eitaa logo
✳️حکایات فرزانگان✳️
978 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
517 ویدیو
13 فایل
حکایات جالب ،پنداموز و شیرین از ائمه اطهار علیهم السلام ، بزرگان و فرزانگان @pharzanegan شالیزار سبز @shalizar_sabz ویراستی @azims برای ارتباط و ارسال پستهای مناسب این کانال ،از لینک زیر استفاده کنید. https://eitaa.com/a_sanavandi
مشاهده در ایتا
دانلود
لیست عناوین: لیست پستهای ویژه اربعین ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ لیست تلاوت روزانه قرآن کریم ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ لیست عناوین داستان های صوتی کتاب داستان راستان شهید مطهری ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ از ائمه اطهار علیهم السلام ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ متنوع: ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ (جدید)عناوین آموزش لهجه عراقی ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ 👇👇لیست حکایات مرحوم نخودکی 👇👇 ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ حکایات رجبعلی خیاط ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ مرحوم کافی . داستان حضرت سلیمان و مورچه جوان جیب بُر گاو بنی اسرائیل ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ حکایات آیه الله بهجت
آقا سید مهدی هزاوه ای گفت: چند سال قبل که به مشهد رفته بودم، همواره پس از تشرف به حرم مطهر، بر حسب سابقه ی ارادتی که داشتم در کنار مقبره حاج شیخ حسنعلی اصفهانی رحمة الله علیه نیز ساعتی می‌نشستم و فاتحه قرائت و طلب مغفرتی برای آن مرحوم می‌کردم. در یکی از روزها شخصی را دیدم که در کنار مقبرة آن مرحوم با توجه خاصی فاتحه می‌خواند و از فقدان آن عزیز گریان و نالان بود. حال آن مرد در من بسیار اثر کرد، بنحوی که مجبور شدم تا خاتمه کارش در آنجا توقف کنم. هنگامیکه عزم رفتن کرد جلو رفته و سلام کردم و گفتم: گویا سبب این گریه و ناله امر فوق العاده ای است؟ در پاسخ گفت: همین طور است. چند سال قبل عیال من مبتلا به زخم خنازیر شد. صرف نظر از اینکه هر چه داشتم صرف معالجه او کردم، پرستاری چهار بچه و دلداری و پرستاری آن مریضه نیز مرا از کارم بیکار کرد و در نتیجه دچار نهایت عسرت و فقر و زندگی فلاکت باری شدم. روزی یکی از آشنایان مرا خدمت مرحوم حاج شیخ حسنعلی رحمة الله علیه راهنمایی کرد. پس از شرفیابی، مفضلا عرض حالا خود را به محضر آن مرد بزرگ معروض داشتم. در آن وقت ایشان چشمها را روی هم گذاشته بودند و به ظاهر چنین می‌نمود که ابدآ توجهی به عرایض این بنده نفرموده اند. لذا بنده که خود را از این راه مأیوس دیدم قصد مراجعت کردم. در همین موقع ایشان چشم گشودند و فرمودند: روز چهارشنبه آخر سال بیا و قدری خرما هم با خودت بیاور. عرض کردم: تکلیف من تا چهارشنبه آخر سال چیست و در این مدت چکار کنم؟ فرمودند: همان کاری که تاکنون می‌کرده ای. روز مقرر با مختصر خرمایی شرفیاب شدم. ایشان هفت دانه از خرماها را در مشت گرفته و چیزی خواندند و بر آنها دمیدند و فرمودند: آن مریضه روزی یکدانه از این خرماها را تناول کند و پس از آن تا وقتی زنده است خرما نخورد. سپس بقیه خرماها را به بنده رد کردند و مرخص شدم. به فاصله سه چهار روز هنوز خرماها تمام نشده بود که مریضه شفا یافت و زندگی تازه ای را از سر گرفتیم و بحمد الله و المنه خودم و عائله‌ام در حال حاضر زندگانی بسیار مرقه و خوبی داریم. سپس گفت: حالا تصدیق خواهید کرد که هر قدر از فقدان این مرد بزرگ بنالم حق دارم. ┏━🇯‌🇴‌🇮‌🇳━━━━━━━ ⃟⃟ 🌸 ⃟⃟ ┓ eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc ┗━ ⃟⃟ ⃟❤️ ⃟ ⃟ ━PHarzanegan━━━━┛