eitaa logo
روزانه یک صفحه قرآن هدیه به یک شهید 🌷
481 دنبال‌کننده
953 عکس
24 ویدیو
0 فایل
قرائت روزانه یک صفحه📖 #قرآن_کریم و #هدیه_به_شهید بهمراه✍️ #خاطره ای کوتاه از شهید🌷 ادمین کانال : 🆔 @AyatZendegi ⭕️ طرح ملی آیات زندگی، حفظ موضوعی 📖 قرآن کریم 🆔 @AyatZendegi_Quran
مشاهده در ایتا
دانلود
صفحه 163 سوره ی مبارکه اعراف 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 به‌ نام‌ خداوند هستی‌ بخش‌ مهربان 96 - و ‌اگر‌ اهل‌ شهرها ایمان‌ آورده‌ و تقوا پیشه‌ می‌کردند، برکاتی‌ ‌از‌ آسمان‌ و زمین‌ ‌به‌ رویشان‌ می‌گشودیم‌، ولی‌ ‌آنها‌ تکذیب‌ کردند ‌پس‌ ‌ما نیز ‌ایشان‌ ‌را‌ ‌به‌ سزای‌ آنچه‌ می‌کردند گرفتار ساختیم‌ 97 - مگر مردم‌ ‌این‌ شهرها ایمنند ‌که‌ عذاب‌ ‌ما شب‌ هنگام‌ زمانی‌ ‌که‌ ‌در‌ خوابند سراغشان‌ بیاید! 98 - و آیا مردم‌ ‌این‌ دیار ایمنند ‌که‌ عذاب‌ ‌ما ‌در‌ روز روشن‌ ‌به‌ سراغشان‌ بیاید ‌در‌ حالی‌ ‌که‌ ‌به‌ بازی‌ سرگرم‌اند 99 - مگر ‌از‌ مکر و تدبیر ‌خدا‌ ایمن‌ شده‌اند! ‌که‌ جز زیانکاران‌ ‌از‌ تدبیر ‌خدا‌ ایمن‌ ننشینند 100 - آیا ‌برای‌ آنان‌ ‌که‌ ‌این‌ سرزمین‌ ‌را‌ ‌از‌ پیشینیان‌ ‌به‌ ارث‌ برده‌اند روشن‌ نکرده‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌اگر‌ بخواهیم‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌به‌ سزای‌ گناهانشان‌ عقوبت‌ می‌کنیم‌ و ‌بر‌ دل‌هایشان‌ مهر می‌نهیم‌ ‌تا‌ دیگر نشنوند! 101 - ‌این‌ شهرهاست‌ ‌که‌ ‌ما خبرهای‌ ‌آن‌ ‌را‌ ‌بر‌ تو نقل‌ می‌کنیم‌ ‌به‌ حقیقت‌ پیامبرانشان‌ ‌با‌ حجت‌های‌ روشن‌ ‌به‌ سویشان‌ آمدند، ولی‌ ‌آنها‌ ‌به‌ آنچه‌ قبلا تکذیب‌ کرده‌ بودند ایمان‌ نمی‌آوردند ‌این‌ گونه‌ خداوند ‌بر‌ دل‌های‌ کافران‌ مهر می‌نهد 102 - و ‌ما بیشترشان‌ ‌را‌ پای‌ بند تعهد نیافتیم‌ و جدّا بیشترشان‌ ‌را‌ نافرمان‌ یافتیم‌ 103 - آن‌گاه‌ ‌از‌ ‌پس‌ ‌ایشان‌ موسی‌ ‌را‌ ‌با‌ آیات‌ خویش‌ ‌به‌ سوی‌ فرعون‌ و سران‌ قومش‌ فرستادیم‌، ولی‌ ‌در‌ حق‌ ‌آن‌ [آیات‌] ستم‌ کردند اینک‌ بنگر ‌که‌ عاقبت‌ مفسدان‌ چگونه‌ گشت‌ 104 - و موسی‌ ‌گفت‌: ای‌ فرعون‌! بی‌تردید ‌من‌ فرستاده‌ای‌ ‌از‌ جانب‌ پروردگار عالمیانم‌ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
قرائت صفحه 465 سوره مبارکه زمر تقدیم به 💖 🌷 شهید علی محمودوند🌷 ✍️ عنوان خاطره : فرماندهی که از نماز شب فراری بود😳 توی مقر تخت هایمان کنار هم بود. ساعتم یک ربع قبل از اذان صبح زنگ می زد. زودتر بلند می شدم برای نماز شبی، دعایی، چیزی. علی توی خواب و بیداری فحش می داد. پتویش را می کشید روی سرش و می گفت” عجب گیری کردم از دست شما بچه حزب الهی ها. نمی گذارید بخوابم.” ساعت خودش سر اذان زنگ می زد . بعضی شب ها تنها می خوابید ، توی چادر فرماندهی. یک شب یواشکی خودم را رساندم دم چادرش. چراغ خاموش بود اما صدای مناجاتش را می شنیدم. تازه فهمیدم همه این کارهاش فیلم بوده برای مخفی نگه داشتن نماز شب هاش. الّلهُم‌صَلِ علی‌مُحمّد و آل‌مُحمّد ‌و‌عَجّل‌فرجهم 🥀🕊 @AyatZendegi_Quran @qarqaat_rooz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 صفحه 164 سوره مبارکه اعراف 📖 ♦️ ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید. @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
Page164.mp3
328.5K
🎧 صوت صفحه 164 قرآن کریم 📖 سوره ی مبارکه اعراف ♦️ ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید. @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
صفحه 164 سوره ی مبارکه اعراف 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 به‌ نام‌ خداوند هستی‌ بخش‌ مهربان 105 - شایسته‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ باره‌ی‌ خداوند جز حق‌ نگویم‌ همانا ‌برای‌ ‌شما‌ معجزه‌ای‌ ‌از‌ جانب‌ پروردگارتان‌ آورده‌ام‌، ‌پس‌ بنی‌ اسرائیل‌ ‌را‌ ‌با‌ ‌من‌ بفرست‌ 106 - ‌گفت‌: ‌اگر‌ راست‌ می‌گویی‌ و معجزه‌ای‌ آورده‌ای‌، ‌آن‌ ‌را‌ بیاور 107 - ‌پس‌ عصای‌ خویش‌ بیفکند ‌که‌ ‌در‌ دم‌ اژدهایی‌ واقعی‌ شد 108 - و دست‌ ‌خود‌ [‌از‌ گریبان‌] برآورد ‌که‌ ناگه‌ ‌برای‌ ناظران‌ درخشان‌ گردید 109 - سران‌ قوم‌ فرعون‌ گفتند: ‌به‌ راستی‌ ‌این‌ جادوگری‌ ماهر ‌است‌ 110 - می‌خواهد ‌شما‌ ‌را‌ ‌از‌ سرزمینتان‌ بیرون‌ کند اینک‌ چه‌ رأی‌ می‌دهید! 111 - گفتند: [کار] ‌او‌ و برادرش‌ ‌را‌ ‌به‌ تأخیر انداز، و مأموران‌ جمع‌آوری‌ ‌را‌ ‌به‌ شهرها بفرست‌ 112 - ‌تا‌ ‌هر‌ چه‌ ساحر ماهر ‌است‌ نزد تو آورند 113 - جادوگران‌ ‌به‌ حضور فرعون‌ آمدند گفتند: ‌اگر‌ ‌ما غالب‌ شدیم‌ آیا حتما مزدی‌ خواهیم‌ داشت‌! 114 - ‌گفت‌: آری‌، البته‌ ‌شما‌ ‌از‌ مقربان‌ خواهید ‌بود‌ 115 - گفتند: ای‌ موسی‌! تو اول‌ می‌افکنی‌ ‌ یا ‌ ‌ما بیفکنیم‌! 116 - ‌گفت‌: ‌شما‌ بیفکنید و چون‌ افکندند، مردم‌ ‌را‌ چشم‌ بندی‌ کردند و ‌آنها‌ ‌را‌ ترساندند و سحر بزرگی‌ آوردند 117 - و ‌به‌ موسی‌ وحی‌ کردیم‌ ‌که‌ عصای‌ خویش‌ بیفکن‌ ‌پس‌ همان‌ دم‌ ساخته‌های‌ ‌آنها‌ ‌را‌ [یک‌ ‌به‌ یک‌] می‌بلعید 118 - ‌پس‌ حقیقت‌ ثابت‌ شد و کاری‌ ‌که‌ می‌کردند ‌بر‌ باد رفت‌ 119 - ‌این‌ جا ‌بود‌ ‌که‌ شکست‌ خوردند و ‌با‌ خواری‌ برگشتند 120 - و ساحران‌ [بی‌اختیار] ‌به‌ سجده‌ افتادند 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
قرائت صفحه 164 سوره مبارکه اعراف تقدیم به 💖 🌷 شهید حسن باقری🌷 ✍️ عنوان خاطره : فرمانده جاروکش ها 🧹 رفته بودم تهران. گفتم سری هم به خانواده حسن بزنم. 🧔🏻‍♂پدر حسن پرسید: عذرخواهی می کنم! شما در جبهه با حسن همکارید؟ گفتم: بله معاون ایشان هستم. گفت: مگر آنجا چه کاره هست که معاون دارد؟ ما که هر وقت ازش می پرسیم در جبهه چه کاره ای؟ می گوید: جارو می کشم. بعد پرسید: شما چه کاره ای؟ 🤔 😅 گفتم: راست می گوید. ایشان جارو می کشند و من هم پشت سرشان تی می کشم. خیلی خندیدیم. 😁 🖌 راوی: علی ناصری به نقل از حمید معینیان کتاب ملاقات در فکه ؛ زندگی نامه شهید حسن باقری (غلام حسین افشردی) نویسنده: سعید علامیان نشر: سوره مهر نوبت چاپ: سوم- ۱۳۹۷؛ صفحه الّلهُم‌صَلِ علی‌مُحمّد و آل‌مُحمّد ‌و‌عَجّل‌فرجهم 🥀🕊 @beytolahzanQuran @qarqaat_rooz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 صفحه 165 سوره مبارکه اعراف 📖 ♦️ ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید. @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
Page165.mp3
340.4K
🎧 صوت صفحه 165 قرآن کریم 📖 سوره ی مبارکه اعراف ♦️ ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید. @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
صفحه 165 سوره ی مبارکه اعراف 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 به‌ نام‌ خداوند هستی‌ بخش‌ مهربان 121 - گفتند: ‌ما ‌به‌ پروردگار عالمیان‌ ایمان‌ آوردیم‌ 122 - پروردگار موسی‌ و هارون‌ 123 - فرعون‌ ‌گفت‌: پیش‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌که‌ ‌به‌ ‌شما‌ رخصت‌ دهم‌ ‌به‌ ‌او‌ ایمان‌ آوردید!! حتما ‌این‌ توطئه‌ای‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ شهر ‌به‌ راه‌ انداخته‌اید ‌تا‌ ساکنانش‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌آن‌ بیرون‌ کنید، ‌پس‌ ‌به‌ زودی‌ خواهید دانست‌ 124 - حتما، و یقینا دست‌ها و پاهایتان‌ ‌را‌ چپ‌ و راست‌ قطع‌ می‌کنم‌، آن‌گاه‌ ‌شما‌ ‌را‌ جملگی‌ ‌به‌ دار می‌زنم‌ 125 - گفتند: [‌هر‌ چه‌ می‌خواهی‌ بکن‌] ‌ما ‌به‌ سوی‌ پروردگارمان‌ باز می‌گردیم‌ 126 - و تو ‌از‌ ‌ما انتقام‌ نمی‌گیری‌ مگر ‌برای‌ ‌این‌ ‌که‌ ‌ما ‌به‌ آیات‌ پروردگارمان‌‌-‌ وقتی‌ ‌برای‌ ‌ما آمد‌-‌ ایمان‌ آوردیم‌ بار الها! ‌بر‌ ‌ما صبوری‌ ببار و مسلمانمان‌ بمیران‌ 127 - سران‌ قوم‌ فرعون‌ گفتند: آیا موسی‌ و قوم‌ ‌او‌ ‌را‌ وا می‌گذاری‌ ‌که‌ ‌در‌ زمین‌ فساد کنند و تو و خدایانت‌ ‌را‌ واگذارد! ‌گفت‌: ‌به‌ زودی‌ پسرانشان‌ ‌را‌ می‌کشیم‌ و زنانشان‌ ‌را‌ زنده‌ می‌گذاریم‌ ‌که‌ بی‌تردید ‌ما ‌بر‌ آنان‌ تسلط داریم‌ 128 - موسی‌ ‌به‌ قوم‌ ‌خود‌ ‌گفت‌: ‌از‌ خداوند مدد بجویید و استقامت‌ ورزید ‌که‌ زمین‌ ‌از‌ ‌آن‌ خداست‌، ‌آن‌ ‌را‌ ‌به‌ ‌هر‌ کس‌ ‌از‌ بندگانش‌ ‌که‌ بخواهد ‌به‌ ارث‌ می‌دهد، و فرجام‌ [نیکو] ‌از‌ ‌آن‌ پرهیزکاران‌ ‌است‌ 129 - گفتند: پیش‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌که‌ سوی‌ ‌ما بیایی‌ و ‌بعد‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌که‌ آمدی‌ همواره‌ آزار شده‌ایم‌ [موسی‌] ‌گفت‌: امید ‌است‌ پروردگارتان‌ دشمن‌ ‌شما‌ ‌را‌ هلاک‌ کند و ‌شما‌ ‌را‌ ‌در‌ [‌این‌] سرزمین‌ جانشین‌ [آنان‌] گرداند ‌تا‌ ببیند چگونه‌ عمل‌ می‌کنید 130 - و ‌به‌ راستی‌ فرعونیان‌ ‌را‌ ‌به‌ خشکسالی‌ و کاهش‌ محصولات‌ دچار کردیم‌ ‌تا‌ ‌به‌ ‌خود‌ آیند 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
قرائت صفحه 165 سوره مبارکه اعراف تقدیم به 💖 🌷 شهید سید مجتبی هاشمی🌷 ✍️ عنوان خاطره : ایثار همه جانبه سید از همه چیزش در راه انقلاب گذشت. خانه ای داشتیم به وسعت هزار متر مربع، با چندین واحد مسکونی دیگر. همه را فروخت و پول آن را خرج جبهه کرد و کوچک ترین چشم داشتی هم از کسی نداشت. همیشه می گفت: از این کمکهایی که من می کنم، حتی بعد از مرگم هم سخنی به میان نیاور. وقتی سید به شهادت رسید، چند میلیون قرض بالا آورده بود. یک روز رفتم در مغازه بقالی محل قند بگیرم. آقا اسماعیل با تعجب پرسید: یعنی واقعا شما در منزل تان قند ندارید؟ گفتم: قند نداشتن که تعجب ندارد. گفت: آخر سید با من تماس گرفت و مقدار زیادی قند و شکر سفارش داد که بفرستم جبهه. راوی: فریده قاضی؛ همسر شهید کتاب آقا مجتبی؛ خاطراتی از شهید سید مجتبی هاشمی، نویسنده: محمد عامری، ناشر: تقدیر، نوبت چاپ: دوم- تابستان ۱۳۹۶؛ صفحه 16 الّلهُم‌صَلِ علی‌مُحمّد و آل‌مُحمّد ‌و‌عَجّل‌فرجهم 🥀🕊 @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 صفحه 166 سوره مبارکه اعراف 📖 ♦️ ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید. @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
Page166.mp3
309.8K
🎧 صوت صفحه 166 قرآن کریم 📖 سوره ی مبارکه اعراف ♦️ ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید. @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
صفحه 166 سوره ی مبارکه اعراف 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 به‌ نام‌ خداوند هستی‌ بخش‌ مهربان 131 - و چون‌ ناز و نعمت‌ ‌به‌ ‌آنها‌ می‌رسید می‌گفتند: ‌این‌ حق‌ ماست‌، و چون‌ گزندی‌ ‌به‌ ‌ایشان‌ می‌رسید، ‌به‌ موسی‌ و پیروان‌ ‌او‌ فال‌ بد می‌زدند آگاه‌ باش‌ ‌که‌ بخت‌ بد ‌آنها‌ نزد خداست‌ ولی‌ اکثرشان‌ نمی‌فهمند 132 - و گفتند: هرگاه‌ ‌که‌ معجزه‌ای‌ ‌برای‌ ‌ما بیاوری‌ ‌که‌ ‌به‌ وسیله ‌آن‌ سحرمان‌ کنی‌ ‌ما ‌به‌ تو ایمان‌ نخواهیم‌ آورد 133 - ‌پس‌ طوفان‌ و ملخ‌ و شپش‌ و وزغ‌ها و خون‌ ‌را‌ ‌که‌ معجزاتی‌ ‌از‌ ‌هم‌ جدا بودند برایشان‌ فرستادیم‌، باز ‌هم‌ سرکشی‌ کردند و قومی‌ بزهکار بودند 134 - و چون‌ بلا ‌بر‌ ‌آنها‌ واقع‌ شد، گفتند: ای‌ موسی‌! پروردگار خویش‌ ‌را‌ بدان‌ عهدی‌ ‌که‌ ‌با‌ تو دارد ‌برای‌ ‌ما بخوان‌ ‌که‌: ‌اگر‌ عذاب‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌ما برداری‌ قطعا ‌به‌ تو ایمان‌ می‌آوریم‌ و حتما بنی‌ اسرائیل‌ ‌را‌ ‌با‌ تو می‌فرستیم‌ 135 - اما هنگامی‌ ‌که‌ عذاب‌ ‌را‌ ‌تا‌ موعدی‌ ‌که‌ آنان‌ ‌به‌ ‌آن‌ می‌رسیدند ‌از‌ ‌آنها‌ برمی‌داشتیم‌، باز ‌هم‌ پیمان‌ ‌خود‌ می‌شکستند 136 - ‌ما ‌هم‌ سر انجام‌ ‌از‌ آنان‌ انتقام‌ گرفتیم‌ و ‌در‌ دریا غرقشان‌ ساختیم‌، چرا ‌که‌ آیات‌ ‌ما ‌را‌ تکذیب‌ کردند و ‌از‌ ‌آن‌ غفلت‌ می‌ورزیدند 137 - و ‌به‌ ‌آن‌ گروهی‌ ‌که‌ تضعیف‌ می‌شدند، مشرق‌ها و مغرب‌های‌ [‌آن‌] سرزمین‌ ‌را‌ ‌که‌ برکت‌ داده‌ بودیم‌ واگذاشتیم‌ و وعده‌ی‌ نیک‌ پروردگار تو ‌در‌ حق‌ بنی‌ اسرائیل‌، ‌به‌ پاس‌ صبوریشان‌ تحقق‌ یافت‌ و آنچه‌ ‌را‌ ‌که‌ فرعون‌ و قوم‌ ‌او‌ می‌ساختند و آنچه‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌بر‌ می‌افراشتند ویران‌ کردیم‌ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
قرائت صفحه 166 سوره مبارکه اعراف تقدیم به 💖 🌷 شهید غلامعلی رجبی🌷 ✍️ عنوان خاطره : سربازی که از میوه های باغ پسر محمد رضا شاه نمی خورد! غلام علی خیلی مواظب لقمه حلال بود. برش اول: توی دوران سربازی شده بود راننده قریب؛ پیشکار شاپور غلامرضا پهلوی. همراه او می‌رفت سرکشی باغ‌های غلامرضا پهلوی. توی باغ لب به چیزی نمی‌زد، آن‌قدر که بالاخره یک روز صدای قریب درآمده بود که «همه به من التماس می‌کنند اجازه بدم از میوه‌های باغ ببرند؛ ولی تو حتی میوه‌هایی که خودم برات کنار می‌ذارم رو هم برنمی‌داری ببری؟!» برش دوم: با قریب رفته بود کاخ شاپور غلامرضا، موقع ناهار رسیده بودند. آقای قریب او را برده بود آشپزخانه و سفارش کرده بود که هر چه می‌خواهد بهش غذا بدهند. آن روز مهمانی بود و آشپزخانه پر از غذا و دسر های مختلف. بعدها به مادرش تعریف کرد که: «غذای آن روز از گلوم پایین نرفت. رفتم تو کوچه پس کوچه‌های نانوایی پیدا کردم یه نون خریدم و کمی پنیر و انگور. نشستم کنار جوی آب و جای شما خالی ناهارم رو خوردم». الّلهُم‌صَلِ علی‌مُحمّد و آل‌مُحمّد ‌و‌عَجّل‌فرجهم 🥀🕊 @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 صفحه 167 سوره مبارکه اعراف 📖 ♦️ ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید. @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
Page167.mp3
314.2K
🎧 صوت صفحه 167 قرآن کریم 📖 سوره ی مبارکه اعراف ♦️ ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید. @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
صفحه 167 سوره ی مبارکه اعراف 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 به‌ نام‌ خداوند هستی‌ بخش‌ مهربان 138 - و بنی‌ اسرائیل‌ ‌را‌ ‌از‌ دریا عبور دادیم‌ ‌پس‌ [‌در‌ راه‌] ‌به‌ قومی‌ رسیدند ‌که‌ بت‌های‌ خویش‌ ‌را‌ پرستش‌ می‌کردند گفتند: ای‌ موسی‌! ‌برای‌ ‌ما نیز معبودی‌ بساز چونان‌ ‌که‌ ‌آنها‌ معبودهایی‌ دارند ‌گفت‌: ‌به‌ راستی‌ ‌شما‌ قومی‌ هستید ‌که‌ نادانی‌ می‌کنید 139 - بی‌تردید اینها [‌که‌ می‌بینید] کارشان‌ ‌بر‌ باد ‌است‌ و آنچه‌ می‌کنند باطل‌ ‌است‌ 140 - ‌گفت‌: آیا ‌غیر‌ ‌از‌ ‌خدا‌ معبودی‌ ‌برای‌ ‌شما‌ بجویم‌ ‌در‌ صورتی‌ ‌که‌ ‌او‌ ‌شما‌ ‌را‌ ‌بر‌ عالمیان‌ برتری‌ داد! 141 - و [فراموش‌ نکنید] هنگامی‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌شما‌ ‌را‌ ‌از‌ فرعونیان‌ نجات‌ دادیم‌ آنان‌ ‌شما‌ ‌را‌ عذاب‌ سختی‌ می‌کردند، پسرانتان‌ ‌را‌ می‌کشتند و زنانتان‌ ‌را‌ زنده‌ می‌گذاشتند، و ‌در‌ ‌این‌ [گرفتاری‌ها] ‌از‌ پروردگارتان‌ امتحان‌ بزرگی‌ ‌بود‌ 142 - و ‌با‌ موسی‌ سی‌ شب‌ وعده‌ کردیم‌ و ‌آن‌ ‌را‌ ‌به‌ ده‌ شب‌ دیگر کامل‌ نمودیم‌ ‌پس‌ میقات‌ پروردگارش‌ ‌در‌ چهل‌ شب‌ ‌به‌ سر آمد و موسی‌ ‌به‌ برادرش‌ هارون‌ ‌گفت‌: میان‌ قوم‌ ‌من‌ نایب‌ ‌من‌ باش‌ و ‌به‌ اصلاح‌ [کارشان‌] پرداز و طریق‌ مفسدان‌ ‌را‌ پیروی‌ مکن‌ 143 - و چون‌ موسی‌ ‌به‌ وعده‌گاه‌ ‌ما آمد و پروردگارش‌ ‌با‌ ‌او‌ سخن‌ ‌گفت‌، عرض‌ کرد: بار الها! ‌خود‌ ‌را‌ ‌به‌ ‌من‌ بنمای‌ ‌که‌ تو ‌را‌ بنگرم‌ ‌گفت‌: هرگز مرا نخواهی‌ دید، لیکن‌ ‌به‌ ‌این‌ کوه‌ بنگر، ‌پس‌ ‌اگر‌ ‌در‌ جایش‌ برقرار ماند مرا خواهی‌ دید، سپس‌ همین‌ ‌که‌ پروردگار ‌او‌ ‌بر‌ کوه‌ تجلّی‌ کرد، ‌آن‌ ‌را‌ متلاشی‌ ساخت‌ و موسی‌ بیهوش‌ افتاد و چون‌ ‌به‌ هوش‌ آمد ‌گفت‌: منزهی‌ تو، ‌به‌ سوی‌ تو بازگشتم‌ و ‌من‌ نخستین‌ مؤمن‌ هستم‌ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
قرائت صفحه 167 سوره مبارکه اعراف تقدیم به 💖 🌷 شهید مجید شهریاری 🌷 ✍️ عنوان خاطره : دیگر استاد نبود؛ روضه خوان بود! صدایش بغض خاصی داشت... روز ۲۷ ام صفر بود. استاد پیراهن مشکی پوشیده بود. با همان شور و حرارت همیشگی درس می داد. یک ساعت و نیم درس داد و پایان درس را اعلام کرد. آماده رفتن بودم که استاد نشست پشت میز، گویا هنوز کلاس ادامه داشته باشد. گفت: «کلاس درس تمام شده و من اصراری برای ماندن تان ندارم. این نیم ساعت را می خواهم درباره مسئله ای حرف بزنم که برای همه ما مهم است». یکی دو تا کتاب قطور که روی میز گذاشته بود، را جلو کشید و شروع کردن به خواندن. کتاب های مرجع شیعه و سنی درباره رحلت پیامبر اکرم (ص) بودند؛ اسم کتاب صحیح بخاری را توانستم تشخیص دهم. می خواند و ترجمه می کرد؛ انگار سال هاست که در این مباحث ورود داشته. اتفاقات منتهی به رحلت پیامبر خدا (ص) و خیانت ها و بدعت های آن روزها را می خواند. صدایش بغض خاصی داشت. وقتی به لحظات وفات رسید، صدایش می لرزید. ما هم سرمان را پایین انداخته بود و گریه می کردم. وقتی نگاهش می کردم، تمام وجودش غرق اندوه بود. دیگر استاد نبود؛ روضه خوان بود. کتاب استاد صفحه ۱۴۷-۱۴۸٫ کتاب استاد؛ خرده روایت های زندگی شهید مجید شهریاری. نویسنده: فاطمه شایان پویا. ناشر: نشر شهید کاظمی. نوبت چاپ: اول-بهار ۱۳۹۸؛ صفحه ۱۴۷-۱۴۸٫ الّلهُم‌صَلِ علی‌مُحمّد و آل‌مُحمّد ‌و‌عَجّل‌فرجهم 🥀🕊 @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 صفحه 168 سوره مبارکه اعراف 📖 ♦️ ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید. @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
Page168.mp3
290.1K
🎧 صوت صفحه 168 قرآن کریم 📖 سوره ی مبارکه اعراف ♦️ ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید. @beytolahzanQuran @qaraat_rooz