eitaa logo
محمدحسین رحیمی
118 دنبال‌کننده
15 عکس
1 ویدیو
0 فایل
اشعار آیینی محمد حسین رحیمی ارتباط با مدیر: @mhr137
مشاهده در ایتا
دانلود
دید آتش ویرانه ی خود را حیدر جان دادن ریحانه ی خود را حیدر ای کاش شبیه دَرِ خیبر آن روز می کنْد در خانه ی خود را حیدر @rahimipoems
هدایت شده از انجمن ادبی مَطلَع
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• محمدحسین رحیمی | شعر اربعین @anjoman_matla
محمدحسین رحیمی
• محمدحسین رحیمی | شعر اربعین @anjoman_matla
دوست دارم در اولین فرصت بشوم جزء کربلایی ها و زمینی به کربلا بروم بین جمعیت هوایی ها باید اول که ترک غیر کنم اقتدا خاصه بر ظهیر کنم چشم بسته دوباره سیر کنم در قدمگاه ماورایی ها حاجیانی که می روند به حج راهشان سوی کربلا شده کج مستقیم است تا خدا اینجا راه پهناور خدایی ها قبله را سمت کربلا چرخاند هر که شد مست از شراب حسین نکند اعتماد زین پس به اشتباه جهت نمایی ها همسفر شد خیال من با عشق از نجف راهی بهشت شدم پر شده باز کل مشایه از قدم های این فدایی ها با غم خوب سیدالشهدا اشک در چشم و در دلم شوق است حس و حال دلم شده مثل طعم شیرین و تلخ چایی ها یک نفر موکبی بزرگ زده یک نفر با تعارف شربت... می کنند افتخار هم دارا هم نداران به این گدایی ها استراحت در امتداد مسیر شد وبال دو پای آبله دار کاش تا آخرین نفس باشم پای‌دربند این رهایی ها چشم شوقم به گنبدش مبهوت خیره بر آن شکوه با جبروت حرف هایی نگفتنی و سکوت می‌شود پاسخ چرایی ها یک طرف مرقد خدای کرم یک طرف هم شهید گریه و غم صحن زیبای بین این دو حرم نقطه ی عطف دلربایی ها نه مسلمان که گبر و ترسا هم محو این همدلی ما شده اند ذکر حب الحسین یجمعنا می شود رمز هم صدایی ها اربعين زیر قبه‌ی حرمت به ابالفضل میدهم قسمت بگذر ای عزیز زهرا از ای خطاها و و بی‌وفایی ها کاش باشد عمود آخر من پرچم روی گنبد عباس جان سپردن کنار شش گوشه روز پایان این جدایی ها @rahimipoems
تو صدری و مردم همه در کف هستند این قافله اکثرا مضاعف پستند آنان که نمازشان صف اول بود امروز برای کشتنت صف بستند @rahimipoems
دوست دارم پر کاهی سر راهت باشم تا که در معرض یک نیم نگاهت باشم از سرت وا نکن این باد رها را تا من چون صبا در شکن زلف سیاهت باشم عاشقت بودن اگر جرم و گناه است ای کاش تا ابد بنده ی در بند گناهت باشم رو سیاه آمده ام، کوچکم، اما بگذار لااقل بین سیاهی سپاهت باشم تو ببندی وسط معرکه قد قامت را و من اندازه ی صد تیر پناهت باشم انتظار تو مرا کاش به کشتن بدهد بلکه در حد توان پیرو راهت باشم عمر کوتاهم اگر داد به وصل تو مجال تا دم آمدنت چشم به راهت باشم @rahimipoems
هم مقصدِ هر نسیم و بادی هستند بدعت زده و ضدّ مبادی هستند آنها که کم اند اِبن حسینی هایند این قوم ولی ابن زیادی هستند @rahimipoems
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا گرچه در خٌم راز مِی سربسته باشد بهتر است مستی از چشمان تو پیوسته باشد بهتر است گریه دارم لحظه های خواندن اذن دخول اذن اگر بر اشک ما وابسته باشد بهتر است خسته از دنیا و ناکام از رسیدن ها اگر از رسیدن بر ضریحت خسته باشد بهتر است سنگفرش این حرم بالاتر است از آسمان آسمان پایین تر از گلدسته باشد بهتر است این که در آیینه کاری ها چه دیدم .... بگذریم ... راز کَثرِ وحدتش، سربسته باشد بهتر است درد های خلق را ناگفته می داند رضا(ع) لب اگر از بازگویی بسته باشد بهتر است بر عقیق قلبم ای استاد انگشتر تراش! "یا علی موسی الرضا" برجسته باشد بهتر است @rahimipoems
یا غریب الغربا به سوی کوه کرامت چو کاه آمده ایم فروتنانه به پابوس شاه آمده ایم بریز خستگی از پای قلبمان به نگاه به شوق وصل تو بسیار راه آمده ایم کرامت تو به اینجا کشیده دل ها را پر از شکایت و غرق گناه آمده ایم اگر شفاعت و حاجت نصیبمان نشود چه باک، ما به امید نگاه آمده ایم به ما بزرگیتان روی التماس دهد به ما که سوی شما رو سیاه آمده ایم حریم امن تو میعادگاه آهوهاست که آهوانه برای پناه آمده ایم میان آینه ها گم شدیم در صحنت و با نگاه به گنبد به راه آمده ایم به روی خویش نیاورده اند آینه ها که با هزار هزار اشتباه آمده ایم @rahimipoems
آن بعید ناپدید از دید من کی می‌رسد شادی خاموشِ در تبعید من کی می رسد این شب نامهربان پایان نمی یابد چرا؟ صبح نزدیک است پس خورشید من کی می رسد؟ ارزشی دیگر ندارم در دل تنگ صدف آخر آن صیاد مروارید من کی می رسد؟ نوری از جنس‌ یقین در این شب تاریک نیست روز پایان غم و تردید من کی می رسد؟ در نگاهم لانه دارد وحشتی بی انتها روشنای چشم ناامّید من کی می رسد سالها اسم تو را روزه گرفتم ماه من آخر ای آرام جانم عید من کی می رسد؟ @rahimipoems
آمد نسیمی با خبر با قاصدک ها نزدیک آیا می شود پایان شک‌ها؟ پاییز اگر مثل بهار ابری نباشد خون می‌زند بیرون به زودی از ترک‌ها افتاده اند افراطیون در دام تزویر پوشانده شد زشتی به الطاف بزک ها با حال ناخوش محفلی از اشک داریم دل بسته ایم اینجا به این دلخوش کنک ها تنها تو را نه، خویش را از یاد بردیم آئینه ها هستند اسیر دام لک ها باید ببینی که نمک دان را شکستند آنان که خوردند از غمت نان و نمک ها خوردیم زخم از منکران نور و، پاشید بر زخم ما زخم زبان‌هاشان نمک ها خواهند خورد آخر به هم برنامه هاشان خواهند رفت آخر به یک سو صورتک ها یک روز می آیی و می مانیم پایت روزی که می ریزند ریزان از الک ها برگرد تا روشن شود در باغ نرگس با نور زیبای جمالت مردمک ها @rahimipoems
یا امیرالمؤمنین زمین شبیه علی(ع) را به روی خویش ندیده زمان به این عظمت، رتبه ای ز پیش ندیده نبی مدینه ی علم و علی ورودی آن است کسی بدون شک از این مقام بیش ندیده علی حقیقت حق است و حق حقیقت مولا به جز حقیقت او حق، کنار خویش ندیده زبان و پا و سر و دستِ دوست و دشمن به قاطعیت تیغ دو شعبه نیش ندیده زیاد صاحب "قدیس"* از او نوشته ولی باز جوی ز عدل علی را هم، آن کشیش ندیده اگر چه زندگی اش را فدای کندن شر کرد ولی نصیبی و خیری ز زندگیش ندیده پ.ن : قدیس نام کتابی ست که توسط کشیش روس درباره ی امام علی (ع) تالیف و به فارسی ترجمه شده است. @rahimipoems
انگار بعد از پیمبر چیزی به جای خودش نیست شهر مدینه به یاد آن مدّعای خودش نیست یاران غریبه شدند و در شهر، زهرا(س) غریب است حتی در آیینه‌ها هم او آشنای خودش نیست یار جوان علی را، نامردمان پیر کردند حتی صدای ضعیفش دیگر صدای خودش نیست آتش کشیده زبانه، چشم زمانه به در میخ افتاده یک مادر از پا، در روی پای خودش نیست مولا به گریه نشسته، پهلوی پلهو شکسته یک لحظه آرام حتی زیر عبای خودش نیست حیدر که نه کل دنیا، می گرید از داغ زهرا زهرا ولی گریه هایش اصلا برای خودش نیست با ذکر عَجِّل وَفاتی، در شهر غوغا به پا کرد انگار غمخوار مولا فکر شفای خودش نیست دستش اگر از غلاف قنفذ موابان شکسته زهرا ولی دست بردار از مقتدای خودش نیست @rahimipoems
دید آتش ویرانه ی خود را حیدر جان دادن ریحانه ی خود را حیدر ای کاش شبیه دَرِ خیبر آن روز می کَندْ در خانه ی خود را حیدر @rahimipoems
دوباره دست گلچین اجل کرد انتخابش را گرفت آن روز در شیراز از هر گل گلابش را کرم کرد و به بالا برد قبل از بر لب آوردن خدا بین قنوت بنده، اشک مستجابش را که پیش خلق یک بی فکر تکفیری نمایان کرد شبیه اسلحه اندیشه ی زشت و خرابش را برایش فرق چندانی نداشت انگار، خالی کرد به سوی کودک و پیر و جوان چندین خشابش را پدر، مادر، برادر، نه! او تمام آرتین را کشت ندید انگار در چشمان کودک اضطرابش را جدا افتاد از آغوش مادر کودکی همچون عقیقی که جدا سازند با چکش رکابش را چه چادرها که خون مادران گل داد بر آنها که دشمن برندارد از سر یک زن حجابش را شهادت روز و شب در انتظار آن کسانی هست که روز و شب به شوق وصل می‌بینند خوابش را معاند! قصه‌ی عین الاسد را بازخوانی کن ببین ایران چگونه می‌زند حرف حسابش را پس از این باید ای جرثومه‌ی شر منتظر باشی بگیری از زبان تیز موشک ها جوابش را یقینا می دهد جمهوری اسلامی ایران به دست صاحب اصلی درفش انقلابش را @rahimipoems
یا باب الحوائج گرچه بر جای بزرگان نتوان زد تکیه واژه در شعر، بر اجلال تو دارد تکیه سخن از عشق تو وقتی به میان می آید می دهم بر دل بر عشق مقید تکیه "یا ابوالفضل" شده تکیه کلامی که بر آن می زند حین خطر مسلم و مرتد تکیه در دل جنگ ندارند به جز بازویت تشنگان حرم سبط محمد (ص)تکیه خواستی اَمن ترین تکیه ی خوبان باشی که ندادی به اَمان نامه ی هر بد تکیه آب هم تشنه ی خشکی لبت شد وقتی نزدی بر گسل عقل مردد تکیه تا نفَس بود، به پا بود علَم، با اینکه داد بر قامت تو بیشتر از حد تکیه لحظه ی تلخ هبوطت به زمین با صورت جای دستان تو خالیست، که باشد تکیه روی دامان برادر، شدی آن دم که شهید داد بر مسند خود، صاحب مسند تکیه @rahimipoems
دست و سر و پا هیچ و گردن هیچ و پیکر هیچ جان در کف جانان و دل در پای دلبر هیچ پرواز او از خاطر‌ش بیرون نخواهد رفت حتی اگر بالی نماند از کبوتر هیچ آئینه ی قاسم اگر تقسیم شد بر صد صد ضربه‌ی دشمن به ایران ضرب شد در هیچ ماندی میان گرگ ها ای یوسف ثانی جز چاه کندن برنیاید از برادر هیچ با مرگ در خط مقدم هم قدم بودی جز مرگ تدریجی ندیدی پشت سنگر هیچ مانند یاران با شهادت زندگی کردی از این ندیدی در تمام عمر بهتر هیچ با عشق مولا دست دادی، پس نمی‌گیرد غیر از ولایت دستمان را روز محشر هیچ یار علی بودی علی یار و مرادت شد ای مالک دلها، نداری کم از اَشتر هیچ از مالک اشتر اگر خالی شود میدان پشت علی می ماند آیا غیر خنجر هیچ؟ سردار دلها در اُحد گیرم که بی سر ‌شد باقی نماند سرکشی در جنگ خیبر هیچ با فوت می خواهد کند خاموش نورش را وقتی نداند دشمن از ایمان و باور هیچ در چشم دشمن ما اگر تهدید می‌آییم در چشم ما دشمن شود صدها برابر هیچ با هر حریفی حرف دارد پشت میز اما هرگز ندارد حرف در میدان باور هیچ ما نسل قاسم با غرور امروز می‌گوییم: جمهوری اسلامی ایران و دیگر هیچ @rahimipoems
رضوی نور جمالت آینه ی دل به دست هاست تیغ جلالت آینه ی حق پرست هاست وحدت میان کثرت آیینه کاری است همچون دلی، که شاکله ای از شکست هاست از خوف قبض، آمده ام در پناه تو آخر امید بسط دلم بین بست هاست صید دل کبوتر و آهو به دست تو جایی برای رو شدن ناز شست هاست (چون ذره اوفتاده دلم پیش آفتاب) محو غبار روبی جارو به دست هاست از غربتی بعید به قربت رسیده است درد آشنای غربتت از دور دست هاست دل با گره به پنجره ات باز می شود جریان زندگانی از این باز و بست هاست @rahimipoems
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا علی بن ابی طالب آیین شعر خوانی رسم دعبل حرم مطهر رضوی احمد(ص) تو را همیشه به عنوان یار خواند پیوسته از فضائل تو آشکار خواند پیغمبری که جایگهش صدر جنة است با خویشتن محب تو را همجوار خواند زهرا قرار شد که قرار دلت شود پس خویش را برای تو دل بی قرار خواند دنیا بزرگواری و نیکویی تو را در خلق و خوی نیک حسن(ع) یادگار خواند از تو حسین(ع) درس شهادت فرا گرفت جان دادنش به راه تو را افتخار خواند زینب(س) فرا گرفت فداکاری تو را عباس در کلاس تو درس وقار خواند شد اولین شهید به صفین أویس تو میثم شکوه نام تو را روی دار خواند در جنگ می شود که توانایی تو را حتی پیاده، هم رده با صد سوار خواند زار است کار آن که به جنگ تو آمده باید تو را دلاور هر کارزار خواند چیزی نمی گذشت که دشمن هلاک بود در هر ستیزه ای که رجز ذوالفقار خواند تیغی که خورد بر سر "عمر بن عبدود" حتی خدای عز و جل شاهکار خواند شیعه بهار زندگی ساده ی تو را در روشنای مجلس وعظ بحار خواند دنیای پرفریب و پر از زرق و برق را این ساده زیستی تو بی اعتبار خواند عمری صدای زخمی تو راز درد را در گوش چاه یکسره با حال زار خواند بی شک کمیت شاعر تو لنگ شعر نیست باید که شاعران تو را شهریار خواند دل را اگر به آتش عشقت دچار نیست باید به تنگنای جهنم دچار خواند باید که دشمنان تو را رانده از بهشت باید که دوستان تو را رستگار خواند @rahimipoems
نامش به لبم آمد و کامم عسلی شد این شعر، معطر به گل نام علی ‌شد تابید شبی بر سر گمگشته مسیران دل روشن از آن منشأ نور ازلی شد برخواستم از جا، پس از آوردن نامش با نام علی خواسته هایم عملی شد هر گاه که یک پارچه زرد به سر بست در معرکه ها منطق تیغش جدلی شد هر کس که به ایوان نجف رفت برایش مجموع طلاهای دو عالم بدلی شد در حصن حصین ایمن از آماج عذاب است آن کس که مطیع سخن و امر ولی شد از روز ازل تا به ابد شیعه‌ی مولا ذکرش بعلیٍّ بعلیٍّ بعلی شد کانال ایتا: @rahimipoems
السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمَقْتُولُ الشَّهِيدُ السّلام عَلیَ الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاَيَ یا مُوسَى بْنَ جَعْفَر زمین از ناله سرشار، آسمان از داغ نالان بود زمانِ بازگشت نی به آغوش نیستان بود میان گرگ ها زخمی‌تر و تنهاتر از یوسف عزیزی مانده در چاه فراموشیّ کنعان بود برایش فرصت راز و نیازی بود در زندان که آن فرصت هم از وی، آخر عمرش گریزان بود چه بی حد حسرت بوسیدن روی رضا را داشت دلش از دوری معصومه خاتونش پریشان بود شنیدم بین زخمی گشتن از کٌند و غل و زنجیر دعایش شامل حال همه، حتی نگهبان بود شنیدم روزه بود و روز و شب می دید تاریکی و زندان از قنوت نور افشانش فروزان بود شنیدم مثل مادر مرگ خود را از خدا می خواست شنیدم هم نوا با او در و دیوار زندان بود خلوص خلوتش را با خدا آوازه خوان تا دید به خاک افتاده و از اشتباهاتش پشیمان بود تمام عقده هایش را سر اسلام خالی کرد خدایا! کاش زندانبانِ بی ایمان، مسلمان بود دوباره می شود معصومی از دست جفا مسموم که این سم بر غم دوریّ و درد و رنج، پایان بود شنیدم تا رسیدن روی پل -در اوج بی رحمی- ز روی تخته آویزان سر آن جسم بی جان بود خدا را شکر بر نیزه، نه یک سر قد علم می کرد نه جسمش تا سه روز افتاده در صحرا و عریان بود نه در پیش دو چشم او جوانش اربا اربا شد نه در تشتی سرش بر دامن معصومه مهمان بود... أللهُم العَنْ اَولَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَق مُحَمدٍ وَ آلِ مُحَمدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِک الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ‌‌ @rahimipoems
تو صدری و مردم همه در کف هستند این قافله اکثرا مضاعف پستند آنان که نمازشان صف اول بود امروز برای کشتنت صف بستند @rahimipoems
"هم مقصد" هر نسیم و بادی هستند بدعت زده و ضدّ مبادی هستند آنها که کم اند اِبن حسینی هایند این قوم ولی ابن زیادی هستند @rahimipoems
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام رسیده ام به تو انگار خواب می بینم به جای اشک به چشمم گلاب می بینم حرم بهشت و عسل جاری است از ایوان به جای آب در اینجا شراب می بینم بر این ضریح مطلا نگاه می کنم و بهشت تازه ای از توی قاب می بینم درون آینه های بهشت تو خود را نجات یافته از هر عذاب می بینم قیام قامتت آن سان قیامت است که من سجود را به ضریحت صواب می بینم مقابل خودم انگار یک امام رؤوف شبیه آینه حاضر جواب می بینم ز گنبدت که به خورشید نور می پاشی از آسمان به زمین بازتاب می بینم چو شبنمی شده ام زیر سایه ی لطفت به هر کجا نگرم آفتاب می بینم "غدیر" کرده "هدایت" مرا به "آزادی" که خویش را وسط "انقلاب" می بینم میان قطره ی هر اشک قبل خشک شدن هزار خواسته ی مستجاب می بینم دلی که گشته چو فولاد از گناهان را کنار پنجره ی تو مذاب می بینم کنار پنجره آمرزش گناهم را بدون هیچ حساب و کتاب می بینم چو از زمانه‌ی ناکامی آمدم به حرم در این حرم همه را کامیاب می بینم حریم قدسی تو!؟ یا سراب می بینم؟ رسیده ام به تو انگار خواب می بینم کانال ایتا: @rahimipoems