4_5875007114757291579.mp3
5.19M
همدم
ورشکسته شده بود دیگر حتی توان اجارهی یک مغازهی زیر پلهای را هم نداشت
از همسرش خواست تا زیر پلهی خانهی نقلیشان را که در انتهای آشپزخانه بود خالی کند تا تنها سرمایهی باقیماندهاش که یک دستگاه کوچک کفشدوزی و یکسری خرت و پرتهای کفاشی بود را آنجا بگذارد تا کِر و کِری بکند
مهری خانم همسرش به محض شنیدن این پیشنهاد لُپهایش را پر از باد کرد و با اخم گفت:«یعنی میخوای بیای وَرِ دلِ من، من خودم توی این آشپزخونه جای وول خوردن ندارم این زیرپله یه راه نفسکشی بود برام، اینم نتونستی به ما ببینی. من این قابلمهها، ماهیتابه و دیگ بزرگَ رو کدوم قبرستونی ببرم؟
حالا میفهمم چرا آقام با این وصلت مخالف بود خدابیامرز همش میگفت:«من میخوام دومادم کارمند باشه تا خاطرم جمع باشه که همیشه یه آب باریکه داره و نه از این ور غش کنه و نه از اونور»
نور به قبر آقام بباره، من که از اون وقتی که شوهرمون کارخونه و خدم و حَشَم داشت با همین یه جفت النگوئی بودم که خان داداشم سر سفرهی عقد دستم کرد، حالام که به پیسی خوردی بازم دارائیم همینه
من که نه از پول داشتنت سر در آوردم نه از نداریت، فقط همیشه همه حسرتمو خوردند که زن کارخونه دارم
مادرت سر از خاک در بیاره کِ همش سرکوفتم میزد که ما کارخونهداریم اما اقبالمونه که با گدا گوداها وصلت کنیم»
- محدثه:« مامان چرا ناحق میگی، یادت نیس سرویس طلات رو دادی به دائی محمد تا قرضشو بده. با سینهریزت هم که مامان جونو فرستادی کربلا. بابا بنده خدا دعوات که نکرد هیچی، تازه گفت:خوب کاری کردی»
آقا بهرام دیگر پوست کلفت شده بود
نویسنده: مرضیه رمضانقاسم
#داستانک
"آتش"
دلتنگ که میشد سری به گلستان شهدا میزد دلش باز میشد، انگار همهی غمها به یکباره او را رها میکردند و میرفتند.
عصر عاشورا بود هوای دلش ابری شده بیتاب کربلا شده بود، دست و دلش پیِ هیچکاری نمیرفت، بارانی پشت سَدِّ چشمهایش به انتظار رعد و برق نشسته بود.
با خود گفت: گلستان شهدا نیز کربلای کربلای دیگرست.
با دخترِ کوچکش مرضیه به گلستان شهدا بر سر مزار برادرش خیمهی غم برپا کرد تا شاید سَدِّ چشمهایش بشکند و رنگینکمان شادی در آسمان دلش نقش ببندد.
بعد از قرائت فاتحه با برادرش درد و دل کرد، و سپس خداحافظی.
طبق عادت همیشگی زیارت علیرضا کریمی را از قلم نیانداخت، کنار قبر نشست و او نیز همچون شمعهای شام غریبان شروع به گریستنکرد، موقع برخاستن چادرش به شمعها برخورد کرد، آتش گرفت دو جوان بلافاصله شمعها را خاموش کردند.
دلش هوری ریخت پائین، جگرش آتش گرفت، کبوتر خیالش سفر کرد به کربلای 61 هجری، آنجا که یک خواهر شهید خیمهاش آتش گرفت اما هیچ جوانی نبود تا آتش خیمهاش را خاموش کند.
نویسنده: مرضیه رمضانقاسم
#داستانک
#محرم_1400
••✾❀زنگبیداری 👇❀✾•••
https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
4_5911507679573969302.mp3
6.71M
"سوغات"
عاشق شمال بود اما نه عاشق دریا و خوشگذرانی و... فقط برای اینکه میتوانست یک دلِ سیر کلوچه نارگیلی لاهیجان با چائی تازه دم بخورد و کیفش را ببرد. ولی خیلی کم پیش میآمد تا به شمال سفر کند. وقتی یکی از نزدیکان به شمال میرفت بیش از اینکه برای آنها خوشحال باشد برای کلوچههای سوغاتی دلش غنج میرفت.
بار آخری که با فامیل رفته بود زیارتِ اربعین وقتی داشتند از زیارت مولا برمیگشتند همراهان خسته و نالان به او گفتند: «آخه نجف که مثل کربلا نیس، کاش یه چایی میدادند بهمون تا خستهگیمون رفع بشه.»
ژست مدیر کاروانها را گرفت و گفت: «فقط یه خورده صبور باشید، میبرمتون پیش چائی»
این را گفت و رفت تا چائی بیاورد،
همراهان از فرط خستگی روی زمین وِلو شدند.
موکب لاهیجانیها چائی داشت آن هم با کلوچهی لاهیجان، به تعداد خودش و همراهان چای و کلوچه برداشت گذاشت در کارتن کلوچهها و آورد تا به همسفران تعارف کند، بقیهی زائران هم آمدند از چای و کلوچهها برداشتند. به زور به خودش و همسفران نصفِ کلوچه رسید اما لذت کلوچهی مولا کجا و لذت کلوچهی شمال کجا؟
حالا دیگر هوس کلوچهی لاهیجان میکند اما نه در شمال بلکه درنجف.
بنده خدا دیگر فازش خیلی بالا رفته.
دعا کنیم به حاجتش برسد.
نویسنده: مرضیه رمضانقاسم
#داستانک
#محرم_1400
ملاقات با امامزمان در عصر غیبت کبری.mp3
4.6M
⁉️آیادرعصرغیبتکبری ملاقات امامعصر امکان دارد
🔊پاسخ استادحیدری زیدعزه
1⃣دیدارامامزمان تقوا و عملصالح لازمدارد اما اینطور نیست که هر که تقوا و عملصالح داشتهباشد به محضر حضرت شرفیابشود
2⃣قاعدهکلی درغیبتکبری اینست که امکان ملاقاتعمومی وجودندارد
3⃣درتوقیعامامعصرآمده هرکس زمان غیبت قبل ازخروج سفیانی و صیحه آسمانی ادعای مشاهده مرا کرد،دروغگو و افترا زنندهاست اما این قاعده کلی استثنائاتی دارد، هر که ادعا کندهر موقع خودم بخواهم به محضرحضرت میرسم این سخنیباطلاست و افترائی بیشنیست
4⃣مشاهده به این معناست که فرد را ببینیم و بشناسیم بسیاری از افراد که درعصر غیبت با اذن و صلاحدید امامزمان به محضر حضرت شرفیاب شدند،حضرت را بعد از جدا شدن میشناسند
5⃣براساس فرمایش علمای بزرگ شیعه امکان ملاقات عمومی درعصر غیبت میسر نیست اما اگر به صلاحدید حضرت این توفیق نصیب برخی افراد شود امکان رسیدن به محضر حضرت هست
سید مرتضی فرمودندماقطع نداریم کسی به امام نرسد و بشر نتواند ایشان را ملاقات کندبلکه این امری غیرمعلوم است که راهی بر قطع به آن نیست و اگر گفته شود علت غیبت امام خوف از ظالمین است در جواب میگوئیم این علت درحق اولیاء وشیعیان خاص نیست شیخطوسی نيز در کلماتالمحققین میفرمایند ما تجویز میکنیم که بسیاری از اولیاء و قائلین به امامت او به خدمتش رسیده و از ایشان نفع بردهاند
♻️نتیجه اینکه
قاعده کلی درعصر غیبت اینستکه کسی به محضرحضرت شرفیاب نشود امااگر به صلاحدید حضرت این اتفاق رخدهد نیازمند ملزوماتاست که تقوا وعملصالح ازملزومات این توفیقاست
@javadheidari110
@ramezan_ghasem110
Meysam Motiee Ft Seyed Ali Hosseini - Vala Tafarogh Binio Bin Hossein [SevilMusic].mp3
4.57M
"مرخصی"
پرستار بود، ده روز قبل از اربعین مرخصی میگرفت و چمدان سفرش را میبست و راهی دیار عشق میشد اما امسال که شرایط رفتن برایش مهیا نشد باز ده روز مرخصی گرفت و با مدیر بیمارستان هماهنگ کرد و رفت بخش کودکان هر روز بچهها را دور و برش جمع میکرد، برایشان کلّی قصه میگفت و از آنها میخواست قصههایش را نقاشی کنند، در این ده روز با بچهها کلی مأنوس شده بود و هر روز او و بچهها انسشان به هم بیشتر میشد.
روز آخر بچهها از او میپرسیدند: «خاله! کجا میری؟ فردا هم میای؟ »
مانده بود چه بگوید که یکمرتبه فکری به ذهنش رسید و گفت: « بله عزیزای دلم! فردا هم میام اما در فضای مجازی»
همان لحظه در یکی از پیامرسانها گروهی ایجاد کرد و والدینِ بچهها را آنجا عضو کرد.
نویسنده: مرضیه رمضانقاسم
#داستانک
#محرم_1400
••✾❀زنگبیداری 👇❀✾•••
https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
هدایت شده از مرضیه رمضانقاسم
🕋 📖 🕋 📖 🕋 📖 🕋 📖 🕋 📖
📖
🕋
تدریســـ🖊ــــ استادحیــــــدرے زیدعزه
🔻تبصره:
عقل و منطق اقتضا میکند در بدو ورود به مباحث اعتقادی خصوصاً اگر قصد این باشد که بنیادین بحثشود، میبایست شروع آن از مباحث معرفت شناسی باشد. زیرا امروزه برخی اساسا منکر عقل هستند.
🔻گروه اول
1⃣ عده ای با اصطلاح آگنوستیک، اینها شکگرا هستند و در هر امری تشکیک میکنند لذا در ابتدا میبایست آنان را به حوزه ی یقین آوریم و این امر هم سهل است و هم مشکل (سهل ممتنع)
اینها معتقدند که در همه چیز شک دارند
و همین گزارهای که بکار میبرند را ما گزارهی خود برانداز مینامیم.
یعنی خودش دارد به نحوی خود را نفی میکند.
بر گزارهی "من در همه چیز شک دارم"
سه اشکال وارد است:
۱) به من که مخاطب او هستم می گوید
۲) خودش دارد می گوید
۳) دارد یک گزاره را می گوید
♻️نتیجه اینکه
او سه مقوله را یقینی فرض کرده است.
۱) اینکه میگوید شک دارم یعنی خودش را قبول دارد که هست.
۲) مرا مخاطب قرار داده پس در وجود من نیز شک ندارد اگر شک داشت با من صحبت نمیکرد
۳) در همین امری نیز که می گوید شک دارد نیز یقین دارد.
🔻گروه دوم
2⃣ اینها را سوفسطائی گویند، چون منکر وجود هستند.
در فلسفه آمده: مرز بین فلسفه و سفسطه قبول واقعیت و قبول وجود است.
برای این دسته اول باید ثابت کنیم هستی و واقعیت وجود دارد لذا برای گفتگو با چنین اشخاصی ابتدا باید آنان را در فضای رئالیسم آورد. زیرا تا واقعیتی را نپذیرند نمیتوان با آنان گفتگو کرد.
🔻گروه سوم
3⃣ پوزیتیویسم ها هستند که منکر عقل هستند.
اینها فقط گزارههای علمی را قبول دارند و علم در نزد آنان فقط ساینس است (علوم تجربی) یعنی فقط هرآنچه در آزمایشگاه و لابراتوار با حس و تجربه قابل آزمایش باشد را قبول دارند نظیر راسل که معتقد است گزاره ی خدا هست و خدا نیست هر دو گزاره، بی معنا و نامفهوم است و نه می شود آن را اثبات کرد و نه رد چون برای قبول و رد آن نیز نیاز به آزمایش کردن داریم. او معتقد است مسلمانان ادعای عقل می کنند و این ادعای آنان قابل پذیرش نیست.
در پاسخ به اینگونه افراد🔻
باید عقل را ثابت کرد زیرا همه چیز را که نمی توان با علم (حس و تجربه) اثبات کرد. زیرا ما علم (حس و تجربه) را نفی نمی کنیم و
🔻معتقدیم ابزار شناخت ۴تاست
۱) علم(حس و تحربه)
۲) عقل
۳) وحی
۴) شهود
❓سوال❓
برای فردی که فقط حس و تجربه را قبول دارد خدا راچگونه اثبات میکنید؟
با استفاده از روش گزاره های خودبرانداز (گزاره هایی که خودشان، خود را باطل می کنند) با او وارد بحث می شویم و می گوئیم شما گفتید
"هر چیزی که قابل آزمایش باشد" را قبول دارید همین جمله را از کجا آوردید آیا این گزاره را در آزمایشگاه آزمایش کردید؟
قضیهی من فقط هر چیزی قابل آزمایش باشد را قبول دارم را در علم منطق به آن قضایای موجبه ی کلیه می گوئیم که جایگاه آن عقل است نه خارج لذا این گزاره را که نمی توان آزمایش کرد را از کجا آورده اند.
♻️نتیجه اینکه:
همین جملهی آنها، مبنای شان را رد کرد.
روش دوم رد مبنای آنها🔻
یک سیب به آنها نشان میدهیم و می گوئیم این چیست می گوید سیب ما میگوئیم نخیر پرتقال است او اصرار دارد که سیب است و ما اصرار که پرتقال است سپس ما میگوئیم این میوه هم سیب است و هم پرتقال او برمی گردد میگوید نخیر فقط سیب است چون یک چیز محال است دو چیز باشد چون اجتماع نقیضین رخ میدهد.
دست آخر ما به او می گوئیم اجتماع نقیضین محال است یعنی این میوه یا سیب است یا پرتقال چون یک چیز نمی تونه دو چیز باشه این مطلب قابل آزمایش نیست و شما قبول دارید و عقل آن را درک می کند و شما خودتان اقرار کردید که عقل را قبول دارید و طبق قاعدهی لامشاحة فی الاصطلاح ما سر اسم دعوا نداریم، در نامگذاری بخیل نیستیم شما مختارید هر اسمی بر عقل بگذارید.
مهم این است که مبنای تان را نقض شد
جهت مطالعه بیشتر رجوع شود به کتب
📚معرفت شناسی آیت الله جوادی آملی
📚معرفت شناسی آقای ری شهری
📚معرفت شناسی استاد معلمی
#عقائد
#توحید
#زمستان_98
#معرفت_شناسی
#جلسه_اول_پست2
#دفتر_تبلیغات_اسلامی_استان_اصفهان
🆔 @javadheidari110
🕋 📖 🕋 📖 🕋 📖 🕋 📖 🕋 📖
@ramezan_ghasem110