eitaa logo
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
8.7هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
7.6هزار ویدیو
149 فایل
آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر. دلی میخواد به وسعت خود آسمون. مردان آسمونی بال پرواز نداشتن، تنها به ندای دلشون لبیک گفتندوپریدن تبلیغ وتبادل👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝
مشاهده در ایتا
دانلود
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
صحبتهای تکان دهنده نماد«برهنگی و هرزگی» در درباره جایگاه توی غرب👆 بفرستیدبرای خستگان از!برای آنهاکه نمیفهمند برداشتن =برداشتن شلوار=برهنگی= و گروه بانوی مهتاب 👇👇👇 https://sapp.ir/joingroup/mrv23oNhaFxTIZKRH5EzbnYc در سروش 🌺🌸🌺🌸🌺🌸 http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f 👆👆👆👆👆 کانال بانوی مهتاب در ایتا 🌺🌺🌺🌺 نشر پیامها صدقه جاریه هست
🔻حتما و منتشر کنید؛ تمام اپیزودهای یک بازی کثیف!!! یک. می خواهد ایران را مجبور به پذیرش خلع سلاح و منطقه ای کند! دو. مسئول چانه زنی سیاسی و بازی در نقش پلیس خوب است. سه. دولت مفسدین اقتصادی مشغول ایجاد فشار اقتصادی و تولید نارضایتی شدید در میان مردم و زمینه سازی برای اغتشاش و فشار اجتماعی بر نظام است! چهار. ، سعودی و رژیم هم با عوامل داخلی شان پشت پرده میدان دار کف اجتماع هستند. پنج. با کمک دولت شیخِ ریش خاکستری مسئول شبکه سازی اجتماعی است. شش. همیشه مشتی ساده لوح و بعضا خائن هم هستند که پیاده نظام دشمن در داخل باشند. 🔻نتیجه؛ این شش عنصر کنار هم جمع شده اند تا ایران آنچه را از امنیت و اقتدار بدست آورده است تسلیم کند. نهایتا فحشش را هم سپاه و انقلابیونی بخورند که مانع تسلیم شدن و ذلت کشور هستند و قبلا هشدار داده بودند روحانی دوباره رئیس بشود مردم به خاک سیاه خواهند نشست! 🔻حالا هم می خواهند کاری کنند که رهبری کشور را تسلیم دشمن بکند.. سوق دادن مطالبات این روزها به سمت رهبری دقیقا حکایتش این است. آیا کسی هست که نداند مسئول این وضعیت خفت بار شخص حسن روحانی است!؟ از لاک جیغ تا خدا @banomahtab
(بخشی از کتاب)✨✨✨ ● در مورد آزادی مخربی که عفت و حیای زنان امریکا را نابود کرد اینگونه میگوید: 🔹ما همه چیز را تجربه میکنیم و با اینکه همه چیز برایمان مجاز است، هنوز احساس خوشحالی نمیکنیم! اینکه دیگر هیچ چیز ارضایمان نمیکند، از همین مجاز بودن همه چیز سرچشمه میگیرد! براساس گفته های دختران، آنها پیوسته احساس میکنند با رفتارهای خشونت آمیز به آنها بی احترامی میشود. این رفتارها به صورت های گوناگون دیده می شود، مثل مزاحمت های جنسی، اذیت و آزار روانی، آزار جسمی و کلامی و تجاوز. در امریکا بیشتر دختران، حتی برای تنها قدم زدن در خیابان، احساس امنیت نمیکنند. با این حال واضح است که زنان از مردان آسیب پذیرترند و نقش پاک دامنی جنسی زنان، از آنان در برابر این آسیب پذیری حفاظت میکند. ● پیام مهم اهل ؛ خطاب به ! 🔹برخی به بهانه تساوی زن و مرد، زن را به بی بندوباری جنسی تشویق و آن را نشانه وی تلقی میکنند، درحالیکه در پایان، خود این زنان جوان قربانی میشوند! امروزه انتخاب مسیر و سبک زندگی ما به ندرت توسط خود ما صورت میگیرد و متاسفانه این امر توسط دیگران به ما داده میشوند، پس اگر قرار است چنین باشد، چرا این انتخاب ها را از و از سنتی که پر از گنجینه های حکمت است دریافت نکنیم؟ اکنون زمان آن رسیده که به فرهنگ پاکدامنی روی آوریم. دیگر در مسیر بی عفتی به پایان خط رسیده ایم و چاره ای جز بازگشت نداریم. ممکن است این سخن، مرتجعانه به نظر برسد، اما کم کم شاهد ظهور حس دسته جمعی هستیم که معتقد است همه چیز خیلی لجام گسیخته پیش رفته است. به همین دلیل است که احتمال انقلاب بازگشت بسوی عفاف بسیار زیاد است. 📚منبع: بازگشت به عفاف؛ اثر وندی شلیت @banomahtab
و وطن ⁉️آیا می دانستید طبق نتایج یک که در منتشر شده مشخص شده در انگلستان 68% ، در هلند 73% ، در فرانسه 75% و در 81% خانم ها مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته اند؟! 📰چنین گزارش هایی هر از چندگاهی در رسانه های کشورهای غربی منتشر می شود با این وجود در ایران عده ای معتقدند نباید در موضوع حجاب حساسیت به خرج داد و قائده و قانون خاصی تعیین کرد! 🚺به اعتقاد این افراد حتی حذف شدن حجاب هم مشکلی پیش نمی آورد و بعد از مدتی همه چیز برای مردم عادی میشود!!! ◽️البته در مورد اینکه همه چیز عادی میشود، حق با آنهاست 😉چون امروز در کشورهای غربی چنان ظرفیت ها بالا رفته که دیگر تعرض به زنان مشکل آفرین نیست و طبق همین گزارش روزنامه گاردین؛ آزار اذیت زنان برای مردان امری عادی شده و چندان آن را مهم نمی دانند! ✡به همین دلیل است که عده ای در حال مبارزه اند تا آزادی های جوامع غربی را در ایران رواج دهند. اما در جامعه ایران هنوز دید مردم چندان باز نیست و اگر خبری از جنس تعرض در کشور منتشر شود، به همان اندازه فضا متلاطم می شود که در کشور های غربی بعد از سخن گفتن علیه هولوکاست !! 🚸هنوز باید افراد آزادیخواهی مانند و دار و دسته روسری به چوبش زحمت بکشند تا به مردم ایران بفهمانند در مورد مسائل ناموسی چندان لازم نیست حساسیت به خرج دهند و فقط در مورد شعار مرگ بر آمریکاست که لازم است خود را کنترل کنند و تنها در هنگام سخن گفتن علیه هولوکاست است که باید آزادی ها محدود شود! @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️
استقبال از حجاب در یک هفته پس از نصب بیلبوردهایی برای معرفی فرهنگ حجاب از سوی یک گروه اسلامی در دالاس آمریکا، تماس‌های زیادی با این گروه برای پرسیدن سئوال درباره حجاب گرفته شده است. به نقل از فایوپیلارز؛ «رومان صادق» از مرکز اسلامی آمریکای شمالی در دالاس در این باره گفت: این بیلبوردها یک هفته پس از اینکه یک زن محجبه در ۳۰ دسامبر ۲۰۱۸ در برج Reunion Tower مورد حمله قرار گرفت، نصب کردند. وی افزود: چه اقدامی بهتر از آشنا کردن مردم با هدف ما از پوشیدن حجاب و معنای حقیقی آن می‌توانست انجام شود؟ این گروه ماه گذشته با راه‌اندازی جایگاه‌هایی در خیابان‌های شمال تگزاس کار خود را آغاز کرد. خانم صادق می‌گوید: مردم می‌توانستند برای یک روز پوشیدن حجاب را امتحان کنند. آنها سوالاتی درباره اینکه چرا ما از حجاب استفاده می‌کنیم و زنان در اسلام چه حقوقی دارند می‌پرسیدند. اینکه ما چه میزان بازخوردهای مثبت دریافت کردیم و مردم چقدر اطلاعات کمی درباره دین اسلام داشتند برای ما جالب بود. این استقبال باعث شد آنها کمپین بیلبوردی را در برخی بزرگراه‌های آمریکا اجرا کنند. اما «سبیل احمد» مدیر مرکز تماس این کمپین می‌گوید: ما بیش از هر کمپین بیلبوردی دیگری که در ۱۲ سال اخیر داشتیم، تماس‌های نفرت‌آمیز دریافت کردیم. با این حال، خانم صادق می‌گوید: این تماس‌های توهین‌آمیز، کمپین بیلبوردی ما را متوقف نمی‌کند. در عین حال کارکنان این مرکز تماس می‌گویند که تماس‌های زیادی هم از افراد مختلف دریافت کردند که درباره اسلام، زنان مسلمان و حجاب، سوالاتی داشتند؛ این بیلبورد‌ها تا ماه آینده در دالاس و هوستون باقی خواهند ماند. @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️
🔵 وضع های 👆 وقتی مرز و جابجا میشه 👆 ات را بفروش درس بخون! @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️
🔺🗑🛢 سطل بازیافت انسان!😳 ⚠️مسئولای شهرداری ایندیانای #آمریکا، در خدمتی جدید به شهروندان جعبه‌ای کنار خیابون برای انداختن فرزندان ناخواسته نصب کردن، مجبورن برای بچّه‌های نامشروع "سطل بازیافت" بذارن! نتیجه ی آزادی بی حد و حصر غرب 🌐منبع: https://www.nbcnews.com/news/us-news/indiana-installs-safe-haven-baby-boxes-abandoned-newborns-n568811 #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️ #حامی_ایتا
🔴 وقتی یک زن آمریکایی را خطاب قرار می دهد! / را نمی شناسد! ✔️ فمنیست معروف آمریکایی در مطلبی در خصوص فعالیتهای اینگونه می نویسد: «...من خانم مسیح علی‌نژاد که به تازگی به آمریکا آمده را نمی‌شناسم و او را درک نمی‌کنم. من او را در یک برنامه دیدم که خطاب به مردم ایران می‌گفت این‌جا نهایت و است. من او را دیدم که با یک دوربین در خیابان‌های آمریکا راه می‌رفت و زنان ایرانی را تشویق به ترک و شبیه شدن به زنان آمریکایی می‌کرد. او را نمی‌شناسم و نمی‌دانم در چه شرایطی قرار گرفته که این کار را انجام می‌دهد. اما این را می‌دانم که او یا آمریکا را نمی‌شناسد یا می‌خواهد از زنان کشورش انتقام بگیرد! 🔸ره آورد ما با در آمریکا این بوده که طبق آمار ۴۱ درصد زنان ۱۶ تا ۳۰ ساله از این‌که مورد تجاوز قرار بگیرند، همیشه نگرانند! بیش از ۱۱ درصد از زنان ما معتقدند که به هر حال یک روزی از سال مورد قرار خواهند گرفت! شاید خانم علی‌نژاد ایرانی، فردی باشد که از این موضوع لذت می‌برد ولی اکثریت زنان آمریکایی مثل او نیستند. در کشور ما ۴ درصد از زنان از استفاده می‌کنند و ۷ درصد از زنان، کلاس‌های از خود را دیده‌اند. 🔸این را هم بد نیست بدانید که در هزاران از بودجه دولتی صرف رساندن پیام حفظ خویشتن داری به جوانان در کلاس‌های آموزشی سراسر کشور شده است. یعنی دلار در اختیار آمریکا قرار گرفته تا با آموزش‌های خود، از تعهد بگیرند که و خود را حفظ کنند. برای من تعجبی ندارد که می‌بینم دولت آمریکا عکس این کار را می‌خواهد با مردم ایران انجام دهد یعنی میلیون‌ها دلار خرج می‌کند تا زنان و جوانان ایران خویشتن‌داری را رها کنند اما تعجب من آن‌جاست که زنانی از ایران حاضرند به کشور خود در راه اهداف یک دولت دیگر خیانت کنند.» @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶اینجا #مجلس اردن.. حرفهای جالب یک #نماینده: ما از #رقص خسته شده ایم.. جامعه و #جوانان رو با رقص و #ترانه سرگرم نکنید ما از این اعمال خسته شده ایم، وقت آن است جوانانی با اندیشه های نو و والا پرورش دهیم به تعالیم خداوند بازگردیم... حرفاش چقدر آشناست و چقدر برای جامعه #ایران نیازه.. این سرانجام کشوری #عرب هستش که جوانان و مردان و زنانش شب تا صبح مشغول عیش و نوش اند و سران کثیف کشورشون خدمتکار #اسرائیل و #آمریکا .. #از_لاک_جیغ_تا_خدا @banomahtab به مابپیوندین👆(درایتا) ♻️ حامی ایتا
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
♥️هوالمحبوب♥️ 💌#رمان_تنها_میان_داعش 🕗#قسمت_بیستُ_دوم صورت عباس از عصبانیت سرخ شده بود و پاسخ #اما
♥️هوالمحبوب♥️ 💌 🕗 از جان به لب رسیده من چیزی نمانده بود جز هجوم نفس‌های بریده‌ای که در گوشی می‌پیچید و عدنان می‌شنید که مستانه خندید و اضطرارم را به تمسخر گرفت :«از اینکه دارم هردوتون رو زجر میدم لذت می‌برم!» ♦️ و با تهدیدی وحشیانه به دلم تیر خلاص زد :«این کافر منه و خونش حلال! می‌خوام زجرکشش کنم!» ارتباط را قطع کرد، اما ناله حیدر همچنان در گوشم بود. جانی که به گلویم رسیده بود، برنمی‌گشت و نفسی که در سینه مانده بود، بالا نمی‌آمد. ♦️ دستم را به لبه کابینت گرفتم تا بتوانم بلند شوم و دیگر توانی به تنم نبود که قامتم از زانو شکست و با صورت به زمین خوردم. پیشانی‌ام دوباره سر باز کرد و جریان گرم را روی صورتم حس کردم. از تصور زجرکُش شدن حیدر در دریای درد دست و پا می‌زدم و دلم می‌خواست من جای او بدهم. ♦️ همه به آشپزخانه ریخته و خیال می‌کردند سرم اینجا شکسته و نمی‌دانستند دلم در هم شکسته و این خون، خونابه است که از جراحت جانم جاری شده است. عصر، حیدر با من بود که این زخم حریفم نشد و حالا شاهد زجرکشیدن عشقم بودم که همین پیشانی شکسته جانم شده بود. ♦️ ضعف روزه‌داری، حجم خونی که از دست می‌دادم و عدنان کارم را طوری ساخت که راهی درمانگاه شدم، اما درمانگاه دیگر برای مجروحین شهر هم جا نداشت. گوشه حیاط درمانگاه سر زانو نشسته بودم، عمو و زن‌عمو هر سمتی می‌رفتند تا برای خونریزی زخم پیشانی‌ام مرهمی پیدا کنند و من می‌دیدم درمانگاه شده است... ♦️ در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و غرق خون را همانجا مداوا می‌کردند. پارگی پهلوی رزمنده‌ای را بدون بیهوشی بخیه می‌زدند، می‌گفتند داروی بیهوشی تمام شده و او از شدت و خونریزی خودش از هوش رفت. ♦️ دختربچه‌ای در حمله ، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمی‌دانست با این چه کند، جان داد. صدای ممتد موتور برق، لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا و درماندگی مردم، عین بود و دل من همچنان از نغمه ناله‌های حیدر پَرپَر می‌زد که بلاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد. ♦️ نخ و سوزن بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم و تا دست سمت پیشانی‌ام برد، زن‌عمو اعتراض کرد :«سِر نمی‌کنی؟» و همین یک جمله کافی بود تا آتشفشان خشمش فوران کند :«نمی‌بینی وضعیت رو؟ رو بدون بیهوشی درمیارن! نه داروی سرّی داریم نه بیهوشی!» و در برابر چشمان مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد :« واسه سنجار و اربیل با هواپیما کمک می‌فرسته! چرا واسه ما نمی‌فرسته؟ اگه اونا آدمن، مام آدمیم!» ♦️ یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد :«دولت از آمریکا تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا تو آمرلی باشه، کمک نمی‌کنه! باید برن تا آمریکا کمک کنه!» و با پوزخندی عصبی نتیجه گرفت :«می‌خوان بره تا آمرلی رو درسته قورت بدن!» پرستار نخ و سوزنی که دستش بود، بالا گرفت تا شاهد ادعایش باشد و با عصبانیت اعتراض کرد :«همینی که الان تو درمانگاه پیدا میشه کار حاج قاسمِ! اما آمریکا نشسته مردم رو تماشا می‌کنه!» ♦️ از لرزش صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش برنمی‌آمد که دوباره به سمت من چرخید و با که از چشمانش می‌بارید، بخیه را شروع کرد. حالا سوزش سوزن در پیشانی‌ام بهانه خوبی بود که به یاد ناله‌های حیدر ضجه بزنم و بی‌واهمه گریه کنم. ♦️ به چه کسی می‌شد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زن‌عمو می‌توانستم بگویم فرزندشان در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟ حلیه که دلشوره عباس و غصه یوسف برایش بس بود و می‌دانستم نه از عباس که از هیچ‌کس کاری برای نجات حیدر برنمی‌آید. ♦️ بخیه زخمم تمام شد و من دردی جز حیدر نداشتم که در دلم خون می‌خوردم و از چشمانم خون می‌باریدم. می‌دانستم بوی خون این دل پاره رسوایم می‌کند که از همه فرار می‌کردم و تنها در بستر زار می‌زدم. ♦️ از همین راه دور، بی آنکه ببینم حس می‌کردم در حال دست و پا زدن است و هر لحظه ناله‌اش را می‌شنیدم که دوباره نغمه غم از گوشی بلند شد. عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام داده بود :«گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین بار ببینیش!» و بلافاصله فیلمی فرستاد. ♦️ انگشتانم مثل تکه‌ای یخ شده و جرأت نمی‌کردم فیلم را باز کنم که می‌دانستم این فیلم کار دلم را تمام خواهد کرد. ✍نویسنده: فاطمه ولی نژاد °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f.👆
عشـ∞ـق‌ یـعـنے یـه‌ پـلاڪ
♥️هوالمحبوب♥️ 💌#رمان_تنها_میان_داعش 🕗#قسمت_بیستُ_چهارم دلم می‌خواست ببینم حیدرم هنوز نفس می‌کشد و
♥️هوالمحبوب♥️ 💌 🕗 همه با آرزوی رسیدن نیروهای مردمی و شکست مقاومت می‌کردند و من از رازی خبر داشتم که آرزویم مرگ در محاصره بود. ♦️ چطور می‌توانستم شهر را ببینم وقتی ناله حیدر را شنیده بودم، چند لحظه زجرکشیدنش را دیده بودم و دیگر از این زندگی سیر بودم. روزها زخم دلم را پشت پرده و سکوت پنهان می‌کردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بی‌خبر از حال حیدر خون گریه کنم، اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد. ♦️ در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوش‌مان به غرّش خمپاره‌ها بود و چشم‌مان هر لحظه منتظر نور انفجار که صبح در آسمان شهر پیچید. دیگر داعشی‌ها مطمئن شد‌ه بودند امشب هم خواب را حرام‌مان کرده‌اند که دست سر از شهر برداشته و با خیال راحت در لانه‌هایشان خزیدند. ♦️ با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خواب‌شان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمی‌برد. پشت پنجره‌های بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بی‌آبی مرده بودند، نگاه می‌کردم و حضور حیدر در همین خانه را می‌خوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سرِ انگشتانش می‌چکید. ♦️ دستش را با چفیه‌ای بسته بود، اما خونش می‌رفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه می‌زد که کاسه صبر از دست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم. دلش نمی‌خواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود، از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود... ♦️ از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر لب پرسید :«همه سالمید؟» پس از حملات دیشب، نگران حال ما، خود را از خاکریز به خانه کشانده و حالا دیگر رمقی برایش نمانده بود که حالش صدایم لرزید :«پاشو عباس! خودم می‌برمت درمانگاه.» ♦️ از لحنم لبخند کمرنگی روی لبش نشست و زمزمه کرد :«خوبم خواهرجون!» شاید هم می‌دانست در درمانگاه دارویی پیدا نمی‌شود و نمی‌خواست دل من بلرزد که چفیه زخمش را با دست دیگرش پوشاند و پرسید :«یوسف بهتره؟» در برابر نگاه نگرانش نتوانستم حقیقت حال یوسف را بگویم و او از سکوتم آیه را خواند، سرش را دوباره به دیوار تکیه داد و با صدایی که از خستگی خش افتاده بود، نجوا کرد :« نمی‌ذاره وضعیت اینجوری بمونه، یجوری رو دست به سر می‌کنه تا هلی‌کوپترها بتونن بیان.» ♦️ سپس به سمتم چرخید و حرفی زد که دلم آتش گرفت :«دلم واسه یوسف تنگ شده، سه روزه ندیدمش!» اشکی که تا روی گونه‌ام رسیده بود پاک کردم و پرسیدم :«می‌خوای بیدارش کنم؟» سرش را به نشانه منفی تکان داد، نگاهی به خودش کرد و با خجالت پاسخ داد :«اوضام خیلی خرابه!» ♦️ و از چشمان شکسته‌ام فهمیده بود از غم دوری حیدر کمر خم کرده‌ام که با لبخندی دلربا دلداری‌ام داد :«ان‌شاءالله می‌شکنه و حیدر برمی‌گرده!» و خبر نداشت آخرین خبرم از حیدر نغمه ناله‌هایی بود که امیدم را برای دیدارش ناامید کرده است. دلم می‌خواست از حال حیدر و داغ بگویم، اما صورت سفید و پیشانی بلندش که از ضعف و درد خیس عرق شده بود، امانم نمی‌داد. ♦️ با همان دست مجروحش پرده عرق را از پلک و پیشانی‌اش کنار زد و طاقت او هم تمام شده بود که برایم درددل کرد :«نرجس دعا کن برامون بیارن!» نفس بلندی کشید تا سینه‌اش سبک شود و صدای گرفته‌اش را به سختی شنیدم :«دیشب داعش یکی از خاکریزهامون رو کوبید، دو تا از بچه‌ها شدن. اگه فقط چندتا از اون اسلحه‌هایی که واسه کردها می‌فرسته دست ما بود، نفس داعش رو می‌گرفتیم.» ♦️ سپس غریبانه نگاهم کرد و عاشقانه شهادت داد :«انگار داریم با همه دنیا می‌جنگیم! فقط و پشت ما هستن!» اما همین پشتیبانی به قلبش قوّت می‌داد که لبخندی فاتحانه صورتش را پُر کرد و ساکت سر به زیر انداخت. محو نیمرخ صورت زیبایش شده بودم که دوباره سرش را بالا آورد، آهی کشید و با صدایی خسته خبر داد :« با همه پشتیبانی که آمریکا از کردها می‌کرد، آخر افتاد دست داعش!» ♦️ صورتش از قطرات عرق پُر شده و نمی‌خواست دل مرا خالی کند که دیگر از سنجار حرفی نزد، دستش را جلو آورد و چیزی نشانم داد که نگاهم به لرزه افتاد. ✍نویسنده: فاطمه ولی نژاد °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f.👆