#چکامه1000 بیتی(جوانمردان تاریخ)
#خلاصه ای از قسمت اول به یاد امیرالمومنین علی(ع) و به یاد حضرت زهرا (س)
#سروده محمدرضا چراغی
#مجموعه نسیم آشنا
#انجمن اوج هنر و قلم
نام خدایست در اول سخن
محو کند کفر تو و ما و من
خواه که محشور شوی با علی
نادعلی گو: علیاً یا علی
پنج اصولی که خط بندگیست
نفی علی نفی خداوندگیست
بنت اسد مادرت ای شیرخوار
شیر خدایی و کفت ذوالفقار
ای حسنینت به جفا غرق خون
والقلم النّون و بما یسطرون
با حق و حقدار تو را برگزید
خانه ی او زادی و آنجا شهید
گربگذارند همه شیعیان
نام تو بر خویش، کم است همچنان
مهر تو در سینه خدایی کند
میکده را کرب و بلایی کند
اهل و عیالت همگی پاکزاد
رحمت حق بر نسب پاک باد
ای تنت از عرش به زیر آمده
بهر نشیراً و نذیر آمده
کیست که نشناسدت ای مرد شب
مرگ بترسد که کند جان طلب
مرگ طلب کردی و کردی اسیر
با کف عباس مرا دست گیر
کشت تو را عدل خود و داد خود
داد دلم رس تو به فریاد خود
کعبه به فخر از تو و مسرور شد
خانه ی حق نور علی نور شد
دست اگر یک گره وا می کند
عشق تو در کار چه ها می کند
شمر و یزیدی که ز یک مادرند
کم ز نم کام سگ قنبرند
نام علی را تو علی کرده ای
قال بلی را تو بلی کرده ای
بلغُ ما انزلَ من ربّنا-
ساقی کوثر تویی آن هل اتی
میخ چو از فاطمه پهلو شکست
سینه و پهلوی علی ز او شکست
قدر تو را داشت نکو لیل قدر
در شب تقدیر، عدو لیل قدر
برگ قران را به سنان دیده ای؟
باز سر نیزه قران دیده ای
میثم و سلمان و ابوذر تویی
مالک و ویس و غم قنبر تویی
ابن ابوطالب و خیبر گشا
من چه بگویم که تو بی منتها
شهر معانی که علی بود در
کرده امامان ز در او گذر
هجرت احمد گرو جان تو
جان دو عالم شده قربان تو
از تو به مهدی که ده (10) است این امام
بر همشان تا به قیامت سلام
شیعه ی اول به تو آغاز شد
قفل جنان با نگهت باز شد
ای شه اخلاص ، که بیت الحرام
گفت: تو و مادرت اینجا خرام
کاش که بن ملجم ملعون نزاد
دار فنا این پسر دون نزاد
فرق علی با همه سر فرق داشت
بوسه ی شمشیر به سر غرق داشت
کاش که شمشیری و زهری نبود
آهن و هم آب به شهری نبود
هیچ نگنجد به جهان نام تو
برده سبق بر کرم، اکرام تو
چشم یتیمان به تو ای ناشناس
ای که ندیدی ز خلایق سپاس
زخم تو گر باز شود چاک چاک
فاطمه ز آن سینه درد زیر خاک
اُم ابیها گُلِ خیر البشر
پاک تر از پاک تر از پاک تر
خواست که آزرده نگردد دلش
خواست دو چندان نشود مشکلش
سنگ صبوری که صبوری نداشت
از پدرش طاقت دوری نداشت
گر چه به ظاهر ادبش دختری ست
در عمل و معرفتش مادری ست
حرّ ریاحی ز عتاب امام
گفت: خموشم که تو زهراست مام
از حسنینت بکنم یاد اگر
کرب و بلایی بشود تازه تر
شب گل پژمرده نهان می کنی
خاک: کی این راز عیان می کنی؟
خاک نجف نیست مزارت نگار
ساخته ای قلب محبّان مزار
داده مَلَک گوش به تیغت سما
گفت خدا: غیر علی لافتا
خاتم یوسف به گدا می دهی
چاره ی بیچاره دوا می دهی
علم سماواتی و علم زمین
این به ازان واقف و آن به ز این
سجده ی معبودیّت ای رستگار
رشک ملایک شده و اشکبار
راه ز سنگ سیه کج کرده ایم
سوی نجف نیّت حج کرده ایم...
#خلاصه ای قسمت اول
#پایان قسمت اول
#سروده: محمدرضا چراغی
#دبیر ادبیات ناحیه ۲
#محمدرضاچراغی
#مجموعه خلوت عشق
«شرح آرزومندی»
سحر دو دست دعا و هزار سوگند است
بــــــــیا که منتظرت جمعه آرزومنــــد است
سپند چشم ز اشک شبانه روشن بود
کـدام آب شناسـی رفـیق اســـــپند است؟
به بوستان محبّت که باغبان می گفت
نجستم آنکه زخصلت به دوست مانند است
چه دوستی که نشانی نداده ای ، حتّی
نیامدیّ و نگویی فـــــراق تا چــــند است
تو پای ما بگشا از چه می کنی زنجیر
که بی قرار دلم مسـتحقّ این بنـــــــد است
تنت درست خدایا سرت سلامت باد
دگر سخن به جزین از تو با خداوند است؟
دل شکسته ی ما را چه کس دهد پیوند
مگر ظهور تو «مهــــدی» امیـد پیوند است
ز ناله ها و غم دل مگر شوم دلــــشاد
به صدق گفته «چراغی» همیشه خرسند است
# سروده م رضاچراغی
#مجموعه خلوت عشق
#انتظار
#غزل فارسی
#نیمه شعبان
#شعر نوجوان
#قم
#ناحیه دو
اَلْحَمْدُ لله الَّذی لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا کَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِعٍ وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ واَتْقَنَ بِحِکْمَتِهِ الصَّنائِعَ لا تَخْفی عَلَیْهِ الطَّلایِعُ وَلا تَضیعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ جازی کُلِّ صانِعٍ وَرائِشُ کُلِّ قانعٍ وَراحِمُ کُلِّ ضارِعٍ وَمُنْزِلُ الْمَنافِعِ وَالْکِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ وَلِلْکُرُباتِ دافِعٌ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ...
«مزار دل»
ای مــاهِ برقـرار، نئـی بر مـــدارِ من
هر صبح و شام روزِ من و روزگارِ من
قندیل بست آه ز سردیِّ محرمان
خشــکید سـاقه ی سخن میوه دارِ من
ذکرِ حبیب و صحبتِ یاران حدیث ماست
بشنو رسید نوبت شبهـــای تارِ من
انت الّذی کَفیْتَ وَ انتَ الذی هَدیْتْ
انشاتَنی اعطیتنی، پروردگارِ من
یک سُفره با زمانه نشستم به آشتی
قدری خبر نشد ز دل بیــــــقرارِ من
چـِــل شب بر آستانه ی وادی سلامِ عشق
گشتـم به انتظار و نگشت انتظارِ من
بـــویِ تبرّک از رخِ محبوب دیده ایم
هشـــــدار! زیر پا نکنی لِه غبارِ من
این فرصتی که در رهِ گلزار ممکن است
من آن گُلم که پرپر و ماندست زارِ من
جـز سبزه نیست «چراغی» دعات گو
آری همین گیاه ببوسد مــــزارِ من
#مجموعه خلوت عشق
#سروده ی محمدرضا چراغی
#دبیر ادبیات فارسی ناحیه۲
سلام و تسلیت به مناسبت این ایام
طاعات قبول
کلیپ تصویری فریاد قطره ها به مناسبت ایام شهادت سیدالشهدا(ع)
با همکاری محمدرضا چراغی و دانش آموزان متوسطه دوم ناحیه دو قم👇👇
#سروده محمدرضا چراغی
#با صدای مهدی نجفی
متن اشعار👇
و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَیَّ مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ
سلام بر حسین و سلام بر کودکان حسین
# گزیده ابیاتی از غزل
«فریاد قطره ها»
چون غنچه ی حسین دهان پُر گلاب کن
کاخِ یزیدوارِ دلت را خراب کن
با دیده ی رقیّه و فریادِ قطره ها
سنگِ بنایِ کعبه ی افسرده آب کن
مادر دوباره قصّه بگو خواب می روم
آخِر عمو بیا ببر، بابا شتاب کن
پایین بیا و باز ببوسم، کمی بخند
مانند قبل، «قُرَّتَ عَینی» خطاب کن
عمّه به بغض می شکند سدِّ شامیان
کوفه ببین و چشمه ی جان را سراب کن
خاکِ تنور و چوبِ نی و تشت پُر شراب
ای خیزران بترس و تو قدری ثواب کن
کو خانه؟ شد کبود تنِ سردِ قافله
حالا به جانِ فاطمه پا در رکاب کن
ما را چه کس به وقتِ فراغت یتیم کرد؟
یا رب به خشمِ خویش«شدیدُ العقاب» کن...
خاموش گشت و دستِ پدر داشت در خیال
ای آفتاب! دامنِ ویرانه خواب کن...
عشقِ حسین نذرِ «چراغی» اگر کنند
با گوشه چشمِ آل علی مستجاب کن
.........................
#سروده: محمدرضا چراغی
#مجموعه خلوت عشق
#سروده محمدرضا چراغی
متن اشعار👇
و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَیَّ مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ
سلام بر حسین و سلام بر کودکان حسین
# گزیده ابیاتی از غزل
«فریاد قطره ها»
چون غنچه ی حسین دهان پُر گلاب کن
کاخِ یزیدوارِ دلت را خراب کن
با دیده ی رقیّه و فریادِ قطره ها
سنگِ بنایِ کعبه ی افسرده آب کن
مادر دوباره قصّه بگو خواب می روم
آخِر عمو بیا ببر، بابا شتاب کن
پایین بیا و باز ببوسم، کمی بخند
مانند قبل، «قُرَّتَ عَینی» خطاب کن
عمّه به بغض می شکند سدِّ شامیان
کوفه ببین و چشمه ی جان را سراب کن
خاکِ تنور و چوبِ نی و تشت پُر شراب
ای خیزران بترس و تو قدری ثواب کن
کو خانه؟ شد کبود تنِ سردِ قافله
حالا به جانِ فاطمه پا در رکاب کن
ما را چه کس به وقتِ فراغت یتیم کرد؟
یا رب به خشمِ خویش«شدیدُ العقاب» کن...
خاموش گشت و دستِ پدر داشت در خیال
ای آفتاب! دامنِ ویرانه خواب کن...
عشقِ حسین نذرِ «چراغی» اگر کنند
با گوشه چشمِ آل علی مستجاب کن
.........................
#سروده: محمدرضا چراغی
#مجموعه خلوت عشق
«شرح آرزومندی»
سحر دو دست دعا و هزار سوگند است
بــــــــیا که منتظرت جمعه آرزومنــــد است
سپند چشم ز اشک شبانه روشن بود
کـدام آب شناسـی رفـیق اســـــپند است؟
به بوستان محبّت که باغبان می گفت
نجستم آنکه زخصلت به دوست مانند است
چه دوستی که نشانی نداده ای ، حتّی
نیامدیّ و نگویی فـــــراق تا چــــند است
تو پای ما بگشا از چه می کنی زنجیر
که بی قرار دلم مسـتحقّ این بنـــــــد است
تنت درست خدایا سرت سلامت باد
دگر سخن به جزین از تو با خداوند است؟
دل شکسته ی ما را چه کس دهد پیوند
مگر ظهور تو «مهــــدی» امیـد پیوند است
ز ناله ها و غم دل مگر شوم دلــــشاد
به صدق گفته «چراغی» همیشه خرسند است
#سروده محمدرضاچراغی دبیر ادبیات ناحیه۲
#مجموعه خلوت عشق
سروده محمدرضاچراغی
مجموعه خلوت عشق
«شرح آرزومندی»
سحر دو دست دعا و هزار سوگند است
بـیا که منتظرت جمعه آرزومنـد است
سپند چشم ز اشک شبانه روشن بود
کـدام آب شناسـی رفـیق اسـپند است؟
به بوستان محبّت که باغبان می گفت
نجستم آنکه ز خصلت به دوست مانند است
چه دوستی که نشانی نداده ای ، حتّی
نیامدیّ و نگویی فـراق تا چـند است
تو پای ما بگشا از چه می کنی زنجیر
که بی قرار دلم مسـتحقّ این بند است
تنت درست خدایا سرت سلامت باد
دگر سخن به جزین از تو با خداوند است؟
دل شکسته ی ما را چه کس دهد پیوند
مگر ظهور تو«مهـدی» امید پیونداست
ز ناله ها و غم دل مگر شوم دلـشاد
به صدق گفته «چراغی» همیشه خرسند است
# سروده م رضاچراغی
#دبیر ادبیات فارسی ناحیه۲
#مجموعه خلوت عشق
#نیمه شعبان
#قم
۱۳۸۴#
اَلْحَمْدُ لله الَّذی لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا کَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِعٍ وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ واَتْقَنَ بِحِکْمَتِهِ الصَّنائِعَ لا تَخْفی عَلَیْهِ الطَّلایِعُ وَلا تَضیعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ جازی کُلِّ صانِعٍ وَرائِشُ کُلِّ قانعٍ وَراحِمُ کُلِّ ضارِعٍ وَمُنْزِلُ الْمَنافِعِ وَالْکِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ وَلِلْکُرُباتِ دافِعٌ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ...
عرفه، ذکر حبیب است و هفت شهر عشق و عرفان
«مزار دل»
ای مــاهِ برقـرار، نه ای بر مـــدارِ من
هر صبح و شام روزِ من و روزگارِ من
قندیل بست آه ز سردیِّ محرمان
خشــکید سـاقه ی سخن میوه دارِ من
ذکرِ حبیب و صحبتِ یاران حدیث ماست
بشنو رسید نوبت شبهـــای تارِ من
انت الّذی کَفیْتَ وَ انتَ الذی هَدیْتْ
انشاتَنی اعطیتنی، پروردگارِ من
یک سُفره با زمانه نشستم به آشتی
قدری خبر نشد ز دل بیــــــقرارِ من
چـِــل شب بر آستانه ی وادی سلامِ عشق
گشتـم به انتظار و نگشت انتظارِ من
بـــویِ تبرّک از رخِ محبوب دیده ایم
هشـــــدار! زیر پا نکنی لِه غبارِ من
این فرصتی که در رهِ گلزار ممکن است
من آن گُلم که پرپر و ماندست زارِ من
جـز سبزه نیست «چراغی» دعات گو
آری همین گیاه ببوسد مــــزارِ من
#مجموعه خلوت عشق
#سروده محمدرضا چراغی
#دبیر ادبیات ناحیه ۲
✅ @ravagh2
«شرح آرزومندی»
سحر دو دست دعا و هزار سوگند است
بـیا که منتظرت جمعه آرزومنـد است
سپند چشم ز اشک شبانه روشن بود
کـدام آب شناسـی رفـیق اسـپند است؟
به بوستان محبّت که باغبان می گفت
نجستم آنکه ز خصلت به دوست مانند است
چه دوستی که نشانی نداده ای، حتّی
نیامدیّ و نگویی فـراق تا چـند است
تو پای ما بگشا از چه می کنی زنجیر
که بی قرار دلم مسـتحقّ این بند است
تنت درست خدایا سرت سلامت باد
دگر سخن به جزین از تو با خداوند است؟
دل شکسته ی ما را چه کس دهد پیوند
مگر ظهور تو «مهـدی» امید پیوند است
ز ناله ها و غم دل مگر شوم دلـشاد
به صدق گفته «چراغی» همیشه خرسند است
# سروده م رضاچراغی
#دبیر ادبیات فارسی ناحیه۲
#مجموعه خلوت عشق
#نیمه شعبان
#قم
۱۳۸۴#
#یا امیرالمومنین
#نسیم آشنا
#محمدرضا چراغی
بِسمِ الله الرحمن الرحیم
نادِ عَلیاً مَظهَرَالعَجائِب تَجِدهُ عَوَناً لَکَ فِی النَوّائِب لی اِلیَ اللهِ حاجَتی وَعَلَیهِ مُعَوَّلی کُلَّما اَمَرتَهُ وَ رَمَیتَ مُنقَضی فی ظِللّ اللهِ وَ یُضِلل اللهُ لی اَدعُوکَ کُلَّ هَمٍ وَغَمًّ سَیَنجَلی بِعَظَمَتِکَ یا اللهُ
نام خدایست در اول سخن
محو کند کفر تو و ما و من
خواه که محشور شوی با علی
نادعلی گو: علیاً یا علی
(نادِ عَلیَ مَظهَرَ العَجائِب
تَجِدهُ عَوَناً لَکَ فِی النَوّائِب)
پنج اصولی که خط بندگیست
نفی علی نفی خداوندگیست
بنت اسد مادرت ای شیرخوار
شیر خدایی و کفت ذوالفقار
ای حسنینت به جفا غرق خون
والقلم النّون و بما یسطرون
با حق و حقدار تو را برگزید
خانه ی او زادی و آنجا شهید
لطف دعا جز به سحرگاه نیست
هیچ مسیری ز تو گمراه نیست
گر بگذارند همه شیعیان
نام تو بر خویش، کم است آنچنان
مهر تو در سینه خدایی کند
میکده را کرب و بلایی کند
اهل و عیالت همگی پاکزاد
رحمت حق بر نسب پاک باد
ای تنت از عرش به زیر آمده
بهر نشیراً و نذیر آمده
کیست که نشناسدت ای مرد شب
مرگ بترسد که کند جان طلب
مرگ طلب کردی و کردی اسیر
با کف عباس مرا دست گیر
کشت تو را عدل خود و داد خود
داد دلم رس تو به فریاد خود
کعبه به فخر از تو و مسرور شد
خانه ی حق نور علی نور شد
شمر و یزیدی که ز یک مادرند
کم ز نم کام سگ قنبرند
نام علی را تو علی کرده ای
قال بلی را تو بلی کرده ای
بلغُ ما انزلَ من ربّنا-
ساقی کوثر تویی آن هل اتی
میخ چو از فاطمه پهلو شکست
سینه و پهلوی علی ز او شکست
قدر تو را داشت نکو لیل قدر
در شب تقدیر، عدو لیل قدر
برگ قران را به سنان دیده ای؟
باز سر نیزه قران دیده ای
میثم و سلمان و ابوذر تویی
مالک و ویس و غم قنبر تویی
ابن ابوطالب و خیبر گشا
من چه بگویم که تو بی منتها
شهر معانی که علی بود در
کرده امامان ز در او گذر
هجرت احمد گرو جان تو
جان دو عالم شده قربان تو
از تو به مهدی که دَه است این امام
بر همشان تا به قیامت سلام
شیعه ی اول به تو آغاز شد
قفل جنان با نگهت باز شد
ای شه اخلاص ، که بیت الحرام
گفت: تو و مادرت اینجا خرام
کاش که بن ملجم ملعون نزاد
دار فنا این پسر دون نزاد
فرق علی با همه سر فرق داشت
بوسه ی شمشیر به سر غرق داشت
کاش که شمشیری و زهری نبود
آهن و هم آب به شهری نبود
هیچ نگنجد به جهان نام تو
برده سبق بر کرم، اکرام تو
چشم یتیمان به تو ای ناشناس
ای که ندیدی ز خلایق سپاس
زخم تو گر باز شود چاک چاک
فاطمه ز آن سینه درد زیر خاک
اُم ابیها گُلِ خیر البشر
پاک تر از پاک تر از پاک تر
خواست که آزرده نگردد دلش
خواست دو چندان نشود مشکلش
سنگ صبوری که صبوری نداشت
از پدرش طاقت دوری نداشت
گر چه به ظاهر ادبش دختری ست
در عمل و معرفتش مادری ست
حرّ ریاحی ز عتاب امام
گفت: خموشم که تو زهراست مام
از حسنینت بکنم یاد اگر
کرب و بلایی بشود تازه تر
شب گل پژمرده نهان می کنی
خاک: کی این راز عیان می کنی؟
خاک نجف نیست مزارت نگار
ساخته ای قلب محبّان مزار
داده مَلَک گوش به تیغت سما
گفت خدا: غیر علی لافتا
خاتم یوسف به گدا می دهی
چاره ی بیچاره دوا می دهی
علم سماواتی و علم زمین
این به ازان واقف و آن به ز این
سجده ی معبودیّت ای رستگار
رشک ملایک شده و اشکبار
راه ز سنگ سیه کج کرده ایم
سوی نجف نیّت حج کرده ایم...
#خلاصه ای از قسمت اول
#مجموعه نسیم آشنا
#سروده: محمدرضا چراغی
#دبیر ادبیات ناحیه۲
و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَیَّ مُنقَلِبٍ ینقَلِبونَ
#غزل«فریاد قطره ها»
چون غنچه ی حسین دهان پُر گلاب کن
کاخِ یزیدوارِ دلت را خراب کن
با دیده ی رقیّه و فریادِ قطره ها
سنگِ بنایِ کعبه ی افسرده آب کن
مادر! دوباره قصّه بگو خواب می روم
آخِر عمو بیا ببر، بابا شتاب کن
پایین بیا و باز ببوسم، کمی بخند
مانند قبل، «قُرَّتَ عَینی» خطاب کن
عمّه به بغض می شکند سدِّ شامیان
کوفه ببین و چشمه ی جان را سراب کن
خاکِ تنور و چوبِ نی و تشت پُر شراب
ای خیزران بترس و تو قدری ثواب کن
کو خانه؟ شد کبود تنِ سردِ قافله
حالا به جانِ فاطمه پا در رکاب کن
ما را چه کس به وقتِ فراغت یتیم کرد؟
یا رب به خشمِ خویش«شدیدُ العقاب» کن
باران تازیانه و گلبرگهای یاس
بر نیزه، آیه آیه ی ام الکتاب کن
هر ریشه را به جُرمِ بزرگی تبر زدند
جز مرگ هر که خواست عیادت، جواب کن
آتش به جان فتنه زند آبِ روی ما
این آبرو، گداییِ طفلِ رباب کن
خاموش گشت و دستِ پدر داشت در خیال
ای آفتاب! دامنِ ویرانه خواب کن
اثبات می کند عملِ حُر به عالمین
ما هم یک از غلامِ تو، عالیجناب کن
عشقِ حسین نذرِ «چراغی» اگر کنند
با گوشه چشمِ آلِ علی مستجاب کن
.........................
#محمدرضا چراغی
#دبیر ادبیات ناحیه۲
#مجموعه خلوت عشق
🖤🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزیده ابیاتی از غزل فریاد قطره ها
#مجموعه خلوت عشق
#محمدرضاچراغی
#با صدای مهدی نجفی
الهی!به شفای همه ی بیماران🏴
#خلاصه ای از قسمت اول مثنوی جوانمردان تاریخ به یاد امیرالمومنین علی(ع) و حضرت زهرا (س)
#سروده محمدرضا چراغی
#مجموعه نسیم آشنا
#انجمن اوج هنر و قلم
نام خدایست در اول سخن
محو کند کفر تو و ما و من
خواهی محشور شوی با علی
نادعلی گو: علیاً یا علی
پنج اصولی که خط بندگیست
نفی علی نفی خداوندگیست
بنت اسد مادرت ای شیرخوار
شیر خدایی و کفت ذوالفقار
ای حسنینت به جفا غرق خون
والقلم النّون و بما یسطرون
با حق و حقدار تو را برگزید
خانه ی او زادی و آنجا شهید
گر بگذارند همه شیعیان
نام تو بر خویش، کم است این زمان
مهر تو در سینه خدایی کند
میکده را کرب و بلایی کند
اهل و عیالت همگی پاکزاد
رحمت حق بر نسب پاک باد
ای تنت از عرش به زیر آمده
بهر نشیراً و نذیر آمده
کیست که نشناسدت ای مرد شب
مرگ بترسد که کند جان طلب
مرگ طلب کردی و کردی اسیر
با کف عباس مرا دست گیر
کشت تو را عدل خود و داد خود
داد دلم رس تو به فریاد خود
کعبه به فخر از تو و مسرور شد
خانه ی حق نور علی نور شد
....
شمر و یزیدی که ز یک مادرند
کم ز نم کام سگ قنبرند
نام علی را تو علی کرده ای
قال بلی را تو بلی کرده ای
بلغُ ما انزلَ من ربّنا-
ساقی کوثر تویی آن هل اتی
میخ چو از فاطمه پهلو شکست
سینه و پهلوی علی ز او شکست
قدر تو را داشت نکو لیل قدر
در شب تقدیر، عدو لیل قدر
برگ قران را به سنان دیده ای؟
باز سر نیزه قران دیده ای
میثم و سلمان و ابوذر تویی
مالک و ویس و غم قنبر تویی
ابن ابوطالب و خیبر گشا
من چه بگویم که تو بی منتها
شهر معانی که علی بود در
کرده امامان ز در او گذر
هجرت احمد گرو جان تو
جان دو عالم شده قربان تو
از تو به مهدی که ده (10) است این امام
بر همشان تا به قیامت سلام
شیعه ی اول به تو آغاز شد
قفل جنان با نگهت باز شد
ای شه اخلاص ، که بیت الحرام
گفت: تو و مادرت اینجا خرام
کاش که بن ملجم ملعون نزاد
دار فنا این پسر دون نزاد
فرق علی با همه سر فرق داشت
بوسه ی شمشیر به سر غرق داشت
کاش که شمشیری و زهری نبود
آهن و هم آب به شهری نبود
هیچ نگنجد به جهان نام تو
برده سبق بر کرم، اکرام تو
چشم یتیمان به تو ای ناشناس
ای که ندیدی ز خلایق سپاس
زخم تو گر باز شود چاک چاک
فاطمه ز آن سینه درد زیر خاک
اُم ابیها گُلِ خیر البشر
پاک تر از پاک تر از پاک تر
خواست که آزرده نگردد دلش
خواست دو چندان نشود مشکلش
سنگ صبوری که صبوری نداشت
از پدرش طاقت دوری نداشت
گر چه به ظاهر ادبش دختری ست
در عمل و معرفتش مادری ست
حرّ ریاحی ز عتاب امام
گفت: خموشم که تو زهراست مام
....
از حسنینت بکنم یاد اگر
کرب و بلایی بشود تازه تر
شب گل پژمرده نهان می کنی
خاک: کی این راز عیان می کنی؟
خاک نجف نیست مزارت نگار
ساخته ای قلب محبّان مزار
داده مَلَک گوش به تیغت سما
گفت خدا: غیر علی لافتا
خاتم یوسف به گدا می دهی
چاره ی بیچاره دوا می دهی
علم سماواتی و علم زمین
این به ازان واقف و آن به ز این
سجده ی معبودیّت ای رستگار
رشک ملایک شده و اشکبار
راه ز سنگ سیه کج کرده ایم
سوی نجف نیّت حج کرده ایم...
#خلاصه ای قسمت اول
#پایان قسمت اول
#سروده: محمدرضا چراغی
#دبیر ادبیات ناحیه ۲
🖤🏴🖤🏴
#به مناسبت وفات حضرت معصومه(س)
امشب وفات دختر موسیبنجعفرست
میراثدار صاحب طه و کوثرست
هر گوشهایست برْکتی از آستان او
دارالسلامِ دخترِ زهرای اطهرست
اینجا که میرسی ز خودت دور میشوی
دنیایی از روایتِ دنیای دیگرست
عمری به پایبوس شما رفتهایم، چون
دستت شفیع وحشت صحرای محشرست
خواهر! ز قم به قصدِ طواف برادری؟
صبری تو را که حضرت مهمان، برادرست....
#گزیدهابیات
#محمدرضاچراغی
#دبیر ادبیات فارسی ناحیه۲
#مجموعه نسیم آشنا