eitaa logo
آشنایی با حکمت
83 دنبال‌کننده
124 عکس
15 ویدیو
116 فایل
ارتباط با من : @samanmasoomi فایل دوره‌های قدیمی کانال را می‌توانید از آرشیو تلگرام دریافت کنید: https://t.me/PhilosophyStart
مشاهده در ایتا
دانلود
چرا تندی و غضب؟ http://nedaesfahan.ir/128116
FaMo_12_990713.3gpp
23.29M
؛ با کتاب برگرفته از آثار جلسه ۱۲ ◀️ درس ۱۰: نبود تمایز و علیت در اعدام؛ و کمی از نتایج آن
FaMo_13_990720.3gpp
24.52M
؛ با کتاب برگرفته از آثار جلسه ۱۳ ◀️ درس ۱۱: امتناع اعاده‌ی معدوم، به نحو این‌همانی ◀️ جمع‌بندی از مباحث وجود
فایل‌های تدریس جنود و که در جلسه اخیر بهش اشاره شد را می‌توانید از این لینک دریافت کنید (جلسات ۵۵ تا ۶۴)👇 http://lobolmizan.ir/sound/1131 برای گوش دادن، عجله نکنید! ولی حتما با گوشِ جان، گوش بدید ... از همین جا هم می‌تونید دانلود کنید👇
: وجود چیست؟ بعضی می‌گویند: کلی‌ترین است! درست می‌گویند! اما منظور از کلیت چیست؟ - کلیت در عرفِ دنیای ماهیات، چیزی همچون جنس، سطحی است! یعنی است؛ یعنی برای بدست آوردن یک ماهیت مشترک، نوعی صورت می‌گیرد، مثل این که به شیر 🦁 و ببر 🐯 و پلنگ و ... می‌گویند: گربه‌سان 🐈!! - اما وجود، همه‌ی هستی است! جنس غیر از وجوه‌خاص است! اما و ی وجود، چنین نیست! بلکه تمام وجوه‌خاص را نیز، در بر دارد! زیرا تمام وجوه مشترک، و همچنین وجوه‌خاص، وجودند! - پس جنس در تفکر متعارف، برای تمام مصادیقش یکسان است، اما وجود به حسب هر مصداقی، به نحوی هست! بر این اساس، با این فهم از و ی وجود: - تمام هویت جزئی، وجود است! جزئیت جزئی، به موجودیتش است! پس تشخّص، هویّت، هذیّت، و فردیّت هر فرد هم، به وجود است! پس وجود کلی نیست! اما جزئی هم نیست! بلکه و است! به نحوی که تمام وجوه کلی و جزئی را، در بر دارد! هر کلیت، و هر جزئیتی به وجود است، اما وجود، هیچ یک از این دو، به ، نیست. پس بر خلاف جنس، که فرضِ «کاملا به چنگ آمدن» دارد، وجود، کاملا به چنگ، نمی‌آید! بلکه از وجود، نداریم! وجود، از هر غائبی، است! هرچند که در هر موطنی، به وجهی هست! سوال: پس بودنِ وجود، به چه معناست؟ گفتیم که وجود، گسترده است! حتی تمام مجهولات ما، وجودند! اما این گستردگی، تمام حقیقت را، از جمله را در بر گرفته است! پس اگر فهم داریم، آن فهم وجود است، هرچه که باشد! به این معنی، ، وجود است! اما هر فهم جدیدی نیز، وجود است! پس: هم فهم اول، و هم فهم آخر، وجود است...و هر غائب و هر آشکاری نیز، وجود است... جز وجود، آشکار نیست؛ و جز وجود، غائب نیست. علامه حسن‌زاده، دروس معرفت نفس را چنین آغاز می‌کنند: «درس اوّل وجود است كه مشهود ما است؛ ما موجوديم و جز ما همه موجودند؛ ما جز وجود نيستيم و جز وجود را نداريم و جز وجود را نمى‌يابيم و جز وجود را نمى‌بينيم. وجود را در فارسى به هست و هستى تعبير مى‌كنيم. در مقابل وجود، عدم است كه از آن به نيست و نيستى تعبير مى‌شود. و چون عدم نيست و نيستى است، پس عدم هيچ است و هيچ‌چيزى، نيست تا مشهود گردد و اگر بحثى از عدم پيش آيد به طفيل وجود خواهد بود. پس وجود است كه منشأ آثار گوناگون است و هر چه كه پديد مى‌آيد بايد از وجود باشد نه از عدم. و من بديهى‌تر از اين درس چيزى نمى‌دانم.»
می‌خواهم باشم! اما موانع جدی بر سر راه من وجود دارد! و بخش قابل توجهی از موانع خلوص، حاصل و است! ندایی در درون من می‌گوید: «اگر ایثار کنی، اگر ببخشی، اگر از خودت در راه اسلام، خرج کنی، را ! » بی راه هم انگار نمی‌گوید! می‌خواهم ! را نمی‌پسندم! طالب بی‌نهایت‌ام و نمی‌خواهم که از بین بروم! گویا تمام عناصر و افعال خالصانه، از بین‌برنده‌ی هستند! نه تنها من، که پدر بشریت نیز، در طلب همین و ، دچار اولین وسوسه‌ی شیطان شد! فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَان! قَالَ يَآ آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَىٰ (طه: ١٢٠) ‌پس شیطان او را وسوسه كرد، گفت‌: ای آدم‌! آیا تو را به درخت و فرمانروایی راه بنمایم‌؟ حال این « » را که مبنای تمام این طلب است، موشکافی کنیم! اگر برای ، اخلاص نمی‌ورزم، و خودم را خرج او نمی‌کنم، چون تصورم چنین است که: »» «در راه رفتن، یعنی کم شدنِ من!» اگر علیه حزب سیاسیِ مخالفم، نامردی می‌کنم! و اگر چون بر اریکه قدرت است، به او کمک نمی‌کنم، چون تصورم چنین است که: »» «اگر شما بِبری، من باختم! و اگر من ببرم، شما باختید! آن هنگام که دیگری ، و من حاکم مطلق باشم، آن گاه پیروز !» این تصور از را تحلیل کنید! این ، خود را در معنا می‌کند! این من، خود را در دایره‌ای و محدود، و از دیگران، تصور می‌کند! این من، چیزیست، کاملا غیر از دیگری، و بین خود و دیگری نمی‌بیند! ☝️ این دقیقا یعنی نفی ، و نفی ! وحدت سنخی وجود، به من می‌گوید : « را غلط درک کرده‌ای!! تو آن که «من» می‌پنداری، نیستی!! را، من پنداشته‌ای!! تو هستی!» یا همان ، به ما تذکر می‌دهد که در عالم نیست! خودت را گُم نکن! تو با تمام عالم، در ! این یعنی چه؟ یعنی تو همانی که دیگری هم هست! یعنی درک درست «من»ات، به نحوی است، که دیگر با غیر، در نزاع نباشی! اگر اهل و می‌باشی، هستی! تا به حال کلمه‌ی را شنیده‌ای؟ تا به حال دیده‌ای که برای فرزندش، از خود بگذرد؟ چرا چنین رفتاری را دارد؟ چرا دیگر نیست؟ چون فرزندش را، برادرش را، و در با خودش نمی‌بیند! او با فرزندش، در است! فرزندش، و اوست! حال توجه کنیم که بر اساس اصالت وجود، ما با عالم، یعنی با وجود، و هستیم! به نزدیک‌ترین انسان در اطرافتان نگاه کنید! خواهش می‌کنم یک لحظه از خواندن این متن، دست بردارید و به یک انسان نگاه کنید! او برادر شماست! نه تنها هم_خون، بلکه و شماست! همان که شما ، ! ، به ما می‌گوید: ◀️ برای ، طالب جاودانگی هستی! درست است! باید باشی! نمی‌خواهی از بین بروی! نمی‌خواهی کم بشوی! همه درست است! باید به دنبال شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَى برای باشی! اما... اما را درست بشناس! تو ماهیتی محدود و تنگ و نافی دیگران، نیستی! تو هست‌ای! و اگر هر را نفی کنی، خودت را در چهره‌ای دیگری، نفی کرده‌ای! از نفی ماهیتت، نترس! تو در این تُنگِ تَنگ، محدود نیستی!
FaMo_14_990727.3gpp
23.36M
؛ با کتاب برگرفته از آثار جلسه ۱۴ ◀️ مقدمه‌ای بر مباحث ادراک ◀️ درس ۱۲: دو اشکال وجود ذهنی
FaMo_15_990804.3gpp
19.21M
؛ با کتاب برگرفته از آثار جلسه ۱۵ ◀️ درس ۱۲: گشتی دیگر در وجود ذهنی
FaMo_16_990811.3gpp
21.98M
؛ با کتاب برگرفته از آثار جلسه ۱۶ ◀️ درس ۱۳: روند دستیابی به معقولات (:کلی) ◀️ درس ۱۳: تمایز بین دو دسته از معقولات
خلقم کردی؛ و نام خلافت خودت را، همراهم کردی... اما از کدام نگاه، و با کدام دستت، مرا خلق کردی؟ می‌دانم! با نام تو، قرآن آموختنی شد! و مرا با آن آفریدی! الرَّحْمنُ؛ عَلَّمَ الْقُرْآنَ (الرحمن: ۱ و ۲) و به و تو، همه در حال تسبیح تو هستیم؛ سَبَّحَ لِلّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (حدید: ١) اما با کدامین نام، و را آغاز کردی؟ وَ إِذْ قَالَ * رَبُّكَ * لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ ﴿حجر: ۲۸) وَ إِذْ قَالَ * رَبُّكَ * لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ... (بقره: ۳۰) خلقت و خلافت را، با نام *رب* و پروردگاری‌ام آغاز کردم! اما نه ربوبیت هر مخلوقی! انسان را آفریدم، و خلافتی در زمین قرار دادم، به نامِ نامی *ربِ تو* .... ای * _محمد_ * در نگاه به تو، و پرورش تو بودم، که با دو دستم، دست در گل آدم زدم... گلِ گندیده‌ای ساختم، و آن را آراستم، تا آماده‌ی روحی از من شود... تا ربِ تو باشم! *ای محمد...* میلاد آغاز خلقت، و خاتم نبوت، بر همگان مبارک...
FaMo_17_990818.3gpp
22.16M
؛ با کتاب برگرفته از آثار جلسه ۱۷ ◀️ نکاتی دیگر درباره کلی، و معقول ثانی در درس ۱۳ ◀️ درس ۱۴
با عرض پوزش؛ این هفته چندتا امتحان و ... دارم؛ إن شاء الله، فایل بعدی، یک‌شنبه هفته‌ی آینده ارسال می‌شود.
13700631 - سخنرانی راهبردی در ابتدای درس خارج.docx
43.6K
از تمامی طلاب محترم، که دغدغه ی زندگی طلبگی خود را دارند، و شخصیت امام خامنه ای را، شخصیتی آگاه و ره بر، می دانند، ملتمسانه خواهشمندم، این متن را مطالعه بفرمایند...
FaMo_18_990902.3gpp
18.95M
؛ با کتاب برگرفته از آثار جلسه ۱۸ ◀️ درس ۱۵: نسبت عالم و معلوم، در علمِ «من_به_من»