eitaa logo
پویانویسی
215 دنبال‌کننده
313 عکس
77 ویدیو
15 فایل
اینجا مجال "رحیل" است برای نوشتن و راهِ نوشتن. و فرصتی برای فهم همزمان درون و برون. #علی_اسفندیار ارتباط: @rahil1357
مشاهده در ایتا
دانلود
جانان جمعه ها... برای آمدنت بهانه مگیر خیال جمع ما پراکنده است بشر هنوز "صراحتا" تو را نمی خواهد! ✍علی اسفندیار .................................. @pooyanevisi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃حیفم آمد این کلیپ را نبینید😊 فقط یک نکته؛ پشت هر اثر هنری، نویسنده ای هوشمند و حرفه ای حضور دارد. حتما یاد این ضرب المثل افتادید "پشت هر مرد موفقی یک زن موفق ایستاده است"😊 نویسنده باشید، هر اثر هنری، روزی به متن شما نیاز پیدا می کند. ✍علی اسفندیار .................................. @pooyanevisi
⭕ پیشنهاد_نوشت گاهی با همان تلفن همراه تان با هر کیفیتی که شده، عکاسی کنید. عکس های تان را توصیف کنید و بنویسید... انتخاب سوژه برای عکاسی نشان می دهد شما در درون تان با چه مساله ای روبه رو هستید. عکاسی، روزنه ای برای نویسندگی خلاق است و همچنین فراخوانی واژگانی که در پستوی ذهن تان خاک خورده است. واژه ها را معطل نگذارید، بگذارید به دنیا بیایند به هر بهانه ای که شده😊 پ.ن: ضمنا برخی دوستان از عکاسی می ترسند البته دلایل گوناگونی دارند...، عکاس نشوید؛ اما گاهی لازم است زاویه دیدتان را در یک قاب خلق کنید. بعد از قاب کردن تصاویر و رویدادهای اطرافتان، به راحتی می توانید تحلیل کنید و درباره احوال تان و سوژه ای که در قاب آرام گرفته، بنویسید. به پیشنهادم فکر کنید... ✍علی اسفندیار .................................. @pooyanevisi
🍃سر به سر آرزوها یک به یک می میرند و یک آرزو زاده می‌شود فعل‌ها هم عجیبند یکی"می میرند"، یکی"می‌شود"؛ حرکت از کثرت به وحدت! کوچک‌ها و پر ادعاهای خاطرم، پیش بزرگ‌ها و بی‌ادعاها کم می‌آورند چه شده است مرا... ققنوس شدگی دارد از پای در می آورد مرا هر چه پیش می روم، بیش می شوم و جانانه تر تلفظت می کنم. خودت خوب می دانی سر به سرت نمی گذارم. در قرار قیامت، کوه به کوه می رسد و چگونه دل به دل نرسد چگونه مجنون به لیلی زلیخا به یوسف خسرو به شیرین و فریاد فرهاد به کوه..‌. آن وقت، من نرسم؟! دل به دلم بگذار سر به سر، نه! ✍علی اسفندیار .................................. @pooyanevisi
💐 اطراف خودیابی سر راهت، گاهی آدم‌هایی سبز می‌شوند که امید روییدن را به تو می‌آموزند آن وقت با خودت راحت می‌شوی با خودت رو راست رفتار می‌کنی گفت‌و‌گو با آدم‌های جدید تو را به خودت نزدیک‌تر می‌کند... اگر بخواهی، اطرافت پر است از «خودیافتن». ✍️علی اسفندیار .................................. @pooyanevisi
آمدنت تاریخ مصرف ندارد... ما در حال مردنیم. .................................. @pooyanevisi
۶ عامل کندخوانی که با انجام تمرینات استاندارد به راحتی میشود ☄💡 برای سفارش کتاب تندخوانی به آیدی @Bookislsc پیام دهید .................................. @pooyanevisi
💐 من می گویم خودتان را در دام و دامن جهان‌کتاب رها کنید. کتاب، دنیایی از آدم ها، فرهنگ ها، فرازها و فرودهاست. 😘امشب کتاب «ندبه های دلتنگی» را پیشنهاد می کنم از مرحوم رضا بابایی 🙏عزیزان اگر نخوانید تک تک واژه هایش را روزی شرمنده خواهید شد 👈به خصوص آنجایی که استاد می نویسد: چه بی آب چشمانی در سر کاشته ایم! چه بی رقص دست و پایی به خود آویخته ایم... فریاد از این روزهای بی فرهاد... » .................................. @pooyanevisi
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
بدهکارترین‌ آدم روی زمین.m4a
2.81M
🎧 پادکستِ «بدهکارترین آدم روی زمین» 🔖 متن: کانال روزنوشت 🎙 خوانش: علی اسفندیار ✔️ همراه نویسندگان_حوزوی می‌مانیم 📢 فرصتی برای نشر یادداشت‌ها و دیدگاه نخبگان حوزه
🔵 دولت و شاطر ما باید به شاطر محله‌ی ما سپاس گفت، دستش بابرکت باد، «نان سبزیجات» پیشنهاد خوبی بود، اگر دولت و مجلس هم به اندازه این شاطر دغدغه داشتند، امروز مردمی سالم‌تر بودیم. فقط هراس دارم! حالا که این نانوایی به فکر سلامتی مردم است، نکند جناب جهانگیری حکم پلمپ بدهد و محله‌ی آرام ما را با «مردم یادتان می‌آید...» به جنجال بکشد. بله، سلامتی فقط دکتر، فقط مطب، فقط داروهای خارجی، فقط تن دادن به مافیای داروسازان جهانی! همه ما می‌توانیم طبیب سنتی باشیم، طبیب سنتی کارش تجویز غذای سالم به مردم است، یک بقال سر کوچه هم می‌تواند به فکر سلامتی مردم باشد و تغییر ذائقه ایجاد کند تا کار مردم به دوا و دارو نکشد‌. به امید سلامتی و پیروزی همه خدمتگزاران به نظام به ویژه آقاشاطر محله‌ی ما. و به امید نابودی هر چه تدبیر منافقانه و مردم‌کُش. مهم: این متن قرار نیست، تلاش کادر درمانی عزیزتر از جان‌مان را نادیده بگیرد؛ ما با مافیا کار داریم با سیاستِ بدسگالان! جهان از بدسگالانش تهی کن چنان کز شیخک بی‌شرم طرار. (فرخی) ✍ علی اسفندیار 👇 این هشتگ‌ها حاوی معانی‌ست😊 https://eitaa.com/joinchat/3931373574Cca376c3815
‼️از برخی‌ها می‌شنویم که هیچ وقت برای دیر نیست. 🔻اما حقیقت چیز دیگری است: ✍ هر چه بزرگ‌تر و باتجربه‌تر می‌شوید، لحظه‌های نوشتن، بی‌حد و اندازه به شما اقبال می‌کند؛ آن گاه سرمایه‌دارترین آدم برای نوشتن هستید. 🔅فقط یک قلم، یا صفحه‌‌ی نمایشگر کم است. https://eitaa.com/joinchat/3931373574Cca376c3815
💠ارزش‌های خبری در یادداشت‌های روزانه 💠 ✍️برادران ۲۳ اسفند ✍️خواهران ۲۴ اسفند ✔️ ظرفیت کلاس‌: ده نفر 🔹برگزاری دوره‌های نگارش رسانه‌ای به همت کانون فرهنگی تبلیغی مدادالفضلاء در قم نام نویسی: 🆔 @Saberin1984 📲 09149734414 @HOWZAVIAN
«پرنده به پرنده» کتاب نویسندگی باید خسته‌کننده نباشد، باید روح و روان داشته باشد؛ اگر خشک و بی‌مغز باشد، در همان نقطه شروع، خواننده را سردرگم می‌کند و کسالت‌آور است. در کارگاه‌های نویسندگی توصیه می‌کنم: متنی بخوانید که شما را از نوشتن پشیمان نکند. کتاب «پرنده به پرنده» اثر آن‌لاموت و با ترجمه آویشن نوبخت، کتاب کم‌حجم و خواندنی ست که خواننده را پله پله به وادی نوشتن می‌برد. روایت صمیمی از تجربه نوشتن ویژگی این اثر است. بخشی از کتاب: من نویسنده‌های بزرگی را می‌شناسم، نویسندگانی که زیبا می‌نویسند و عاشق نوشتن هستند؛ اما می‌دانم که هر روز با احساس شوق و اعتماد به نفس آغاز به کار نمی‌کنند، هیچ کدام از آنها اولین طرح مقدماتی‌شان را عالی نمی نویسند. بسیاری از نویسنده‌ها تا انتهای کار نمی‌دانند چه می‌کنند.» https://eitaa.com/joinchat/3931373574Cca376c3815
📌 تراژدی ننوشتن همه ما روزانه حرف می‌زنیم و پشت بندش، یا می‌خندیم، یا آزرده می‌شویم و یا سر در لاک سکوت و تأمل فرو می‌بریم؛ زبان ما فعال است، البته زبان شفاهی ما. پرسش اینجاست، چرا به مقداری که حرف می‌زنیم، نمی‌نویسیم؟ بارها درباره وضعیت کتاب و کتابخوانی شنیده‌ایم و خوانده‌ایم. رسانه‌ها از منفی بودن سرانه کتابخوانی گله می‌کنند، نخبگان و دلسوزان کتاب از سرنوشت فرهنگ و ادبیات می‌نالند. پرسش اینجاست، چرا این تب‌و‌تاب‌ها، کارگر نمی‌افتد؟ چرا اخبار بازار کتاب، آشوب به جان ما نمی‌اندازد؟ برخی دردمندان فرهنگ کتابخوانی از گره گشودن این دردها می‌گویند، در حالی که از گره‌یابی کمتر سخن شنیده‌ایم. به دیدگاه نگارنده، گره اصلی نخواندن، ننوشتن است، جامعه‌ای که لذت نوشتن را ننوشد، چگونه کتاب‌ها را سر بکشد؟! جامعه‌ای که زبان نوشتن ندارد و با قلم و کاغذ و تایپ‌کردن قهر است، چگونه از آثار و موالید مکتوب دیگران کام بگیرد؟ شاید این مثال جالب باشد، پدری که دختر ندارد و وارد دنیای «دختردارها» نشده‌، چگونه درباره آن ربط‌ها و دنیای پدر_دختری می‌تواند بگوید و بنویسد؟ زبان نوشتن، زبان فطرت است و با ساحت مهارت نویسندگی متفاوت! تا نوشتن همگانی نشود، خواندن همگانی نخواهد شد. تا خواندن همگانی نشود، مردم از نویسندگی گریزانند و فرهنگ و کتاب و مکتب ما هماره با کمبود نویسندگان تمام‌عیار روبه‌رو است. اکنون می‌توان ادعا کرد، بسیاری از ما مزه حرف زدن را چشیده‌ایم و مزه نوشتن را نه... و عاقبت، آن می‌شود، کسانی که بیشتر حرف می‌زنند بر زندگی ما حاکم می‌شوند، نه کسانی که بیشتر می‌نویسند! ✍️ علی اسفندیار @HOWZAVIAN
✴️ صداي تو خوب است ما چرا می‌نويسيم؟ آيا می‌خواهيم همديگر را آگاه‌تر کنيم؟ يا می‌خواهيم خودمان را سبک کنيم و خلجان‌های ذهن‌مان را بيرون بريزيم و آرام بگيريم؟ در شبکه‌های اجتماعی، سطح آگاهی‌ها تقريبا مساوی است و معمولا اکثر نوشته‌ها گرايش کلی خوانندگان را دگرگون نمی‌کند. درست است که نوشتن برای خالی شدن، نوعی خودخواهی و ديگرآزاری است، اما به نظرم اکثر کسانی که در گروه‌های اجتماعی می‌نويسند، انگيزهٔ ديگری نيز دارند که شايد خودشان هم از آن بی‌خبر باشند، و آن، «با هم بودن و گم نکردن همديگر» است. در تاريکي، تنها راه برای اينکه همديگر را گم نکنيم، صدا است. لازم نيست اين صدا، حکمت و فلسفه و ادبيات و تحليل‌های دقيق سياسی و بازگويی انديشه‌های ژرف و شگرف باشد. همين‌قدر که صدای همديگر را بشنويم، ترس و هراسمان از اين همه ظلمت و دهشت، کمتر می‌شود. حضور در شبکه‌های اجتماعی، نوعی دست همديگر را گرفتن در خيابان شلوغ زندگی است. ما می‌نويسيم، فقط براي اينکه در اين شب تاريک و بيم موج و گردابی چنين هايل، همديگر را گم نکنيم. صدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزينهٔ آن گياه عجيبی است که در انتهای صميميت حزن می‌رويد در ابعاد اين عصر خاموش من از طعم تصنيف در متن ادراک يک کوچه تنهاترم بيا تا برايت بگويم چه اندازه تنهايی من بزرگ است و تنهایی من شبيخون حجم ترا پيش‌بينی نمی‌کرد و خاصيت عشق اين است (سهراب) ✍رضا بابایی @HOWZAVIAN
🍃 رمزِ یافتن مردم روستا از منظر خصلت‌های انسانی، تفاوتی با شهرنشین‌ها ندارند، خوبی و بدی همه جا به تنت می‌خورد. روی نوشته‌ام درباره طبیعت و ذات، و آب و خاک روستا است نه مردم که مردم را قضاوت‌کردن دشوار است. روستا برای کسانی که تجربه کلان‌شهرها را چشیده‌اند قابل فهم‌تر و به اصالت نزدیک‌تر است. شهر با تمام ویژگی‌ها، تنگناها و بن‌بست‌هایش را مرموزانه به تو نشان می‌دهد و زمان را برای رسیدن به خویشتن و هستی دور و دراز می‌کند. آدم شهری زمانی به خودش می‌رسد که از دود و ترافیک سرطان‌آور، روی تخت بیمارستان می‌افتد. برای همین بهتر است گاهی فرار کنیم از شهر و داشته‌های شهری‌مان را ارزیابی کنیم، این که ببینیم چقدر با حقیقت‌، دور یا نزدیک شده‌ایم؟ روستا همیشه برایم پر از عطر ایمان و خاطره است، و نقطه‌ای دست‌یافتنی به خودم. @pooyanevisi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا ساحل برگ‌هاست و کمی پیش‌تر آستانه‌ی آب و ریشه‌ها آبان، میدان‌گاه رقص شاخه‌هاست در بادهای تند و تیز عریان‌ساز و بازگشت آگاهی به آنچه هستیم پاییز تجربه‌ی تن به تن انسان و طبیعت است ما گریبان‌گیر پاییزیم و در فرصت او زاده می‌شویم آفرین بر فصلِ ریزش‌های رویش‌‌بار. @pooyanevisi
مادر، مادر، مادر پسر، پسر، پسر شهید، شهید، شهید مادر، پسر، شهید واژه‌ پشت واژه فراق پشت فراق خیال پشت خیال و اکنون تعبیر هزار رؤیا مادر به پسر رسید به شهیدِ شجاع به سردار شهر مبارکت باشد مادرجان سلام ما را برسان که سخت... در گیر و دارِ کلمات و کتابیم و دور از معانی شهادت با فهمی مبهم از دنیای مادرانه‌ی هر مادر شهید. پ. ن: درگذشت بانو حاجیه باجی خلیل ارجمندی، مادر سردار شهید زین العابدین شجاع را به فرزندان و خانواده و خاندان معزز تسلیت عرض می‌کنم، و رحمت بیکران الهی را برای آن مادر صبور خواهانم. روحش شاد🌹
📛فاصله‌های بی‌خدا آیا آفتاب برای ما عادی شده است؟ جاده‌ها چطور؟ آفتاب سیاست چطور؟ جاده را تازه می‌فهمم، کاری به سبک و سنگینی مسافرها ندارد، برایش حرکت مهم است، هم کیش آفتاب است، در خدمت کردن قهر نمی‌کند، سرسنگین نمی‌شود. خوب است کمی بزنیم بیرون از خودمان، شهرمان و شعار دیوارها. هر روز عروس آفتاب از خواب بیدار می‌شود و بلندترین شنل خود را در سرزمین آدم‌ها می‌گستراند. نور صبح از لابه‌لای ابرها به زندگی سلام می‌دهد، گویا خاموشی به حرکت در آمده و در بیداری گنجشک‌ها می‌آمیزد. اکنون خطوط جاده‌ها به بودن انسان امتداد بخشیدند. وزارت راه حس و حال هیچ عاشقی را نمی‌تواند مسدود کند، قانون در مسابقات انسانیت کم می‌آورد، چشم هنرمند بیشتر می‌شود و حس‌های پاک را به ترمیم صلاح مملکت اعزام می‌کند. ما دیگر عابر دو پا و بی دست و پا نیستیم، شلوغی پیاده روها را برنمی تابیم و جریان فکر را به سیمان و سازه های مدیران شهر نمی‌سپاریم، می‌خواهیم با پاکبانان به جاده بزنیم، سر از بیداری در بیاوریم، چند عکس یادگاری بگیریم، قاب کنیم و بکوبیم روی سینه دیوار اتاق آقای شهردار! تا فاصله‌ هست، مطالبه باید کرد. @pooyanevisi
این روزها نویسنده ایرانیِ دیگری را از دست دادیم. مرحوم سعید تشکری. نامش چند باری لابه‌لای فعالیت‌ روزنامه‌نگارانه‌ به چشمم خورد. این روزها، پس از پر کشیدنش، سوگ‌نوشت‌ و تسلیت‌نامه‌های اصحاب قلم و فرهنگ را خواندم، همه از او به جلالت یاد کردند و قلم و روانش را ستودند. دیشب دنبال متن خوب از ایشان بودم، در اینترنت آنچه باب میلم بود نیافتم. امروز بعد از دیدار رفقای رسانه‌ای در منزل تاریخی امام راحل و گرامیداشت یاد آن مرد تاریخ اسلام و جهان، سردرگم بودم بین این که بروم سراغ کار پروژه‌ای، اسنپ یا کتابخانه... این کشمکش دو ساعت طول کشید. نام سعید تشکری ذهنم را بیشتر قلقلک می‌داد. سرانجام راهی کتابخانه ادبیات شدم و رویارویی‌ام با این دو کتاب؛ اوسنه‌ی گوهرشاد و آبی‌ها. ادامه دارد... @pooyanevisi
💙 غواصی در آسمان و دلم برای غروب تنگ نمیشه چون هر روز دارمش هر روز تجربه‌اش می‌کنم باور کنید اگر خوب دقت کنیم هیچ غروبی شبیه هم نیست این حرف دو دلیل دارد یکی این که آسمان و خورشید هر روز قدمت بیشتری پیدا می‌کنند و دوم این که من و تو، مثل دیروزمان نیستیم حال و احوال‌مان یکی نیست همه‌ی کائنات رو به جلو هستند و الا ساعت اختراع نمی‌شد این را بشر از همان روزهای اول فهمیده است این که سهراب سپهری می‌گوید: «چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید» نکته‌اش همین است که با دقت زندگی کنیم قدمت خورشید را دریابیم خودمان را جزئی‌تر بشکافیم در ما جهانی از داشته‌ها نهفته است .... 🍃پ. ن: از عکس دیروز، این تصویر برای من تداعی شده است: «غواصی در آسمان». تداعی‌های ذهنی برای همه می‌تواند متفاوت باشد. نمی‌دانم برای شما چه تصویر، خاطره، شعر و شادی یا غصه‌ای تداعی می‌شود و شاید شبیه همیم😊 تقدیم به دوستان دوازدهم فروردین 1401 روز جمهوری اسلامی @pooyanevisi
. «چهار زندگی» 🙏 به دوستان عزیزم 🖍 در دوره‌های نویسندگی چهار «زندگی» را به شاگردان و علاقه‌مندان یادآوری کنید... ✅ یادگیری(زندگی با استاد) ✅ خواندن(زندگی با نویسندگان) ✅ نوشتن(زندگی با خود) ✅ گشتن (زندگی با مردم) 📲یکی از این‌ها حذف بشود هیچ «بنی بشری» نویسنده نخواهد شد 👤 ✍️ علی اسفندیار @pooyanevisi
هیچ وقت چای دوم را روی چای اول نریزید چای اول ناراحت می‌شود گرم و سرد می‌شود زندگی هم همین است جرعه جرعه بنوشید پیاله پیاله کام بگیرید و گام بردارید آرام آرام... ✍️ رحیل @pooyanevisi
پدرها، دوستی و عشق‌شان را با نگرانی ابراز می‌کنند نگرانی پدر از گیر دادن نیست از وابستگی خونی و جانی است @pooyanevisi