eitaa logo
✳️حکایات فرزانگان✳️
978 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
517 ویدیو
13 فایل
حکایات جالب ،پنداموز و شیرین از ائمه اطهار علیهم السلام ، بزرگان و فرزانگان @pharzanegan شالیزار سبز @shalizar_sabz ویراستی @azims برای ارتباط و ارسال پستهای مناسب این کانال ،از لینک زیر استفاده کنید. https://eitaa.com/a_sanavandi
مشاهده در ایتا
دانلود
لیست عناوین: لیست پستهای ویژه اربعین ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ لیست تلاوت روزانه قرآن کریم ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ لیست عناوین داستان های صوتی کتاب داستان راستان شهید مطهری ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ از ائمه اطهار علیهم السلام ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ متنوع: ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ (جدید)عناوین آموزش لهجه عراقی ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ 👇👇لیست حکایات مرحوم نخودکی 👇👇 ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ حکایات رجبعلی خیاط ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ مرحوم کافی . داستان حضرت سلیمان و مورچه جوان جیب بُر گاو بنی اسرائیل ━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━ حکایات آیه الله بهجت
حکایتی از مرحوم شیخ نخودکی   پدر بزرگوارم فرمودند: در سفر حج، وقتی وارد حجاز شدیم، چون پولی همراه نداشتم و شریف مکه نیز مبلغی پول به عنوان خاوه از هر مسافر دریافت می‌کرد، ناچار با عده ای که مایل به پرداخت وجهی از این بابت نبودند از راه فرعی از جده عازم مکه شدیم. در بین راه به مأمورین حکومتی برخوردیم و آنها مانع حرکت ما شدند و گفتند در این محل بمانید تا مأمورین وصول خاوه بیایند و پس از پرداخت پول به راه خود ادامه دهید، در غیر این صورت حق ورود به مگه را ندارید. همگی در سایه چند درخت خرما به انتظار مأمورین وصول نشستیم. تمام همراهان پولهای خود را حاضر کردند و به من گفتند: شما نیز پول خود را حاضر کنید. گفتم من پولی همراه ندارم. گفتند: اگر طمع داری که ما به تو پول دهیم، پولی به تو نخواهیم داد. اگر هم پولی ندهی نمی توانی بسوی خانه خدا بروی. گفتم: من به شما طمع ندارم، بلکه به خداوند طمع دارم که مرا یاری نماید. گفتند: در این بیابان عربستان خداوند چگونه تو را یاری خواهد کرد. گفتم: در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد شده است که: هر کس به خاطر رضای خدا به مردم خدمت کند و مزدی نخواهد، خداوند در بیابان در حال گرفتاری همچون سیلی که از کوه جاری شود و موانع را برطرف سازد، موانع کار او را رفع نموده و او را یاری خواهد فرمود. پس از ساعتی آنها سؤال خود را تکرار کردند و من نیز همان پاسخ را به آنها دادم. آنها به تمسخر گفتند: گویا این شیخ حشیش کشیده که این حرفها را می‌زند، والأ در بیابان غیر از ماکسی نیست که به او کمک کند ما نیز به هیچ وجه به او کمک نخواهیم کرد. ساعتی نگذشت که از دور گردی ظاهر شد، به همراهان گفتم این خیری است که به سوی من می‌آید، و آنها استهزاء کردند. پس از لحظاتی از میان گرد و خاک دو نفر سوار ظاهر شدند که اسبی را نیز یدک می‌کشیدند. به ما نزدیک شدند. یکی از آن دو گفت: آقا شیخ حسنعلی اصفهانی در بین شما کیست؟ همراهان مرا نشان دادند. او گفت: دعوت شریف را اجابت کن. سوار بر اسب شدم و به اتفاق مأمورین بسوی جایگاه شریف مکه راه افتادیم. وقتی وارد چادر شریف مگه شدیم دیدم که مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری رحمة الله علیه و مرحوم حاج شیخ محمد جواد بید آبادی، که مرا با آنها سابقه مودت بود، نیز در آنجا حضور دارند. شریف مگه حاجتی داشت که من به خواست خداوند آنرا برآورده ساختم. بعد از آن معلوم شد که شریف ابتدا حاجت خود را خدمت مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری رحمة الله علیه عرض کرده بود و مرحوم حاج شیخ فضل الله به او فرموده بودند، انجام حاجت شما به دست شخصی است به این نام. دستور دهید ایشان را پیدا کنند و اینجا بیاورند و حتما ایشان جزء پیاده‌ها هستند. از اینرو شریف دستور می‌دهد که مأمورین به تمام راههای فرعی بروند و هر جا مرا یافتند نزد او ببرند. حکایات فــــــــــــــــرزانگان 👇 ⃟⃟ ⃟❤️ ⃟ ⃟ ━ @PHarzanegan━━━🚥