eitaa logo
اشعار مارال افشون
258 دنبال‌کننده
66 عکس
38 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
باغ نه! گوشه ی گلدان نگهم می داری یا لب خسته ی ایوان نگهم می داری خسته ام فصل شکفتن نرسیده است هنوز؟ بذرم و از همه پنهان نگهم می داری دشتم و از عطش سبز شدن لبریزم تشنه ی تشنه ی باران نگهم می داری رودم و یکسره دلشوره ی دریا نشدن باز در بستر جریان نگهم می داری من همان شاه ترین بیت فرو پاشیده که تو در لشکر دیوان نگهم می داری یا غزل خیز ترین بند همین دیوانم که تو در گوشه ی زندان نگهم می داری خسته ام فصل شکفتن نرسیده است هنوز؟ من بهارم، تو زمستان نگهم می داری! مارال افشون @poem12
صبح، وقتی به شما عرضِ ارادت می‌کرد رج‌به‌رج فرشِ حرم داشت عبادت می‌کرد پیکِ حق گوشۀ صحن آمد و نقاره به دست آیۀ "یُنفَخُ فی الصُّور..." تلاوت می‌کرد‌ با همین چشمِ پر از شرمِ گناهم دیدم ماه، یک بار نه، صد بار سلامت می‌کرد زیر باران کرم قلب گناه‌آلودم کنج ایوان طلا قصد طهارت می‌کرد کوهِ ابیات فرو ریخت، غزل‌ می لرزید در سرم قافیه و وزن قیامت می‌کرد اشهد انَّ غزل...قافیه ها صف بستند شعر مأموم شد و عشق امامت می‌کرد ‌وای انگار جهان دور حرم می‌چرخید به گمانم که خدا داشت زیارت می‌کرد
قند و قوری و سماور کنج هال دفترم عطر چای زعفران و هل وبال دفترم سقف دل کوتاه اما آه دلتنگی بلند صندوق احساس و پستوی خیال دفترم در حیاط حافظه دارد جوانه می زند بیت بیت ، آهسته آهسته، نهال دفترم انعکاس پولک ماهی حوض زندگی بازتاب آرزوهای زلال دفترم خانه باغ ساکت و گردن کشیدن های باد شاخه های نازک و کم سن و سال دفترم میوه های آبدار و ترش فصل کودکی عطر شیرین درخت پرتقال دفترم هارمونی شب و سمفونی گنجشک ها واژه های بی قرار و بال بال دفترم تاب بازی با طناب عشق در آغوش ماه خاطرات تیله بازی ها و چال دفترم پنبه زن آرام می زد پنبه های درد را با کمانش خوب میشد وضع و حال دفترم شعر، ای شیرین ترین معشوقه ی من صبر کن! می رسد یک روز آخر سیب کال دفترم @poem12
هدایت شده از انجمن ادبی کلمات
🌿 انجمن ادبی کلمات 🍁 ثبت‌نام ترم پاییز و زمستان ۱۴۰۳ 🪴 ویژه بانوان شاعر ساکن اصفهان 🌹 با ارسال پیام به نشانی @kalemaaat در پیام‌رسان ایتا https://eitaa.com/kalemaat
باید شبی دوباره خودم را صدا کنم فکری برای آخر این ماجرا کنم کوه غمیست روی دل بی نوای من باید برای شانه ی قلبم دعا کنم این خانه کوچک است،غزلخانه ای جدید باید برای خاطره هایم بنا کنم احساس را به یاد نگاه و تبسمت نذرِ قدومِ محترمِ واژه ها کنم شاید دوباره در بزنی، زود می روم روی اجاق عشق،غزل دست و پا کنم فرصت نبود خوب به جا آورم تو را باید تمام زندگی ام را قضا کنم @poem12
خوب میدانم که از خود هجرتی باید کنم با رسول عشق از نو بیعتی باید کنم پایه های اعتقادم اندکی لق میزند در حرای خویش با خود صحبتی باید کنم @poem12
جرم او غیر قابل تفهیم از ازل تا همیشه در تحریم عاقل و با اراده و محکم عاشق و بی‌اراده و تسلیم تودهٔ خاطرات و دلتنگی توده‌ای پر محبت و خوش‌خیم تنگ، نازک، شکسته، فرسوده کوزه‌ای غیر قابل ترمیم خالق روزهای تاریخی مبدأ عاشقانهٔ تقویم شعرخیز و لطیف و بارانی دل، همان پرغزل‌ترین اقلیم دل همان کوه پایبند که گاه مثل کاه است پیش پای نسیم فرق دارد شکستن این دل فرق دارد قسم به اشک یتیم @poem12
پدرم را خدا بیامرزد، مردِ سنگ و زغال و آهن بود سالهای دراز عمرش را، کارگر بود، اهل معدن بود از میان زغال ها در کوه، عصرها رو سفید بر می‌گشت سربلند از نبرد با صخره، او که خود قله‌ای فروتن بود پا به پای زغال‌ها می‌سوخت !سرخ می‌شد، دوباره کُک می‌شد کوره‌ای بود شعله‌ور در خود‌، کوره‌ای که همیشه روشن بود بارهایی که نانش آجر شد، از زمین و زمان گلایه نکرد دردهایش یکی دوتا که نبود! دردهایش هزار خرمن بود از دل کوه های پابرجا، از درون مخوف تونل‌ها هفت خوان را گذشت و نان آورد، پدرم که خودش تهمتن بود پدرم مثل واگنی خسته، از سرازیر ریل خارج شد بی خبر رفت او که چندی بود، در هوای غریب رفتن بود مردِ دشت و پرنده و باران، مردِ آوازهای کوهستان پدرم را خدا بیامرزد، کارگر بود، اهل معدن بود 🖤 @poem12
بر روی بوم فاصله ها درد می کشیم یک انتظار یخ زده و سرد می کشیم پاییز نه،همیشه جهان را از این به بعد تا رویش ظهور شما زرد می کشیم @poem12
به آه کارگرت شهید نان حلالی، تو نیز گمنامی چقدر خسته شدی تا کمی بیارامی بخواب راحت و آسوده از غم فردا شهید آن همه اندوه بی سرانجامی شهید اشک شب و جلد بالش خیسی شهید روز و شبی تو شهید ایامی شهید ثانیه‌های پیامک واریز رسیده‌است پیامی ولی چه پیغامی؟! شهید رنج فراوان و دسترنج کمی شهید قسط جهاز و اجاره و وامی به دسترنج شما یک قران اضافه نشد جز این که فصل گرانی رسید و ناکامی شهید شکوه نکردن ز کارفرمایی وگر شنید برایت نکرد اقدامی کسی نبود که از غصه‌ات بکاهد آه کسی نداد به تو در خور تو انعامی به دسترنج کم و رنج مکفی‌ات سوگند به آه کارگرت، کارگر چه ایهامی؟ شهید صبح میادین کارگر هستی که از شهادت تو کس نمی‌برد نامی 🖤 @poem12
أللّهُمَّ انصُرِ الإسلَامَ وَ أهلَهُ وَ اخذُلِ الکُفرَ وَ أهلَهُ. أللّهُمَّ انصُر جُیُوشَ المُسلِمِینَ. أللّهُمَّ ارحَم زَعِیمَ المُسلِمِینَ. أللّهُمَّ أیِّد وَ سَدِّد قَائِدَ المُسلِمِینَ. أللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ. اللّهُمَّ عَجَّل لِوَلیِّکَ الفَرَجَ وَ العَافِیةَ وَ النَّصرَ وَ اجعَلنَا مِن أعوَانِهِ وَ أنصَارِهِ وَ شِیعَتِهِ. بِمَنِّکَ وَ جُودِکَ و کَرَمِکَ یَا أرحَمَ الرَّاحِمِینَ.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📢 پیام مهم رهبر انقلاب اسلامی درباره قضایای اخیر لبنان 🔹️حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی درباره قضایای اخیر لبنان پیام مهمی صادر کردند. 📝 متن پیام رهبر انقلاب به این شرح است: ✏️ بسم الله الرحمن الرحيم کشتار مردم بیدفاع در لبنان از سوئی بار دیگر خوی درندگی سگ هار صهیونیست را برای همه آشکار کرد، و از سوئی کوته‌نظری و سیاست ابلهانه‌ی سران رژیم غاصب را به اثبات رساند. باند ترور حاکم بر رژیم صهیونیست از جنگ جنایتکارانه‌ی یک ساله‌ی خود در غزه درس نگرفتند و نتوانستند بفهمند که کشتار دستجمعی زنان و کودکان و مردم غیر نظامی نمیتواند در ساخت مستحکم سازمان مقاومت اثر بگذارد و آن را از پا بیندازد. اکنون همان سیاست حماقت‌آمیز را در لبنان می‌آزمایند. جنایتکاران صهیونیست بدانند که بسیار کوچکتر از آنند که به ساخت مستحکم حزب‌الله لبنان صدمه‌ی مهمی وارد کنند. همه‌ی نیروی مقاومت منطقه در کنار حزب‌الله و پشتیبان آن است. سرنوشت این منطقه را نیروهای مقاومت و در رأس آنان حزب‌الله سرافراز رقم خواهد زد. مردم لبنان فراموش نکرده‌اند که در روزگاری نظامیان رژیم غاصب تا بیروت را زیر چکمه قرار میدادند، این حزب‌الله بود که پای آنان را قطع کرد و لبنان را عزیز و سربلند ساخت. امروز هم لبنان به حول و قوه‌ی الهی دشمن متجاوز و خبیث و روسیاه را پشیمان خواهد کرد. بر همه‌ی مسلمانان فرض است که با امکانات خود در کنار مردم لبنان و حزب‌الله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژیم غاصب و ظالم و خبیث آن را یاری کنند. والسلام على عباد الله الصالحين سید علی خامنه‌ای ۷ مهر ۱۴۰۳ 💻 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
1_13784656043.mp3
5.57M
خبر چه سنگینه... 😭
درد دارم سلاح من بغض است باید این شهر را تکان بدهم یک شهادت برای من بس نیست زنده ام کن دوباره جان بدهم تا بفهمند شیعه یعنی چه...
پاییز مرگ ها و بهار مقاومت آلاله های سرخ دیار مقاومت سید حسن، حجازی و یاسین و مغنیه جانم فدای ایل و تبار مقاومت از باغ های غم زده سرریز می شود دردانه های صبر انار مقاومت ای انعکاس روشن جولان زندگی زنده است کوه دامنه دار مقاومت گل بوته های زخمی و اسلیمی امید آمیزه های نقش و نگار مقاومت بار امانتیست که بر شانه های ماست بر دوش ماست قرعه ی کار مقاومت تا انتهای جاده ی تاریخ می رویم از ابتدای راه کنار مقاومت عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان ماندن به راه توست قرار مقاومت @poem12
پوسیده، ناامید، طنابی قدیمی ام من دست های خسته ی تابی قدیمی ام از گوش های ناشنوا زخم خورده ام فریاد های حرف حسابی قدیمی ام لبخندهای واقعی ام را ندیده اید! چون سال هاست پشت نقابی قدیمی ام راهی بجز نخواندن این عاشقانه نیست افسانه ای میان کتابی قدیمی ام شاید عقاب شیطنتی کودکانه یا، آمین اشتباهِ ثوابی قدیمی ام! هر روز خاطرات تو را حمل می کنم من میخ آبدیده ی قابی قدیمی ام دیر است، دیر تشنه ی فهمیدنم شدی این چشمه چشمه نیست، سرابی قدیمی ام دیر است! فصل چیدن انگور ها گذشت من تلخ تلخ تلخ! شرابی قدیمی ام @poem12
نتانیاهو: من دیگه نمیتانیاهو 😂😂
31.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پهلو به پهلو در میان دود خوابیدی گهواره بود آیا فلسطین؟! زود خوابیدی! در خانه ای که سقفش از گل های حاجاتِ، چادر نماز پاک مادر بود خوابیدی با هفت سنگ انتفاضه کودکی کردی با اضطراب قصه ی نمرود خوابیدی! در کوچه های وحشت تاریخ چرخیدی بازی نکردی،آه!خاک آلود خوابیدی مرداب دنیا شوق جریان را نمی فهمد با شوق دریا بود اگر ای رود خوابیدی! @poem12
خوب می دانم که آخر در حرم گل می کنم فصل دوری را اگر دارم تحمل می کنم می روم از خانه بیرون،بی نهایت تشنه ام بر حریم خواهر باران توسل می کنم درّه ی تاریک دلتنگی امانم را برید پس برایش می نویسم،شعر را پل می کنم می رسم با واژه ها میدان هفتاد و دو تن شهر را در سایه ی مهرش تخیّل می کنم خسته و درمانده با صدها سوال بی جواب می گذارم سر به روی شانه های آفتاب می نشینم با خیالم در حوالی حرم در بهشت خاطراتم،در خیابان ارم می روم نزدیک تر ،نزدیک تر،نزدیک تر هرچه هست و نیست را جا می گذارم پشت سر اقتدا بر خواهر خورشید هشتم می کنم با یقین و نور روحم را تیمم می کنم دفترم را چشمه ی دل آبیاری می کند قلبم اینجا جای خون احساس جاری می کند در شگفتم کاغذم طعم محبت می دهد یا دهان واژه ها بوی حقیقت می دهد گرچه امروز آمدم با بقچه ای شعر جدید من همانم،شاعر دلتنگ از خود ناامید السلام ای نبض شعر از نفس افتاده ها ای تمام دلخوشی در قفس افتاده ها لا به لای بوته های بیشه ی عشق خدا سبز می ماند غزل با ریشه ی عشق شما @poem12
هدایت شده از بافتار
« ای صاحب خودکارهای نامسلمان! ای شاعر تصنیف‌های لاابالی! از رنج‌های ما نگفتی با چه رویی؟ از درد‌های خود بگویم با چه حالی؟ اینجا که من هستم شبیه کربلا نیست؟ هل من معین...؟ پاسخ نده با بی‌خیالی» این بخشی از اعتراض شاعرانۀ فاطمه عارف‌نژاد یک بانوی دهه هفتادی است به شاعران که چگونه می‌توانند شاعر باشند و نسبت به داستان غزه و فلسطین بی‌تفاوت باشند؟ اصلاً چگونه می‌توانند انسان باشند و بی‌تفاوت؟ و البته شاعر، انسان‌تر باید باشد و حساس‌تر نسبت به بزرگترین درد عالم. این درد را شاعری فریاد می‌زند که خود در یک سال گذشتۀ پس از طوفان‌الاقصی، نزدیک به 60 شعر برای فلسطین و مقاومت سروده است؛ شعرهایی که جوششی و در لحظه حاضر بودنشان، آن‌ها را ابداً‌ دم‌ دستی و شعاری نکرده است. شعرهایی که از دل برآمده‌اند و از سرِ عشق سروده شده‌اند. خود شاعر می‌گوید: «به قول نادر ابراهیمی از عشق سخن باید گفت. همیشه از عشق سخن باید گفت اما گستره این عشق را باید برای خودمان تعریف کنیم. مثلاً این روزها من چطور می‌توانم در تشییع شهدای مدافع حرم ایرانی و افغانستانی و پاکستانی شرکت کنم و وقتی برگشتم خانه، باز هم فقط به فکر معشوقی خیالی باشم و از چشم و ابروی يار بگویم؟ چطور ممکن است رد پای افکار و دغدغه‌های سياسی و اجتماعی و مذهبی‌ام در شعرهایم نباشد؟ چطور می‌‌توانم شعر اعتراض نگويم؟ اگر شعر فقط سرودن لیلی و مجنون است پس کی باید حماسه گفت؟ کی باید آرمان‌های انقلاب اسلامی را فریاد زد؟ من کجای داستان ایستاده‌ام؟» این همّ‌وغمّ مدام شاعر که «کجای داستان ایستاده‌ام؟» همۀ داستان است. عارف‌نژادِ پیش از طوفان‌الاقصی هم با کتاب «َشبانماه» نشان داده بود که با شاعری کاربلد با نگاه توحیدی به جهان مواجهیم؛ اما طوفان‌الاقصی همان‌گونه که نظم همۀ جهان را به‌ هم ریخت، ما را هم به هم ریخت و زنده‌تر کرد. دیگر پس از این حادثه، فلسطین و مقاومت یک موضوع در کنار موضوعات دیگر برای این شاعر نیست. همۀ جهان و همّ‌وغمّ اوست. درباره ویژگی‌های شعرهای یک سال اخیر او برای فلسطین در فرسته‌ای جدا صحبت خواهیم کرد. اینجا اما می‌خواهیم درباره یک ویژگی شعرهای او تمرکز کنیم و آن «تصویرسازی» بر اساس واقعیت و «آن»های الهام‌بخش اوست. بخش عمده‌ای از بیت‌های او را که می‌خوانیم تصویری واقعی از فلسطین جلوی چشم ما نقش می‌بندد یا چیزی شبیه آن‌ها. این ملموس بودن و انتزاعی نبودن، شعر او را حسی‌تر و عاطفی‌تر کرده است. در این فرسته، تعداد محدودی از ابیات فاطمه عارف‌نژاد را مرور می‌کنیم که با تصویری از حوادث فلسطین متناسبند. 🔺رسانه بافتار 🆔https://eitaa.com/joinchat/4285857982C557b3c5b35
یحیی چقدر صاعقه در چشم‌های توست! طوفان فقط چکیده‌ای از ماجرای توست «بگذار کربلا بشود» گفتی و گذشت دنیا هنوز خیره به بغض صدای توست یحیی! به آرزوت رسیدی؟ مبارک است! من مانده‌ام که عید شده یا عزای توست ای سرو سربلند! به افتادنت خوشند امروز، روز جشن تبرها برای توست معمار فتح هفتم اکتبر! مرگ کو؟! این سنگ قبر نیست، که سنگ بنای توست کِی با عبور موج فراموش می‌شوی؟ ساحل همیشه در قرق ردپای توست آغوش باز کن وطنت را به سعی زخم! غزه _همان که خواسته‌ای_ کربلای توست حالا بجنگ زنده‌تر از سال‌های قبل… یحیی! هنوز اسلحه در دست‌های توست با تو حماسه‌تر به غزل فکر می‌کنم شعرم در انتهای خودش، ابتدای توست |