eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
272 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه دردم ز کودکی‌ است که با رویِ هم‌چو ماه از خیمه شد به یاری آن شاهِ بی‌سپاه بی‌تاب چون دل، از برِ زینب فرار کرد آمد چو طفلِ اشکِ روان، در کنار شاه کای عمّ تاج‌دار! به خاک از چه خفته‌ای؟ برخیز از آفتاب، بیا تا به خیمه‌گاه نشنیده‌ای مگر سخن عمّه را چو من؟ تنها ز خیمه آمده‌ای، پیش این سپاه هر کس که آب خواست، دهندش ز آبِ تیغ ای عم! بیا به خیمه و آب از کسی مخواه می‌گفت و می‌گریست که بی‌دینی از ستیز تیغی حواله کرد به آن شاه دین‌پناه آن طفل، دست خویش سپر کرد، پیش تیغ دست اوفتاد از تنِ معصومِ بی‌گناه بی‌دست جان سپُرد به دامان عمّ خویش چون ماهیِ به لجّۀ خون، مانده در شناه می‌داد جان به دامن شه، «الغیاث» گوی می‌کرد شاه تشنه به حسرت، بر او نگاه @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه خدا کند برسم کاش بی اثر نشوم خدا کند که برای تو دردسر نشوم پسر شدم همه عمرم برایت اما حال چه سود اگر که برای تنت سپر نشوم چگونه زنده بمانم بدون آغوشت چگونه بی تو عمو جان یتیم تر نشوم چگونه پیش پدر سربلند باشم من شبیه اکبر و قاسم فدات اگر نشوم سرم اگر برود روی نیزه چیزی نیست که زنده با سرت ای کاش همسفر نشوم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سخن اهل عشق این سخن است کربلا در احاطه ی حسن است هرکسی رو به کربلا کرده باطناً رو به مجتبی کرده بزم مارا حسن فراهم کرد او حسین را عزیز عالم کرد این‌همه مجلس مصیبت ها پرچم یاحسین هیات ها خیر ها را به ما حسن داده او به ما اذن سوختن داده میوه نور می‌دهد شجرش ای به قربان هردوتا پسرش با حسن، جانِ تازه میگیریم امشب از او اجازه میگیرم که بگویم ز جلوه‌ی آن ماه مددی یا جناب عبدالله یازده ساله است و صف شکن است پس یتیم حسن خودش حسن است دست آورده جای شمشیرش همه ماتند مات تکبیرش حق شده پیش هو بزرگ شده این پسر با عمو بزرگ شده گریه کن ها نظر به راه کنید حسن کوچه را نگاه کنید از روی تل خدا خدا می‌کرد عمویش را فقط صدا می‌کرد چه عمویی؟ میان چند سپاه تشنه ای در میان قربانگاه.. صحنه را تا که دید گفت حسین دست خود را کشید گفت حسین حسن کربلا به جان آمد پابرهنه دوان‌دوان آمد آمد و دید گریه بی اثر است یک نفر روی سینه ی پدر است پاره پاره شده‌ست پیرهنش میزند با قلاف بر دهنش بند بند تنش گسسته شده نیزه ها در تنش شکسته شده داد زد ای عموی خون جگرم غم نخور من برای تو سپرم چشم بر سمت خیمه گاه ندوز دست ناقابلم که هست هنوز می‌دهم دست در برابر تو تا بلا دور باشد از سر تو دیدی آخر تنم ز عشقت سوخت تیر، من را به روی جسم تو دوخت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه به گَرد پای من امروز لشگری نرسد به اوج بال و پرم هیچ شهپری نرسد سوار مرکب عشقم، رکاب یعنی چه؟ به این سواره، پیاده تکاوری نرسد به خویش گفتم: از این پس تو را نمی بخشم اگر ارادت تو داد دلبری نرسد منم که رهبر میدان نوجوانانم به این حضور حکیمانه رهبری نرسد میان مقتل مظلوم، یاری اش کردم به این مقام شریفم پیمبری نرسد به هیبت غضب مجتبایی ام سوگند سپاه کوفه به این رزم حیدری نرسد مرا بلندی شمشیر «خصم» مانع نیست به ضربه گیری دستم دلاوری نرسد مرا ز هول قیامت دگر نترسانید به این قیامت دشوار، محشری نرسد کمان حرمله با گودی گلویم گفت: به جز تو و علی اصغر به حنجری نرسد سر مرا به روی سینه ی عمو کندند مقام ذبح مرا در منا، سری نرسد تمام صورت من زیر دست و پا له شد به این کتاب زبان بسته دفتری نرسد منم که با تنم اندازه کرده ام لطفت به وسعت بدنم هیچ پیکری نرسد به جان عمّه دعای عمو به گوشم گفت: که دست غارت دشمن به معجری نرسد منم که غوطه به دریای خون زدم، سر مست چنین به گودی مقتل شناوری نرسد شوند اهل یقین در بهشت مهمانم به سفره خانه ی من طول کشوری نرسد چراغ باغ جنان گوهر جمال من است به پرتو افکنی ام هیچ اختری نرسد ز عشق، سلطنت دهر، می رسد امّا به طعم ملک ری ما، ستمگری نرسد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها نیست چون هیچکسی دور پیمبر زاده.. همه امید عمو کیست؟! برادر زاده! اکبرت نیست ولی غیرت من مانده هنوز گرچه افتاده ابالفضل، حسن مانده هنوز یازده سال عموجان پدر من بودی مثل پروانه فقط دور و بر من‌ بودی بیشتر از علی اکبر نظرت بر من بود جای من مثل پسرهات برآن دامن بود زودتر از پسرت لقمه به من میدادی با تماشام سلامی به حسن میدادی به تنم قبل همه جامه نو پوشاندی تا که خوابم ببرد در بغلم میماندی خاطرت هست نشستی به کنارم سحری.. قول دادی که مراهم ببری هر سفری؟ حال امروز چه رخ داده امیر دوسرا میسپاری به حرم تا که بگیرند مرا؟! فکر کردی بروی من به حرم می مانم؟! بیخیال تن زخم پدرم میمانم؟! دارم از دور به اوضاع تنت مینگرم نیزه ای بر کمرت خورد که خم شد کمرم صورتت زیر لگد مانده و پاخورده شده سینه ات از اثر چکمه ای آزرده شده مست ها دورو برت نعره مستانه زدند نیزه ها گیسوی خونین تورا شانه زدند نیزه را داخل پهلوی تو کج میکردند بعد باهم به سر قتل لج میکردند قصد دارند سرت را ز قفا قطع کنند آمدم جای سرت دست مرا قطع کنند حسنی ها همه یک روضه ی سنگین‌دارند همه یک خاطره با بازوی خونین دارند.. @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه در ره عشق من استاد اویس قرنم آه دیوانه ترین عاشق کوی‌ تو منم سوی تو آمدم و باد به گردم نرسید متحیر شده طوفان ز من و تاختنم وعده‌گاه همه‌ی آل عبا گودال است بپذیرم که در این معرکه سهم الحسنم بی سپر آمده‌ام تا سپرت باشم حیف زرهی بر تن من نیست به جز پیرهنم با همه زخم تنت تنگ در آغوشم گیر از خدا خواسته ام خون تو باشد کفنم آنقدر نام تو را داد زدم تا آخر با سم اسب کسی آمد و زد بر دهنم بدنت مدفن من بود ولی دشمن تو آمد و نیزه زد و کند مرا از وطنم حفره افتاده به روی تنم از سم ستور شکر لله به ضریح تو بدل شد بدنم @poem_ahl