻برخی از مباحث پیشنهادی تحقیق یادشده: 1. مفاهیمی چون اتهام اخلاقی، جرم اخلاقی، اراذل و اوباش روشن شود. 2. نوع جرم و حکم آن تبیین گردد. 3. دیدگاه‌های موافق و مخالف تحلیل و ارزیابی شود. 4. آیات و روایات مرتبط با کرامت انسانی و نسبت آن با موضوع بحث بررسی شود. 5. مبانی حقوقی، فقهی و اخلاقی مجرم‌گردانی تبیین شود. 6. با توجه به ممنوعیت شکنجه در شرع اسلام نسبت آن با شکنجه بررسی شود. 7. شرایط زمانی مجرم‌گردانی(وضعیت کرونا و تجمع غیرمنتظرۀ مردم که خود باعث شیوع بیماری می‌شود.) تحلیل شود. 8. با توجه به عدم امکان جلوگیری از تصویر برداری و انتشار عمومی آن صدور چنین احکامی چه توجیهی دارد؟ توضیح اینکه: با فرض اینکه اصل مجرم گردانی توجیه حقوقی داشته باشد، آیا تحقیر آن در حد مردم یک یا چند کوچه و خیابان و شهر مد نظر است یا اینکه خفیف کردنشان در بین عموم مردم نیز بی اشکال است؟ البته این بررسی باید با توجه به انتشار جرم این دسته از افراد در بین عموم جامعه انجام شود. (از قرار اطلاع این مجرمین با قمه و شمشیر و عربده کشی اقدام به رعب و وحشت بین مردم کرده و موجب سلب آرامش عموم شده بودند). 9. به پیامدهای بین‌المللی احتمالی مخدوش کردن اعتبار حکومت اسلامی توجه شود. پ.ن: گفتنی است عنوان پیشنهادی به پیامدهای موضوع مجرم گردانی می پردازد و برسی آثار مثبت آن بحث دیگری است که در ضمن موضوع مستقل و یا به صورت تلفیقی با عنوان: 《آثار و پیامدهای اخلاقی مجرم گردانی》 بحث شود @masaelepazuheshi
توضیحات حجت الاسلام رضافخاری درباره موضوع پیشنهادی👇 با سلام. ✍مجرم گردانی از جنس موضوعات کلی مانند شرب خمر، زنا و ... که حکم کلی داشته باشد نیست؛ بلکه از جنس موضوعات تابع شرایط زمان و مکان است که حکم کلی بر آن بار نمی شود؛ مانند ضرب یتیم که بستگی دارد با چه انگیزه ای و به چه دلیلی صورت گرفته است. 💢مجرم گردانی فی نفسه می تواند هم خوب باشد و هم بد باشد؛ اما این شرایط است که تعیین کننده است. 🌲به نظر بنده، قبل از انجام کار تحقیقاتی در این زمینه، باید به دلایل و چرایی انجام آن توسط انجام دهندگان در شرایط کنونی پرداخت؛ سپس آثار و پیامدها و ثمرات آن را بررسی کرد؛ که آیا منتج به نتیجه شده است یا نه؟
📝محمدصدرا مازنی 💠کتاب بَس!(1) 🔻سال شصت و هشت یا شصت و نه بود. به گمانم طلبه پایه دو یا سه بودم. مانند همۀ هم‌درس‌هایم در سال‌های نخستین طلبگی کنجکاو بودم و به اصطلاح در عالم حیرت زندگی می‌کردم. همه چیز در دنیای علم برایم تازه می‌نمود. مانند کودک در سال‌های آغازین زندگی که دیدن و چشیدن و گوش کردن هرچیز تازه برایش جالب و گاه عجیب می‌نماید. انسان فیلسوف متولد می‌شود؛ اما زندگی او را به بی‌تفاوتی و گاهی انکار و نهایت پذیرش «جهل» عادت می‌دهد. 🔻من نیز تجربه ی زندگی جدید را دوست داشتم و تلاش می‌کردم با دنیای نوینم بهتر ارتباط بر قرار کنم( اگرچه به دلیل رشد در خانواده‌ای که چهار برادر قبل از خودم که اهل علم و مطالعه بودند تا حدود زیادی ظواهر دنیای جدید را می‌شناختم و کم و بیش با این فضا بیگانه نبودم.) رفتن به کتاب‌خانه و کتاب فروشی و تهیه کتاب و تدارک کتاب‌خانه شخصی هم جزئی از تفریحات من به حساب می‌آمد. با داشتن کتاب‌خانه شخصی احساس خوبی ‌داشتم. احساس می‌کردم دارم برای خودم کسی می‌شوم. برادر ارشدم بهترین الگوی ما در زندگی طلبگی بود. روی کتاب‌هایش مهری خورده بود بیضی شکل که داخل کادر بالایش نوشته شده بود دانشجوی مکتب جعفری و در کادر زیرین اسمش حک شده بود. این را دوست داشتم. طلبه‌های هم سن و سالم عمدتاً مهر کتابخانه شخصی داشتند؛ اما هیچ‌وقت برای خودم مهری اینچنین تدارک نکردم. اراده‌ای برای تهیه آن نداشتم. گویی داشتن مهر هم شأن و منزلتی می‌خواست که من آن را در خودم نمی‌دیدم. . ادامه دارد @masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی 💠کتاب بس! (۲) 🔻مرحوم علی شریعتی برایم آشنا بود. برادر شهیدم علی اکبر آثار ایشان را تهیه کرده و خوانده بود. فلسفه اسلامی و فلسفه غرب را می شناخت. نخبه بود؛ با استعداد و حافظه‌ای ستودنی.کتاب‌های شریعتی را مانند سایر کتاب‌ها نظیر آثار مرحوم محمدتقی جعفری با مشما جلد می‌کرد. پشت جلد را با تصاویر دانشمندان و فیلسوفان که از نشریات آن زمان جمع می‌کرد، می‌پوشاند. اقبال را هم دوست داشت. در آلبوم شخصی‌اش که هنوز در خانه مادری است علاوه بر عکس‌های شخصی، چند تصویر به چشم می‌خورد؛ عکسی از جوانی‌های مقام معظم رهبری، مرحوم هاشمی رفسنجانی، شهید مصطفی چمران، مرحوم فخرالدین حجازی، علی شریعتی و چند تن دیگر. اکنون همان کتاب‌ها با همان جلدها و با همان تصاویر که در کتابخانه‌های شخصی خانوادگی منتشر شده است موجود است. بیشتر فلسفه می‌خواند. خب من اینها را دیده بودم. گاهی هم تورقشان کردم. 🔻اما اینک به عنوان یک طلبه‌ای که تشخصی دارد و در جستجوی دانستن است و می‌خواهد در جهانی با رسالتی تازه سیر کند احساس کردم خوب است کتاب‌هایش را بخوانم. به دلیل روحیه مشورت پذیری که تاکنون نیز از من جدا نشده و کمتر از آن ضرر کردم به سراغ یکی از اساتیدی رفتم که به تمام معنی می‌پسندیدمش. عالم بود و شخصیتی کاریزما داشت. نامش حاج آقای طالبی بود. سابقۀ مبارزاتی قبل از انقلاب هم داشت. اغلب ایشان را با اسم حاج آقای وحدت می‌شناختیم. بین طلبه‌ها شایع بود که به دلیل تحت تعقیب بودن توسط عوامل ساواک و شرایط شدید امنیتی قبل از انقلاب چند اسم داشت. خلاصه اینکه از ایشان راهنمایی خواستم. به من گفت خواندن کتاب‌های ایشان برای شما زود است. و بعد پیشنهاد کرده بود که برای شروع از کتاب‌های مرحوم مرتضی مطهری شروع کنیم. 🔻من به حرفش گوش سپردم و تا چند سال به سراغ آثار دکتر نرفتم. بعدها برایم هم فهم نوشته‌های ایشان آسان‌تر شد و هم هضم برخی از نگاه‌های متفاوت و همینطور امکان تحلیل نظرات و نقدشان. ادامه دارد @masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی 💠 کتاب بس!(۳) 🔻عصر سه شنبه ای که گذشت مشغول ضبط درسی در باب آداب و روش نقد بودم. به پیشنهاد فرزندم که اهل کتاب و مطالعه است، به کتاب فروشی دنیای کتاب رفتم. دانشجوی مهندسی پزشکی است و ذوق هنری‌اش بر رشته‌ دانشگاهی اش می چربد. 🔻مشغول سفارش کتاب بودم که با آقایان قوامی و مولانا که با عشق و علاقه مجموعه‌ی دنیای کتاب را راه اندازی و اداره می‌کنند مواجه شدم. 🔻باب گپ و گفت با این دو بزرگوار باز شد. موضوع بحث کتاب بود. صحبت آثار ممنوعه شد به یاد سالهای نخستین طلبگی افتادم و ماجرای مشورت با استادم و کسب اجازه برای خواندن آثار مرحوم شریعتی( که در یادداشت کتاب بس۲ به آن اشاره شد). برای این دو عزیز و برادر ارجمند دیگری که در جمع حضور داشت نقل کردم و گفتم می‌تواند یکی از دلایل عدم انتشار برخی از کتب و در دسترس عموم نبودن اینگونه آثار همین باشد که همه‌گان با هر رده سنی امکان هضم همه نوع کتاب را ندارند. و البته خیلی زود خودم به سستی این استدلال پی بردم. مگر سایر کتاب‌های در دسترس مناسب همه رده های سنی است؟ کتاب به کنار، گوشی‌های هوشمند و فضای مجازی چطور؟(انفعال دستگاه تصمیم گیری کشور درباره فضای مجازی و اختلاف شدیدِ دولتمردان در مواجهه با آن هم خانواده ها را سردرگم کرده است.) خلاصه اینکه فناوری های جدید مرزها را درهم شکسته است. اگر چه می توان جلوی انتشار کاغذی کتاب را گرفت اما ممنوع ترین کتابها را می توان بی دردسر از طریق اینترنت به دست آورد. 🔻کتاب بس، نه صرفا برای کتاب که برای کار، معاشرت، دیدن فیلم، پرسه در فضای مجازی و مانند آنها است. وقتی کتاب یا چیزی دیگر روح ما را می خراشد، بهتر است آن را بر زمین بگذاریم. ادامه دارد. @masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی 💠کتاب بس! (۴) 🔻هفته ی گذشته در جمع تعدادی از نخبه گان نویسندگی حوزه شنونده مطالبشان بودم. همه نگران وضعیت فرهنگ و آیین جوانان بودند و درباره چالش‌های نوپدید فرا روی جوانان هشدار می‌دادند. سلاح‌های ما کهنه شده است. جوان‌های ما در حیرتی از گفتارها و کردارهای متناقض گرفتار شده اند. قلم‌های ما سست شده است و سینمای ما سرگرم فیلم های سطحی و بی محتوا است. ما نتوانستیم هنر را به ستایش سوژه‌های ناب علی حاتمی و ابراهیم حاتمی کیا بخوانیم. این هنرمندان لشکریانی بی فرمانده شده اند. در عرصه نوشتن نیز همین وضع را داریم. تمام زحمات اهل ادب و هنر در بی‌هنری اهل سیاست هدر می رود. 🔻حدود پنج شش سال قبل یادداشتی نوشتم با عنوان «کتاب بَس» آن را به پیشنهاد چند تن از دانشجویان تهیه کرده بودم. اهدافی داشت: سفارش به بهداشت مطالعه و تفکر و نخواندن کتاب‌های آسیب‌زا و داشتن سیر مطالعاتی تحت نظارت یک نفر که اشراف و احاطه علمی دارد. اینک اما چه بنویسم؟ کتاب بس جواب نمی‌دهد. کتابی خوانده نمی‌شود که بگوییم نخوانند! با این غول فضای مجازی و دنیای درن دشت و البته سطحی‌اش، دیگر فرصتی برای عمیق‌خوانی نمانده. کتاب را کسی می‌خواند که به آن احساس نیاز کند با فضای مجازی دیگر چنین نیازی احساس نمی شود. انسان امروز توئیتی شده و خواندن را در آکادمی و دانشگاه و آنهم دریافت مدرک، با پیچاندنهایی برای فرار از درس و بحث محدود کرده است. چه باید کرد؟ تمام. @masaelepazuheshi
♦️ دستور ویژه رییس قوه‌قضاییه برای برخورد با بازپرس و مامورین تحقیرکننده مجرمان: تعرض به متهم ولو اوباش قطعا مجاز نیست 🔹 طبق اعلام مرکز رسانه قوه قضاییه، در ماجرای اوباش گردانی اخیر، آیت الله رییسی ازهمان لحظات اولیه اطلاع، به دادستان تهران دستور داده است در خصوص مصادیق تعدی از قانون و نقض حقوق شهروندی، با متخلفین اعم از بازپرس و یا مامورین برخورد شود. رییس قوه قضاییه ضمن تاکید بر برخورد قاطع و بی امان با اراذل و اوباش، حکم به تشهیر را صرفا در صلاحیت دادگاه و آنهم در چارچوب قوانین و مقرارت می‌داند که تعرض به متهم ولو اوباش قطعا مجاز نیست جزئیات در 👇👇 entekhab.ir/002Qjv 🆔 @Entekhab_ir
📝محمد صدرا مازنی 💠هم‌دیگر را قضاوت کنیم؛ داوری نسنجیده ممنوع! 🔻۱. در کنار دغدغه های کاری و علمی زمانی را با همسر و فرزندانم به گفتگو می‌نشینیم؛ اگرچه این مهم همیشگی نیست؛ اما کمش هم خوب و مفید است. گاهی با هم فیلم می‌بینیم و درباره‌ شخصیت‌ها یا سبک و فرم و محتوای فیلم صحبت می‌کنیم. گاهی گزیده‌ای از یک کتاب را به معرض گفتگو و نقد می‌گذاریم و خلاصه از هر دری گپ‌وگفت داریم. تعطیلات هفته گذشته با دخترم درباره یکی از شخصیت های فرهنگی صحبت می‌کردم. من که نظرات متضاد دو دسته مقابل هم(که یکی تحت تأثیر 《شیدایی》 آن شخصیت اغراق می کرد و دیگری متأثر از 《نفرت》 تخصصش را نیز نادیده انگاشته بود) را مرور می‌کردم و البته به دنبال موضع گیری سنجشگرانه بودم، اما او تلاش داشت تا از قضاوت درباره‌اش بپرهیزد. من ایتدا گمان کردم متاثر از کلیشه ی《هم دیگر را قضاوت نکنیم》 از داوری پرهیز می کند، اما زود فهمیدم که شواهد استدلال له یا علیه آن شخصیت را کافی نمی داند‌. اقدام او را ستودم زیرا دلیلش «معیار» بود. می‌گفت شناختش نسبت به این شخصیت ناچیز است و مطالبی هم که از این و آن نقل کرده بودم قابل اعتماد نیست. 🔻۲. ویدئویی از استاد شفیعی کدکنی که شعرها و سبک شعری اش را دوست دارم، منتشر شده است که از او خواسته شد دربارۀ مرحوم شجریان نظر بدهد، او چنین گفت: «حق و حد خودم نمی‌دانم درباره استاد شجریان صحبت کنم، چون من در موسیقی شنونده مبتدی و بی‌فرهنگی هستم و شجریان در موسیقی، جایگاه حافظ در شعر را دارد.» 《معیار》 او هم متواضعانه و درس آموز بود. 🔻۳. استادی داشتم که حاشیه ملاعبدالله در منطق و اصول فقه و بخشی از تفسیر قران حکیم را نزد او آموختم، هنوز طنین صدایش را در گوشم فراموش نمی‌کنم؛ آنگاه که آیات نخست سوره دهر را تلاوت می‌کرد: هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا. به غایت باسواد و پرجذبه بود. هرگز ادعایی نداشت؛ اما هیبت و هیمنه‌ای داشت میان ما طلبه‌ها، شخصیت علمی‌اش تا حدودی برای ما شناخته شده بود. درباره‌ی مقام معنوی‌اش چیزهای غلو آمیز می‌شنیدیم. ساده ترینشان اینکه حیوانات اهلی و وحوش رام اویند، نمی دانم آیا درباره مواجهه اش با شیر و ببر و گرگ افسانه ای ساخته بودند یا خیر، اما می گفتند گربه‌هایی که از چند متری ما طلبه‌های پر شور و شر و کم سن و سال فرار را برقرار ترجیح می‌دادند و احساس امنیت نمی کردند، با او اما همراه می‌شدند و با عبایش بازی می‌کردند. یا گنجشک‌های با هوش و با احتیاطی که مشغول نوک زدن به دانه‌ها و ریزه‌های نان بودند و با یک صدای ضعیفی پرواز می‌کردند، از او نمی‌گریختند و رفت و آمدش را مخل امنیت نمی دانستند. از ارتباط او با عوالم غیب که الا ماشاءالله صحبت می‌شد. او هرگز خویش را آنگونه نمی‌نمود، اما نزد شاگردانش با مبالغه توصیف می‌شد. گویا شاگردانش می‌خواستند او را اینگونه و شاید بالاتر از آنچه هست ببینند. من هم از این نوع تلقی دربارۀ استاد تأثیر گرفته بودم. ممکن است متاثر از همین نوع تلقی بود که وقتی مقاله‌ای که بیشتر صبغه اعتقادی و کلامی داشت را نزد او بردم تا راهنمایی کند و نظر بدهد. زمانی که هرگز از کسی نمی‌دانم و بلد نیستم را نشنیده بودم. او به من گفت: در حوزه کلام تخصص ندارد. دهانم باز شده بود. مگر می‌شد استادی با چنین مقام علمی و معنوی بگوید نمی داند و یا نتواند به من کمک کند؟ شاید در بادی امر کمی ناراحت شده بودم؛ اما خیلی زود فهمیدم که او بهترین پاسخ را به من داد. اگر چه می‌توانست به گونه ای دیگر به اصطلاح مرا سربدواند؛ اما صریح گفت که در آن حوزه تخصص ندارد. پاسخ او هم پاسخی《معیار》 بود. 🔻۴. هنرمندی را می‌شناسم که نقاشی‌های انتزاعی‌اش معروف است. اما به دلیل خطای سیاسی مورد انتقاد جدی واقع شد. نقد عمل سیاسی‌اش منطقی به نظر می‌رسید؛ اما اثر هنری‌اش هجو شد. رفتار مغالطه آمیزی که فراوان از ما سر می زند. سخن پایانی: قضاوت صرفاً یک حرفه نیست که عده‌ای به خاطرش دستمزد می‌گیرند. حتی اگر روزی صدبار بگوییم همدیگر را قضاوت نکیم، اما فراوان مرتکبش می‌شویم. روزی چندین بار در 《موقعیت داوری》 قرار می‌گیریم و دیگران را قضاوت می کنیم. رفتارشان را، حرفهایشان و عملکردشان. افکار و ذهنیات ما همواره در حال بررسی و آماده شدن برای داوری هستند. درباره بسیاری از حیطه‌ها ممکن است چیزی ندانیم. بدون لکنت بگوییم که در آن حوزه تخصص نداریم. 《بلد نیستم 》و 《نمی‌دانم》 را تمرین کنیم. و در مواقعی که ناگزیر از داوری هستیم. از آن نگریزیم. قضاوت بد نیست؛ پیش داوری ناپسند است. از نگاه غیر منصفانه به اشخاص بپرهیزیم. در قضاوت خویش اصول و معیارهای اخلاقی را رعایت کنیم. شواهد کافی برای داوری خویش داشته باشیم. جوانب مختلف را بسنجیم و از شتاب بپرهیزیم. قبل از داوری نسبت به صحت خبر مطمئن شویم. @masaelepazuheshi
نقد جناب مستطاب آقای زیبایی درباره یادداشت کتاب بس را ضمن تشکر از ایشان می خوانیم: کتاب باز سلام تشکر از طرح مباحث به روز و مسئله محور شما یک نکته ای درباره بحث کتاب بس داشتم با شما به اشتراک خواهم گذاشت، با توجه به این الان کتاب کلن به حاشیه رانده شده و در غربت به سر می برد، تعبیر کتاب بس که باری منفی دارد، مثل آخرین میخ بر تابوت کتاب و مطالعه است، گذشته از آن، کتاب بس راه چاره به نظر نمی آید بلکه واکنشی موقتی است، چون با زمین گذاشتن کتاب مشکلات که حل نمی شوند، مسایل همچنان باقی و چشم انتظار پاسخ اند و شخص را به حرکت وا می دارند که به دنبال پاسخ و درمان باشد، حال اگر کتاب را بر زمین بگذارد باید مسیرهای دیگری برود که ناشناخته و شاید نامطمئن ترند، ناگفته نماند، این استدلال همان استدلال شما درباره ممنوع کردن کتب ممنوعه است، بر این اساس به نظر می رسد، کتاب همان است که باید گفت، هم بیماری از توست و هم درمان ز تو، بنابراین به جای کتاب بس باید گفت کتاب باز اما در این میانه به کسانی مانند پزشک عمومی نیاز است که به مراجعه شود تا تشخیص دهد باید به کدام متخصص مراجعه کنیم، که البته همین واسطه هم می تواند از جنس کتاب باشد یعنی کتابهایی چاپ شود که راهنمایی کند هر کس برای رسیدن به پاسخ مناسبش باید به کدام کتابها مراجعه، ممنون و پوزش از درازی سخن
توضیح درباره یادداشت‌های کتاب بَس در این باره که نُرم مطالعه در کشور ما رضایت بخش نیست و اینکه توسعه‌یافتگی و عقب‌ماندگی یک جامعه با معیار میزان مطالعه مردمش قابل تشخیص است، فراوان شنیدیم و فعلاً نیز قصد ندارم در این‌باره بنویسم. اما یادداشت کتاب بَس نه توصیه به کتاب نخواندن؛ بلکه توجه دادن به بهداشت مطالعه است. جراکه خواندن کتاب نامناسب مانند دیدن فیلم‌های مبتذل است والبته می‌پذیرم که از سطور آخر یادداشت کمی انفعال فهم می‌شود که البته ناشی از نوعی دلگیری از این وضع آشفته‌ی فرهنگی است. در موقعیتی خسته کننده قرار گرفتیم. واقعاً نمی‌دانیم این درد را باید به که بگوییم و این غم را به کجا ببریم! اگرچه من با انتخاب کتاب بس به نوعی از ترفند ژورنالیستی برای توجه دادن و خواندن یادداشت استفاده کردم و هدفم ایجاد رغبت به پرشدن کتاب‌فروشی (بجای ازدحام در فروشگاه‌های پوشاک و لوازم آرایش و فست‌فودها ) بود. در عین حال با دوست عزیزم جناب آقای زیبایی هم‌داستانم که باید برای رغبت مردم به کتاب خواندن از عبارات فخیم‌تر و مناسب‌تر استفاده کنیم. با این اوصاف وقتی کتاب‌خوان یا کتاب‌بازی مانند ایشان عنوان کتاب بس را نامناسب می‌داند جز تسلیم چاره‌ای دیگر ندارم. عنوان پیشنهادی ایشان یعنی کتاب باز عنوان زیباتری است و از این نقد هشدارگونه صمیمانه قدردانی می‌کنم.
جناب جت الاسلام والمسلمین اسفندیار که از نویسندگان حوزوی است توضیحی درباره نوشته کتاب بس نوشته اند که تقدیم خوانندگان می شود. سلام و خدا قوت اخیرا در یکی از نوشته هایم از عبارت «جهان‌کتاب» استفاده کرده ام مثل جهان‌شهر؛ به نظر می رسد در به کارگیری واژه ها برای کتابخوان کردن مردم، باید به دربرگیری مخاطبانی آن هم فکر کرد. و ما با جهان‌کتاب رو به رو هستیم؛ هم با افزایش عجیب و بی سابقه بازار نشر(مجازی و حقیقی) رو به روییم و هم با تنوع فکری، سلیقه ای و سبک های زندگی آدم های این جهان. کتاب‌باز در تطبیق با زبان و فرهنگ عمومی واژه خوبی شاید نباشه اساسا «بازی»، تأمل و تفکر نمی آورد بازی از نظر علمی را نمی گویم و این واژه بیشتر تداعی کننده سرگرمی و یا اعتیاد به کاری است مثل هوس باز، ماشین باز، بندباز (جالبه درباره بندباز تعبیر قشنگی خونده بودم «آن که حاضر است گردنش بشکند اما شکمش سیر شود» ) کتاب باید هوشمندانه انتخاب شود و خوانده
توضیح جناب حجت الاسلام والمسلمین مهدوی سردبیر محترم کانال مناهج درباره یادداشت کتاب بس: عرض سلام و احترام خدا قوت 🔹 درباره کتابخوانی، مباحث و دغدغه خوبی از سوی حضرتعالی و سایر بزرگوارانی که ابراز نظر کردند مطرح شده است. در مورد ترغیب به کتابخوانی و تبلیغ و ترویج کتب سودمند و همچنین پرهیز دادن از کتب سوء که مثل غذای مسموم، موجب مسمومیت و بیماری روح و روان مخاطبین خواهد شد، چند نکته به نظر می‌رسد: 1⃣ از عناوینی باید استفاده کرد که بار معنایی منفی نداشته باشند. لذا بنده هم با آقای زیبایی موافقم که «کتاب‌بس» جنبه ایجابی مسأله حاضر و دغدغه آن را پوشش نمی‌دهد. 2⃣ اگر صرفا ترغیب به کتابخوانی داشته باشیم بدون جهت‌دهی و تنبه به اینکه کتاب خوب و بد داریم، عنوان «کتاب‌باز» مقبول است؛ اما چون دغدغه ما هم ترغیب است و هم جهت‌دهی، این عنوان هم کامل و گویا نیست. به نظر تعابیری چون «جهان کتاب» و امثال آن هم عظمت و تکثر کتب و عقب ماندن ما را از مطالعه‌ی کتب می‌رسانند؛ اما باز جنبه جهت‌دهی ندارند. 3⃣ شاید برای انتباه به این مسأله که هم باید فراوان مطالعه داشت و هم این مطالعه باید مفید و رشد دهنده باشد، تعابیری همچون «کتاب‌جو»، «کتاب‌یاب»، «کتاب‌شناس» و نظایر آن مقصود را بهتر حاصل کنند؛ چراکه این تعابیر، اشعار به لزوم قطب‌نمای صحیح برای یافتن کتاب مفید می‌توانند داشته باشند. ارادت و تشکر علی مهدوی
تکمیل پیشنهاد استفاده از تعبیر کتاب باز تدسط جناب آقای زیبایی: سلام کتابها باز روی میز نخست از صدرای عزیز که بستری مناسب برای کند و کاو پیرامون مسئله کتاب نخوانی ما ایرانیان فراهم کرده است بسیار سپاس گذارم، چند نکته در باب تعبیر کتاب باز کتاب باز، تعبیری، باز است که به شهباز خیال امکان بازنمایی های مختلف از کتاب را ممکن می سازد: از یک طرف اشاره به عشاق کتاب و کتاب بازان دارد از اين رو تعبیری صمیمی و نشانگر رابطه دوستانه با کتاب است، از طرف دیگر آدمی را می برد پشت نیمکت های مدرسه تا این تیکه کلام معلم را بياد آورد که بچه ها کتاب ها باز روی میز.؛ بعد سوم این تعبیر اشاره به کتاب محور بودن زندگی آدمی است به گونه ای که به هر طرف که حرکت کند باز به کتاب می رسد، نیاز انسان به کتاب چنان نیست با یک یا چند کتاب برآورده شود بلکه پس از هر کتاب، باز نیاز به کتاب است، بنابراین هر جور فکر کنیم و جهان را هر گونه که ببینیم باز می رسیم به کتاب، پس کتاب باز و باز هم کتاب باز. ح.ز.
📝محمد صدرا مازنی 💠شوخ طبعی 🔻سال ۸۴ بود که به همراه یکی دونفر از همکاران برای خرید کتاب به پاساژ قدس رفتیم و از کتاب فروشی‌های بوستان کتاب و خانه کتاب نیز دیدن کردیم. به سفارش مسئول ارشدمان ماموریت داشتیم کتابی درباره فضیلت کار تهیه کنیم. می‌خواست آن را به همکاران هدیه دهد. 🔻کتاب مناسبی در این زمینه تهیه نکردیم. اما من از این ماموریت درون شهری بی نصیب نماندم. به طور اتفاقی کتاب رساله ای کوچک درباره فضیلت های بزرگ نوشته آندره کنت اسپونویل را دیدم. با ترجمه دکتر مرتضی کلانتریان که توسط انتشارات آگه منتشر شده است. کتابی که نه یک بار بلکه چند بار آن را خواندم. 🔻شاید اولین باری که درباره جدی بودن شوخ طبعی تامل کردم، هنگام مطالعه فهرست همین کتاب بود. بلافاصله صفحات مربوط (۲۸۴_۲۹۹) را باز کردم. درباره شوخ طبعی در گفتار و رفتار و سلوک اهل علم فراوان دیدم؛ اما از این زاویه که می تواند یک فضیلت اخلاقی به شمار رود، به آن نگاه نکرده بودم. خودِ مولف ارجمند نیز جملاتش را اینگونه شروع می کند: 《از این که شوخ طبعی فضیلت باشد می تواند موجب شگفتی شود.》 و پس از یک صفحه که درباره این فضیلت می نویسد، نمی تواند نگرانی اش را از اتهام نگاه اغراق آمیز به خودش پنهان کند. از این رو می نویسد: 《در اهمیت شوخ طبعی مبالغه نکنیم. یک رذل هم می تواند شوخ طبع باشد.》 🔻در آن کتاب نکات پراهمیتی درباره اش نوشته شده است. اما تا اکنون زیباترین جمله ای که در باره شوخ طبعی خواندم مطلبی از نویسنده ی کتاب تسلی بخشی های فلسفه است، در کتاب کوچک و جیبیِ در باب مشاهده و ادراک است که: 《هدف نا خود آگاه و ضمنی شوخی پردازان شاید_با بهره گیری از کاربرد ماهرانه طنز_ پدید آوردن جهانی است که در آن شمار چیزهایی که باید بهِشان خندید اندکی کمتر شود‌.》 🔻نکته ی این نوشته آن است که هدف شوخی خودشکنی است. نویسنده تاکید دارد که شوخی زائیده عدم تناسبها است. وقتی یک ناهنجاری برجسته می شود، خود را می نمایاند. و در بستر شوخی است که می توان با کمترین هزینه به نقد آن نشست. اگرچه گاهی گرفتار بی ظرفیتی می شویم که ممکن است کار به جای باریک بکشد. مخصوصا اگر با صاحبان قدرت شوخی کنیم و اگر آنها جنبه شوخی را نداشته باشند. 🔻شوخی روشی برای ترسیم یک آرمان سیاسی، آفرینش جهانی معقول تر و منصف تر است. هر کجا بی عدالتی یا فریب بیداد کند، فضا برای انتقادهایی با پوشش طنز باز می شود. طنز راه را برای خطا کردن می بندد. اگر پوست کلفت نباشیم طنز مانند دستگاه عدلیه است. هر شوخی با سیاسیون(عمدتا به خاطر تصمیم های غلطشان)، از ضربات شلاق هم دردناک تر است. @masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی 💠دلدادگی در باب کیفیت سخنرانی(۱) 🔻پیش از هر چیز منظورم را درباره انتخاب عنوان یادداشت روشن کنم. سال‌های دور من کتاب سیر و سلوک شمس آل احمد را دیدم؛ تصور کردم در حوزۀ عرفان نظری نوشته شده است. علاقه‌ای به خواندنش نشان ندادم چون از محتوا و مفاهیم تخصصی‌اش سر در نمی‌أوردم. آن زمان من سن و سالی نداشتم و اما بعد دانستم که سیر و سلوک نه به سلوک و سیر معنوی و عرفانی که به سیر و سفر جناب مؤلف به دیار فرنگ_آلمان و اسپانیا_اشارت دارد. بعدها کتابی از دوباتن دریافت کردم به نام هنر سیر و سفر. این اما بی‌مسما نبود. از سفر می‌گفت. مانند همه آثارش که به مسائل روزمرّه توجه دارد، در این کتاب نیز جزئیات و ظرایف فلسفه‌ی سفر را برای عموم مردم بیان می‌کند. 🔻دلدادگی در این نوشته نیز نه شیدایی و عشق و مانند آن که دل دادن، توجه کردن و عمیق بودن در همه ابعاد به ویژه در مقام مبلغ و مدرس منظور شده است. 🔻۱) حدود سال91 کلاس درس خارج فقه و اصول آیت‌الله دکتر احمد عابدی شرکت می‌کردم. مقید به نوشتن و تقریر بیانات استاد بودم. نصایح و نکات اخلاقیِ لابلای بحثش را دوست داشتم. از آن حواشی‌ای که در یک کلاس جدی و اجتهادی در حدّ یک لیوان آب خنک و گوارا در هوای گرم تابستان دلچسب می‌نمود. سایر درس‌ها هم این‌گونه بود درس خارج قضای آیت‌الله مقتدایی با آن صدای آرامش بخشش. گاهی روایت اخلاقی می‌خواند و این برایم لذت بخش بود. بعد فهمیدم خودم در مقام مدرس نیز نکته‌های حاشیه‌ای کلاسم را دوست‌تر دارم! 🔻یک روز آقای دکتر عابدی طلاب را به مطالعه و خواندن کتاب سفارش می‌کرد و اینکه در تبلیغ باید دستتان پر باشد و طلبه بی‌سواد بدردنخور است. و بعد اضافه کرد: مطالعه و آمادگی برای سخنرانی نه به معنی حفظ مطالب یک کتاب یا از بَر کردن یک سخنرانی مکتوب؛ که به معنی پُرخوانی و فکرورزی و یادداشت برداری است که به تدریج مطالب در ذهن شما ملکه می‌شود. حفظ مطلب و گفتن برای مردم مانند حرکت در سطح است. به دل نمی‌نشیند و مردم تفاوت سخنرانی سطحی را از منبری که حاکی از عمق دانش سخنران است تمیز می‌دهند. 🔻به یاد یک مداح محلی افتادم. در شهرمان؛ روشن دل بود. از مهاجرین روستاهای هزارجریب بود به گمانم. مدتها است که او را نمی‌بینم. گویا از شهرمان به شهر مجاور کوچ کرد. روزهایی که گوش دادن نوارهای کاست مرحوم کافی یکی از سرگرمی‌های مقدسِ خانواده‌های متدین بود، او نیز به سخنرانی‌های مرحوم کافی علاقه‌مند بود. یک روز رخصت خواست تا در مسجد جامع شهرم که به قم استان معروف است و از قبل از پیروزی انقلاب حوزه علمیه پررونقی داشت و خطبای خوبی پرورش داده است سخنرانی کند. به او تریبون دادند. اینکه طفلک با لحن مرحوم کافی هم شروع کرده بود یا خیر نمی‌دانم. اما کلمات و عباراتی که به کار برده بود برای همه آشنا می‌نمود. از بداقبالی‌اش اغلب حاضرین آن سخنرانی را گوش داده بودند. چه بسا مانند ایشان آن را از بر بودند. بیچاره هنوز دقایقی از سخنرانی‌اش را ایراد نکرده بود که یکی از ریش سفیدهای مکلای مجلس با یک عبارت محلی توی ذوقش زد و از پای منبر به زیرش کشید. @masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی 💠دلدادگی در باب کیفیت سخنرانی(۲) 🔻۲) سال ۹۶ مأموریت داشتم(به اتفاق همکار ارجمندم آقای اکبرپور)درخواست مکتوب آیت‌الله اعرافی را به دست حدود سی تن از اساتید خارج فقه و اصول که در قلمرو فقه معاصر دغدغه مند بودند و امکان برپا کردن کرسی‌های درس خارج فقه مسائل مستحدثه را داشتند برسانم. در بعضی از جلسات حجت الاسلام والمسلمین میرمعزی هم حضور داشتند و زمانی هم که نزد جمعی از مراجع عظام تقلید رسیده بودیم تا رهنمود آن بزرگان را درباره تقویت فقه معاصر بشنویم آیت الله اعرافی نیز شخصا حاضر بود. آن سال شروع خوبی داشتیم. اجلاسیه فقه مسائل مستحدثه و کرسی‌های درس خارج را برگزار کردیم و اقدامات مفید دیگری نیز در عرصه گفتمان‌سازی فقه معاصر انجام شد. 🔻در این مراجعات عمدتا آسیب شناسی ای از دروس خارج نیز انجام می شد. یکی از مخاطبان پیام، آیت‌الله محمدجواد فاضل لنکرانی بود. می‌گفت: یکی از مدرسین درس خارج اصول فقه معترف بود شبِ قبلِ تدریس خارج اصول، سیری کامل در اصول فقه(دوره ده ساله خارج اصول) مرحوم والد را می‌خواند و بعد به کلاس درس می‌رود! او از این کار به فاجعه تعبیر کرده بود. 🔻همین اواخر نیز درباره برخی از کرسی‌های دروس سطح حوزه شنیدم که برخی از مدرسین جوان شب قبل از تدریس، سی‌دی‌های تدریس علما را گوش فرامی دهند و بعد در کلاس درس حاضر می‌شوند. این اگر تکمله مطالعات پیشینی باشد که خوب؛ اما اگر با همین بضاعت به سراغ تدریس بروند، به قول استاد این هم فاجعه ای دیگر است. 🔻۳) چهار مرداد سال جاری خبرگزاری حوزه مصاحبه‌ای با آیت‌الله خاتمی عضو شورای عالی حوزه داشت. ایشان امام جمعه موقت تهران هم هست. بخشی از کفایه را نزد او آموختم. مدرسه فیضیه درس می‌گقت. به گمانم مدرس ساحلی. می‌گفت برای هر خطبه بیست ساعت مطالعه می‌کنم که البته نه بیست ساعت تقریبی بلکه تحقیقی یعنی 20 تا شصت دقیقه و بعد به شیوۀ شهید مطهری اشاره می‌کند که: اتفاقاً عین این عبارت را شهید مطهری هم بیان کرده‌اند که ایشان دعوت یکی از مدعوین برای مجلس را رد کرده‌اند و گفتند که من برای یک مجلس باید 20 ساعت مطالعه کنم. 🔻۴) امروز که صفحات آغازین والدن را با عنوان زندگی بدون اصول می‌خواندم در همان سطور نخست متوقف شدم. سوژه این یادداشت هم مرهون همین سطور است: نویسنده از تجربه‌اش می‌گفت درباره سخنرانی که بیش از اندازه از موضوعی که مطرح کرده است بیگانه بود. و این بیگانگی مهمترین دلیل بی‌توجهی مخاطب بود. ثورو می‌نویسد:«او چیزهایی را شرح می‌داد که در قلبش نبود، بلکه به آن نزدیک هم نبود، بلکه نزدیک به بیرونی‌ترین لایه‌ها و ظواهر او بود.» تحلیل ثورو این است که در تفکر این شخص هیچ اندیشه حقیقتاً مرکزی و یا تمرکز بخشی وجود نداشت. 🔻به خوانندگان نکته سنج و دقیق این یادداشت می گویم که من جان کلام ثورو را خوب فهمیدم، او نتیجه ی دیگری از این کلامش گرفته است. که جای بحثش اینجا نیست؛ اما من می خواهم از آن(با ربط یا بی ربط) صید خودم را داشته باشم و در کنار کلمات دیگر بزرگان بگذارم! من از کلام آقایان عابدی، خاتمی، شهید مطهری، فاضل و نویسنده‌ی کتاب والدن برداشت می‌کنم: برای اثرگذاری باید دارای اندیشه مرکزی و تمرکزبخش باشیم. برای مفید بودن کلام باید خالق اثر بود و زمانی می‌توانیم در نقش خالق اثر ظاهر شویم که کلاممان نه معرف بیرونی‌ترین لایه‌های حافظه که کانونی‌ترین اندیشه‌ورزی‌هایمان باشند. اندیشه‌هایی که با مطالعه روشمند و عمیق و خردورزانه به دست آمده باشد. @masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی 💠معرفی پنج کتاب(۱) در باب سیره نبوی(ص) و درباره‌ی امام مجتبی(ع) 🔻کتاب نخست: سال‌های آغازین ورودم به حوزه‌ی علمیه برایم به یاد ماندنی است. شروع تحصیلم در مدرسه امام خمینی گرگان بود. با در و دیوار و حیاط و حوض و زمین فوتبال و میز پینگ پنگش خاطره دارم. دور تا دور حیاط نارنجستانی بود برای خودش. یک شنبه ها ناهارمون آبگوشت بود. نارنج حیاط طعمش را معرکه می کرد. 🔻نمازخانه و مدرس های بزرگی داشت. حجره‌هایش هم دل باز بودند. همه خوب بودند؛ دوستان و هم حجره‌ای‌هایم نیز. هنوز زیباترین دیالوگهای دوستانه ی ما با جمع رفقای آن روزها مرور خاطرات دوران باهم بودن است. یادش به خیر. 🔻اساتید دانشمند، مهذب و باصفایی داشتیم. روزهای پنجشنبه درس اخلاق بود. این رسم از چه زمانی در حوزه باب شد نمی‌دانم؛ اما رسم خوبی است، اگرچه اخلاق بیش از آنکه به گفتار باشد به رفتار است. به قول سعدی: از من بگوی عالم تفسیرگوی را / گر در عمل نکوشی نادان مفسری / بار درخت علم ندانم مگر عمل / با علم اگر عمل نکنی شاخ بی‌بری/ علم آدمیتست و جوانمردی و ادب / ورنه ددی، به صورت انسان مصوری. 🔻انصافاً اخلاق و رفتار اساتید ما خوب بود. فراوان از آنان آموختم. آیت‌الله نورمفیدی مدرس اخلاق ما بود. از متن کتاب چهل حدیث امام خمینی(ره) درس می‌گفت. به مناسبت از سیره نبوی(ص) می‌گفت. از اخلاق نبوی می گفت. از خشوعش در مواجهه با خدا و تواضعش در برابر مردم و استقامتش در مقابل جباران. به این نکته اشاره می‌شد که در کنار ثروت خدیجه(س) و شمشیرعلی(ع) اخلاق پیامبر(ص) نقش مهمی در پیشرفت اسلام داشت. 🔻بیانش شیرین بود. به نظر امام(ره) درباره مرحوم علامه مجلسی که می‌رسید، تعریضی به نظر مخالفان مرحوم مجلسی داشت. و بعد عبارات و توصیفات امام را درباره‌ی بحار و نویسنده‌‎اش می‌گفت؛ نظیر «محقق خبیر و محدث بی‌نظیر». 🔻بعدها این را دیدم که امام در مقابل نقد یک سویه و ناقص به مرحوم مجلسی از ایشان دفاع تمام قدی دارد. گرچه دیگرانی مانند حکمی زاده نویسنده کتاب اسرار هزار ساله نیز به علامه مجلسی حمله کردند؛ اما نماینده‌ی رسمی و نظام مند نقد به مجلسی مرحوم علی شریعتی بود. مخصوصاً وقتی به تقسیم‌بندی تشیع صفوی و علوی می‌رسد، و علامه مجلسی را برجسته‌ترین روحانی صفوی می‌خواند. 🔻نگاه شریعتی به مجلسی تک بعدی بود؛ او نتوانست شرایط و زیست بوم علامه‌ی مجلسی را درک کند. فضای اندیشه‌گی شریعتی متأثر از حال و هوای انقلابی بود. اگر چه او در انقلاب بود؛ اما انقلابی‌تر از امام خمینی نبود. طبیعی هم بود. شریعتی سردار عرصه مبارزه بود. اما امام خمینی(ره) در قامت یک رهبر بود. شور شریعتی قابل درک بود. و جامعیت و تدبیر و شعور امام خمینی هم از او به عنوان یک رهبر هذهبی و سیاسی ساخته بود. امام(ره) با نگاهی واقع بینانه حقیقت بحارالانوار را توصیف می‌کرد. می‌گفت: بحار خزانه همه اخباری است که به پیشوایان اسلام نسبت داده شده، چه درست باشد یا نادرست، در آن کتاب‌هایی هست که خود صاحب بحار آنها را درست نمی‌داند و او نخواسته کتاب علمی بنویسد تا کسی اشکال کند که چرا این کتاب‌ها را فراهم کردی! 🔻خلق کتاب بحار 40 سال به طول انجامید. مجلسی هدف از اقدامش را گردآوری احادیث و علوم اهل بیت(ع) عنوان کرده است. روایاتی که در کتابهای مختلف پراکنده بود و گذشت زمان و حوادث روزگار آنها را در معرض نابودی و نسیان قرار داده بود. ادامه دارد. @masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی 💠معرفی پنج کتاب(۲) در باب سیره نبوی(ص) و درباره‌ی امام مجتبی(ع) 🔻سال‌های حضورم در حوزه به مدد اساتیدم با معارف حدیثی آشنا بودم. در آستانه ورودم به سطح2حوزه احادیث فراوانی را جمع آوری کرده بودم. در موضوعات مختلف اخلاقی. منابع در دسترسم اصول کافی شیخ کلینی بود. آن را هدیه گرفته بودم. از آقایی به نام رنجکش. تعدادی دیگر از کتب حدیثی از جمله الحیات محمدرضا حکیمی هم در دسترسم بودند. (شب گذشته مستند 《در لباس سربازی》 از سیما پخش می‌شد. تاریخ شفاهی قطعه‌ای از زندگی حضرت آقا(حفظه‌الله) پشت سر ایشان کتابخانه بود. احتمالاً کتابخانه‌ی شخصی در محل منزل حضرت آقا باشد. یک کتاب را توانستم از شکل و رنگ جلدش بشناسم. سه مجلد از الحیات آقای حکیمی بود.) 🔻خلاصه اینکه دور از آبادی نبودم؛ اما اعتراف می‌کنم خُرده شناختم از عظمت بحار و دریای نورش به ترم نخست حضورم در مقطع دکتری دانشگاه قران و حدیث بر می‌گردد! عنوان درسی ما معارف نظری در قران بود. اما مگر می‌شود از قران گفت و مفسر قران را نادیده انگاشت؟ و مگر ممکن است که از حدیث گفت و جایی برای بحار علامه مجلسی باز نکرد؟ 🔻مدرس ما جناب آقای جعفراصفهانی بود. او فراوان از بحار می‌گفت. من آنجا ارادت و تواضعم نسبت به مرحوم مجلسی بیشتر شد. و نسبت به بحار احساس خُردی‌ام افزونتر. درحالی که فراوان تا روایتی از بحار نقل می‌شود، عوام نیز بر گوینده‌اش خرده می‌گیرند! شاید به خاطر بی احتیاطی های ما طلبه ها در مقام روشنگری یا روشنفکری درباره علمای سلف در مواجهه با مردم. 🔻امشب به طور اتفاقی مطلبی را در اینستاگرام دیدم. صفحه‌ی سیره‌علما. از قول استادم آیت‌الله عابدی که: سه دور بحار را خوانده بود. می‌دانید که بحار111مجلد است. استاد برای خواندن هر دور فقط سه ماه وقت گذاشته بود! استاد عابدی البته تندخوان است. و به قولی در دقیقه 1200کلمه می‌خواند. از همو خواندم که حضرت آقا(حفظه‌الله) هم در همان مؤسسه‌ ای آموزش دیده است، که ایشان کسب مهارت کردند. می‌گفت: ابتدایی که در تهران به مجموعه‌ی نصرت رفتم تا مهارت تندخونی بیاموزم. تابلویی بر دیوار مؤسسه دیدم که نوشته بود: حضرت آیت‌الله خامنه ای، در مجموعه نصرت تندخوانی فرا گرفته‌اند و در میان هنرجویان رتبه‌ی اول را دارند! این آرزوی من است که یک دور کامل بحار را بخوانم و به یاری خدا می‌خوانم و استقصایم را از این دریای پر از مروارید معرفت می‌نگارم. ادامه دارد. @masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی 💠معرفی پنج کتاب(۳) در باب سیره نبوی(ص) و درباره‌ی امام مجتبی(ع) 🔻رادیوی معارف دیروز سخنرانی یکی از خطبای معروف قم را پخش کرده بود. من آن زمان از محل کار به سمت منزل می‌آمدم. به گمانم آقای نظری منفرد بود. بسیار دوستش دارم. انسان است این آقا. صدایش پرجذبه و بیانش هم همه پسند است. آخرین بار در یکی از کوچه های خیابان صفائیه دیده بودمش. پیاده بود. 🔻روز گذشته در برنامه ی رادیو درباره ی سیره پیامبر(ص) صحبت می‌کرد. نکته قابل توجهم این جمله ایشان بود که: هفت جلد از مجلدات بحارالانوار درباره‌ی سیره نبوی است. نمی دانستم! 🔻کتاب دوم: علامه طباطبایی و مقام علمی‌اش برای همگان آشنا است. دلم می‌گیرد وقتی به یاد می‌آورم که به عمر کرونا زیارتش نرفتم. حرم کریمه را تا حیاطش می‌روم؛ حسرت ندیدن ضریح بی بی یک طرف و سلب توفیق زیارت علامه و دیگر علما هم طرف دیگر. 🔻امروز در اینتساگرام، صفحه‌ی عرفان و اخلاق که بیش از 6000 دنبال کننده دارد، پرتره‌ی ایشان را دیدم. زیبایی‌اش که به وصف نمی‌گنجد. وقتی مرد خدا باشی زیباتر هم جلوه می‌کنی! با چشم‌هایی آبی و نگاه خیره به دوربینش هیپنوتیزمم کرد! صفحه زمینه‌اش آبی بود. عمامه مشکی و عبا و قبای مشکی‌اش ردی از انعکاس رنگ آبی را با خود داشت. برای دخترم فرستادم تا سیمایش را برایم نقاشی کند. قاب بگیرم. هر روز ببینم و هر روز هیپنوتیز نگاهش شوم! 🔻علامه را با کتاب شریف تفسیر المیزانش می‌شناسیم. اما سالهای دور اطراف حرم کریمه اهل بیت(ع) کتابی از ایشان را تهیه کردم به نام سنن النبی(ص). اول تعجب کرده بودم که نگارنده کتاب علامه باشد. مخصوصاً با سبک و سیاقی که در المیزان دارد و به بررسی روایی آیات که می‌رسد مو را از ماست بیرون می‌کشد و اتفاقاً بحث مختصری در شرح روایات بحار و نقد نظرات و تعلیقات مجلسی هم دارد! البته نه از نوع انتقاد مرحوم شریعتی بلکه نقدی تخصصی در مقام یک فرزانه و در فضای درس و بحث علمی. گویا کرسی نقدش نیز سرانجامی نداشت! ادامه دارد. @masaelepazuheshi
📝محمد صدرا مازنی 💠معرفی پنج کتاب(۴) در باب سیره نبوی(ص) و درباره‌ی امام حسن مجتبی(ع) 🔻کتاب سوم: سال 86 بود. ساختمان اداری محل کارم آن زمان مدرسه دارالشفا بود. مرکز مدیریت حوزه بخشی داشت به نام تایپ و تکثیر. چندتا همکار نازنین آنجا مشغول کار بودند. یکی از آنها آقای رحیمی بود. عباس رحیمی. الان باز نشسته شده. خیلی وقته ازش خبر ندارم. دوست دارم ببینمش. 🔻روزی کتابی به من هدیه داد که زحمت حروفچینی و نظارت چاپش به عهده خودش بود. عنوان کتاب پژوهش و تحقیقی نو در سیره نبی اعظم(ص) بود. جمعی از نویسندگان زیر نظر حجت الاسلام والمسلمین حسین ابراهیمی آن را تألیف کرده بودند. کتابی در قطع رحلی. ناشرش هم ثقلین بود. این کتاب 1034 صفحه دارد و زندگی رسول اعظم از دوره نوجوانی و جوانی با استفاده از متون معتبر تاریخ، روایی، به طور مستند به تصویر کشده شده است. 🔻کتاب به ویژگی‌های فردی و اجتماعی آن حضرت و هم‌چنین به ویژگی‌های ظاهری ایشان، پرداخته است و این که کلام و سخن آن حضرت، از باب « و ماینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی» است، به مفهوم وحی پرداخته شده و نیز عصمت، معجزات، علم غیب و خاتمیت پیامبر اعظم (ص) مورد تحقیق و مطالعه‌ی عمیق و کارشناسانه قرار گرفته است. 🔻تحلیل جامعه شناختی آموزه‌های اجتماعی پیامبر اعظم، سیاست، مدیریت، تعلیم و تربیت، آموزه‌های اقتصادی ایشان و هم‌چنین طلایه داری رسول اعظم در عرصه‌ی دفاع از حقوق زنان، حق آزادی بیان در تفکر وحیانی، حقوق بشر دوستانه وحقوق بشر و... موضوعات و مطالبی است که محتوای ارشمند کتاب حاضر را شکل داده است. ادامه دارد. @masaelepazuheshi