eitaa logo
از تبار رئیسعلی
615 دنبال‌کننده
431 عکس
107 ویدیو
2 فایل
🌴 از تبار رئیسعلی، از نسل شهید رئیسعلی دلواری☀️ ما از نسل سردارِ استعمار ستیزے هستیم‌ که دو قرن پیش پوزه استعمار پیر انگلیس را در بوشھر به خاک مالید✊🇮🇷 📲راه ارتباطی با ما: @Rezagh86 ⚘️التماس‌دعای‌شهادت
مشاهده در ایتا
دانلود
هميشه حول و حوش ساعت ۲:۳۰ بعد از نيمه شب از خواب برمی‌خواست و مهيای نماز می‌شد. می‌رفت خلوتی پيدا مى‌کرد و می‌نشست به راز و نياز. چشم‌های سرخ و جوشانش، صورت به خاک ساييده­‌اش و شانه­‌های لرزانش را هنگامی که به سجده رفته بود بارها و بارها ديده بودم. شبها زير نور مهتاب وسط حياط آن قدر «الهى العفو» می‌گفت که باران اشکش مرهمی می‌شد بر دل سوخته‌ی ما. 🔻راوی: همسر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شهيد در شب عمليات کربلای ۴ كه همه بچه ها مشغول خداحافظی با هم بودند و لباس مى پوشيدند، مشغول نماز خواندن شد و طورى چهره شهيد طوسی نورانى شده بود كه اصلاً وضعيت ظاهرى شهيد كاملاً متفاوت شده بود. طورى كه دوستانش به شهيد طوسی مى‌گفتند: مگر كِرِم به خودت ماليده اى؟ شهيد لبخندی زد و گفت مگر اين جا كرم پيدا مى‌شود؟ 🔻راوی: همرزم شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
من در راه خدا رفتم و بخاطر خدا رفتم و اگر کشته شدم بخاطر اسلام و دین و مذهبم و ناموسم و وطنم بود. ای دوستان ای آشنایانم ای خانواده ام مرا بخاطر چیزهایی که من برای شما ایجاد ناراحتی کرده ام ببخشید و از شما میخواهم که برای من دعا کنید که خداوند مرا ببخشد. پیر جماران را حمایت کنید که اوست که بعد از مدتها اسلام را زنده کرد. 🔻از خاطرات خودنوشته شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
📸 شهید محمدرضا اسپرغم سیزدهم اردیبهشت ۱۳۲۹ در شهرستان آبادان به دنیا آمد. از سوی جهاد سازندگی در جبهه حضور یافت هفدهم اسفند ۱۳۶۳ در بمباران هوایی زادگاهش بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر او را در شهرستان بوشهر به خاک سپردند. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
وقتی به جبهه رفت یک نامه برای من فرستاد که ۳ روز قبل از شهادت به دست من رسید. حتی پدرم ناراحت شد که چرا برای من نامه نفرستاده است که من به ایشان گفتم فرق نمی کند شما بفرمایید نامه مرا باز کنید و بخوانید که در نامه نوشته بود: مواظب بچه هایت باش و به پدر هم سلام برسانید و به ایشان بگویید تا کشاورزی کند و دنبال مال دنیا نگردد. 🔻راوی: خواهر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
من همراه ديگر زنان برای پخت نان و ديگر ملزومات رزمندگان به مسجد مى رفتيم و مدام در مسجد بوديم. من يك روز به مسجد نرفتم ولى او با اصرار خواست كه من به مسجد بروم و تصميم گرفتم چيزى برايش تهيه كنم ولى او براى خود سيب زميني آب پز كرده و به عنوان ناهار ميل كردند و وقتى برگشتم ديدم ايشان خانه تكانی كرده‌اند. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
📜 سوگندنامه شهید رئیسعلی دلواری رهبر قیام جنوب علیه نیرو‌های انگلیسی: ای کلام‌اللّه گفتار مرا شاهد باش! من به تو سوگند یاد می‌کنم که اگر انگلیسی‌ها بخواهند بوشهر را تصرف کنند و به خاک وطن من تجاوز کنند، در مقام مدافعه برآیم و تا آخرین قطره خون من بر زمین نریخته است، دست از جنگ و ستیز با آنان نکشم و اگر غیر از این رفتار کنم، در شمار منکرین و کافرین به تو باشم و خدا و رسول از من بیزار شوند. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
بعد از پيروزی انقلاب اسلامى و تشكيل ارتش بيست ميليونی، ايشان جذب بسيج شد و پا به پای جوانان بسيجی عليرغم مشغله‌هاى كارى كه داشت شروع به فعاليت نمود. شب‌هاى حضور ايشان در نگهبانی و حراست از انقلاب و مردم براى بسيجيان محل به يادماندنی است و همّ او بود كه با شركت در اردوهای آموزشى و تفريحی بسيج در آن ايام حلاوت و طراوت خاص خود را به آن مى‌ بخشيد. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
در عيد فطر سال ۱۳۶۵ به اتفاق هم، به رفته بوديم. در مدت سه ماهی كه آنجا حضور داشتيم، عبدالرضا با رفتار و گفتار صحيح خود به نوجوانان و جوانان درباره امام و جبهه و ساير مسايل معنوى صحبت مى‌كرد و باعث شد تا عده زيادى به رفتن جبهه ترغيب شوند. در بين آنها مى‌نشست و با آنها سرودهای انقلابى تمرين مى‌كرد و آنها را به اسلام و انقلاب بيشتر آشنا مى‌كرد. از آنها مى‌خواست خانواده‌هايشان را تشويق كنند تا كمك‌هاى بيشترى به جبهه داشته باشند. 🔻راوی: پدر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
دوربین عکاسی شهید غلامی هنگامی که ما کوچک بودیم. شهید احمد غلامی به همراه پدر، عمو و برادرانش علی و غلامحسین به خانه ما می آمدند. در آن سال ما کلاس اول دبستان بودیم و تاکنون دوربین عکاسی ندیده بودیم. او پیشنهاد داد: «بچه ها بیایید تا عکستان را بگیرم.» او با علاقه از تک تک ما عکس گرفت. بعدها به بحیری آمدیم . او به روی دیوار حیاط یکی از همسایگان ما کار می کرد. من کارگرش بودم. او به تازگی با همسرش آشنا شده بود. صبح ساعت ده به سرکار می رفتیم. او به من گفت: «اینجا بشور. اگر صاحب خانه آمد به او بگو کار داشت.» و سوار بر موتور مل گاودان رفت. او همچنین به جوشکاری نیز علاقه داشت. یک در حیاط درست کرد که اوایل انقلاب به روی آن نوشت «جمهوری اسلامی». این در هنوز موجود است. او در خانه حسین صمدیان پدر همسر غلامرضا سعیدی مشغول به کار بود. او چندل ها را ستون خانه کرد به روی آنها گچ زد. بعد از اتمام کار از وسط خانه به دور چندل به پایین آمد. صاحبخانه خیلی با او داد و بیداد کرد و گفت: «دست و پات می شکنی». اما او فقط می‌خندید. 🔻 راوی: احمد قائدی. از کتاب «نزدیک به آسمان» 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
پدرم از همان كودكی على‌وار به تربيت من همت گماشت و خواندن و نوشتن و تلاوت قران را به من آموخت و تلاش مى‌كرد كه من نماز را سنگين بشمارم و هميشه مى‌خواست كه من فردى باشم كه بتوانم خداى واقعى را از بت‌هاى ساخته شده ذهن مردم تشخيص دهم. 🔻دست‌نوشته شهید   🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
برادرم يك روز قبل از اينكه به جبهه برود خيلی مرا نصيحت مى كرد و به من مى گفت كه تو بايد مادر و پدر و همسرم را دلداری بدهى و به بچه‌هایم توجه زيادى داشته باشيد. من كه كم كم داشتم نگران می‌شدم، حرف را عوض كردم، كه ايرج باز به حرفش ادامه داد و گفت: خواهر جان من مى‌دانم كه اين رفتن، برگشتی ندارد. من ديگر نتوانستم جلوى اشكهايم را بگيرم و بعد او گفت: خواهر مگر امام حسين (علیه‌السلام) و حضرت عباس (علیه‌السلام) شهيد نشدند؟ و آنهم براى اسلام. مگر من چه چيزى از آنها بيشتر دارم؟ من كه خاك پاى آنها هم نمى شوم. وقتي كه مى بينم كه دشمن، مردم كشورم را، خواهر و برادرهایم را زير توپ و تانك مى‌گيرد من چطور مى‌توانم ساكت بنشينم. ما همه رفتنی هستيم اما نمى‌دانيم كی و چه ساعت، پس تو را به فاطمه زهرا(سلام‌الله‌علیها) قسم مى‌دهم كه زياد بى‌قراری نكنيد. و بعد هم حرفش را تمام كرد. 🔻راوی: خواهر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir