eitaa logo
از تبار رئیسعلی
608 دنبال‌کننده
436 عکس
108 ویدیو
2 فایل
🌴 از تبار رئیسعلی، از نسل شهید رئیسعلی دلواری☀️ ما از نسل سردارِ استعمار ستیزے هستیم‌ که دو قرن پیش پوزه استعمار پیر انگلیس را در بوشھر به خاک مالید✊🇮🇷 📲راه ارتباطی با ما: @Rezagh86 ⚘️التماس‌دعای‌شهادت
مشاهده در ایتا
دانلود
عزيز ده سال بيشتر نداشت كه با خانواده براى زيارت به مشهد مقدس رفتيم در راه منظره سر سبز و جالبى از طبيعت را ديديم. براى همين لحظاتی را آن جا مانديم بعد از مدتی كه حركت كرديم متوجه شديم كه عزيز را با خود نیاورده‌ایم. به پشت سر كه نگاه كرديم ديديم كه او كفش‌هاى خود را در آورده و با سرعت زياد ما را دنبال مى‌كند. 🔻راوی: خواهر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
اى ملت ايران! خداى ناكرده نكند دست از مبارزه برداريد كه تازه انقلاب در آستانه پيروزى بزرگ قرار گرفته است و نياز به فداكارى و سرمايه گذاری بيشترى دارد. از خدا بخواهيد انشاءالله روزى نيايد كه زرق و برق و مال اندك دنيا و يا همسر و فرزند و راحتى دنيا، شما را فريب دهد، كه پشت آن عذاب خداست. دفاع از اسلام را بر هر چيزی كه برايتان عزيز است، مقدم شماريد. با هم قدر دفاع را بدانيد كه اگر اسلام برود و يا شكست بخورد، ناموس همه ما و شما تا قيامت از خطر كفار در امان نخواهد بود. 🔻فرازی از وصیت‌نامه شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
محمد آقا وقتی برای آخرین عملیات می خواست اعزام شود هر روز به من می گفت: این بار دیگر احتمال بازگشتم کم است و این سفر شاید برگشتی نداشته باشد. من به او گفتم: محمد از این حرف ها نزن شما باید باشید و راه کربلا را برای ما باز کنید تا ما بتوانیم راحت به زیارت قبر آقا برویم. تا اینکه روز رفتن فرا رسید. صبح زود وسایلش را در ساکش گذاشت، موقع بیرون رفتن از خانه دخترمان را که شش ماهش بود در بغل گرفت و او را می بوسید. به او گفتم که چرا انقدر بچه را می بوسی؟ گفت: دیشب خواب دیدم و می دانم که این بار شهید می شوم. می خواهم برای بار آخر سیر دخترم را ببینم و ببوسم. رفت و دیگر خبری از او نشد. 🔻راوی: همسر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
در موقعیتی که از سه طرف در محاصره عراقی‌ها قرار داشت، تلفن چی گردان شد و سپس مسئولیت پیک گردان را بر عهده گرفت و به علت این که ماشین ها نمی‌توانستند در آن جا حرکت کنند، برای رساندن نامه ها، مسیر سه ساعته‌ی رفت و برگشت را با پای پیاده طی کرد. در زمان جنگ که اوضاع بسیار وخیم به نظر می‌رسید رزمندگان حتی پس از گذشت چندین ماه نیز برای دیدار با خانواده‌های خود به مرخصی نمی‌رفتند و در این شرایط افتخاری قاصدِ مهربانی و شادی‌های این عزیزان بود. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
وصیت‌نامه شهید عیسی باقری.mp3
2.29M
🔊 وصیت‌نامه شهید عیسی باقری 🔻گوینده: خانم جباری 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
می خواهم که فرزندانم را چنان بار آورده که در آینده هر کدام مبلّغی برای اسلام باشند. و به فرزندانم بگویید که پدرشان برای چه می‌جنگید و برای چه کشته شد و دیگر شهیدان برای چه می جنگیدند، بگوییدتا بدانند مردن با عزت و شرف بهتر از زنده ماندن با ننگ است... 🔻فرازی از وصیت نامه شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
وصیت‌نامه شهید سید مرتضی موسوی.mp3
2.37M
🔊 وصیت‌نامه شهید سید مرتضی موسوی 🔻گوینده: خانم جباری 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
فرزندم جعفر هنگامی که قصد داشت عازم جبهه کرد به من گفت: مادر، درختان خرما که داریم همه را بفروش و در خصوص مایحتاج زندگی از آنها استفاده کن. گفتم: مادر تو میروی شهید میشوی؟ گفت: بله می خواهم بروم جبهه و جنگ کنم و افتخار می کنم مثل حضرت عباس دست راستم را در راه خدا بدهم. و همینطور هم شد. گفت: آن خون ها را باید به صورتم بزنم تا فردای قیامت آتش جهنم مرا نسوزاند. خواهرانش همیشه می‌گفتند: کاش ما هم خواهر شهید شویم و من هم گریه و زاری می کردم. پدرش هم به کمک خواهرانش بود و می گفتند: افتخار نمی کنی که خداوند همچین پسری به تو داده؟ بعد از یکماه که در جبهه بود تعدادی مهر، نبات و تسبیح که در بسته‌های کوچک گذاشته بود برای خواهرانش که اسامی آنها را رویشان نوشته بود فرستاد، ولی بعد از ۵ روز خبر شهادتش را برای ما آوردند. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
در سفر آخری که به جبهه رفت پدرش هم مانع او نشد و گفت: چون خودم پیر شده‌ام و نمی‌توانم بروم مانع او هم نمی‌شوم. همیشه به من می‌گفت: مادر اگر من رفتم و شهید شدم خودت را کنترل کن و ناراحتی نکن. هیچوقت برای جبهه نذری نکن، دعا بکن. خدا شاهد است که من راضی بودم از شهید شدنش. یاد دارم یکی از هم روستایی‌های ما شهید شده بود و مادرش خیلی گریه و زاری می‌کرد، من در آن روز دست‌هایم را بالا کردم و گفتم: خدایا! آیا می‌رسد روزی که من هم امتحان الهی شوم و در این امتحان پیروز بیرون بیایم. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
خاطره‌ای که همیشه در ذهنم می‌باشد و همیشه به یاد دارم از شهید این است که در زمان جنگ تحمیلی ایشان روی نفتکش مشغول به کار بودند و شب‌ها گاهی وقتی به خانه می‌آمدند یک شب دایی و خاله هایم به شهید گفتند: که این کار بدرد تو نمی‌خورد و این کار را رها کن. در جواب گفتند: من می دونم که کشته میشوم _و عیناَ برایش روشن بود که در این قیام کشته میشود_ و گفت: بگذارید کشته شوم. 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
موقعی که جنگ شروع شد یک مرحله اعزام شد. دفعه دوم که اسم نوشته بود نام او را خط زده بودند خیلی ناراحت بود. به من گفت بابا اسم مرا خط زده‌اند و می‌گویند سن تو کم است. من هر چه با مسئول بسیج صحبت کردم اجازه ندادند. چند روز بعد که اعزام شروع شده بود، من داشتم بین برادران بسیجی پیشانی بند تقسیم می کردم، محمد هم به من گفت: بابا چرا به من پیشانی بند نمی دهی؟ به او گفتم تو می خواهی چکار؟ تو که نمی خواهی بروی؟ گفت من اجازه‌ام را گرفته‌ام و رفت. و پس از ۱۱ سال خبر شهادتش را برای ما آوردند. 🔻راوی: پدر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
قبل از اينكه جسد نصرالله پيدا شود دقيقاً چند روز قبل از آن خواب ديدم كه نصرالله پيش من آمد و گفت: من در ايرانم اما در خانه خودم نيستم. چند روز بعد كه پيكر او شناسايى شد تعبير خوابم را فهميدم. 🔻راوی: همرزم شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir