🔻شادی شما دفاع از مرزهای ایران است!
✍ علی علیزاده
▫️در خیابانهای شهرهای ایران شادی کنید، جشن بگیرید، فریاد بزنید، برقصید، که رقص و شادی امروز، پس از هفتاد روز غم واقعی و غم مهندسی شده تزریق شده هم خود خود زندگی است و هم دفاع از مرزهای ایران است. شکست دادن دشمن خارجی مهاجمی است که میخواهد با ناامیدی و خشم ما را صد پاره کند و مقابل یکدیگر بگذارد. دشمنی که میخواهد آنقدر ناامیدمان کند که تن به «خودکشی ملی» و «خودزنی ملی» دهیم.
.
و البته شادی خودتان را هم رسانهای کنید. میدانم در «دیکتاتوری جو» ساخته شده توسط این رسانههای تبهکار بسیاری از اقوام و عزیزان ما هم قطبنمای ملی شان گیج شده و مثل ادمهای هیپنوتیزم شده مسخ شده و دچار خودزنی شدهاند و ممکن است بهخاطر انتشار همین شادی ساده هم ما را سرزنش و شماتت کنند. اما این هجمه هفتاد روزه دشمن باید شکسته شود. و ما مردم عادی باید این خط دشمن را بشکنیم. در غیاب رسانه ملی و در غیاب ارتش رسمی رسانهای ایرانی، ما شهروندان ساده با دست های خالی باید شجاعت اخلاقی به خرج دهیم و از مرزهای روانی ایران پاسداری کنیم و میتوانیم.
موساد، سیا، بیبیسی و اینترنشنال با حربههای جادویی رسانهای-روانی، ممکن است شناخت ما را برای مدتی محدود مخدوش کنند، اما این کشور ریشهاش بسیار عمیقتر از آن است که شکست بخورد. برمیگردد، خودش را، وطنش را پیدا میکند و در دقیقه نود و هشت پیروز میشود
📖 جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ببینید: کامبَک یوزهای ایرانی به قلب مردم
🔹گزارشی از حضور ایران در جام جهانی و عملکرد رسانه های تروریستی
📖جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻خوب و بد باید پای تیمِ وطن ایستاد، تفاوت با بی وطنان در همین است. خداقوت به همه، به بازیکنان به ایرانیان، به دوستداران ایران! بعدها که ما نیستیم در تاریخ از این روزها و جدال نابرابر خواهند گفت.
.
#زنده_باد_ایران🇮🇷
#تا_پای_جان_برای_ایران🇮🇷
📖#جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻روح انگلیسی، دست ایرانی!
✍ علیرضا زادبر
.
▫️این چند روز دیدن خوشحالی و پایکوبی[ هر چند اقلیت کوچک] برای بُرد انگلستان و آمریکا دل بسیاری از ایراندوستان را آزرد. کوروش هم در آرامگاه ابدی آسوده نبود و تنش از این شدت وطن دوستی آریایی لرزید. اما باید پرسشی مطرح نمود و تاریخ این مملکت را مرور کرد. داد و فغان که از تاریخ دوریم. بیگانه با تاریخ بودن ما را به این روزها می کشاند. اگر تاریخ بخوانیم در صحنه های متعدد، در بزنگاه های مهم ایران با روحیه و جماعت "اجنبی پرست" مواجهه خواهیم بود. اجنبی پرستی چیزی فراتر و جلوتر از غرب زدگی است، یعنی غرب زدگی صد شرف دارد به اجنبی پرستی... در تاریخ ما، اجنبی پرست کم داشته ایم که امروز از برخی رفتارها متعجب شده ایم!؟
.
آنچه باید توجه داشت این مطلب است: در دویست سال اخیر رجال بزرگ و شریف تاریخ مان از جناب امیرکبیر تا رئیسعلی دلواری، میرزاکوچک خان جنگلی و مصدق، اگر ترور، حذف یا سرنگون شده اند، با برنامه ریزی، توطئه و سازمان دهی انگلستان بوده است اما مجری این اوامر یک سری ایرانی بوده اند!
یعنی روح انگلیسی با دست ایرانیان به ایران خیانت کرد. امیرکبیر را چگونه عزل و قربانی کردند؟ با دست کدام ایرانی؟ در نهضت جنگل، نفوذی ها چگونه به جان میرزا افتادند، برای سر او جایزه گذاشتند، با دست کدام ایرانی؟ مصدق و ملی شدن نفت با دست کدام ایرانی به شکست رسید؟
دست، دستِ ایرانی بود
مجری، مجریِ ایرانی بود
نوکر، نوکرِ ایرانی بود
قاتل، قاتلِ ایرانی بود
اما روح، روح انگلیسی بود
برنامه و توطئه، برنامه دولت انگلستان بود. حالا گروهی رشوه می گرفتند، گروهی پست مقام می گرفتند، گروهی هم نزده برای انگلستان می رقصیدند.
از نصرت الدوله، صارم الدوله بگیرید تا خائنان به ملی شدن نفت، همگی فارسی سخن می گفتند، رگ و ریشه ایرانی داشتند تازه اینان از رجال اشراف و بزرگان کشور بودند نه مردم عادی ...
هیچ جای تعجب ندارد
تاریخ ایران هر چه نداشته باشد
تا دلتان بخواهد پر از روح انگلیسی و دست ایرانی است! فقط رنگ و لعاب و ظاهرشان تغییر پیدا کرده است
📖 #جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
.
🔻آن سه دانشجو!
✍ علیرضا زادبر
.
▫️مرداد سال ۱۳۳۲، دولت مصدق با کودتای آمریکایی سرنگون و شاه به قدرت بازگشت. در آذر همان سال، نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا برای دیدار با شاه وارد ایران شد. این سفر با اعتراض دانشجویان به حمله و کشتار در دانشکده فنی تهران ختم و امروز بعنوان روز دانشجو مشهور و ثبت است.
.
اما...
۱. این واقعه ده سال قبل از ظهور فردی بنام آیت الله خمینی در سپهر سیاسی ایران رخ داد.
۲. ده سال پیش از شروع انقلاب امام در سال چهل و دو، اولین اعتراض بزرگ و شعار مرگ بر آمریکا توسط دانشجویان غیرمذهبی و غیر انقلابی طرح و عنوان شد.
۳. سه دانشجوی کشته شده، عضو حزب توده و جبهه ملی بودند:
احمد قندچی: از هواداران جبهه ملی و دکتر مصدق.
مصطفی بزرگنیا: عضو کمیته مرکزی سازمان جوانان حزب توده.
مهدی شریعت رضوی: از کادر جوانان حزب توده
۵. مسئولیت حمله به دانشکده فنی تهران و کشتار دانشجویان با ارتش بود و در این دوره هنوز ساواک شکل نگرفته است.
.
دانشجو امروزی باید از خود بپرسد: چرا دانشجویان دهه سی ضد آمریکایی بودند؟ چرا زمانیکه هنوز فردی به نام امام خمینی حرکتی آغاز نکرده، شعار مرگ و مخالفت با آمریکا سر داده میشود؟ محوریت آن اعتراضات هم جریان مذهبی نبود.
نقطه آغاز دشمنی آمریکا با ایران، جمهوری اسلامی یا انقلاب اسلامی نیست، آغاز کننده این دشمنی نیز از سال ۱۳۵۷ جمهوری اسلامی نبود، باید تاریخ را درست مرور و روایت کرد. اصلی ترین مساله مخالفت آمریکا با دولت ملی و مستقل مصدق بود که قصد داشت نفت ایران را ملی کند. آمریکا با هر کشوری که بخواهد مستقل و خارج از اراده او رفتار کند اینگونه برخورد می کند. به دروغ به شما می گویند: دشمنی ایران و آمریکا بعد از انقلاب شروع شد!
.
.
متاسفانه بسیاری از دانشجویان ما که این روز را جشن و یا بعنوان نماد اعتراض از آن یاد می کنند علت این نامگذاری و ماهیت این واقعه را نمی دانند.
.
📖 #جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻 تاملی در مفهوم NEET ؛ این بمب ساعتی!
✍ یحیی حمدی
▫️این مفهوم اولین بار سال 2000 در انگلیس مطرح شد و به تدریج در دیگر کشورها نیز مورد توجه قرار گرفت و اکنون به عنوان یک شاخص جمعیتی در تحلیل های جامعه شناختی بکار گرفته می شود.
این واژه مخفف؛
Not in Employment, Education or Training
است و وضعیت گروه سنی 15 تا 24 سال ( در برخی کشورها مثل ژاپن تا 30 سال را نیز شامل می شود) را توصیف می کند که نه اشتغال به کاری دارند و نه در حال تحصیل یا مهارت آموزی هستند.
برای ترجمه NEET از واژه عَلاّف بهره برده اند اما به نظر می رسد این واژه توانایی توصیف آن را به صورت کامل ندارد.
این گروه سنی، دارای بیشترین وقت خالی هستند و برای پر کردن آن در خیابان ، کافه ها و یا در خانه مشغول بازی ویدیویی هستند و یا در حال پرسه در فضای مجازی! بنابراین زمان آنها در این سه محل یا شبیه آنها سپری می شود.
گسترش کافه ها، گیم نت ها در سالهای اخیر اعم از سنتی (سفره خانه) و مدرن (غیر از تغییر سبک زندگی و نفوذ شبه مدرنیته)، از نشانه های افزایش این گروه است.
بر اساس مطالعات در کشورهای مختلف، این جوانان علاوه بر از دست دادن آینده زندگی خود، سربار خانواده خود نیز هستند و بیشتر از سایر گروههای سنی در معرض آسیب های اجتماعی مثل اعمال مجرمانه، اعتیاد به مواد مخدر و... هستند.
از نظر شخصیتی نیز دارای تیپ متهور و با جسارت بالا هستند و کمترین وابستگی و تعلق نسبت به جامعه را دارند؛ زیرا هیچ تعلقی که آنها را محدود کند یا احساس تعهد در آنها ایجاد کند وجود ندارد بنابراین در هیجانات جمعی دارای قدرت تخریب بالایی هستند.
بر همین اساس نظام سیاستگذاری و برنامه ریزی در کشورهای مختلف، بیشترین کوشش را در فراهم آوری امکان اشتغال، آموزش و مهارت آموزی این گروه سنی دارند تا فراوانی NEET ها را کاهش دهند.
بدین ترتیب در هر جامعه ای فراوانی این گروه بیشتر باشد بیشتر در معرض آسیب های اجتماعی است تا جایی که برخی صاحبنظران از آن به عنوان بمب ساعتی و زلزله اجتماعی تعبیر می کنند که ممکن است حیات سیاسی اجتماعی جوامع را با مخاطره جدی مواجه کنند.
حال که تا حدودی منظور از این مفهوم روشن شد به وضعیت آن در جامعه ایران می پردازیم؛ در ایران، هر ساله مرکز آمار ایران و مرکز آمار و اطلاعات راهبردی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی آمار آنها را ارائه می کنند که متاسفانه آمار آنها باهم نمی خواند و دارای تناقض است که به نظر می رسد به دلیل تفاوت شاخص و تعریف آنها از این گروه سنی و بیکاری باشد.
براساس گزارش مرکز آمار و اطلاعات راهبردی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، در سال 1399؛ این گروه سهم بیش از 77 درصدی از کل جوانان در این سن را دارند. یعنی 8.1 میلیون نفر این میزان برای مردان 64 درصد و در بین زنان 92 درصد بوده است.
اگر این داده های مرکز آمار و اطلاعات راهبردی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی صحت داشته باشد، این جمعیت هم اکنون یک مخاطره بزرگ برای کشور و خانوارها محسوب میشود.
اما در سوی دیگر، مرکز آمار ایران نیز طی سالهای 1399 و 1400 نرخ NEETها در کشور را 27.4درصد برای سال 1400 و 29.4 درصد برای سال 1399 ذکر کرده است. مرکز آمار این رقم را برای مردان 18.2 درصد و برای زنان 39 درصد ذکر میکند.
در گزارش مرکز آمار تعداد جوانان در شرایط NEETها طی سال گذشته نزدیک به سهمیلیون نفر ذکر شده که 941 هزار نفر از آنان را مردان و یکمیلیون و 985 نفر از آن را نیز زنان تشکیل میدهند.
تفاوت آمارها در این دو مرکز نشان می دهد ما نه تنها در سیاستگذاری و برنامه ریزی برای این گروه دچار مشکل هستیم که از فقر و تناقض در داده ها و اطلاعات در مورد NEET ها نیز رنج می بریم.
این آمارها درباره جمعیت NEET ها در جامعه ایران بسیار تکان دهنده است و نشان از اینکه این بمب ساعتی را باید خنثی کرد که در غیر این صورت حیات اجتماعی و سیاسی جامعه را دچار مخاطره جدی خواهد کرد.
در هیجانات و وقایع پائیز1401 در جامعه ما که از آن با توجه به ویژگی های جامعه شناختی اش می توان به شورش تعبیر کرد و درصد خشونت و تخریب بالای آن، ردپای NEET ها به صورت عيان دیده شد و یک هشداری است که باید آن را در سیاست گذاری ها و برنامه ریزی اجتماعی به صورت جدی و حتی در قالب مهمترین مساله اجتماعی مطمح نظر قرار داد و برای کاهش آن چاره جویی کرد.
#جامعه_شناسی
#آسیب_های_اجتماعی
#جامعه_شناسی_انحرافات
📖 جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻چین-ایران؛ تبیین یا تفسیر؟
✍ پرويز امینی
▫️بیانیه مشترک چین و برخی کشورهای عربی را به دو صورت می توان طرح کرد یکی تبیین و علت یابی است و به دنبال چرایی این کنش چین بودن است که غالبا در چارچوب نظریه های رئالیستی در روابط بین الملل قابل طرح است که خلاصه اش می شود که در روابط بین الملل دوستی و دشمنی دائمی وجود ندارد بلکه "منافع دائمی" قطب نمای حرکت دولت هاست. در این نگاه چین منافع خود را در نزدیکی بیشتر به این کشورها و فاصله گذاری با ایران ادراک کرده است و این بیانیه مشترک نماد آن است.
اما در تفسیر، پرسش از چرایی نیست بلکه از معنای این کنش است. پرسش از علت نیست بلکه پرسش از دلایل این کنش است. در این نوع پرسش ها، رویکردهای سازه انگاری بر رویکردهای رئالیستی که هستی شناسی مادی و عینی دارند ارجح است.
خصوصا وقتی توجه کنیم که آنچه در بیانیه مشترک چین با این کشورها موردچالش قرار گرفته است، منافع اقتصادی یا تجاری نیست بلکه ارزش های حیاتی ایران یعنی "تمامیت سرزمینی" مورد تعرض و چالش واقع شده است.
بعلاوه این که این ارزش حیاتی از سوی یکی از دولت ها که دارای بیشترین حسن روابط در بین قدرت های بزرگ با ایران است و همواره از موضع عملگرایی و نه ایدیولوژیک روابط خارجی خود را تنظیم کرده ، انجام شده است. و درست در مقطعی که ایران چالشی اقتدارشکن و امنیت زدا را در سطح داخلی تجربه کرده است و عربستان در آن نقش ایفا کرده است.
بنابراین رویکردهای تبیینی و علت گرا برای ادراک کنش خصمانه چین نابسنده است و حالا باید از خود پرسید که چین چه تلقی و معنایی درباره ایران ۲۰۲۲ دارد که به این کنش مبادرت کرده است؟ احتمالا پاسخ تا حد زیادی تامل برانگیز است.
📖 #جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
1_2449201288.opus
1.03M
🔻گفتگو با "هایون ما" تحليلگر چینی درباره سفر رئیس جمهور چین به عربستان و رابطه با ایران
✍ سیدجواد میری
گفتگویی با یکی از دوستان چینی داشتم که از کارشناسان حوزه روابط بینالملل است و از مسلمانان چین. از او درباره اظهارات شی جین پینگ در باب جزایر ایرانی پرسیدم و گفتم که در ایران این را نشانه دور شدن چین از ایران تفسیر کردهاند و اینکه در رسانهها میگویند فرستاده چینیها هم فرد حاشیهای بوده است. اما گفتار پروفسور "هایون ما" جالب است.
او میگوید رئیس جمهور چین یک سیاستمدار طراز اول نیست و با منش دیکتاتورمابانه خود در حال نابودی چین است و این اولین خبط او در روابط بینالملل نیست و حرکت او در عربستان علیه ایران مبتنی بر هوشمندی نبود بل جهل او و مشاوران کمتجربهاش این فضاحت را به باور آورده است.
در پاسخ به من که استدلال میکردم در ایران میگویند چینیها فردی حاشیهای را برای عذرخواهی به ایران فرستادهاند پروفسور ما میگوید اینطور نیست بل او مرد شماره دو بعد از شی جین پینگ رئیس جمهور چین میباشد. خلاصه اینکه به نظرم برای فهم حرکت چینیها شاید بهتر باشد به منابع چینی -نه تفاسیر غربی یا عربی و یا رسانههای فارسی زبان در اروپا و آمریکا- رجوع کنیم.
📖 #جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻تشییع شهید سلیمانی؛ جامعهشناسی ظهور حقیقت (بخش اول)
گفتگو با پرویز امینی درباره ابعاد شخصیتی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
#جان_فدا
#سردار_دلها
#جامعه_شناسی
📖 جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻تشییع شهید سلیمانی؛ جامعهشناسی ظهور حقیقت (بخش دوم)
گفتگو با پرویز امینی درباره ابعاد شخصیتی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
#جان_فدا
#سردار_دلها
#جامعه_شناسی
📖 جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻 نیمی از مشترکین پر مصرف گاز تهران، در منطقه یک ساکن هستند؛ منطقه ای که طبقات مرفه در خانه هایی بزرگ و با امکانات رفاهی مثل استخر و جکوزی زندگی می کنند.
ثروتمندان پرهیاهو و پر مصرف که سبک زندگی متفاوت با مردم ایران دارند و در این شب ها در خانه های اعیانی شان نشسته در توئیتر ... به بهانه افت فشار گاز در بخشی از کشور با طعنه مشغول تحقیر جامعه ایران هستند.
🔸 قریب هشتاد درصد مشترکین پر مصرف گاز تهران در سه منطقه ۱، ۲ و ۳ ساکن هستند که بسیار معنادار است
📖 جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
درباره یک دروغ؛
🔻آمریکایی ها #شاه را سرنگون کردند؟!
✍ علیرضا زادبر
▫️شاید اولین بار شخص #محمدرضا_پهلوی این ادعا را مطرح کرد که سرنگونی او توطئه دستگاهای امنیتی خارجی بوده است و او در یکی از مصاحبه های خود پس از انقلاب می گوید: "مُلاها توان بسیج مردم را نداشتند!"
او در دیدار با "سالیوان" آخرین سفیر آمریکا در ایران پیش از خروج از کشور با حالت استیصال می پرسد: " اگر چیزی میخواستید با خودم مطرح می کردید چرا مردم را به #خیابان کشاندید؟"
اما چرا آمریکایی ها باید گاو شیرده آن دوران خود را #سرنگون کنند؟
برای تقریب به ذهن شما عرض میکنم نقش امروز عربستان سعودی چهل سال پیش برعهده ما بود.
از پرداخت #وام به کشورهای دیگر در دهه پنجاه، تا انعقاد بزرگترین قراردادهای نظامی و خرید ادوات، حمایت مالی و سیاسی از اسرائیل، شرکت در جنگهای نیابتی(جنگ ظفار عمان) و پیمانهای سیاسی.
حال چرا باید #آمریکا چنین دولت تابع و فرمانبرداری را سرنگون کند؟
در پاسخ به این سوال به ماجرای افزایش قیمت نفت اشاره میشود. اینکه شاه با بالا بردن قیمت نفت در دنیا غرب را به دشمن خود تبدیل کرد.
حتی "شاه" نیز پس از فرار از کشور خود را قربانی شرکتهای انگلیسی نفت میداند و از آنها بعنوان #خواهران_نفتی یاد میکند.
آیا این #ادعا درست است که شاهِ ایران قیمت نفت را در دنیا افزایش داد و این منجر به بالا رفتن تورم جهانی و در نهایت سرنگونی او شد؟
برای پاسخ به این توهم تاریخی کافیست بطور دقیق میزان افزایش قیمت نفت براساس اسناد اوپک مورد بررسی قرار گیرد.
به جدول شماره دو قیمت نفت در کتاب نبرد قدرت در ایران صفحه ۵۲۴ مراجعه کنید همچنین همین اسناد را از منابع خارجی پیگیری نمایید.
از سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ قیمت نفت نوسان زیادی نداشته و ۲/۷۷ دلار فروخته می شد.
در اواخرا سال ۱۳۳۲ قیمت نفت تنها ۵ درصد افزایش می باید و در کمال تعجب تا سال ۱۳۵۱ یعنی قریب به ۲۰ سال قیمت نفتِ ایران ۳/۶۰ دلار بوده است.
اوج افزایش بی سابقه #قیمت نفت از سال ۱۳۵۲ آغاز میشود و به عدد نجومی و بی سابقه ۱۴/۹۵ دلار میرسد.
اما چرا؟ نقش شاه در این افزایش قیمت چه بود؟ چرا در آن ۲۰ سال نتواست قیمت نفت را افزایش دهد؟
پاسخ در تاریخ مشهود و مبرهن است، گوش شنوایی وجود ندارد.
از ۱۴ مهر سال ۱۳۵۲ جنگ معروف اعراب و اسرائیل آغاز شد.
جنگ معروف "یوم کیپور" باعث اتحاد اعراب و افزایش دو مرحله ای قیمت نفت در ماه دسامبر شد. #شاه نیز دنبال کننده بازار نفت بود و نه سیاست گذار اصلی افزایش قیمت نفت.
از سوی دیگر بالا و پایین شدن قیمت نفت به ده ها عامل سیاسی، اقتصادی و نظامی بستگی دارد و جالبتر اینکه کماکان بعد از سرنگونی شاه افزایش قیمت نفت ادامه دارد و در سال ۱۳۵۹ یعنی دو سال پس از شاه قیمت نفت به رقم ۳۷/۴۲ دلار میرسد.
محاسبه این ارقام بدون در نظر گرفتن تورم جهانی است.
تاریخ بخوانیم تا براحتی دروغ های زیبای دنیای مجازی را باور نکنیم.
📖 جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻 فضای مجازی چگونه احمق میکند؟
✍ پرویز امینی
▫️ کتاب «فقر احمق میکند» زوایه جالبی را برای تبیین مسئله فقر طرح میکند. این کتاب که به قلم یک روانشناس و یک اقتصاددان نوشته شده، بر این فرض استوار است که فقر با ایجاد اشتغالات ذهنی فراوان ذیل نیازهای روزمره و ضروری مثل تأمین خوراک، پوشاک، مسکن، بهداشت و درمان، تحصیل فرزندان و...، پهنای باند ذهن افراد فقیر را اشغال کرده و این اشغال شدن، موجب ایجاد اختلال در قوای شناختی افراد فقیر میشود. این اختلال شناختی باعث اتخاذ تصمیمات بد در آنها شده و اساساً احمق بودن درواقع همین تصمیمات بدی است که مثلاً موجب ترجیح نفع کوتاهمدت بر نفع درازمدت شده یا نوعی از ناتوانی را در پی دارد که برآمده از تحلیل پیامدهای تصمیم و تصمیم بدی است که حالا پایه تصمیمات بد دیگر میشود. درواقع این تصمیمات بد نیست که افراد را فقیر میکند بلکه این فقر است که موجب تصمیمات بد در افراد شده است. بنابراین سیاستهای رفع فقر از این جهت توجیه میشوند که تلاش دارند تا پهنای باند ذهنی افراد را باز کرده و به تبع آن، افراد شرایط اتخاذ تصمیمات بهتری برای خود و جامعه داشته باشند.
مشابه همین منطق، میتوان ادعا کرد؛ فضای مجازی نیز بهخصوص به شیوهای که غالباً در ایران استفاده میشود؛ مانند فقر میتواند تولیدکننده نادانی باشد. درواقع شاید بتوان گفت: فضای مجازی، احمق میکند!
مصداق بارز این احمق شدن را اما میتوان در بسیاری از چهرههای ورزشی، هنری و موسیقیایی دید که تحت عنوان سلبریتی شناخته میشوند. برخی حرفها و گزارههایی که از سوی این افراد طرح و بیان میشود، چنان عجیبوغریب و بیحسابوکتاب است که انسان را در وضعیت «ما هیچ؛ ما نگاه» قرار میدهد.
حال میتوان پرسید چرا و چگونه فضای مجازی احمق یا نادان میکند؟ فضای حاکم بر شبکههای اجتماعی مثل توئیتر و اینستاگرام متکی بر کنشها و شاخصهایی نظیر آمار لایک، فالوئر، ریپلای، ریتوئیت و میزان ایمپرشن و... است. این یعنی شاخصهای کمّی فوق، سنجه وزنکشی حرفها و مواضع و دیدگاههاست. این وضعیتِ ساختاری اما به تدریج در قوای شناختی افراد دائمالمصرف که مدام در معرض آن هستند، ایجاد اختلال میکند. اختلالی که باعث میشود جدیترین معیار و دغدغه در تولید پیام، چه از منظر محتوایی و چه به جهت فرمی، ناظر به همین جلب توجه آماری باشد. به بیان دیگر اینکه «چه بگویم و چگونه بگویم» تا بیشترین بازخورد و توجه اجتماعی را جلب کنم، به مهمترین دغدغه کاربران شبکههای اجتماعی تبدیل میشود. در واقع در این ساختار، کسب کف و هورا، جایگزین واقعیت و استدلال میشود تا در فضایی که واقعیت و استدلال کمارزش است، به ناچار، نادانی تولید و توسعه یابد.
طبیعتاً پیامد طرح پرسش بالا و انتقال آن از حاشیه به متنِ فعالیتِ یک فرد در شبکههای اجتماعی، این است که پرسشهای عقلانیتسازِ حرف و سخن، به حاشیه میرود. مثلا این پرسشها که آیا این موضع بر واقعیت متکی است؟ آیا اخباری که مبنای اعلام مواضعاند، از فیلتر راستیآزمایی عبور کردهاند؟ آیا این مواضع با باورها و عقاید من سازگار است؟ آیا احساسات عمومی و منافع هموطنان من در این موضع لحاظ شده است؟ آیا این میزان و به این شکل حرف زدن به حل مسئله کمک میکند؟ و سئوالاتی از این دست که به مواضع ما عقلانیت میبخشد، از دستور بحث خارج میشود. و اینچنین، فضای شبکه اجتماعی که میتواند موجد آگاهی و خردورزی باشد، به مهلکه ترویج و گسترش نادانی میافتد.
آنچه مایه تأسف است، این است که کژکارکردهای رسانههای اجتماعی در سطح عموم مردم منحصر نبوده و به سطح نخبگان سیاسی و فکری و فرهنگی و حتی تصمیمگیران و تصمیمسازان کشور نیز تعمیم یافته است. آنجا که این افراد نیز در رقابت بیانتهای دیدهشدن، خود را تابع قواعد مبتذل این فضا کرده یا حداقل این فضا را مرجع تحلیل یا مبنای فهم فضای اجتماعی قرار میدهند. اینک تعداد زیادی از افراد را میشناسم که بعد از فعال شدن در بستر شبکههای اجتماعی، به جهت سطح دغدغه و مواضعشان، نسبت به پیش از فعالیت در این فضا، افت قابلتوجهی داشتهاند. تلختر آنکه اگرچه پیامدهای نادانی و گسترش آن همیشه خطرناک و پرهزینه است اما هزینه توسعه نادانی در میان تصمیمسازان، تصمیمگیران و سیاستمداران با هزینه نادانی سلبریتیها هم قابلمقایسه نیست چراکه اگر تبعات نادانی گروه دوم تنها به بخشی از هوادارانشان بازمیگردد، هزینههای نادانی اینها، بهناچار به میلیونها شهروند ایرانی تحمیل خواهد شد.
#فضای_مجازی
#شبکه_های_اجتماعی
📖 جامعه شناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻جلالِ دوست داشتنی
.
آیت الله طالقانی نسبتی با جلال داشت، وقتی از ایشان درباره جلال پرسیدند پاسخ قابل تاملی در باب شخصیت و مسیر زندگی جلال داد: او از نفی به اثبات رسید!
ادامه مطلب 👇
📖جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻جلالِ دوست داشتنی
✍ علیرضا زادبر
.
▫️آیت الله طالقانی نسبتی با جلال داشت، وقتی از ایشان درباره جلال پرسیدند پاسخ قابل تاملی در باب شخصیت و مسیر زندگی جلال داد: او از نفی به اثبات رسید! مقصود آیت الله طالقانی چه بود؟
.
جلال آلاحمد در خانواده مذهبی بدنیا آمده و
پدرش روحانی مطرح، محبوب و وارسته ای بود
قرار بر طلبگی و روحانی شدن جلال بود اما جلالِ جوان جذب تفکرات چپ و حزب توده شد، روشنفکرِ حزب توده، در ماجرایی جدایی آذربایجان و کردستان از ایران که حزب توده از فرقه دمکرات و شوروی حمایت کرد، او به همراه دوست صمیمی اش خلیل ملکی منتقد حزب توده شدند و نیروی سوم را تشکیل دادند، در ایام چپ بودن(نفی بقول آیت الله طالقانی) جلال از دین و دیانت فاصله گرفت و بقول خودش حتی دیگر نماز هم نمیخواند، با تحولات سیاسی دچار سرخوردگی شد، از عالم سیاست فاصله گرفت و به سفر مهمی رفت. سفر حج، حج جلال را متحول ساخت تا جایی که کتاب مهم "خسی در میقات" را نوشت. سخن از اسلام سیاسی در خسی در میقات بازگشت جلال به دیانت بود. آیت الله طالقانی مقصودش این بود که جلال دورهایش را زده، دیده بود در مکاتب دیگر خبری نیست او حتی به نفی دین رسید اما به اصل خود بازگشت. برای مبارزه با دو عنصر استبداد و استعمار، اسلام سیاسی را پاسخ و راه حل میدانست، بعدتر شریعتی هم به این نتیجه رسید.
شصت سال از انتشار کتاب غربزدگی جلال گذشت شاید اگر او امروز در قید حیات مادی بود و سطح غرب پرستی را حس میکرد دیگر از مفهوم "غربزدگی" استفاده نمیکرد! واژه ای که بتواند غرب پرستی را نشان دهد پیدا کردنش سخت است. دقت کنید، غرب زدگی جلال، به معنای غرب ستیزی نیست. منطق نقد او این است که چرا در نسبت و مواجهه با غرب هر چه داشته و داریم را کنار گذاشته و تهی شده ایم. جای جلال و جلال ها در دهه حاضر را سلبریتی های بی مایه پر کرده اند. فوتبالیست و بازیگر و رقاصه و خواننده نظریه پرداز و جامعه شناس شده اند! ابتذالی که دنیای مدرنیته برای رسیدن به اهدافش به آنها نیاز دارد. اختصاص به ایران هم ندارد.
.
این تنها دیدار جلال با امام است
پس از آن او نامه ای برای امام نوشت که وعده انتشار کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران را به امام داد. نامه جلال به امام را بخوانید.
📖 جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻روایت استاد فقید دانشگاه تهران از روزگار رضا خان پهلوی؛ مادر، در چنگال پاسبان سرخ مو!
✍ دکتر #مظاهر_مصفا ( ۱۳۱۱ - ۱۳۹۸ ) از شاعران برجسته روزگار ما خاصه در قصیده بود_ تا جایی که او در این عرصه با ملک الشعرای بهار قابل مقایسه است_ و استاد ادبیات دانشگاه تهران؛ که اهالی ادبیات با آثار او اعم از تصحیح و مجموعه اشعار آشنایی دارند.
کتاب خاطرات او با عنوان : «شاعر مشتعل؛ خاطرات مظاهر مصفا» در 232 صفحه و در 200 نسخه توسط کتابخانه ملی منتشر شده است. آنچه که در پی می آید از این کتاب است :
▫️وقتی خردسال بودم، بیحجابی شده بود و مادرم هنوز چادر سیاه به سر میکرد. مادرم از این چادرهایی که کمربند داشت، سر میکرد و بسیار هم قوی بود و سرپنجههای بسیار قدرتمندی داشت. تفرش که میرفتیم، مادرم شاخ گاو را میگرفت و روی گرده گاو میپرید! الان که من این گاوبازها را میبینم، میگویم که مادرم گاوبازی بلد بود. وی این قدر قوی بود که فرش را با یک دست میگرفت و تکان میداد! وقتی مادرم دستم را میگرفت تا مرا به مدرسه ببرد، هیچ قدرتی نمیتوانست از دستش فرار کند.
روزی داشتیم با مادرم از گذرخان [ محله ای در قم] به طرف خانهمان در کوچه حرم میرفتیم و اداره پدرم هم برِ خیابان ارم، نزدیکیهای کوچه ارگ بود. عزیزالله بیک که پاسبان محله بود، آمد که چادر مادرم را بردارد، هرچه کرد بکشد، نتوانست چون گرفته بود. من هم همراهش بودم و آن زمان خیلی خُرد بودم. در طول خیابان، جدال این زن غریبه چادرسیاه با این پاسبان سرخموی وحشتناک، تا آنجا که اداره پدرم بود، جریان داشت. کاسب، رهگذر و ... هم بودند، ولی جوانمردی نبود که بیاید مادرم را از دست این غول بیابانی نجات دهد! من هم پیوسته یک طرف چادر مادرم را گرفته بودم و مثلاً میخواستم کمک کنم که پاسبان نتواند بکشد.
خلاصه به کوچه ارگ رسیدیم و کسی به پدرم خبر داد. آنجا بود که چادر را از سر مادرم کشیده بود و پنجههای مادرم توی چادر بود و آن هم پاره شد! همینطور قسمت زیادی از چادر لوله شده بود و نمیتوانست آن را بکشد.
در همین حال پدرم رسید و به طرف عزیزالله بیک حمله کرد. او به پدرم گفت: «آقا، من را از نان خوردن میاندازند، چه خاکی به سرم بکنم؟» مادرم را از چنگ او درآورد و به خانه برد. پدرم میگفت که ممکن است به رئیس شهربانی گزارش داده باشند و مرا از کار بیکار کنند.
من این صحنه را در چندین منظومهام توصیف کردهام و غربت مادرم در آن لحظه، هرگز از خاطرم محو نمیشود. آن زمان مسیر جدال مادرم با پاسبان، برایم بسیار طولانی بود ولی حالا که از همان مسیر رد میشوم، میبینم یک راه چند دقیقهای است! این مسیر برای من در عالم خردسالی، یک سال طول کشید تا سایه حمایت پدرم آمد و ما را از دست این غول بیابانی نجات داد. دهها خاطره اینجوری در خاطرم مانده است و به همین دلیل مجموعهای از اضطرابها شدهام.
من این قصه را در کنگره بازار که در تبریز برگزار شد، تعریف کردم. کنگرهای تشکیل داده بودند (خارجیها هم بودند و ترجمه میکردند) که من در آنجا دو قصه از زمان رضا شاه نقل کردم که بعضیها دوست نداشتند بشنوند. یکی از آن قصهها، همین موردی بود که عرض کردم.
گفتم: «من نمیدانم این مسلمانها در شهر قم کجا بودند و چه میکردند؟ مادرم فریاد میکشید و جدال میکرد و مثل یک ببر سوزنخورده میغرید، ولی هیچ کس از دکانش بیرون نیامد!» در ضمن طبقات دیگری هم (نمیخواهم اسم آنها را بگویم) در حال عبور بودند ولی کاری نکردند.
#پهلوی
📖 جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻چرا؟
چگونه بفهم: چرا؟
✍ علیرضا زادبر
▫️بعنوان یک پژوهشگر تاریخ سیاسی که در این حوزه می خوانم و می نویسم در مجازی یا سرکلاس، بارها با این سوال کوتاه مواجه شده ام: "چرا مردم در سال ۵۷ انقلاب کردن!؟ "چه چیزشان کم بود؟" نانشان کم بود؟ آب شان کم بود؟ که ریختند در خیابانها و حکومت قَدر قدرت پهلوی را ساقط کردند!
من یک پاسخ بیشتر ندارم. هرکس بدون قضاوت و پیش داوری حکومت پهلوی را مطالعه و محققانه رصد کند و خود را بعنوان یک شهروند ایرانی در آن دهه ها قرار دهد یعنی بشود دانشجو، بقال، راننده، روشنفکر، معلم، کارگر دهه چهل و پنجاه، در آن فضا زیست کند.
خود به خود متوجه علت انقلاب خواهد شد. انقلاب ها حرکت های مردمی هستند که بدون اقناع و حضور مردم ممکن نخواهند بود. مردم تا قانع نشوند هزینه انقلاب را قبول نمی کنند. جامعه ایرانی پس از چند دهه به این نتیجه رسیده بود که راهی جز انقلاب وجود ندارد.
اگر این انقلاب در سال ۳۲ یا ۴۲ به پیروزی می رسید ناقص بود، نارس بود. پس از مدت کوتاهی شکست می خورد. چرا؟ چون در سال ۳۲ یا ۴۲ هنوز کل جامعه به این نتیجه و درجه از اقناع نرسیده بود که پهلوی باید برود. هنوز پهلوی مرتکب اعمال دهه چهل و پنجاه نشده بود. هنوز خیلی ها امید داشتند. هنوز عده ای از احزاب سیاسی، حکومت پهلوی را قابل اصلاح میدانستند. از طرف دیگر با اوج گرفتن قدرت حکومت و حمایت های خارجی کسی در ذهنش تصور نمیکرد بتوان این حکومت را با وجود تسلط ارتش و ساواک ساقط کرد.
.
پس من راه حل را یکبار دیگر تکرار میکنم. بعنوان یک شهروند ایرانی دهه سی، چهل، پنجاه با مطالعه دقیق و بی طرف و همه جانبه(حتی خواندن کتاب هایی که طرفداران پهلوی نوشته اند) آن فضا را درک کنید. آن زمان خودتان علیه آن حکومت در ذهن و تاریخ قیام خواهید کرد
📖 جامعه شناسی مردم
✅ @Poular_Sociology
فوکو پاسخ می دهد؛
🔻 ایرانی ها چه رویایی در سر داشتند؟
✍ یحیی حمدی
▫️#میشل_فوکو جامعه شناس فرانسوی از معدود جامعه شناسان اروپایی است که در ماههای منتهی به انقلاب دو بار در ماههای شهریور و آبان به ایران سفر می کند و به صورت مستقیم شاهد آن بوده او در این سفرها با گروههای مختلف که در انقلاب نقش داشتند ملاقات کرد. فوکو حاصل این مشاهدات خود را در سلسله مقالاتی در روزنامه ایتالیایی کوریه ره دلا سرا ( Corriere della sera) منتشر کرد. متن فرانسه این مقالات در جلد سوم از مجموعه نوشته های پراکنده فوکو چاپ شده است.
فوکو در یکی از مقالات خود با عنوان " ایرانی ها چه رویایی در سر دارند؟" تلاش می کند به این سوال پاسخ دهد. در آن دوره در محافل آکادمیک غربی این گزاره در باره ایران مطرح می شده که " خوب می دانیم که چه چیزی را نمی خواهند ( یعنی سلطنت)، اما خودشان هم نمی دانند که چه می خواهند" این گزاره حتی امروز هم گاه شنیده می شود!
او در تظاهرات های متعدد در تهران و قم شرکت کرده و در گفتگو با شرکت کنندگان ( دانشجویان، روشنفکران، علما و...) مطرح می کند که "شما چه می خواهید؟" پاسخ اکثریت به او این عبارت کوتاه است؛ "حکومت اسلامی"
سپس او تلاش می کند تحلیلی از اسلام شیعی ارائه دهد که متفاوت از کشورهای عربی است. او اسلام شیعی را واجد خصوصیاتی می داند که می تواند به خواست حکومت اسلامی رنگ ویژه ای بدهد از جمله به انتظار و مشروعیت حکومت در شیعه می پردازد و از قول یک مرجع دینی می نویسد: "ما منتظر [امام] مهدی هستیم، اما هر روز برای استقرار حکومت خوب مبارزه می کنیم" او در عین حال به برخی ابهامات نیز می پردازد و از زبان مردمی که با آنها مصاحبه کرده به آنها پاسخ می دهد.
او در این گفتگوها به اسلام سیاسی پی می برد و جنبشی که در ایران جریان دارد را از نگرش مردم این گونه روایت می کند:
" جنبشی که از راه آن بتوان عنصری معنوی را داخل زندگی سیاسی کرد. کاری کرد که این زندگی سیاسی مثل همیشه سد راه معنویت نباشد بلکه به پرورشگاه و جلوه گاه و خمیرمایه آن تبدیل شود"
فوکو ادامه می دهد: " من دوست ندارم حکومت اسلامی [ مدنظر مردم ایران] را ایده یا حتی آرمان بنامم اما به عنوان خواست سیاسی مرا تحت تاثیر قرار داده چون کوششی است برای اینکه، برای پاسخگویی به پاره ای مسايل امروزی، برخی از ساختارهای جدایی ناپذیر اجتماعی و دینی سیاسی شود؛ مرا تحت تاثیر قرار داده است چون از این جهت کوششی است برای اینکه سیاست یک بعد معنوی پیدا کند."
فوکو در مقاله دیگری تحت عنوان "تهران؛ دین بر ضد شاه" به اقدامات اجتماعی و اقتصادی پهلوی در برساخت هویت اجتماعی جدید برای ایرانیان می پردازد و حاصل آن اقدامات را به احساس "از ریشه کنده شدن" ایرانیان تعبیر می کند.
از نظر فوکو این مردمی که این احساس را دارند در مقابل کنش تهاجمی پهلوی، در پی هویت واقعی خود هستند:
" کجا باید در پی تامین گشت و هویت واقعی خود را کجا باید سراغ گرفت؟ جز در این اسلامی که از قرن ها پیش زندگی روزانه، پیوندهای خانوادگی، و روابط اجتماعی را با مراقبت تمام سامان داده است؟"
او در این مقاله به ویژگی اسلام شیعی و نقش شهادت در آن می پردازد که: "[مردم] به [شهیدان]می اندیشند زیرا به زندگی پیوندشان می دهد دست به سوی آنها دراز می کنند تا به وظیفه همیشگی عدالت پیوندشان دهند. [شهیدان] با آنها از وظیفه و پیکاری که اسباب پیروزی را فراهم می آورد سخن می گویند"
فوکو یکی از مشاهدات خود را این گونه روایت می کند:
"... هزاران تظاهر کننده، دست خالی، جلوی سربازان مسلح، در خیابانهای تهران رژه می رفتند و فریاد می زدند: 《اسلام، اسلام》، 《خمینی، خمینی، تو وارث حسینی》، 《برادر ارتشی، چرا برادر کشی؟ برای حفظ قرآن، ارتش به ما بپیوند》. و من چندین دانشجو را در میان جمعیت شناختم که با معیارهای ما 《چپی》محسوب می شدند، اما روی تابلویی که خواستههایشان را نوشته بودند و به هوا بلند کرده بودند، با حروف درشت نوشته شده بود: 《حکومت اسلامی》
بنابراین میشل فوکو که به صورت مستقیم در ماههای منتهی به #انقلاب_اسلامی در ایران حضور داشته با تحلیل جامعه شناختی نشان می دهد که ایرانیان در انقلاب اسلامی چه رویایی در سر داشتند و نه تنها می دانستند چه نمی خواهند (سلطنت) که حتی می دانستند چه می خواهند (حکومت اسلامی)
پ.ن: حاصل مشاهدات میشل فوکو از انقلاب ایران در قالب کتاب " ایرانی ها چه رویایی در سر دارند " با ترجمه حسین معصومی همدانی توسط انتشارات هرمس منتشر شده است
📖 جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻آیشمن پهلویها پیدا شد!
✍ داریوش سجادی
پرویز ثابتی بعد از ۴۴ سال زندگی در خفا بالاخره روز گذشته در میتینگ رضا پهلوی فرزند دیکتاتور ایران در لوسآنجلس مشاهده شد.
این جلاد رژیم پهلوی قرینه «آیشمن» جلاد هیتلر است که نقش محوری در قتل و شکنجه جوانان ایرانی در دهه پنجاه را بر عهده داشت.
آیا افکار عمومی محاکمه این هیولای خونآشام رژیم را بر اساس اصل «صلاحیت قضایی جهانی» در دادگاههای مدعی حقوق بشر میتواند چشمانتظاری کند؟
📖 جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻درباره یک جلاد خون آشام که بعد از سالها از لانه بیرون خزیده است!
✍ محمدرضا کائینی
▫️موجودی که در میانه تصویر می بینید، شاید برای جوانانِ امروز ناشناخته باشد، اما برای نسل انقلاب یا تاریخ پژوهان معاصر، پدیده ای آشناست.
او از تیره بهائیان سنگسرِ سمنان است، چون هژبر یزدانی. خودش می گوید بی دین است، بعید هم نیست، چه منحنی حیات او با این مدعا مماس می نماید.
او در دوره مسئولیت خود در ساواک و به ویژه اداره سوم، معتقد بود که مردم ایران لایق دموکراسی نیستند و برقرار شدن آن تنها دست ما را می بندد، هم از این روی، هر کس از "بودنِ" خود سخن می کرد، به دستور او به آپولو و داغ و درفش رهنمون می شد! زخمِ اوامر او، هنوز بر تن و روح مبارزان انقلاب هست.
او در کمیته مشترک، از شنیدن صدای ناله و فریاد شکنجه شوندگان لذت می بُرد و سرِحال می آمد! این را شلاق به دستانش می گفتند. از همین طریق هم چنان قاپ شاه را دزدید، که به او اختیار داده بود که تلفنِ هر کَس، از جمله مافوق خود نعمت الله نصیری را کنترل کند.
او هر از گاه نویسندگانی چون جلال آل احمد را می خواست و به آنها می گفت: "اگر در جاده، یک مرتبه احساس کردید که ترمز ماشین تان کار نمی کند، یاد قلمفرسایی های خود بیفتید! تازه در آن زمان هم خودمان یک دسته گل روی قبرتان می گذاریم و اجازه شهیدنمایی نمی دهیم!..."(اینها در یادداشت های جلال هست).
او حتی در روزهای اوج گیری انقلاب هم، "مشت آهنین" را چاره کار می دانست و در پاسخ به نگرانی از نهادهای حقوق بشری دنیا می گفت: "به جهنم، هر چه می خواهند بگویند!".
او هنگامی که دریافت دیگر تاریخ مصرف ندارد، خانه مجلل خود در شهرک غرب را به یکی از سفرای خارجی فروخت و خانه مجلل تری در سانفرانسیسکوی آمریکا خرید و از ایران گریخت.
او از آن تاریخ، به تجارت ساختمانی مشغول است و بعید است که داد و ستد اطلاعاتی و حتی عملی خود را، با سرویس های آمریکا، انگلیس و اسرائیل وانهاده باشد.
او "پرویز ثابتی" است که دیروز پس از چهل و چهار سال و به گمان آفتابی شدن هوا و البته از سر نابخردی، از لانه خود بیرون زده است! بیش از این کلمات را خرج او کردن، توهین به زبان فاخر فارسی است!
📖 جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻سارتر و لویناس در باب "دیگری"
✍ سیدجواد میری
▫️مسئله دیگری یا تامل در باب #هویت از دیرباز در میان فلاسفه و عرفاء و فقهاء و سوسیولوژیستها مطرح بوده است و هر کدام به طریقی در باب نسبت #خود با #دیگری داد سخن دادهاند.
دو تن از مهمترین فلاسفه و نظریهپردازان قرن بیستم یعنی ژان پل سارتر و ایمانوئل لویناس هستند که به ابعاد وجودی و اگزیستانسیال آدمی در "نسبت با دیگری" از دو منظر متمایز پرداختهاند.
در نگاه ژان پل سارتر "دیگری" جهنم و دردِ الیم و عذاب است اما در خوانش ایمانوئل لویناس "دیگری" رهایی است و راز و هر آنچه که ما را از اگوئیسم میرهاند.
این دو نگاه هر کدام به طریقی نظریهای در باب "هویت" میباشند که در مقام فلسفه سعی در تحدید ماهیت وجودی انسان دارند.
اما به نظرم آنچه در هر دو خوانش مشهود است این نکته است که "هویت" یعنی توامان این پرسش که من کیستم و من کی نیستم و این نسبت توامان تضادآفرین است و این تضاد در مقام فلسفی لاینحل باقی میماند و در ساحتی دیگر سترگتر خود را نمایان میکند.
حال پرسش اینجاست که آن ساحت پیچیدهتر در تاریخ بشر کجاست؟ روانشناسان "ذهن" را بستر تبلور این پیچیدگی میدانند و فلاسفه "وجود" و عرفاء "باطن" و فقهاء "احکام" ولی جامعهشناسان قلمرو ظهور این پیچیدگیها را "امر اجتماعی" میخوانند و بر این نکته پای میفشارند که نسبتها با دیگری متنوعالاضلاع و متکثرالانواع میباشند و هویت مجمعالجزایر تضادها است که برای مدیریت آن نیاز به درک پیچیدگیهای زندگی جامعوی آدمیان داریم و این همان نقطهای است که سیاستگذاری به مثابه علم ثانویه متولد میشود.
📖 جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻تاملی در روایت سید حسین نصر از جلال آل احمد |
بخش اول: سمینار هاروارد
✍ یحیی حمدی
▫️ دکتر #سید_حسین_نصر از متفکران پارادوکسیکال و چهره های پیچیده تاریخ معاصر ایران و از بازیگران و تصمیم سازان عصر پهلوی دوم است، او دانش آموخته فیزیک ( دانشگاه MIT )، فلسفه و تاریخ علم از دانشگاه هاروارد است و هم اکنون با ۸۹ سال سن صاحب کرسی استادی در آن دانشگاه و دانشگاه جرج واشینگتن است، نصر که از او به عنوان فیلسوف متأله سنت گرا نام می برند در دوره پهلوی دوم از نزدیک ترین افراد به دربار و خانواده سلطنتی و شخص شاه به شمار می رفت و به گفته خود برخی سخنرانی های معروف محمدرضا پهلوی مثل نطق تلویزیونی( صدای انقلاب شما را شنیدم) نوشته است؛ ریاست دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، ریاست دانشگاه آریامهر ( شریف)، بنیانگذاری و ریاست انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران و ریاست دفتر فرح پهلوی از جمله سمت هایی است که او در دوره پهلوی بر عهده داشته است.
خاطرات دکتر نصر در قالب تاریخ شفاهی با عنوان حکمت و سیاست به کوشش حسین دهباشی منتشر شده است که خواندن و تامل در آن برای ادراک بهتر دوره پهلوی بسیار مفید است. درباره روایت های وی از متفکران برجسته اجتماعی و روابط او با آنها مثل استاد مطهری، دکتر شریعتی، دکتر فردید و جلال آل احمد بسیار می توان نوشت و تحلیل کرد که در اینجا به روایت وی از #جلال_آل_احمد و ادعای وی مبنی بر تاثیرش روی آل احمد می پردازم
سید حسین نصر در این کتاب درباره جلال آل احمد می گوید :
«من آل احمد را وقتی ایشان آمد به دانشگاه هاروارد یک تابستان را گذراند، مثلا ۱۹۵۵ یا ۵۶ آن وقت ها بود....ملاقات کردم»
بعد توضیح می دهد:
«در دانشگاه هاروارد یک برنامه تابستانی بود زیر نظر کسی به نام هنری کسینجر یعنی وزیر خارجه بعدی آمریکا و یکی از ستون های سیاست خارجی آمریکا در چند دهه اخیر. برنامه کاری اش این بود که تابستان ها نویسنده ها، دانشمندان ... به هاروارد می آورد همه آنهایی که شما به آنها می گوئید روشنفکر و نکته قابل توجه اینکه همیشه کسانی را می آوردند که با دولت آن مملکت مخالف بودند.»
او درباره نقش خود در آن برنامه می گوید:
« من دستیار آقای کسینجر بودم در این برنامه و همه کارهای عملی اش را من می کردم... یک سال دیدم که یک نفر از ایران هست، آقای جلال آل احمد»
نصر سپس از شناخت آل احمد از او و پدرش می گوید و اینکه به نوعی آل احمد به او در این سفر نیاز داشت:
«ایشان احتیاج داشت به من یعنی کسی را می خواست که بتواند افکارش را ترجمه کند و راه و چاه را یادش بدهد ما در آن تابستان خیلی خیلی با هم وقت گذراندیم ایشان بارها آمد خانه ما ...در آرلینگتون»
نصر مدعی می شود که در آن سفر بود که تحت تاثیر صحبت های او آل احمد مقاله ای در باب غرب زدگی در سمینار با ترجمه او ارائه می دهد و همان مبنای #کتاب_غرب_زدگی می شود که گفتمان غالب آن دوره است:
«ایشان با من بحث های مفصل می کرد راجع به اینکه اصلا اینجا چه باید بیان کند چون هر کسی که دعوت میشد تنها وظیفه اش این بود که یک دانه سخنرانی بکند بقیه اش همه شرکت در سمینارها و دیدن محیط و آشنایی با محیط و اینها بود و شنیدن گفتار دیگران.در مورد ه که راجع به چه صحبت کند بحث خیلی خیلی مفصلی بینمان در گرفت.
وقتی بود که من دیگر کاملاً فکرم ساخته شده بود صددرصد با تجدد مخالف بودم مدافع سنت بودم و صد هزار بار هم بیشتر از جلال آل احمد راجع به #غرب می دانستم البته شروع کردم به دادن دلایل خیلی قوی برای اینکه چرا تمدن غرب از هم خواهد پاشید و ما نمیتوانیم از آن پشتیبانی کنیم و دنبال کنیم و باید راه خودمان را برویم راه سنن خودمان را...ایشان هم خیلی تحت تاثیر این افکار قرار گرفتند...و در اثر آن بحثهایی که یکی دو ماه با هم کردیم ایشان تصمیم گرفت یک مقاله ای راجع به این موضوع بنویسد که چند تا جمله اش را او گفت و در واقع انگلیسی اش را همه را من نوشتم برایش، انگلیسی بلد نبود و آن پایه کتاب #غربزدگی شد که بعداً اینقدر معروف شد و چندین بار به زبان انگلیسی ترجمه شد تمام برمیگشت به آن بحثهایی که در آن تابستان با هم کرده بودیم»
نصر در این گفتگو درباره گفتمان #بازگشت_به_خویشتن که توسط آل احمد، شریعتی، مطهری و برخی دیگر از متفکران در ایران بنیان نهاده شد نیز مطالبی بیان می کند و به ویژه درباره آل احمد ادعا می کند:
«آل احمد یک وقتی یک کمونیست بود، دلیل اینکه بازگشت به خویشتن را میخواست؛ به علت سیاسی بود نه به علت فلسفی و دینی واقعاً. یک مقدار گرایش دینی شاید پیدا کرده بود آخر ها قبلاً گفتم من با ایشان آشنا بودم ولی بیشتر به این خاطر با تجدد گرایی در ایران مخالفت می کرد چون نظام سیاسی آن وقت ایران متکی بر تجددگرایی بود»
ادامه دارد...
#متفکران_اجتماعی
#تاریخ_اجتماعی_ایران
📖 جامعه شناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻تاملی در روایت سید حسین نصر از جلال آل احمد |
بخش دوم: روایت آل احمد از سمینار هاروارد
✍ یحیی حمدی
▫️در بخش اول این نوشتار روایت دکتر سید حسین نصر از آشنایی با #جلال_آل_احمد در سیمنار دانشگاه هاروارد و نیز ادعای نصر مبنی بر متأثر بودن آل احمد از او در کتاب غرب زدگی؛ بیان شد.
در این بخش، روایت نصر را با روایت آل احمد از سیمنار هاروارد که در کتاب #سفر_آمریکا و برخی دیگر از آثارش آورده است به محک می گذاریم و در نهایت مخاطبان را به قضاوت فرا می خوانیم که روایت نصر چقدر با واقعیت تطابق دارد
جلال آل احمد سفر خود به آمریکا جهت شرکت در سمینار تابستانی که به دعوت دانشگاه هاروارد صورت گرفته است را در قالب سفرنامه ای نگاشته است که این سفرنامه همراه با تصاویر و دستنویس های او در این سفر، سالها بعد از مرگ جلال (۱۳۸۰) زیر نظر شمس آل احمد در قالب کتاب «سفر آمریکا » منتشر شد.
آنها که با نوشته ها به ویژه سفرنامه های جلال آل احمد آشنایی دارند می دانند که چقدر صریح، صادقانه و با جزئیات اتفاقات را روایت می کند تا جایی که این صراحت در نوشته ها، موجب اعتراض همسرش سیمین دانشور ( برای کتاب #سنگی_بر_گوری) نیز قرار می گیرد.
زمان برگزاری سیمنار هاروارد مصادف است با تابستان ۱۹۶۵ (۱۳۴۴) و این در حالی است که نصر اولین دیدار با آل احمد را در این سمینار عنوان می کند و زمان برگزاری آن را ۱۹۵۵ یا ۱۹۵۶ می خواند!
نصر نقش خود در این سمینار را؛ دستیار کسینجر که برگزار کننده این سمینار است معرفی می کند و عنوان می کند روشنفکرانی به این سمینار تابستانی دعوت می شدند که به نوعی مخالف با نظام سیاسی حاکم بر کشور خودشان بوده اند ؛ و این در حالی است که
آل احمد به بایگانی دانشگاه هاروارد میرود و با جستجو در فهرست اسامی شرکت کنندگان در سمینار های سالانه؛ به این نتیجه میرسد که :
«از بدو تاسیس تاکنون از ولایت ما این کسان شرکت کردند: دکتر محمد معین در تابستان ۱۹۵۴ (۱۳۳۳)- صادق چوبک در ۱۹۵۵ _ بعد از چند سال از نماینده ایران خبری در اسناد و مدارک سمینار نیست_ بعد دکتر شاهپور راسخ در ۱۹۵۹ - بعد خانم افشان حسام وزیری در ۱۹۶۷- خانم دکتر مهری آهی در ۱۹۶۲ - بعد عیال من سیمین [دانشور] در ۱۹۶۳ - و قرار بود در تابستان ۱۹۶۴ خود من شرکت کنم که نشد و به اجبار زمانه بلیتها را پس فرستادیم اما حضرات گردانندگان سمینار محبت کردند و دعوت را تجدید کرد برای سال بعد (۱۹۶۵ - ۱۳۴۳) که جواز صادر شد و رفتیم»
بدین ترتیب بر خلاف روایت نصر؛ غیر از آل احمد باقی مدعوین از ایران حداقل مخالفت علنی با پهلوی نداشته اند و از روایت آل احمد از مدعوین سایر کشورها در این سمینار نیز چنین موضوعی ( مخالف با نظام سیاسی حاکم) بیان نمی شود
در مورد ادعای دیگر نصر مبنی بر دستیاری کسینجر نیز؛ آل احمد از فردی به نام جک لودویک نام می برد که به جای کسینجر گاه جلسات را اداره می کند و سخنی از نصر به میان نمی آورد غیر از دو جا که :
«از چهار و نیم تا شش و نیم مجلس بود توی حیاط موزه و آفتاب داغ و #دکتر_نصر را دیدم که گفت آمده برای دیدن من ...اینجا پر از دانشجوی ایرانی که همهشان میخواهند لابد مرا ببینند و حوصله ندارم و دست به سرم کنند و از آن طرف به من اصرار و غیره»
بار دیگر نیز از دکتر نصر نام می برد اما با نام سید حسن! و البته از نقش او در هاروارد :
«... بعد یک اندونزیایی که شاعر بود و همه چیز را با «بسم الله» شروع میکرد و اول که رسیده بودیم، سخت دنبال مسجد می گشت برای نماز جمعه. که دستش را گذاشتیم توی دست دکتر سیدحسن نصر که آن روزها به شغل دیگری در هاروارد بود و در «مرکز اتفاق بین مذاهب» آنجا مشغله ای داشت»
بنابراین آل احمد که جزئی ترین موارد مثل مهمانی شام ایرانیان و میتینگ دانشجویان ایرانی را در این سفرنامه روایت می کند هیچگاه از یک ایرانی که نقشی در سمینار دارد نام نمی برد.
دکتر نصر در آن گفتگو ادعا می کند که آل احمد بارها به منزل او رفته و ساعت ها باهم بحث کرده اند که موضوع سخنرانی آل احمد در سمینار چه باشد؟ و به پیشنهاد نصر موضوع تمدن غرب و #غرب_زدگی؛ انتخاب می شود که چند جمله اش را آل احمد می گوید و انگلیسی اش را همه را او می نویسد و آن می شود پایه کتاب غربزدگی!
در این باره ذکر این نکته حائز اهمیت است که کتاب غربزدگی سه سال پیش از این سمینار یعنی در سال ۱۳۴۱ منتشر شده بود و این ادعا (تحت تاثیر صحبت های نصر) نمی تواند درست باشد...
ادامه دارد...
📖 جامعه شناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻تاملی در روایت سیدحسین نصر از جلال آل احمد |
بخش سوم: سخن آخر
✍ یحیی حمدی
در بخش اول این نوشتار روایت دکتر نصر از آشنایی با جلال آل احمد در سمینار دانشگاه هاروارد ( کتاب حکمت و سیاست) و نیز ادعای او مبنی بر متأثر بودن آل احمد در کتاب غرب زدگی از او بیان شد، سپس در بخش دوم روایت نصر با روایت آل احمد تطبیق داده شد تا مخاطب خود بتواند در مورد واقعیت قضاوت کند و اکنون در ادامه:
آل احمد در سفرنامه اش ( سفر آمریکا) درباره موضوع سخنرانی در سمینار و ترجمه آن اینگونه روایت می کند:
«من اشاره کردم که : حرفهایی دارم درباره غرب زدگی و اگر بخواهم می توانم در اولین مجلس طرح کنم، که پسندیدند. پس از ناهار افتادیم به کار. اول به همکاران اطلاع دادیم بعد به گردانندگان سمینار و قضیه را اعلام کردیم و موضوع مجلس شد «غربزدگی شیطانی است یا رحمانی؟» که غربزدگی را با تغییراتی در سه چهار صفحه خلاصه کردم و دادم به دوست تازه یافتهام -مجید تهرانیان- که آنجا هم درس می خواند و هم درس میداد و مصاحبتش غنیمتی بود. و او ترجمه کرد به انگلیسی و روز مجلس (پنج شنبه ۷ مرداد ۴۴) . »
در اینجا بر خلاف ادعای دکتر نصر، معلوم می شود که طرح سخنرانی از خود آل احمد است مبتنی بر کتاب غربزدگی که سه سال پیش از این در سال ۱۳۴۱ منتشر کرده و ترجمه انگلیسی آن نیز نه توسط نصر بلکه توسط #مجید_تهرانیان انجام می شود.
آل احمد در این سفرنامه بیشترین کسی که از او یاد می کند ( ۳۰ بار ) مجید تهرانیان است. از حضور در منزل وی و صرف شام گرفته تا مسافرت چند روزه با او به شیکاگو و شرکت در همایش دانشجویان جبهه ملی که در آن سفر تهرانیان به ریاست سازمان و کنفدراسیون دانشجویان انتخاب می شود. به عنوان نمونه در بخشی از این سفرنامه؛ آل احمد از تهرانیان این گونه یاد می کند:
«در این فرصت دوماهه هاروارد با چند نفر از ایرانیان دم خور بودم. یکی با #مجید_تهرانیان که آنجا شناختمش و بعد با حسین مهدوی و هوشنگ اعلم که از تهران آشنا بودم اولی و دومی دکترا میگذراندند و سومی بورسی داشت برای کتابداری. و مصاحبت همه ایشان چه غنیمتی. یک شب هم تهرانیان سوری داده بود برای خداحافظی با علی اوف روس قفقازی معلم فارسی هاروارد که ما همگی بودیم و ریچارد فرای هم بود حضرت مستشرق آمریکایی...»
در سمینار تابستانی دانشگاه هاروارد آل احمد دو سخنرانی رسمی ایراد می کند که همانگونه که ذکر شد اولین آن « درباره غرب زدگی و عواقبش» که خلاصه ای از کتاب غرب زدگی است و دومین آن با عنوان « در بداخلاقی و ادبیات» که هر دو مقاله را مجید تهرانیان ترجمه کرده و در ضمیمه کتاب «سفر آمریکا» آمده است.
در باب کتاب غرب زدگی و ادعای نصر مبنی بر متاثر بودن آل احمد از او در این کتاب علاوه بر مواردی که در بالا ذکر شد که عدم تطابق روایت نصر با روایت جلال را نشان می دهد، این مورد را نیز باید اضافه کرد؛ آل احمد در مقدمه این کتاب می نویسد:
«طرح نخستین آنچه در این دفتر خواهید دید گزارشی بود که به شورای هدف فرهنگی ایران داده شد در دو مجلس از جلسات متعدد آن شورا. چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۴۰ و چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۴۰»
درباره انتخاب واژه « غرب زدگی » نیز می گوید که از دکتر فردید الهام گرفته است:
«همین جا بیاورم که من این تعبیر «غرب زدگی» را از افادات شفاهی سرور دیگرم حضرت #احمد_فردید گرفتم که یکی از شرکت کنندگان در آن شورای هدف فرهنگ بود»
بنابراین بر اساس آنچه که آمد ( تاریخ برگزاری سمینار هاروارد در سال ۱۳۴۴ ، زمان نشر «کتاب غرب زدگی» سال ۱۳۴۱، روایت آل احمد از سمینار در «کتاب سفر آمریکا» ، مقدمه «کتاب غرب زدگی» ؛ روایت دکتر نصر از جلال آل احمد: نحوه آشنایی و متاثر بودن وی از نصر در طرح و نوشتن کتاب غرب زدگی ، مطابق با روایت آل احمد نیست و مخاطبان با خواندن این سطور واقعیت را در می یابند. به نظر می رسد دکتر نصر با طرح این ادعا در صدد آن است که سیطره خود را بر گفتمان غالب فکری ایران (بازگشت به خویشتن) در دهه چهل و پنجاه را نشان دهد که با توجه به محتوا ( اسلام گرایی و مخالف غرب) و نیز منادیان این گفتمان که گاه مورد طعن نصر نیز قرار می گیرند ( شریعتی و آل احمد) بسیار دور از ذهن می نماید؛ این گفتمان و نیز منادیان آن در مقابل گفتمان سلطنت(تجدد و باستان گرایی) قرار دارند و حاصل آن شکل گیری انقلاب اسلامی است در حالی که نصر از نزدیک ترین مشاوران دربار و شخص شاه (حتی پس از سقوط)، مدافعان و تصمیم سازان عصر پهلوی بوده است و طرح این ادعا از سوی او زیادی پارادوکسیکال است.
🔸پ.ن: دکتر مجید تهرانیان دانش آموخته اقتصاد سیاسی از دانشگاه هاروارد، استاد دانشگاه هاوایی و استاد مدعو در دانشگاههای کشورهای دیگر من جمله ایران بوده و آثار متعددی از وی انتشار یافته است او در سال ۱۳۹۱ درگذشت.
📖 جامعه شناسی مردم
✅ @Popular_Sociology
🔻یکصد و دو سال پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹
✍ علیرضا زادبر
▫️سوم اسفند یادآور یک رویداد مهم تاریخی است. کودتای رضامیرپنج فرمانده بریگاد قزاق در سوم اسفند ۱۲۹۹، حرکت او همراه با قزاقهای تحت امر از #قزوین به سمت تهران در آن تاریکی شب، با اندک درگیری وارد تهران شدند. محافظین و نیروهای نظامی دستور داشتند درگیر نشوند. کودتا با کمترین هزینه به پیروزی رسید. احمدشاه قاجار جوانک چاق و بی لیاقت با ترس و هراس از اوضاع خبردار شد اما سفارت بریتانیا تضمین داده بودند که رضاخان بدنبال خلع سلطنت قاجار نخواهد بود. در ابتدا هم اینگونه بود. کودتا ۱۲۹۹ به پیروزی رسید و رضاخان به سردار سپه و بعدتر به رئیس الوزرایی دست یافت اما تاسیس سلطنت پهلوی پاییز ۱۳۰۴ با خلع قاجاریه اعلام شد.
برخلاف حکومتهای تاریخ ایران که در بستر داخلی و نزاع های داخلی بین اقوام و طوایف بوجود می آمدند، حتی حکومت ها و اقوام مهاجم به ایران که در فرهنگ ایرانی هضم شدند، حکومت پهلوی تنها حکومت تاریخ ایران است که بعد از جنگ جهانی اول و ناکامی انگلستان در اجرای قرارداد ۱۹۱۹ توسط خارجی ها تاسیس شد.
رئیس کمیته شرق وزارت خارجه انگلستان، لُرد کرزن و وزیرمختارش در تهران کاکس، در ۱۹۱۹ پیش تر از معرفی رضاخان بدنبال برپایی حکومت مرکزی و مقتدر در ایران بودند.
به سه دلیل ایران اهمیت داشت:
۱. نفت و مسیر دستیابی به قفقاز، سوخت بهینه برای نیروی دریایی بریتانیا نفت بود
۲. کنترل رقیب سنتی انگلستان، روسیه انقلابی
۳. کنترل سرحدات و امنیت با ارزش ترین مستعمره انگلستان یعنی، هند
راه حفظ این سه عامل، ایران و جغرافیا ایران بود. پس از جنگ جهانی اول، بریتانیا نمی توانست ایران را به حال خود رها سازد. لُرد کرزن، قرارداد ۱۹۱۹ را با صدارت #وثوق_الدوله مطرح ساخت اما جامعه ایرانی قرارداد ننگین را برنتافت. پروژه انگلستان در ایجاد دولت جدید و مقتدر شکست خورد و وثوق الدوله کنار رفت با این حال #روباه_پیر نمی توانست تماشاچی از دست دادن ایران باشد. نیاز جدید با کودتای رضاخانی و تامین امنیت ایجاد شد.
حیات و شکل گیری سلطنت جدید، وابسته به خارجی بود. اگر پروژه قرارداد ۱۹۱۹ در ایران اجرا می شد و منافع بریتانیا کبیر تامین می گردید کشور به سمت کودتا و به قدرت رسیدن رضاخان نمیرفت. حیات و ممات این حکومت جدید وابسته به خارجی بود. وقتی در شهریور ۱۳۲۰ متفقین رضاخان را از ایران اخراج کردند همین شرط و شروط را برای پسر ۲۱ ساله اش وضع کردند تا با سلطنت او موافقت کنند.
📖 جامعهشناسی مردم
✅ @Popular_Sociology