🔴 #متقاضیان_استفاده_از_طرح_معلم_تمام_وقت
نحوه محاسبه فوق العاده ویژه درطرح #معلم_تمام_وقت بر اساس حکم کارگزینی سال ۱۳۹۸:
۱۷/۵ درصد از مجموع بند های : (حق شغل + حق شغل حرفه ای +حق شاغل+ فوق العاده سختی کار+فوق العاده ایثارگری+ فوق العاده شغل+تفاوت بند(ی) تبصره ١٢ ق ب سال٩٨ +تفاوت جزء (۱) بند الف تبصره ۱۲ق ب سال ٩٧).
◀️ فقط #دبیر و #هنرآموزان مشمول این طرح می شوند.
◀️ ارتقاء رتبه ، طبقه ، اعمال مدرک تحصیلی و افزایش حقوق سال جدید در رقم فوق العاده ویژه موثر است و باعث افزایش آن می شود.
◀️ تا کنون بخشنامه #معلم_تمام_وقت در سال تحصیلی ۹۹-۹۸ ابلاغ نشده است، به محض وصول بخشنامه در همین کانال اطلاع رسانی خواهد شد.
🔶#متقاضیان_استفاده_از_طرح_معلم_تمام_وقت_با_هماهنگی_مقاطع
#آموزشی_پیگیر_۳۰ساعت_ابلاغ_تدریس_از_اول_مهر_باشند.
🔷 پس از ابلاغ بخشنامه #معلم_تمام_وقت افرادی که ۳۰ ساعت ابلاغ تدریس دارند #در_صورت_داشتن_شرایط_بخشنامه می توانند از مزایای این طرح بهره مند شوند.
@ravagh2
به مناسبت وفات حضرت معصومه(س)
امشب وفات دختر موسی بن جعفر است
میراث دار حضرت طه وکوثر است
بر بارگاه او نفس عاشقان شفاست
بر زیر پای زایر او در و گوهر است
هر گوشه ای است برکتی از آستان او
زیرا مقام دختر زهرای اطهر است
اینجا که می رسی قدمت را شماره کن
هر صحن او روایت دنیای دیگر است
اینجا سری است که هر شه غلام اوست
عالم دخیل هر گره باز این در است
عمری به پای بوس شما رفته ایم ما
نامت شفیع وحشت صحرای محشر است
کردی ثنا به وقت وفاتش چراغیا
آن که هزارسال به دور از برادر است
#علی چراغی
#دبیر ادبیات ناحیه۲
#چکامه1000 بیتی(جوانمردان تاریخ)
#خلاصه ای از قسمت اول به یاد امیرالمومنین علی(ع) و به یاد حضرت زهرا (س)
#سروده محمدرضا چراغی
#مجموعه نسیم آشنا
#انجمن اوج هنر و قلم
نام خدایست در اول سخن
محو کند کفر تو و ما و من
خواه که محشور شوی با علی
نادعلی گو: علیاً یا علی
پنج اصولی که خط بندگیست
نفی علی نفی خداوندگیست
بنت اسد مادرت ای شیرخوار
شیر خدایی و کفت ذوالفقار
ای حسنینت به جفا غرق خون
والقلم النّون و بما یسطرون
با حق و حقدار تو را برگزید
خانه ی او زادی و آنجا شهید
گربگذارند همه شیعیان
نام تو بر خویش، کم است همچنان
مهر تو در سینه خدایی کند
میکده را کرب و بلایی کند
اهل و عیالت همگی پاکزاد
رحمت حق بر نسب پاک باد
ای تنت از عرش به زیر آمده
بهر نشیراً و نذیر آمده
کیست که نشناسدت ای مرد شب
مرگ بترسد که کند جان طلب
مرگ طلب کردی و کردی اسیر
با کف عباس مرا دست گیر
کشت تو را عدل خود و داد خود
داد دلم رس تو به فریاد خود
کعبه به فخر از تو و مسرور شد
خانه ی حق نور علی نور شد
دست اگر یک گره وا می کند
عشق تو در کار چه ها می کند
شمر و یزیدی که ز یک مادرند
کم ز نم کام سگ قنبرند
نام علی را تو علی کرده ای
قال بلی را تو بلی کرده ای
بلغُ ما انزلَ من ربّنا-
ساقی کوثر تویی آن هل اتی
میخ چو از فاطمه پهلو شکست
سینه و پهلوی علی ز او شکست
قدر تو را داشت نکو لیل قدر
در شب تقدیر، عدو لیل قدر
برگ قران را به سنان دیده ای؟
باز سر نیزه قران دیده ای
میثم و سلمان و ابوذر تویی
مالک و ویس و غم قنبر تویی
ابن ابوطالب و خیبر گشا
من چه بگویم که تو بی منتها
شهر معانی که علی بود در
کرده امامان ز در او گذر
هجرت احمد گرو جان تو
جان دو عالم شده قربان تو
از تو به مهدی که ده (10) است این امام
بر همشان تا به قیامت سلام
شیعه ی اول به تو آغاز شد
قفل جنان با نگهت باز شد
ای شه اخلاص ، که بیت الحرام
گفت: تو و مادرت اینجا خرام
کاش که بن ملجم ملعون نزاد
دار فنا این پسر دون نزاد
فرق علی با همه سر فرق داشت
بوسه ی شمشیر به سر غرق داشت
کاش که شمشیری و زهری نبود
آهن و هم آب به شهری نبود
هیچ نگنجد به جهان نام تو
برده سبق بر کرم، اکرام تو
چشم یتیمان به تو ای ناشناس
ای که ندیدی ز خلایق سپاس
زخم تو گر باز شود چاک چاک
فاطمه ز آن سینه درد زیر خاک
اُم ابیها گُلِ خیر البشر
پاک تر از پاک تر از پاک تر
خواست که آزرده نگردد دلش
خواست دو چندان نشود مشکلش
سنگ صبوری که صبوری نداشت
از پدرش طاقت دوری نداشت
گر چه به ظاهر ادبش دختری ست
در عمل و معرفتش مادری ست
حرّ ریاحی ز عتاب امام
گفت: خموشم که تو زهراست مام
از حسنینت بکنم یاد اگر
کرب و بلایی بشود تازه تر
شب گل پژمرده نهان می کنی
خاک: کی این راز عیان می کنی؟
خاک نجف نیست مزارت نگار
ساخته ای قلب محبّان مزار
داده مَلَک گوش به تیغت سما
گفت خدا: غیر علی لافتا
خاتم یوسف به گدا می دهی
چاره ی بیچاره دوا می دهی
علم سماواتی و علم زمین
این به ازان واقف و آن به ز این
سجده ی معبودیّت ای رستگار
رشک ملایک شده و اشکبار
راه ز سنگ سیه کج کرده ایم
سوی نجف نیّت حج کرده ایم...
#خلاصه ای قسمت اول
#پایان قسمت اول
#سروده: محمدرضا چراغی
#دبیر ادبیات ناحیه ۲
محمدرضا چراغی:
محمدرضا چراغی:
بِسمِ الله الرحمن الرحیم
نادِ عَلیاً مَظهَرَالعَجائِب تَجِدهُ عَوَناً لَکَ فِی النَوّائِب لی اِلیَ اللهِ حاجَتی وَعَلَیهِ مُعَوَّلی کُلَّما اَمَرتَهُ وَ رَمَیتَ مُنقَضی فی ظِللّ اللهِ وَ یُضِلل اللهُ لی اَدعُوکَ کُلَّ هَمٍ وَغَمًّ سَیَنجَلی بِعَظَمَتِکَ یا اللهُ
نام خدایست در اول سخن
محو کند کفر تو و ما و من
خواه که محشور شوی با علی
نادعلی گو: علیاً یا علی
نادِ عَلیَ مَظهَرَ العَجائِب
تَجِدهُ عَوَناً لَکَ فِی النَوّائِب
پنج اصولی که خط بندگیست
نفی علی نفی خداوندگیست
بنت اسد مادرت ای شیرخوار
شیر خدایی و کفت ذوالفقار
ای حسنینت به جفا غرق خون
والقلم النّون و بما یسطرون
با حق و حقدار تو را برگزید
خانه ی او زادی و آنجا شهید
گر بگذارند همه شیعیان
نام تو بر خویش، کم است همچنان
مهر تو در سینه خدایی کند
میکده را کرب و بلایی کند
اهل و عیالت همگی پاکزاد
رحمت حق بر نسب پاک باد
ای تنت از عرش به زیر آمده
بهر نشیراً و نذیر آمده
کیست که نشناسدت ای مرد شب
مرگ بترسد که کند جان طلب
مرگ طلب کردی و کردی اسیر
با کف عباس مرا دست گیر
کشت تو را عدل خود و داد خود
داد دلم رس تو به فریاد خود
کعبه به فخر از تو و مسرور شد
خانه ی حق نور علی نور شد
دست اگر یک گره وا می کند
عشق تو در کار چه ها می کند
شمر و یزیدی که ز یک مادرند
کم ز نم کام سگ قنبرند
نام علی را تو علی کرده ای
قال بلی را تو بلی کرده ای
بلغُ ما انزلَ من ربّنا-
ساقی کوثر تویی آن هل اتی
میخ چو از فاطمه پهلو شکست
سینه و پهلوی علی ز او شکست
قدر تو را داشت نکو لیل قدر
در شب تقدیر، عدو لیل قدر
برگ قران را به سنان دیده ای؟
باز سر نیزه قران دیده ای
میثم و سلمان و ابوذر تویی
مالک و ویس و غم قنبر تویی
ابن ابوطالب و خیبر گشا
من چه بگویم که تو بی منتها
شهر معانی که علی بود در
کرده امامان ز در او گذر
هجرت احمد گرو جان تو
جان دو عالم شده قربان تو
از تو به مهدی که ده (10) است این امام
بر همشان تا به قیامت سلام
شیعه ی اول به تو آغاز شد
قفل جنان با نگهت باز شد
ای شه اخلاص ، که بیت الحرام
گفت: تو و مادرت اینجا خرام
کاش که بن ملجم ملعون نزاد
دار فنا این پسر دون نزاد
فرق علی با همه سر فرق داشت
بوسه ی شمشیر به سر غرق داشت
کاش که شمشیری و زهری نبود
آهن و هم آب به شهری نبود
هیچ نگنجد به جهان نام تو
برده سبق بر کرم، اکرام تو
چشم یتیمان به تو ای ناشناس
ای که ندیدی ز خلایق سپاس
زخم تو گر باز شود چاک چاک
فاطمه ز آن سینه درد زیر خاک
اُم ابیها گُلِ خیر البشر
پاک تر از پاک تر از پاک تر
خواست که آزرده نگردد دلش
خواست دو چندان نشود مشکلش
سنگ صبوری که صبوری نداشت
از پدرش طاقت دوری نداشت
گر چه به ظاهر ادبش دختری ست
در عمل و معرفتش مادری ست
حرّ ریاحی ز عتاب امام
گفت: خموشم که تو زهراست مام
از حسنینت بکنم یاد اگر
کرب و بلایی بشود تازه تر
شب گل پژمرده نهان می کنی
خاک: کی این راز عیان می کنی؟
خاک نجف نیست مزارت نگار
ساخته ای قلب محبّان مزار
داده مَلَک گوش به تیغت سما
گفت خدا: غیر علی لافتا
خاتم یوسف به گدا می دهی
چاره ی بیچاره دوا می دهی
علم سماواتی و علم زمین
این به ازان واقف و آن به ز این
سجده ی معبودیّت ای رستگار
رشک ملایک شده و اشکبار
راه ز سنگ سیه کج کرده ایم
سوی نجف نیّت حج کرده ایم...
#خلاصه ای از قسمت اول
#سروده: محمدرضا چراغی
#دبیر ادبیات ناحیه۲
#غزل صبح انتظار
#محمدرضاچراغی
#نقش خیال
وقتی که چشمهایِ سحر میلِ خواب داشت
دل همچنان به یادِ تو فکرِ خراب داشت
از بس که نامه هایِ نگاهم به باد رفت
اَشکم برایِ خط به خطش صد جواب داشت
بودی میانِ آینه ای دستِ روزگار
جایی که نور، گستره یِ بی حساب داشت
گفتی: تمامِ روز خدا عید می شوند
فصلِ خزان دوباره حقِ انتخاب داشت
گُل های آرزو همه سبزند در بهار
دریا فقط به شوقِ دلت رنگِ آب داشت
آب نشُسته در رگِ نسرینِ عشق هم
خونی ست استحاله که بوی گلاب داشت
خورشیدِ کاغذی هوسِ مرگ می کند،
مرگی که در خیالِ خودش هم سراب داشت
ای منتهای صبح، ز پشتِ سَفر بیا
وقتی که چشمهایِ سحر میل خواب داشت
#محمدرضاچراغی
#دبیر ادبیات فارسی
#ناحیه ۲
اَلْحَمْدُ لله الَّذی لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا کَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِعٍ وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ واَتْقَنَ بِحِکْمَتِهِ الصَّنائِعَ لا تَخْفی عَلَیْهِ الطَّلایِعُ وَلا تَضیعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ جازی کُلِّ صانِعٍ وَرائِشُ کُلِّ قانعٍ وَراحِمُ کُلِّ ضارِعٍ وَمُنْزِلُ الْمَنافِعِ وَالْکِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ وَلِلْکُرُباتِ دافِعٌ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ...
«مزار دل»
ای مــاهِ برقـرار، نئـی بر مـــدارِ من
هر صبح و شام روزِ من و روزگارِ من
قندیل بست آه ز سردیِّ محرمان
خشــکید سـاقه ی سخن میوه دارِ من
ذکرِ حبیب و صحبتِ یاران حدیث ماست
بشنو رسید نوبت شبهـــای تارِ من
انت الّذی کَفیْتَ وَ انتَ الذی هَدیْتْ
انشاتَنی اعطیتنی، پروردگارِ من
یک سُفره با زمانه نشستم به آشتی
قدری خبر نشد ز دل بیــــــقرارِ من
چـِــل شب بر آستانه ی وادی سلامِ عشق
گشتـم به انتظار و نگشت انتظارِ من
بـــویِ تبرّک از رخِ محبوب دیده ایم
هشـــــدار! زیر پا نکنی لِه غبارِ من
این فرصتی که در رهِ گلزار ممکن است
من آن گُلم که پرپر و ماندست زارِ من
جـز سبزه نیست «چراغی» دعات گو
آری همین گیاه ببوسد مــــزارِ من
#مجموعه خلوت عشق
#سروده ی محمدرضا چراغی
#دبیر ادبیات فارسی ناحیه۲
#گزیده ابیاتی از قطعه«گلِ همیشه بهار»
#فاطمیه
#سروده م رضاچراغی
آهسته با خدا سخنش لحنِ دیگر است
امشب تمامِ بارِ غمش، داغِ حیدر است
زَهرست و کَربلا و غریبیست قصّه اش
پیوسته غصه خوردن از الطافِ مادر است
کوتاه سوره ای که بلندست جایگاه
وَانْحَرْ، و إِنَّ شانِئَکَ، شأنِ کوثر است
آسیه و شهیده و صدیقه و بتول
هم مریم و خدیجه و سارا و هاجر است
هر جا کنار حضرت مولاست خیمه ات،
الحق که ذوالفقار علی یازده سر است
سنگ صبور! گوشِ صبوری چه خوانده ای؟
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است!
ماندم که خلق، از چه زمین جست وجو کنند؟
وقتی بهشت، قبرِ عزیزِ پیمبر است
یا فاطمه! شفیعِ گناهانِ بنده باش
رحمت به مادرم که به نامت معطر است
هرگز جهان به فهم تو نایل نمیشود.
خاموش میشویم که خاموش بهتر است
.....
#سروده محمدرضا چراغی
#دبیر ادبیات فارسی ناحیه۲
#دفتر نسیم آشنا
سروده محمدرضاچراغی
مجموعه خلوت عشق
«شرح آرزومندی»
سحر دو دست دعا و هزار سوگند است
بـیا که منتظرت جمعه آرزومنـد است
سپند چشم ز اشک شبانه روشن بود
کـدام آب شناسـی رفـیق اسـپند است؟
به بوستان محبّت که باغبان می گفت
نجستم آنکه ز خصلت به دوست مانند است
چه دوستی که نشانی نداده ای ، حتّی
نیامدیّ و نگویی فـراق تا چـند است
تو پای ما بگشا از چه می کنی زنجیر
که بی قرار دلم مسـتحقّ این بند است
تنت درست خدایا سرت سلامت باد
دگر سخن به جزین از تو با خداوند است؟
دل شکسته ی ما را چه کس دهد پیوند
مگر ظهور تو«مهـدی» امید پیونداست
ز ناله ها و غم دل مگر شوم دلـشاد
به صدق گفته «چراغی» همیشه خرسند است
# سروده م رضاچراغی
#دبیر ادبیات فارسی ناحیه۲
#مجموعه خلوت عشق
#نیمه شعبان
#قم
۱۳۸۴#
#یا امیرالمومنین
#نسیم آشنا
#محمدرضا چراغی
بِسمِ الله الرحمن الرحیم
نادِ عَلیاً مَظهَرَالعَجائِب تَجِدهُ عَوَناً لَکَ فِی النَوّائِب لی اِلیَ اللهِ حاجَتی وَعَلَیهِ مُعَوَّلی کُلَّما اَمَرتَهُ وَ رَمَیتَ مُنقَضی فی ظِللّ اللهِ وَ یُضِلل اللهُ لی اَدعُوکَ کُلَّ هَمٍ وَغَمًّ سَیَنجَلی بِعَظَمَتِکَ یا اللهُ
نام خدایست در اول سخن
محو کند کفر تو و ما و من
خواه که محشور شوی با علی
نادعلی گو: علیاً یا علی
نادِ عَلیَ مَظهَرَ العَجائِب
تَجِدهُ عَوَناً لَکَ فِی النَوّائِب
پنج اصولی که خط بندگیست
نفی علی نفی خداوندگیست
بنت اسد مادرت ای شیرخوار
شیر خدایی و کفت ذوالفقار
ای حسنینت به جفا غرق خون
والقلم النّون و بما یسطرون
با حق و حقدار تو را برگزید
خانه ی او زادی و آنجا شهید
گر بگذارند همه شیعیان
نام تو بر خویش، کم است همچنان
مهر تو در سینه خدایی کند
میکده را کرب و بلایی کند
اهل و عیالت همگی پاکزاد
رحمت حق بر نسب پاک باد
ای تنت از عرش به زیر آمده
بهر نشیراً و نذیر آمده
کیست که نشناسدت ای مرد شب
مرگ بترسد که کند جان طلب
مرگ طلب کردی و کردی اسیر
با کف عباس مرا دست گیر
کشت تو را عدل خود و داد خود
داد دلم رس تو به فریاد خود
کعبه به فخر از تو و مسرور شد
خانه ی حق نور علی نور شد
دست اگر یک گره وا می کند
عشق تو در کار چه ها می کند
شمر و یزیدی که ز یک مادرند
کم ز نم کام سگ قنبرند
نام علی را تو علی کرده ای
قال بلی را تو بلی کرده ای
بلغُ ما انزلَ من ربّنا-
ساقی کوثر تویی آن هل اتی
میخ چو از فاطمه پهلو شکست
سینه و پهلوی علی ز او شکست
قدر تو را داشت نکو لیل قدر
در شب تقدیر، عدو لیل قدر
برگ قران را به سنان دیده ای؟
باز سر نیزه قران دیده ای
میثم و سلمان و ابوذر تویی
مالک و ویس و غم قنبر تویی
ابن ابوطالب و خیبر گشا
من چه بگویم که تو بی منتها
شهر معانی که علی بود در
کرده امامان ز در او گذر
هجرت احمد گرو جان تو
جان دو عالم شده قربان تو
از تو به مهدی که ده (10) است این امام
بر همشان تا به قیامت سلام
شیعه ی اول به تو آغاز شد
قفل جنان با نگهت باز شد
ای شه اخلاص ، که بیت الحرام
گفت: تو و مادرت اینجا خرام
کاش که بن ملجم ملعون نزاد
دار فنا این پسر دون نزاد
فرق علی با همه سر فرق داشت
بوسه ی شمشیر به سر غرق داشت
کاش که شمشیری و زهری نبود
آهن و هم آب به شهری نبود
هیچ نگنجد به جهان نام تو
برده سبق بر کرم، اکرام تو
چشم یتیمان به تو ای ناشناس
ای که ندیدی ز خلایق سپاس
زخم تو گر باز شود چاک چاک
فاطمه ز آن سینه درد زیر خاک
اُم ابیها گُلِ خیر البشر
پاک تر از پاک تر از پاک تر
خواست که آزرده نگردد دلش
خواست دو چندان نشود مشکلش
سنگ صبوری که صبوری نداشت
از پدرش طاقت دوری نداشت
گر چه به ظاهر ادبش دختری ست
در عمل و معرفتش مادری ست
حرّ ریاحی ز عتاب امام
گفت: خموشم که تو زهراست مام
از حسنینت بکنم یاد اگر
کرب و بلایی بشود تازه تر
شب گل پژمرده نهان می کنی
خاک: کی این راز عیان می کنی؟
خاک نجف نیست مزارت نگار
ساخته ای قلب محبّان مزار
داده مَلَک گوش به تیغت سما
گفت خدا: غیر علی لافتا
خاتم یوسف به گدا می دهی
چاره ی بیچاره دوا می دهی
علم سماواتی و علم زمین
این به ازان واقف و آن به ز این
سجده ی معبودیّت ای رستگار
رشک ملایک شده و اشکبار
راه ز سنگ سیه کج کرده ایم
سوی نجف نیّت حج کرده ایم...
#خلاصه ای از قسمت اول
#سروده: محمدرضا چراغی
#دبیر ادبیات ناحیه۲
اَلْحَمْدُ لله الَّذی لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا کَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِعٍ وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ واَتْقَنَ بِحِکْمَتِهِ الصَّنائِعَ لا تَخْفی عَلَیْهِ الطَّلایِعُ وَلا تَضیعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ جازی کُلِّ صانِعٍ وَرائِشُ کُلِّ قانعٍ وَراحِمُ کُلِّ ضارِعٍ وَمُنْزِلُ الْمَنافِعِ وَالْکِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ وَلِلْکُرُباتِ دافِعٌ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ...
عرفه، ذکر حبیب است و هفت شهر عشق و عرفان
«مزار دل»
ای مــاهِ برقـرار، نه ای بر مـــدارِ من
هر صبح و شام روزِ من و روزگارِ من
قندیل بست آه ز سردیِّ محرمان
خشــکید سـاقه ی سخن میوه دارِ من
ذکرِ حبیب و صحبتِ یاران حدیث ماست
بشنو رسید نوبت شبهـــای تارِ من
انت الّذی کَفیْتَ وَ انتَ الذی هَدیْتْ
انشاتَنی اعطیتنی، پروردگارِ من
یک سُفره با زمانه نشستم به آشتی
قدری خبر نشد ز دل بیــــــقرارِ من
چـِــل شب بر آستانه ی وادی سلامِ عشق
گشتـم به انتظار و نگشت انتظارِ من
بـــویِ تبرّک از رخِ محبوب دیده ایم
هشـــــدار! زیر پا نکنی لِه غبارِ من
این فرصتی که در رهِ گلزار ممکن است
من آن گُلم که پرپر و ماندست زارِ من
جـز سبزه نیست «چراغی» دعات گو
آری همین گیاه ببوسد مــــزارِ من
#مجموعه خلوت عشق
#سروده محمدرضا چراغی
#دبیر ادبیات ناحیه ۲
✅ @ravagh2
و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَیَّ مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ
# گزیده ابیاتی از غزل«فریاد قطره ها»
چون غنچه ی حسین دهان پُر گلاب کن
کاخِ یزیدوارِ دلت را خراب کن
با دیده ی رقیّه و فریادِ قطره ها
سنگِ بنایِ کعبه ی افسرده آب کن
مادر دوباره قصّه بگو خواب می روم
آخِر عمو بیا ببر، بابا شتاب کن
پایین بیا و باز ببوسم، کمی بخند
مانند قبل، «قُرَّتَ عَینی» خطاب کن
عمّه به بغض می شکند سدِّ شامیان
کوفه ببین و چشمه ی جان را سراب کن
خاکِ تنور و چوبِ نی و تشت پُر شراب
ای خیزران بترس و تو قدری ثواب کن
کو خانه؟ شد کبود تنِ سردِ قافله
حالا به جانِ فاطمه پا در رکاب کن
ما را چه کس به وقتِ فراغت یتیم کرد؟
یا رب به خشمِ خویش«شدیدُ العقاب» کن...
هر ریشه را به جُرمِ بزرگی تبر زدند
نور و تبر؟ تو نیزه مه و ماهتاب کن؟!
خاموش گشت و دستِ پدر داشت در خیال
ای آفتاب! دامنِ ویرانه خواب کن...
«اثبات می کند عملِ حُر به عالمین»
ما هم یک از غلامِ تو، عالیجناب کن
عشقِ حسین نذرِ «چراغی» اگر کنند
با گوشه چشمِ آلِ علی مستجاب کن
.........................
#سروده: محمدرضا چراغی
#دبیر ادبیات فارسی ناحیه ۲
به پاس رشادتهای همه شهدا و شهیدان گمنام وطن
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
برگِ نگاهت از خطوط خنده خالیست
آرام گر افتاده ای از بی سوالیست
اینجا هوایِ سیمهایش خار دارند
بویِ شهیدی در خیال این حوالیست
در عکسهایِ قهوه ای رنگِ خدا هم
سرخ است یادِ عاشقان، رخسارها هم
لبخندهایِ معرفت سرخند اینجا
جاریست در قلبِ زمین «عشق و تو» با هم
سربندِ یاسقّا یلِ ام البنین بود
کرب و بلا هر جا و هر شب، اربعین بود
بی پا و سر، بی بال طی الْارض کردن
پروازهای عشق اعجاز آفرین بود
رازی که آن نیزارها تردید کردند
داغ جنون را در دل خورشید کردند
در پشتِ تنهایی، درونِ سنگر نور
از بی نشانی نامِ خود جاوید کردند
بیت الغزلهای جدایی را سرودند
زنجیر(من کی هستم) از گردن گشودند
رزمنده شعر و واژه اش از جنس خاکست
امشب فرشته ها ز جنسِ خاک بودند...
حالا دفاع از امّت و آل حَرم شد
رسمِ علمدارِ مقاومت عَلم شد
یعنی که «بَلْ أَحْيَاءُ عِندَ رَبِّهِمْ» هم
تا مهدی این جامِ شهادت دم به دم شد
«نصرمن اله» رمز پرچمدار عشق است
از سر به پا آوارگی اسرار عشق است
آزاده برگشتی تو در آغوش میهن
تشنه به قربانگاه بردن کار عشق است
سی سال حالا انتظار هر حضوریم
ما میزبان قهرمانان ظهوریم
مجنون، شلمچه، العماره، فاو، فکّه
ما پیرو خط مقدم خط نوریم
#سروده محمدرضاچراغی
#دبیر ادبیات فارسی ناحیه ۲ قم
#گزیده ابیاتی از قطعه«گلِ همیشه بهار»
#فاطمیه
#سروده م رضاچراغی
آهسته با خدا سخنش لحنِ دیگر است
امشب تمامِ بارِ غمش، داغِ حیدر است
زَهرست و کَربلا و غریبی ست قصّه اش
پیوسته غصه خوردن از الطافِ مادر است
کوتاه سوره ای که بلندست جایگاه
وَانْحَرْ، و إِنَّ شانِئَکَ، شأنِ کوثر است
آسیه و شهیده و صدیقه و بتول
هم مریم و خدیجه و سارا و هاجر است
هر جا کنار حضرت مولاست خیمه ات،
الحق که ذوالفقار علی یازده سر است
سنگ صبور! گوشِ صبوری چه خوانده ای؟
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است!
ماندم که خلق، از چه زمین جست وجو کنند؟
وقتی بهشت، قبرِ عزیزِ پیمبر است
یا فاطمه! شفیعِ گناهانِ بنده باش
رحمت به مادرم که به نامت معطر است
هرگز جهان به فهم تو نایل نمیشود.
خاموش میشویم که خاموش بهتر است
.....
#سروده محمدرضا چراغی
#دبیر ادبیات فارسی ناحیه۲
#دفتر نسیم آشنا
#به پاس رشادتهای همه شهیدان وطن
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
#برگرفته از قطعه ی(بی نشان های جاوید) سروده محمدرضاچراغی
برگِ نگاهت از خطوط خنده خالیست
آرام گر افتاده ای از بی سوالیست
اینجا هوایِ سیمهایش خار دارند
بویِ شهیدی در خیال این حوالیست
در عکسهایِ قهوه ای رنگِ خدا هم
سرخ است یادِ عاشقان، رخسارها هم
لبخندهایِ معرفت سرخند اینجا
جاریست در قلبِ زمین «عشق و تو» با هم
سربندِ یاسقّا یلِ ام البنین بود
کرب و بلا هر جا و هر شب، اربعین بود
بی پا و سر، بی بال طی الْارض کردن
پروازهای عشق اعجاز آفرین بود
رازی که آن نیزارها تردید کردند
داغ جنون را در دل خورشید کردند
در پشتِ تنهایی، درونِ سنگر نور
از بی نشانی نامِ خود جاوید کردند
بیت الغزلهای جدایی را سرودند
زنجیرِ(من کی هستم) از گردن گشودند
رزمنده شعر و واژه اش از جنس خاکست
امشب فرشته ها ز جنسِ خاک بودند.....
خاکستر ققنوسها، ای خاک هستی
بر عهدها دستی که دادی، پای بستی
هر رنگ و هر فرهنگ و قومی هم که باشی
با استقامت پشت فرداها شکستی
حالا دفاع از امّت و آل حَرم شد
رسمِ علمدارِ مقاومت عَلم شد
یعنی که «بَلْ أَحْيَاءُ عِندَ رَبِّهِمْ» هم
تا مهدی این جامِ شهادت دم به دم شد
«نصرمن اله» رمز پرچمدار عشق است
از سر به پا آوارگی اسرار عشق است
آزاده برگشتی تو در آغوش میهن
تشنه به قربانگاه بردن کار عشق است
سی سال حالا انتظار هر حضوریم
ما میزبان قهرمانان ظهوریم
مجنون، شلمچه، العماره، فاو، فکّه
ما پیرو خط مقدم خط نوریم
شیطان اگر باغ بهشتت وعده دادست
اینجا لباس دوستی بر تن نهادست
من با تو می مانم تو با من ای برادر
اسرار پیروزی میهن، اتحادست
دشمن ردای حضرت یعقوب دارد
بد را به چشم ظاهرت مطلوب دارد
ما امت پیغمبریم و با حسینیم
مگذار عیسای تو را مصلوب دارد.....
#سروده محمدرضاچراغی
#دبیر ادبیات فارسی ناحیه دو قم
«شرح آرزومندی»
سحر دو دست دعا و هزار سوگند است
بـیا که منتظرت جمعه آرزومنـد است
سپند چشم ز اشک شبانه روشن بود
کـدام آب شناسـی رفـیق اسـپند است؟
به بوستان محبّت که باغبان می گفت
نجستم آنکه ز خصلت به دوست مانند است
چه دوستی که نشانی نداده ای، حتّی
نیامدیّ و نگویی فـراق تا چـند است
تو پای ما بگشا از چه می کنی زنجیر
که بی قرار دلم مسـتحقّ این بند است
تنت درست خدایا سرت سلامت باد
دگر سخن به جزین از تو با خداوند است؟
دل شکسته ی ما را چه کس دهد پیوند
مگر ظهور تو «مهـدی» امید پیوند است
ز ناله ها و غم دل مگر شوم دلـشاد
به صدق گفته «چراغی» همیشه خرسند است
# سروده م رضاچراغی
#دبیر ادبیات فارسی ناحیه۲
#مجموعه خلوت عشق
#نیمه شعبان
#قم
۱۳۸۴#
#یا امیرالمومنین
#نسیم آشنا
#محمدرضا چراغی
بِسمِ الله الرحمن الرحیم
نادِ عَلیاً مَظهَرَالعَجائِب تَجِدهُ عَوَناً لَکَ فِی النَوّائِب لی اِلیَ اللهِ حاجَتی وَعَلَیهِ مُعَوَّلی کُلَّما اَمَرتَهُ وَ رَمَیتَ مُنقَضی فی ظِللّ اللهِ وَ یُضِلل اللهُ لی اَدعُوکَ کُلَّ هَمٍ وَغَمًّ سَیَنجَلی بِعَظَمَتِکَ یا اللهُ
نام خدایست در اول سخن
محو کند کفر تو و ما و من
خواه که محشور شوی با علی
نادعلی گو: علیاً یا علی
(نادِ عَلیَ مَظهَرَ العَجائِب
تَجِدهُ عَوَناً لَکَ فِی النَوّائِب)
پنج اصولی که خط بندگیست
نفی علی نفی خداوندگیست
بنت اسد مادرت ای شیرخوار
شیر خدایی و کفت ذوالفقار
ای حسنینت به جفا غرق خون
والقلم النّون و بما یسطرون
با حق و حقدار تو را برگزید
خانه ی او زادی و آنجا شهید
لطف دعا جز به سحرگاه نیست
هیچ مسیری ز تو گمراه نیست
گر بگذارند همه شیعیان
نام تو بر خویش، کم است آنچنان
مهر تو در سینه خدایی کند
میکده را کرب و بلایی کند
اهل و عیالت همگی پاکزاد
رحمت حق بر نسب پاک باد
ای تنت از عرش به زیر آمده
بهر نشیراً و نذیر آمده
کیست که نشناسدت ای مرد شب
مرگ بترسد که کند جان طلب
مرگ طلب کردی و کردی اسیر
با کف عباس مرا دست گیر
کشت تو را عدل خود و داد خود
داد دلم رس تو به فریاد خود
کعبه به فخر از تو و مسرور شد
خانه ی حق نور علی نور شد
شمر و یزیدی که ز یک مادرند
کم ز نم کام سگ قنبرند
نام علی را تو علی کرده ای
قال بلی را تو بلی کرده ای
بلغُ ما انزلَ من ربّنا-
ساقی کوثر تویی آن هل اتی
میخ چو از فاطمه پهلو شکست
سینه و پهلوی علی ز او شکست
قدر تو را داشت نکو لیل قدر
در شب تقدیر، عدو لیل قدر
برگ قران را به سنان دیده ای؟
باز سر نیزه قران دیده ای
میثم و سلمان و ابوذر تویی
مالک و ویس و غم قنبر تویی
ابن ابوطالب و خیبر گشا
من چه بگویم که تو بی منتها
شهر معانی که علی بود در
کرده امامان ز در او گذر
هجرت احمد گرو جان تو
جان دو عالم شده قربان تو
از تو به مهدی که دَه است این امام
بر همشان تا به قیامت سلام
شیعه ی اول به تو آغاز شد
قفل جنان با نگهت باز شد
ای شه اخلاص ، که بیت الحرام
گفت: تو و مادرت اینجا خرام
کاش که بن ملجم ملعون نزاد
دار فنا این پسر دون نزاد
فرق علی با همه سر فرق داشت
بوسه ی شمشیر به سر غرق داشت
کاش که شمشیری و زهری نبود
آهن و هم آب به شهری نبود
هیچ نگنجد به جهان نام تو
برده سبق بر کرم، اکرام تو
چشم یتیمان به تو ای ناشناس
ای که ندیدی ز خلایق سپاس
زخم تو گر باز شود چاک چاک
فاطمه ز آن سینه درد زیر خاک
اُم ابیها گُلِ خیر البشر
پاک تر از پاک تر از پاک تر
خواست که آزرده نگردد دلش
خواست دو چندان نشود مشکلش
سنگ صبوری که صبوری نداشت
از پدرش طاقت دوری نداشت
گر چه به ظاهر ادبش دختری ست
در عمل و معرفتش مادری ست
حرّ ریاحی ز عتاب امام
گفت: خموشم که تو زهراست مام
از حسنینت بکنم یاد اگر
کرب و بلایی بشود تازه تر
شب گل پژمرده نهان می کنی
خاک: کی این راز عیان می کنی؟
خاک نجف نیست مزارت نگار
ساخته ای قلب محبّان مزار
داده مَلَک گوش به تیغت سما
گفت خدا: غیر علی لافتا
خاتم یوسف به گدا می دهی
چاره ی بیچاره دوا می دهی
علم سماواتی و علم زمین
این به ازان واقف و آن به ز این
سجده ی معبودیّت ای رستگار
رشک ملایک شده و اشکبار
راه ز سنگ سیه کج کرده ایم
سوی نجف نیّت حج کرده ایم...
#خلاصه ای از قسمت اول
#مجموعه نسیم آشنا
#سروده: محمدرضا چراغی
#دبیر ادبیات ناحیه۲
#اولین شاعران عرب و فارسی گوی مادح امام رضا ع
#پژوهش_محمدرضاچراغی
#دبیر ادبیات فارسی ناحیه۲
۱. اولین شاعر عرب در مدح و منقبت امام رضا ع:(سید اسماعیل حمیوی)
یکی از شاعران صدر اسلام، به نام سید اسماعیل حمیوی. این شاعر نزدیک به هشت سال پیش از امامت امام رضا، یعنی حدود سال 178 در گذشته است.
سید اسماعیل حمیوی در خانوادهای بزرگ شد که دشنام دادن به اهل بیت را افتخار خود می دانستند. سید اسماعیل دوران اوج شاعری خود را در دوره امامت امام صادق میگذراند. وقتی خبر به حضرت صادق میرسد، او به دلیل احترام شاعران بین اهل بیت، به عیادت این شاعر میرود. همین مسئله باعث آغاز مراودات بین امام صادق و حمیوی میشود و به مذهب تشیع میگرود. در دیوان او قصیدهای هست که از خانوادهاش اعلام برائت میکند.
یکی از تقاضاهای امام صادق از حمیوی سرودن قصیدهای بود که نام تمام ائمه در آن ذکر شود. از آنجا که نام این بزرگان از آغاز خلقت مشخص و معلوم بوده است، امام صادق نام تمام امامان پیش از خود و بعد از خود را به حمیوی میدهد و در یکی از این ابیات هم به نام امام رضا اشاره میشود.
شاعر بعدی کسی به نام اشجع سلمی است. این فرد ملکالشعرای دربار هارونالرشید بوده است. او را ثروتمندترین شاعر روزگار خودش میدانند و او از راه سرودن شعر در مدح خلفای عباسی، به این ثروت رسیده بود. در دیوان او قصیدهای هست که درباره شهادت امام رضا است. البته به علت وجود اختلاف در سال فوت این شاعر، ممکن است این شعر از او نباشد. البته باید توجه داشت تعداد اشعاری که در زمان عباسیان در مدح امام رضا سروده شده است، به علت سانسورهای خلیفه عباسی بسیار کم است.»
شاعر دیگر ابونواس است. این شاعر ایرانی که در اهواز متولد شده است، به سرودن شعرهای غیراخلاقی معروف است؛ اما یک شعر درباره امام رضا در دیوان او وجود دارد که در پاسخ به سوال کسی که پرسیده بود، چرا شعری برای امام رضا نمیگویید، سروده شده است.
شاعر بعدی کنیزی است که در دربار هارون خدمت میکرده است. در یک مهمانی هارون به او میگوید شعری در مدح من بگو. اما کنیز شعری در مدح امام رضا میگوید. دعبل خزایی نیز در این جریان قابلذکر است. او شاعری شیعهمذهب است و به شاعر داربردوش معروف است. او قصیده معروف مدارس آیات را در ولایت اهل بیت، بهویژه امام رضا است،میسراید.
به طور كلی، سرايش شعر مدح و مرثيه برای اهل بيت(ع)، از نيمه دوم قرن اول هجری بالا گرفت و در قرن دوم و از آن پس در قرون بعد، در قالب شعر عربی، به طور بیامان ادامه يافت. در ميان انبوه اين قبيل اشعار، نام شاعران بنامی چون سيد حميری، كميت بن زيد اسدی و دعبل خزاعی درخشش ويژهای دارد.
در ميان كهنترين شاعران ايرانی از قرن پنجم به بعد، از اين قبيل اشعار ستايشآميز بسيار داريم. در اين ميان، نام چند نفر از اين شاعران برجسته، درخشش ويژهای دارد. اشعار لطيف برخی از اين شاعران به گونهای است كه تذكرهنويسان را به خطا انداخته و رأی به شيعه بودن آنها دادهاند.
و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَیَّ مُنقَلِبٍ ینقَلِبونَ
#غزل«فریاد قطره ها»
چون غنچه ی حسین دهان پُر گلاب کن
کاخِ یزیدوارِ دلت را خراب کن
با دیده ی رقیّه و فریادِ قطره ها
سنگِ بنایِ کعبه ی افسرده آب کن
مادر! دوباره قصّه بگو خواب می روم
آخِر عمو بیا ببر، بابا شتاب کن
پایین بیا و باز ببوسم، کمی بخند
مانند قبل، «قُرَّتَ عَینی» خطاب کن
عمّه به بغض می شکند سدِّ شامیان
کوفه ببین و چشمه ی جان را سراب کن
خاکِ تنور و چوبِ نی و تشت پُر شراب
ای خیزران بترس و تو قدری ثواب کن
کو خانه؟ شد کبود تنِ سردِ قافله
حالا به جانِ فاطمه پا در رکاب کن
ما را چه کس به وقتِ فراغت یتیم کرد؟
یا رب به خشمِ خویش«شدیدُ العقاب» کن
باران تازیانه و گلبرگهای یاس
بر نیزه، آیه آیه ی ام الکتاب کن
هر ریشه را به جُرمِ بزرگی تبر زدند
جز مرگ هر که خواست عیادت، جواب کن
آتش به جان فتنه زند آبِ روی ما
این آبرو، گداییِ طفلِ رباب کن
خاموش گشت و دستِ پدر داشت در خیال
ای آفتاب! دامنِ ویرانه خواب کن
اثبات می کند عملِ حُر به عالمین
ما هم یک از غلامِ تو، عالیجناب کن
عشقِ حسین نذرِ «چراغی» اگر کنند
با گوشه چشمِ آلِ علی مستجاب کن
.........................
#محمدرضا چراغی
#دبیر ادبیات ناحیه۲
#مجموعه خلوت عشق
🖤🏴🏴🏴
#به پاس رشادتهای همه شهیدان وطن
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
#برگرفته از قطعه ی(بی نشان های جاوید) سروده محمدرضاچراغی
برگِ نگاهت از خطوط خنده خالیست
آرام گر افتاده ای از بی سوالیست
اینجا هوایِ سیمهایش خار دارند
بویِ شهیدی در خیال این حوالیست
در عکسهایِ قهوه ای رنگِ خدا هم
سرخ است یادِ عاشقان، رخسارها هم
لبخندهایِ معرفت سرخند اینجا
جاریست در قلبِ زمین «عشق و تو» با هم
سربندِ یاسقّا یلِ ام البنین بود
کرب و بلا هر جا و هر شب، اربعین بود
بی پا و سر، بی بال طی الْارض کردن
پروازهای عشق اعجاز آفرین بود
رازی که آن نیزارها تردید کردند
داغ جنون را در دل خورشید کردند
در پشتِ تنهایی، درونِ سنگر نور
از بی نشانی نامِ خود جاوید کردند
بیت الغزلهای جدایی را سرودند
زنجیرِ(من کی هستم) از گردن گشودند
رزمنده شعر و واژه اش از جنس خاکست
امشب فرشته ها ز جنسِ خاک بودند.....
خاکستر ققنوسها، ای خاک هستی
بر عهدها دستی که دادی، پای بستی
هر رنگ و هر فرهنگ و قومی هم که باشی
با استقامت پشت فرداها شکستی
حالا دفاع از امّت و آل حَرم شد
رسمِ علمدارِ مقاومت عَلم شد
یعنی که «بَلْ أَحْيَاءُ عِندَ رَبِّهِمْ» هم
تا مهدی این جامِ شهادت دم به دم شد
«نصرمن اله» رمز پرچمدار عشق است
از سر به پا آوارگی اسرار عشق است
آزاده برگشتی تو در آغوش میهن
تشنه به قربانگاه بردن کار عشق است
سی سال حالا انتظار هر حضوریم
ما میزبان قهرمانان ظهوریم
مجنون، شلمچه، العماره، فاو، فکّه
ما پیرو خط مقدم خط نوریم
شیطان اگر باغ بهشتت وعده دادست
اینجا لباس دوستی بر تن نهادست
من با تو می مانم تو با من ای برادر
اسرار پیروزی میهن، اتحادست
دشمن ردای حضرت یعقوب دارد
بد را به چشم ظاهرت مطلوب دارد
ما امت پیغمبریم و با حسینیم
مگذار عیسای تو را مصلوب دارد.....
#محمدرضاچراغی
#دبیر ادبیات فارسی ناحیه دو قم
#از مجموعه نسیم آشنا
#خلاصه ای از قسمت اول مثنوی جوانمردان تاریخ به یاد امیرالمومنین علی(ع) و حضرت زهرا (س)
#سروده محمدرضا چراغی
#مجموعه نسیم آشنا
#انجمن اوج هنر و قلم
نام خدایست در اول سخن
محو کند کفر تو و ما و من
خواهی محشور شوی با علی
نادعلی گو: علیاً یا علی
پنج اصولی که خط بندگیست
نفی علی نفی خداوندگیست
بنت اسد مادرت ای شیرخوار
شیر خدایی و کفت ذوالفقار
ای حسنینت به جفا غرق خون
والقلم النّون و بما یسطرون
با حق و حقدار تو را برگزید
خانه ی او زادی و آنجا شهید
گر بگذارند همه شیعیان
نام تو بر خویش، کم است این زمان
مهر تو در سینه خدایی کند
میکده را کرب و بلایی کند
اهل و عیالت همگی پاکزاد
رحمت حق بر نسب پاک باد
ای تنت از عرش به زیر آمده
بهر نشیراً و نذیر آمده
کیست که نشناسدت ای مرد شب
مرگ بترسد که کند جان طلب
مرگ طلب کردی و کردی اسیر
با کف عباس مرا دست گیر
کشت تو را عدل خود و داد خود
داد دلم رس تو به فریاد خود
کعبه به فخر از تو و مسرور شد
خانه ی حق نور علی نور شد
....
شمر و یزیدی که ز یک مادرند
کم ز نم کام سگ قنبرند
نام علی را تو علی کرده ای
قال بلی را تو بلی کرده ای
بلغُ ما انزلَ من ربّنا-
ساقی کوثر تویی آن هل اتی
میخ چو از فاطمه پهلو شکست
سینه و پهلوی علی ز او شکست
قدر تو را داشت نکو لیل قدر
در شب تقدیر، عدو لیل قدر
برگ قران را به سنان دیده ای؟
باز سر نیزه قران دیده ای
میثم و سلمان و ابوذر تویی
مالک و ویس و غم قنبر تویی
ابن ابوطالب و خیبر گشا
من چه بگویم که تو بی منتها
شهر معانی که علی بود در
کرده امامان ز در او گذر
هجرت احمد گرو جان تو
جان دو عالم شده قربان تو
از تو به مهدی که ده (10) است این امام
بر همشان تا به قیامت سلام
شیعه ی اول به تو آغاز شد
قفل جنان با نگهت باز شد
ای شه اخلاص ، که بیت الحرام
گفت: تو و مادرت اینجا خرام
کاش که بن ملجم ملعون نزاد
دار فنا این پسر دون نزاد
فرق علی با همه سر فرق داشت
بوسه ی شمشیر به سر غرق داشت
کاش که شمشیری و زهری نبود
آهن و هم آب به شهری نبود
هیچ نگنجد به جهان نام تو
برده سبق بر کرم، اکرام تو
چشم یتیمان به تو ای ناشناس
ای که ندیدی ز خلایق سپاس
زخم تو گر باز شود چاک چاک
فاطمه ز آن سینه درد زیر خاک
اُم ابیها گُلِ خیر البشر
پاک تر از پاک تر از پاک تر
خواست که آزرده نگردد دلش
خواست دو چندان نشود مشکلش
سنگ صبوری که صبوری نداشت
از پدرش طاقت دوری نداشت
گر چه به ظاهر ادبش دختری ست
در عمل و معرفتش مادری ست
حرّ ریاحی ز عتاب امام
گفت: خموشم که تو زهراست مام
....
از حسنینت بکنم یاد اگر
کرب و بلایی بشود تازه تر
شب گل پژمرده نهان می کنی
خاک: کی این راز عیان می کنی؟
خاک نجف نیست مزارت نگار
ساخته ای قلب محبّان مزار
داده مَلَک گوش به تیغت سما
گفت خدا: غیر علی لافتا
خاتم یوسف به گدا می دهی
چاره ی بیچاره دوا می دهی
علم سماواتی و علم زمین
این به ازان واقف و آن به ز این
سجده ی معبودیّت ای رستگار
رشک ملایک شده و اشکبار
راه ز سنگ سیه کج کرده ایم
سوی نجف نیّت حج کرده ایم...
#خلاصه ای قسمت اول
#پایان قسمت اول
#سروده: محمدرضا چراغی
#دبیر ادبیات ناحیه ۲
🖤🏴🖤🏴