eitaa logo
جامعه شناسی مردم
240 دنبال‌کننده
28 عکس
58 ویدیو
4 فایل
تاملاتی تلگرافی درباره جامعه، فرهنگ، سیاست و تاریخ ارتباط با ما: @PopularSociology نشانی ما در روبیکا: https://rubika.ir/Popular_Sociology نشانی ما در تلگرام: t.me/Popular_Sociology نشانی ما در اینستاگرام: https://instagram.com/Popular_Sociology/
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻محمدعلی فروغی و برساخت هویت در ایران | بخش اول ✍ یحیی حمدی ▫️محمد علی فروغی نقشی بسیار تاثیر گذار در تاریخ معاصر ایران ایفا کرده است که فقط یکی از آنها نقش او در تأسیس و دوام پهلوی ها بوده است. کمتر کسی را می توان مثل او در این دوره سراغ گرفت که این چنین پررنگ در دو وادی سیاست و فرهنگ حضور داشته باشد: در سیاست ؛ تلاش او برای نشاندن رضاخان بر سلطنت و «قرار گرفتن در زمره ابواب جمعی دیکتاتوری منور»، بازی در نقش میانجی در انتقال سلطنت از رضاخان به پسرش و جلوگیری از روی آوردن انگلیسی ها به بازمانده قاجار؛ از جمله فعالیت های تاثیرگذار وی بود و در هر دو دوره (پهلوی اول و دوم) نیز به مقام نخست وزیری دست یافت، اما از سیاست مهمتر برای او فرهنگ بود. در باب تبار و باور او بسیار سخن رفته است از جمله گرایش به ( حتی تذکره نویسان حامی وی نیز انکار نمی کنند که در صدد توجیه نیز بر آمده اند)، برای تبار یهودی و ازلی مذهب بودن وی نیز مستندات زیادی وجود دارد. به نظر می رسد او در آن دوره پی برده بود که بدون دستیابی به قدرت نمی توان بر فرهنگ سیطره یافت به این خاطر ابتدا وارد وادی سیاست شد و چون در آن عرصه فاتح شد به بر آوردن منویات فرهنگی اش همت گماشت که اگر بنیان فرهنگ برساخته شود تغییرات در وادی سیاست صرفا در روبنا خود را نشان خواهد داد و سازه همان است که بود! در وادی فرهنگ تلاش او، بر تقویت سازه های پیش از اسلام و برساخت هویتی جدید برای ایران مبتنی بر باستان است ( گفتمان هویتی حاکم بر پهلوی که یکی از معمارانش فروغی است ترکیبی از باستان و تجدد است) در این راه از هیچ کوششی فروگذار نمی کند که در این مختصر به دو مورد اشاره می شود: الف) تاریخ نگاری : برجسته ترین کار وی در این موضوع ؛ کتاب «تاریخ مختصر ایران» است که در آغاز دوره پهلوی برای تدریس در کلاس های سوم و چهارم به نگارش درآورده است. اما عجیب اینکه او در این کتاب مهمترین عنصر هویتی پهلوی که اتصال به هخامنشیان ( حکومت دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی) را نادیده می انگارد او اساسا سلسله هخامنشیان و پدیده ای به نام کوروش را ندیده است در حالی که روشنفکران باستان گرای پس از او نقطه عطف و نیز عزیمتشان به تاریخ؛ کوروش و هخامنشان است اما چرا او آن را نادیده می انگارد؟ یعنی بزرگنمایی ها درباره این دوره را بلا سند و مصداق جعلیات می داند ( ن.ک کائینی ۱۳۹۸) و مگر ممکن است فردی چون فروغی از آن بی اطلاع باشد؟! پس از فروغی؛ هخامنشیان و به ویژه کوروش جایگاه جوهری در سیاستگذاری های هویتی در ایران پیدا می کنند تا جایی که تقویم ایران در دوره پهلوی دوم بر آن مبنا تغییر می کند و جشن های دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی در پاسارگاد برگزار می شود و شاه در سخنانی در آن می گوید: کوروش آسوده بخواب که ما بیداریم! ادامه دارد... پ.ن: برساخت ترجمه Construct است 📖 جامعه شناسی مردم@Popular_Sociology
🔻 محمد علی فروغی و برساخت هویت در ایران | بخش دوم ✍ یحیی حمدی ▫️ب) فرهنگستان زبان پهلوی؛ دولت-ملتی مبتنی بر معاهده وستفالی که تعریفی یوروسنتریک داشت و همسانی فرهنگی از اصول آن بود، بنا نهاد. در این تعریف از دولت-ملت؛ زبان کشور همسان و یکسان پنداشته و دیگر زبان ها نه تنها نادیده بلکه انکار می شد و گاه نیز ممنوع! در ادامه این سیاست گذاری فرهنگستان زبان بر مبنای مدل آکادمی فرانسه ، در سال 1314 تاسیس شد که تلاش داشت زبان فارسی را خالص کند و لغات عربی و دیگر زبانها را از آن بزدایند و اگر معادلی بر آن نیافتند از کلمات باستانی بهره برند. غیر از این؛ فرهنگستان بر اساس اساس نامه اش موظف بود برای هدایت افکار جامعه به و ، اقدامات لازم را انجام دهد. این موضوع دو پیامد عمده به همراه داشت: ابتدا تهاجم به میراث غنی ایران اسلامی، از طریق جایگزین کردن واژه های نو به جای واژه های عربی و دیگری نادیده و انگاشتن ( غیر ملی) زبان های دیگر رایج در ایران ( اقوام ایرانی) محمد علی فروغی بنیانگذار و نخستین رئیس فرهنگستان زبان بود. رساله پیام به فرهنگستان او؛ نشان دهنده ی دیدگاه وی درباره فرهنگ، ملیت و زبان است: از نظر او ملیت و فرهنگ ایرانی مبتنی بر زبان فارسی است و بر همین مبنا فرهنگستان نیز باید حافظ قومیت ایرانی باشد: "زبان آئینه فرهنگ یک قوم است و فرهنگ مایه ارجمندی و یکی از عامل های نیرومند ملیت است. هر قومی که فرهنگی شایسته اعتنا و توجه داشته باشد زنده و باقی است و اگر نداشته باشد نه سزاوار زندگانی و بقاست و نه می تواند باقی بماند... من را مبنی بر می دانم و نمایش فرهنگ ایرانی به است... به عقیده من فرهنگستان هیئتی است که باید نگهدار زبان فارسی و فرهنگ ایرانی باشد که در نتیجه حافظ قومیت ایرانی است." (فروغی،1384: 101)  بنابراین ملیت و فرهنگ ایرانی را با زبان فارسی یکی قلمداد می کند. از نظر او دو مسئله عمده در ارتباط با زبان فارسی وجود دارد : عیب زبان فارسی آمیختگی با است و نقص آن این است که از جهت اصطلاحات فقیر است ... به سبب ترقیاتی که در چهار پنج قرن اخیر در علم و حکمت و صنعت روی داده فاقد بسیاری از اصطلاحات هستیم که به آن سبب زبان ما همه مرادف های امروزی ما را به درستی نمی تواند ادا کند.(همان:104) فروغی در این نامه با وجود باور عمیق به تجدد خطرهای آینده برای زبان فارسی را نیز متذکر می شود:  اگر در گذشته این عیب در زبان ما پیدا شده که آمیخه با عربی گردیده است در آینده این خطر در پیش است که عیبش بیش شود به اینکه آمیخته به زبان های بیگانه دیگر گردد(همان:105) اما او باید می دانست وقتی سازه هویت ایرانی را مبتنی بر باستان و تجدد بنا می کند بدیهی است بیشتر از زبان فارسی، عربی زدایی می شود تا زبان های دیگر مثل زبانهای اروپایی؛ چنان که شد . خوانش فرهنگستان از ایران (آن چنان که از اساسنامه اش پیداست) و نیز خوانشی که فروغی از ایران ارائه می دهد ( فرهنگ ایران را به ادبیات و سپس به زبان فارسی تقلیل می دهد) فرهنگستان را به یک نهاد و فروغی ( به قول سید جواد میری در جایی نسبت به جواد طباطبایی مطرح کرده است) حداقل در این مقوله تنها به یک بدل می کند و نمی توان وی را اندیشمند نامید. با این برساخت ناقص از هویت ( باستان گرایی و حذف اسلام و انکار هویت اقوام ایرانی) به میراث غنی ایران اسلامی تهاجمی عمیق صورت گرفت و نیز از ادبیات غنی سایر زبان ها در ایران محروم شدیم ( اینکه زبان مشترک ایرانیان فارسی تقویت شود بحثی نیست که لازم نیز هست اما این به معنای نادیده انگاشتن و انکار سایر زبان ها در ایران نیست اما این رخ داد) ناکارآمدی این پروژه نیز خود را در پهلوی دوم( در سال ۱۳۲۵ در جریانات آذربایجان و مهاباد) و بعدها در بروز انقلاب اسلامی نشان داد ( واکنش به تقلیل هویتی) و با انقلاب اسلامی متوقف شد اما هنوز هم ایران، درگیر این برساخت ناقص هویتی است و روشنفکران دیگری راه فروغی را ادامه می دهند. 📖 جامعه شناسی مردم@Popular_Sociology
🔻روایت استاد فقید دانشگاه تهران از روزگار رضا خان پهلوی؛ مادر، در چنگال پاسبان سرخ مو! ✍ دکتر ( ۱۳۱۱ - ۱۳۹۸ ) از شاعران برجسته روزگار ما خاصه در قصیده بود_ تا جایی که او در این عرصه با ملک الشعرای بهار قابل مقایسه است_ و استاد ادبیات دانشگاه تهران؛ که اهالی ادبیات با آثار او اعم از تصحیح و مجموعه اشعار آشنایی دارند. کتاب خاطرات او با عنوان : «شاعر مشتعل؛ خاطرات مظاهر مصفا» در 232 صفحه و در 200 نسخه توسط کتابخانه ملی منتشر شده است. آنچه که در پی می آید از این کتاب است : ▫️وقتی خردسال بودم،‌ بی‌حجابی شده بود و مادرم هنوز چادر سیاه به سر می‌کرد. مادرم از این چادرهایی که کمربند داشت، سر می‌کرد و بسیار هم قوی بود و سرپنجه‌های بسیار قدرتمندی داشت. تفرش که می‌رفتیم، مادرم شاخ گاو را می‌گرفت و روی گرده گاو می‌پرید! الان که من این گاوبازها را می‌بینم، می‌گویم که مادرم گاوبازی بلد بود. وی این قدر قوی بود که فرش را با یک دست می‌گرفت و تکان می‌داد! وقتی مادرم دستم را می‌گرفت تا مرا به مدرسه ببرد، هیچ قدرتی نمی‌توانست از دستش فرار کند. روزی داشتیم با مادرم از گذرخان [ محله ای در قم] به طرف خانه‌مان در کوچه حرم می‌رفتیم و اداره پدرم هم برِ خیابان ارم، نزدیکی‌های کوچه ارگ بود. عزیزالله بیک که پاسبان محله بود،‌ آمد که چادر مادرم را بردارد، هرچه کرد بکشد، نتوانست چون گرفته بود. من هم همراهش بودم و آن زمان خیلی خُرد بودم. در طول خیابان، جدال این زن غریبه چادرسیاه با این پاسبان سرخ‌موی وحشتناک، تا آنجا که اداره پدرم بود،‌ جریان داشت. کاسب، رهگذر و ... هم بودند، ولی جوانمردی نبود که بیاید مادرم را از دست این غول بیابانی نجات دهد! من هم پیوسته یک طرف چادر مادرم را گرفته بودم و مثلاً می‌خواستم کمک کنم که پاسبان نتواند بکشد. خلاصه به کوچه ارگ رسیدیم و کسی به پدرم خبر داد. آنجا بود که چادر را از سر مادرم کشیده بود و پنجه‌های مادرم توی چادر بود و آن هم پاره شد! همین‌طور قسمت زیادی از چادر لوله شده بود و نمی‌توانست آن را بکشد. در همین حال پدرم رسید و به طرف عزیزالله بیک حمله کرد. او به پدرم گفت: «آقا، من را از نان خوردن می‌اندازند، چه خاکی به سرم بکنم؟» مادرم را از چنگ او درآورد و به خانه برد. پدرم می‌گفت که ممکن است به رئیس شهربانی گزارش داده باشند و مرا از کار بیکار کنند. من این صحنه را در چندین منظومه‌ام توصیف کرده‌ام و غربت مادرم در آن لحظه، هرگز از خاطرم محو نمی‌شود. آن زمان مسیر جدال مادرم با پاسبان، برایم بسیار طولانی بود ولی حالا که از همان مسیر رد می‌شوم، می‌بینم یک راه چند دقیقه‌ای است! این مسیر برای من در عالم خردسالی، یک سال طول کشید تا سایه حمایت پدرم آمد و ما را از دست این غول بیابانی نجات داد. ده‌ها خاطره این‌جوری در خاطرم مانده است و به همین دلیل مجموعه‌ای از اضطراب‌ها شده‌ام. من این قصه را در کنگره بازار که در تبریز برگزار شد، تعریف کردم. کنگره‌ای تشکیل داده بودند (خارجی‌ها هم بودند و ترجمه می‌کردند) که من در آنجا دو قصه از زمان رضا شاه نقل کردم که بعضی‌ها دوست نداشتند بشنوند. یکی از آن قصه‌ها، همین موردی بود که عرض کردم. گفتم: «من نمی‌دانم این مسلمان‌ها در شهر قم کجا بودند و چه می‌کردند؟ مادرم فریاد می‌کشید و جدال می‌کرد و مثل یک ببر سوزن‌خورده می‌غرید، ولی هیچ کس از دکانش بیرون نیامد!» در ضمن طبقات دیگری هم (نمی‌خواهم اسم آنها را بگویم) در حال عبور بودند ولی کاری نکردند. 📖 جامعه‌شناسی مردم @Popular_Sociology
🔻آیا انقلاب اسلامی پدیده ای مدرن است؟| بخش دوم: از کودتای رضاخان تا شهریور ۱۳۲۰ ✍ یحیی حمدی ▫️پس از مشروطه، کشور از اجتماعی رنج می برد دولت خارج از تهران عملا وجود ندارد، نا امنی بیداد می کند از سوی دیگر در پی جنگ جهانی اول و هجوم روسها از شمال و انگلیس از جنوب ؛ ایران در اشغال بیگانگان قرار دارد. شرایط جامعه به گونه ای است که استقرار یک قدرتمند را طلب می کند که پیش از این روشنفکران در مجلات( ها) آن را نهادینه کرده اند از دیگر سو قدرت های بزرگ نیز که از دو طرف کشور را به اشغال درآورده اند وجود دولتی قدرتمند را به نفع خود می دانند در چنین شرایطی است که یک نیروی نظامی () به سرکردگی رضا خان با به قدرت می رسد و پس از سردار سپهی و نخست وزیری و نشان دادن اقتدار و سرکوب حاکمان محلی و ایجاد امنیت نسبی ؛ تاج‌گذاری و پادشاهی پهلوی را در ۱۳۰۴ اعلام می کند. رضا خان با انتخاب نام خانوادگی در صدد ایجاد ارتباط میان خود و شاهان ایران است و این یعنی حکومت را بر پایه همانها ( فره ایزدی) قرار داده است. از دیگر سو در صدد مدرنیزاسیون بیش از پیش ایران نیز هست بنابراین بازتعریف او از ایران یک قدم به پیش و دو قدم به پس است ( و ) نوسازی رضاشاه از بالا به پایین یا است و حاصل آن یک دولت مرکزی قدرتمند که توانست شکل دهد و با آن تمام حاکمان محلی ، و عشایر را سرکوب کند ، با سیطره بر همه کشور تنها قدرتی باشد که می تواند ستانی کند، ایجاد کند، ایران را مبتنی بر نگاه شرق شناسان بازتعریف کند سپس با استفاده از آن مشروعیت خویش را بازنمایی کند و اقداماتی دیگر که هر دولت مدرنی باید آن را به انجام رساند . پهلوی اول با پشتیبانی روشنفکران در تعریف اجتماعی ایرانیان عمل می کند و عناصری چند را بر می گزیند که با مشروعیت خود هماهنگ باشد و نیروهای اجتماعی رقیب (گروههای قومی ، روحانیت و...) تضعیف شوند بدین ترتیب: اقوام ایرانی و مهمتر از آن ایرانیان ( اسلام ) نه تنها نادیده انگاشته می شود بلکه می شود. این هویت تقلیل گرایانه منجر به واکنش گروههای اجتماعی که در بالا ذکر آن رفت، شد اما مشت آهنین رضا شاه مانع از بروز آن می شود و چون آتشی زیر خاکستر می ماند تا وقتی دیگر که زمان آن فرا رسد. در شهریور ۱۳۲۰ ؛ و در هجوم نیروهای متفقین به ایران ، ارتش رضا شاه که تا آن زمان کارکرد داخلی در سرکوب ایلات و عشایر داشت در عرض چند ساعت می شود و کشور دوباره اشغال می شود و اکنون موعد رفتن رضاخان است او گر چه نتوانست خود را حفظ کند اما سلطنت را در خانواده پهلوی حفظ کرد و خود به به جزیره موریس رفت بدون آنکه گروه یا طبقه یا قشری در ایران او را همراهی کند و مردم حتی در رفتنش شادی کردند و سقوط را جشن گرفتند و پسرش محمدرضا بر تخت نشست و دوره آغاز شد اما کشور هنوز هم در اشغال بیگانگان بود. ادامه دارد... 📖 جامعه شناسی مردم@Popular_Sociology