💠 ملداش
دنبال یک فرصت بودم تا رمان «ملداش» را بخوانم؛ اثر دوست نازنینم آقا مهدی کرد فیروزجایی...
از وقتی که این کتاب سرلیست کتاب های مورد علاقه ام قرار گرفت، تلاش کردم در شبکه های اجتماعی و صفحات اینستاگرام، نظر و نقد کارشناسان و علاقه مندان را درباره یکی از جدیدترین آثار فیروزجایی بدانم؛ با نظرات خوشحال کننده، راهگشا و جذاب، بیشتر ترغیب شدم تا «ملداش» را لااقل در کتابخانه ام تجربه کنم.
ملداش، همان روحانی جوانی است که برای ماه مبارک رمضان وارد روستایی می شود و با حضورش ماجراهای جدید برای مردم خلق می شود، از چالش پاسخ به شبهات گرفته تا بیماری همسرش و تا آشنایی با فضای تبلیغی و ترس از تجربه اولین ها در تبلیغ مثل خواندن نماز میت؛ مهدی فیروزجایی به خوبی از پس روایت زندگی تبلیغی این روحانی جوان برآمده، به درستی فضای روستا و ادبیات و فرهنگ آن را ترسیم کرده است و این اتفاق جای تبریک دارد به حوزه علمیه و نویسندگان حوزوی؛ البته اگر قدر بدانیم.
دهه اخیر را می توان دهه طلوع رمان نویسان حوزوی در عرصه ادبیات حوزه برشمرد و البته فراتر از رمان نویسی، خوشبختانه دهه به میدان آمدن جدی و بانشاط حوزوی ها در خلق آثار ادبی را شاهد بودیم؛ اما آنچه «ملداش» به ما نشان داد، فصل جدیدتری از روش رمان نویسی دینی و حوزوی بوده است، نویسنده در دل روایت های روستا و روحانی و حل مسائل فقهی، از قم و سیاست های فرهنگی و تبلیغی و همچنین مشکلات دنیای طلبگی غافل نبود.
پ. ن: با این که طلبه هستم، اول فکر کردم ملداش به سبب اضافه وزن، زانودرد دارد، و از تکرار این درد در بخش های گوناگون رمان حساس شده بودم؛ که نویسنده راز این درد را برملا می کند؛ پله های زیاد منزل مسکونی در قم و نداشتن آسانسور.
در حقیقت یاد زندگی خودم افتادم، تجربه ای که نه فقط من، بسیاری از طلاب با این درد دست و پنجه نرم می کنند، ساخت مجتمع های مسکونی بدون آسانسور... که حمل دبه های آب شیرین و رفت و آمدهای مکرر برای درس و مباحثه را باید بر آن افزود، اینها چیزی از زانو و سلامتی برای اهالی علم دین نمی گذارد. فاجعهبارتر این که برخی همسران طلاب به خاطر همین پله ها، دوران بارداری پرمخاطره ای داشته و تا پای سقط فرزند درد کشیده اند.
روایت های زندگی طلبگی اگر دست نویسنده ای حرفه ای، منصف و متعهد باشد، بی تردید شاهد اصلاح نگاه جامعه به عرصه دین و دینداری و روحانیت خواهیم بود.
برای دوست ارجمندم آقا مهدی فیروزجایی آرزوی موفقیت دارم.
✍️علی اسفندیار
#کتابخوانی
#نویسندگان_حوزوی
@howzavian
💠 کربلا و درنگی بر سروده جبران خلیل جبران
گاهی در بین خواندن ها، چشم مان با کلماتی رو به رو می شود که نشانی از حرف دل ماست، نشانی از سرگذشت بنی بشر دیروز و امروز.
نوشته های جبران خلیل جبران از آن دست آثاری است که خواننده را نمی گذارد زیر آوار کلمات زیبا و واژه آرایی جان دهد. این نویسنده لبنانی آمریکایی، پیش از این که بکوشد مخاطب را با خود همراه کند، با خواننده همراه و همزیست می شود، با انسان.
جبران، گویا روضه ی کربلا را میدانست؛ چقدر بندهای پایانی فصل «مسیح فرزند انسان» آدم را به کارزار کربلا میکشاند و چقدر ذهن مخاطب خود را به دنیای حضرت علی اصغر علیه السلام پیوند میدهد، پیوندی مملو از حسرت و هجوم به ساحت حقیقت.
وی خود به دنبال ترسیم مسیح است؛ اما علی اصغر را نشان مان می دهد و راوی منصفی است که دوست دارد خواننده، بی برداشت آزاد، دست از کتاب هایش نشوید.
خلیل جبران چنین مینویسد:
«ای سرآمد،
ای قلب آسمانی!
ای قهرمان رؤیاهای طلایی ما!
تو هنوز هم در برابر ما حرکت می کنی
نه تیرها و نه سرنیزه ها نمی توانند تو را از حرکت بازدارند، زیرا تو می توانی در میان همه تیرها و سرنیزه ها به پیش بروی.
تو از بلندای حضورت به ما لبخند می زنی و با این که از همه ما کم سال تری، پدر همه ما هستی.
ای سراینده،
ای ترنم بر لب،
ای قلب بزرگ،
خداوند مبارک گرداند نام تو را
و رحمی را که تو را حمل کرد
و سینه ای که به تو شیر داد
و خداوند همه ما را ببخشاید!»
آری! خداوند باید اکثریت انسان را ببخشد، اکثریتی که رو به روی حسین علیه السلام ایستادند و تا دریدن حنجره فرزندش، رأی جمع کردند. خداوند باید همه ما را ببخشد که اگر جهلی می خواهد خود را بر فراز قدرت درآورد، راهی جز کولی گرفتن از «همه»، «اکثریت» و «مردم سالاری» ندارد و مَفرّی جز به اسارت در آوردن شعار «آزادی» پیش روی خود نمی بیند. خداوند اکثریت حاضران در کربلا را باید ببخشد که نمونه ای از خام شدن انسان ها است، انسان های بیشتر.
ای مظلوم ترینِ امروز، ای «اکثریت»، ای «آزادی»؛ خداوند اکثریتِ انسان هایِ آزاد از خدا را ببخشد، انسان هایی که در قتل فرزندان، عامل اگر نباشند، بی تردید، مباشر هستند.
✍️ علی اسفندیار
#کربلا #محرم
#پویا_نویسی
@pooyanevisi
◼️ساعت نخست حضور من در روستا برای تبلیغ محرم
نمی توانم از اینجا ننویسم، دارم صدای زنگ های تبلیغی ام را می شنوم، صداهای متفاوت.
به زودی با #زنگ_اول کنارتان هستم.
#پویا_نویسی
@pooyanevisi
🙏 #زنگِ اول؛ خسته نباشی پرزیدنت
با چهار مبلغ وارد روستا شدیم، من ماندم و دیگر رفقا عازم روستاهای جلوتر شدند؛ روستاهایی در در دل کوه و گندم زارها.
دهیار روستا الان حضور ندارد، نه این که بنده خدا عیبی داشته باشد... منتظرم کلید مدرسه را بیاورد. قرار شده به خاطر شرایط حاد امسال، در مدرسه مستقر بشوم. سازمان تبلیغات هم شیوه استقرار مبلغان را بر اساس پروتکل های بهداشتی ستاد کرونا تنظیم کرده است. حالا منتظرم تا دهیار ما از شهر برسد تا به کلید مدرسه برسیم.
همسایه مسجد که خود، خادم مسجد است، آمده و گرم، سلام کرد و گفته دوساله اینجا رونق ندارد، امسال هم که مردم از کرونا می ترسند. یک جورایی سختش بود که نمی تواند قاطع بگوید: حاج آقا از راه رسیدید، بفرمایید منزل و چای. مسجد و حسینیه را نشانم داده و من با درک شرایط گفتم: حاجی دستت درد نکنه شما بفرمایید استراحت و موقع اذان بیایید و تأکید کردم که تشریف بیارید تا با فاصله نماز بخوانیم.
در این هنگام محمدمهدی و امیرحسام و طاهر، آن سه نوجوان با یک دوچرخه، دم در مسجد سبز شدند، بارقه امید خودش را نشان داد، امید بودن، امید ماندن. یاد تجربه ای مشابه افتادم؛ بچه هایی که دوچرخه ندارند خودشان را به دوچرخه دارها نزدیک می کنند تا رکاب را لمس کنند. جمع دارا و ندار محال نیست.
اولین کاری که کردم، یک دوری با این بچه ها و آن پیرمرد مهربان توی حسینیه و مسجد زدیم و گفتم: ما یک تیم هستیم، الحمدلله جمع خوبی شدیم. و قرار گذاشتیم برای مغرب. اینجا یک عکس یادگاری با نخستین مخاطبانم را ثبت کردم. خیلی ها عکس یادگاری را می گذارند برای بخش آخر کارهای شان یا دیدارهای شان؛ اما اثری که اولین عکس آن هم در ساعت اول تبلیغ دارد، آخرین عکس ندارد. بعدها درباره چگونه و به چه بهانه ای عکاسی کنیم، می نویسم، اگر در روش ارتباط ناشیانه عمل کنیم، همین عکس ها، عکس عمل می کند.
بعدش هم با بچه ها که یکی شان دوچرخه به دست بود، نفسی در کوچه های روستایی تازه کردیم.
اینجا باید گفت اولین ساعت حضور در محل تبلیغ را دریاب و دُر یاب. شاید کاری نکنید؛ اما توجه به اولین ساعت بسیار مهم است، همین سلام و علیک کردن ها، همین خداقوت های ابتدایی به چند نفری که از جلوی مسجد گذر می کنند، آنها که نمی دانند تو منتظر دهیار روستایی، آنها مهمانی جدید با شکل و شمایل متفاوت از خودشان را می بینند تو باید در دنیای آنها شریک شوی... با صدایی محکم و مهربان بگویی: خسته نباشی مرد، خسته نباشی جوون، خداقوت حاجی، مرحبا به بچه های محل...
درست است که خستگی ساعت ها رانندگی و بیداری در تنت می خزد؛ اما آنها که نمی دانند، آنها یاد آخوند و ماجراهای ما و خودشان می افتند، شاید یاد پرزیدنت فریدون! تو باید از دلشان در بیاری، هر چند سخت می شود دلشکسته را همراه شد؛ اما تو و من باید اولین ساعت حضور در روستا یا شهر یا اداره و پادگان را اولین زنگ تبلیغ بدانیم.
خسته نباشید مردم، خسته نباشی پرزیدنت.
غروب روستا از راه آسمان رسید، گوشی همراهم اذان گفت، پیرمرد خادم و بچه های دوچرخه آمدند و دهیار نه.
ادامه دارد...
پی نوشت:
نماز جماعت مغرب برقرار شد با همان هایی که در ساعت اولیه قرار گذاشتیم، و پخش ماسک و ضدعفونی دست ها با رعایت فاصله اجتماعی، بخوانید فاصله فیزیکی.
✍️ علی اسفندیار
#پویا_نویسی
@pooyanevisi
کتاب هایی با طعم هلو.pdf
2.78M
سلام
این فایل هر چند برای سالیانی گذشته است ولی هنوز برای کسانی که تازه در عرصه کتاب و کتابخوانی وارد شده اند و یا در این عرصه فعالیت دارند،جذاب و مفید خواهد بود......از جذابیت های این فایل مصور بودن آن است.از 30 نویسنده برتر کشور معرفی شده در فایل،حداقل یک اثر از 10 نفر آنها خوانده ام.از بین معرفی 120 کتاب هم با ده تا از این کتاب ها اشنا هستم و 28 تا از کتاب های این لیست را خوانده ام.بیشترین آنها مربوط به سید مهدی شجاعی و رضا امیر خانی است....معرفی اجمالی کتاب ها هم از مزیت دیگر این فایل است....با این حال این فایل حدود50 صفحه دارد.این اثر حاصل تلاش دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاه شاهد می باشد.
امیدوارم از دیدن و خواندن این فایل لذت ببرید....
#کتاب
#کتاب_بخوانیم
#کتابخوانی
#یادداشت_های_یک_طلبه
@delneveshtetalabe
@pooyanevisi
💠نکته ویرایشی
🔻بدعهدیها، دیگران را نسبت به انسان بدگمان میکند.❌
🔻بدعهدیها، دیگران را به انسان بدگمان میکند. ✅
نکته👇
«نسبت به» هنگامی استفاده میشود که بخواهیم مقایسه کنیم.
@masaelepazuheshi
@pooyanevisi
۶ عامل کندخوانی که با انجام تمرینات استاندارد به راحتی #برطرف میشود ☄💡
برای سفارش کتاب تندخوانی به آیدی @Bookislsc پیام دهید
..................................
@pooyanevisi
#پویا_نویسی
#کتابخوانی #ادبیات #نویسندگی
⁉️ آقای زائری واقعا چرا؟
چون به راحتی میشه با این افاضات از فرصت چندفهمی مردم از دین، سوء استفاده کرد.
#زائری #حجاب #نظریه_پردازی #سیاست #اصلاحات
@pooyanevisi
#پویا_نویسی
#دیر_آمدیم، آنها رفته اند
📌امروز رفتیم پشت بام برای زیارت عزیز اربعین
🔍نگو که همسایه ها جلوتر از ما آمده اند، سیم شان را وصل کرده و رفته اند سر سفره و ما تازه به برکت کرونا رسیدیم اینجا.
🔒 دیر آمده ایم، دیر.
🎀این همسایه های بزرگوار و آزادی اندیش، یک بار آمده اند پشت بام و سال ها فکر و فرهنگ می گیرند و ما یک بار می آییم کنار دیش هایشان و نجوای نجات سر می دهیم و می رویم در لاک مان. لاک آنها کجا و لاک ما کجا؟! آنها با لاک به کوچه ها می آیند و ما در لاک!
💎براستی بهتر نبود در این سال های انقلاب اسلامی، کمی کنارشان می نشستیم تا چنین روزی با هم اربعین را پاس می داشتیم.
📡 چیزی نمی توان گفت جز کوتاهی در میدان عمل و رسانه.
⏰ شاید کسانی که فرهنگ و دینداری مردم در دستشان هست بی عرضه هستند
💡و شاید با اکثریت نسل مان، باب گفت و گو و رفاقت را باز نکرده ایم.
🙏عزیزان جان! چشممان را به اطراف مان باز کنیم، بچه های شیعه نیاز به یاری مؤمنانه دارند؛ یاری قلب ها.
🔻به گفته نورانی امام راحل: ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالفیم. ماهواره هم همین است، حالا ببینیم فرهنگ متعالی اش بیشتر میچربد یا فحشایش!
😔 چقدر دیر آمده ایم، آنها سال هاست که رفته اند.
#اربعین
#رفاقت_فرهنگی
#پویا_نویسی
@pooyanevisi
😘 وقتی پایت به جاده اربعین نرسد و میزبان عراقیِ دو سال گذشته، یادتان باشد، آن هم در جوار حضرت حسین علیه السلام.
و این گونه بنویسد: «امروز ۲۱ صفر با حالی پر از انابه، به نیابت شما و خانواده شما در حرم امام حسین و برادرش، ابوالفضل العباس علیهم السلام، زیارت کردیم و دو رکعت نماز خواندیم.»
این طوری می شود که کرونا را دور میزنیم 😊
خدا را بر این نعمت شکر می گوییم که آرزوی #حب_الحسین_یجمعنا را اجابت کرده است.
#اربعین
#پویا_نویسی
@Pooyanevisi