هدایت شده از رواق
✅ سلبریتی بسیجی
دهه ۶۰ و ۷۰ که در شبکه استانی رادیو و تلویزیون تبریز، به تولید موسیقی(تولید ملودی و خوانندهگی) و نویسندهگی برنامههای ادبی و دفاع مقدس و گویندهگی آنها مشغول بودم، دانشجویی بسیجی و حزباللهی بودم که یک پایم در کلاسهای دانشگاه و شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه بود، انجمنی که هنوز استحاله و به دفتر تحکیم وحدت منحرف نشده بود و پای دیگرم در جبهههای جنگ میدوید، پای دیگرم در عرصه موسیقی و همزمان دستم به کار تولید و اجرای برنامههای رادیویی و تلویزیونی مشغول بود و پای چهارم و پنجم این موجود عجیبالخلقه در اداره و پی تأمین معاش اهل و عیال بود! پخش سیمای ساده و بسیجیوار این خواننده موسیقی اصیل ایرانی و سرود و آهنگهای انقلابی از شبکههای سراسری و نیز مرکز تبریز، هیچگونه بدآموزی و تغییر سبک آرایش و پوشش اسلامی ایرانی، برای مردم و خصوصا جوانان و همچنین آلودگی و هزینهای برای آنتن رسانه ملی نداشت. هزینهای که سالهاست چهره و آثار موسیقی سلبریتیهای مشهور، روی دست رسانه ملی و مردم ایران گذاشتهاند. الآن سالهاست که روی ماه موسیقی را، به عللی بوسیده و کنار گذاشتهام.
علت این کنارهگیری را اگر خدا بخواهد، میگذارم برای وقتی دیگر...
🖊 منصور ایمانی - سمت چپ، بهزاد فراهانی کارگردان و بازیگر تآتر سمت راست، منصور پارسائیان کارگردان و بازیگر تآتر و مدیر کل هنرهای نمایشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوره دکتر صفار هرندی و سپس در وزارت دکتر حسینی نفر وسطی.
@ravagh_channel
بنام خدا
جاقالان ویریزید روز بامو وخت غل ناهاره
خورشید بامو بیرون ، اوطرف خوفته ستاره
ایوانا بزن جارو، فیشان قابدانه آبا
چند تا پامادور و مورغانه تاود خَکاره
نانِ پِرِبو داغ و ، پنیرِ سیامیزگی
تا گولی چالِک بوخور، که تعطیله ایداره
سیر و باقالا دوکون گَمج، ناهار وستی
مزیه شیمه باقالا قاتوق، هفتا بجاره
روز جومعایه صوب تا غروب بیگید بخندید
تا غم بشه بیرون، شِیمه رِه شادی دَواره
گوشی یا اوسان، خبرا گیر، تی پئرو مارا
اگه زنده ایسید دوعا بوکون خودا بداره
زن و زاکا اوسان، روخان کولان ایبچه بگردید
شفت و فومن و بجارپس و، راسته کناره
بیخود، غم دنیای کثیفا، نوا خوردن
تا وختی خودا، تی همه، دار و نداره
دونیا هنه دِ گاهی شیرینه، گاهی زرخه
گاهی پیاده وستی گِرا دی، گاه سواره
من دوعا کونم اَرسویه تی چوما، نی دینم
آتش دکفه تی دوشمنه، دارو نداره
برگردان:
بچه ها بیدار بشید روز آمده وقت قل ناهاره
خورشید طلوع کرده آنطرف ستاره ها خوابیدن
ایوان رو جارو بزن آب کتری رو عوض کن
چند تا گوجه و تخم مرغ بریز تو ماهی تابه
نان بربری داغ و پنیر سیامزگی بگیر
تا خرخره بخور که اداره تعطیله
سیر و باقلا بریز داخل قابلمه برای ناهار
مزه باقالی قاتق شما ترشی هف تا بجاره
روز جمعه ست تا غروب بگید و بخندید
تا غم بیرون بره ،واستون شادی بیاره
گوشی رو بردار از پدر و مادر خبر بگیر
اگه زنده هستنددعا کن خدا نگهداره
زن و بچه رو بردار برید کنار رودخانه بگردید
شفت فومن و بجارپس و راسته کنار
بیخود غم دنیای کثیف رو نخور
تا وقتی خداوند همه دارو ندارت هست
دنیا همینه ،گاهی شیرینه گاهی تلخه
گاهی پیاده پیاده باید بری گاه سواره
دعا میکنم هیچ وقت اشک چشماتو نبینم
آتش بیفته به دار و ندار دشمنت
شعر: علی باقرزاده
#شعر #گیلکی
#صبح_و_تلاش
#رزق_و_روزی
@ravagh_channel
🔹 جام طهور
ما درین دشت پی سُمّ سوار آمدهایم
نشناسیم سر از پا، چو غبار آمدهایم
داغداریم چو آلاله درین دشت جنون
ز پی دیدن آن لالهً عذار آمدهایم
بلبلانیم و هوای گل نرگس داریم
خار در دیده و غم بر دل و زار آمدهایم
ای دوای دل بیمار! جز اینم چه امید
که طبیبانه بپرسی به چه کار آمدهایم؟
آفتابا سحر وصل تو کی خواهد شد
که به جان از ظُلُمات شب تار آمدهایم
ما نه اصحاب چهاریم۱ و نه دلدادۀ هفت۲
عاشقانیم و پی هشت و چهار آمدهایم۳
ساقیا جام طهورم بده از خمّ ظهور
کز فراق تو خرابیم و خمار آمدهایم
پیش عاشق سخن از شنبه و آدینه مگو
که به سویت چو صبا، لیل و نهار آمدهایم
۱ - چهار امامی
۲ - هفت امامی
۳ - دوازده امامیه
شعر: منصور ایمانی(صبا)
#امام_زمان #ظهور #جمعه #مهدویت
@ravagh_channel
🔹 کلام معصوم
#روایت #پیامبر_اکرم #کار #رزق_روزی #بهشت #جهنم #بوسیدن_دست_کارگر
@ravagh_channel
⏹ در هوای آذربایجان، تاجیکستان و دیگر پارههای وطن در آن سوی خزر و خلیج فارس
ای مهر تو در قبالۀ من
جا مانده ز روح والۀ من
اى دُر دَرى تو را نشانه
نام تو كهنترين ترانه
دست منى و جدا ز پيكر
يا چشم منى كه مانده بر در
هم كِلك و كتاب و دفتر من
هم مجمر و عود و عنبر من
زان عهد تميز ياد بادا
و آن نقل و نَبيذ ياد بادا
اى سروْ بُنِ كنار جوبار
اين خاك ز بوى توست سرشار
اى پيرترين برادر من
تاجيكى و تاج، بر سر من
هم روح تو را قرار اينجاست
هم دُور تو را مدار اينجاست
اين جاست كه گاهواره توست
گهوارۀ پاره پارۀ توست
هجران تو گرچه جانگزا بود
اين شام اگر چه ديرپا بود
نوميد نىاَم كه صبح وحدت
بر مىدمد از شبان فُرقت
ما امت واحد سلاميم
زين روی هميشه بر دواميم
منصور ایمانی(صبا)
#شعر #ایران #تاجیکستان #آذربایجان #افغانستان #برادری #فارسی_زبان #مام_وطن #پارسی
@ravagh_channel
میخواهم آدم بشوم
همزمان با ترم آخر کاردانیِ عمران در انستیتوی فنی دولتی تبریز، کارشناسی زبان و ادبیات فارسی را هم در واحد مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی این شهر میخواندم. آن هم در دو رشتهای که ظاهرا نه تنها سنخیتی با هم نداشتند، بلکه گاه از بین فامیل و آشنا میپرسیدند: «عمرانِ آهن و سیمان را چه نسبتی است با شعر و عرفان؟!». به آنها میگفتم: «رشته عمران را برای دنیایم میخوانم و ادبیات فارسی و عرفان را برای آخرتم!». البته هیچ کدام را به غایتش نرساندم، نه عمران را و نه ادبیات و عرفان را و فعلا سگدو میزنم تا بلکه برسانمشان!». همکلاسیهای رشته دومم، اغلب آذریزبان بودند و توی کلاس جو غالبی برای زبان ترکی ایجاد شده بود. در مقابل آذریزبانها، جمعیتی که تعدادشان اندک هم نبود، دوستان فارسزبان و از اقوام و ولایات دیگر بودند. دوستان آذری، حَسَب طبیعت و عادتی که داشتند، اگر سؤال و مطلبی بین استاد یا خودشان پیش میآمد، چون با زبان مادری راحتتر بودند، به زبان ترکی گفتگو میکردند و سر این قضیه، کسی با کسی فرق نداشت. مخصوصا استاد که مثلا دکترای زبان و ادبیات فارسی داشت و پس از سالها تجربهاندوزی، حالا که صاحب کرسیِ استادی هم شده بود، متاسفانه با آنها به زبان آذری حرف میزد. در حالی که به نظرم از اول میبایست قاعدهای کلی وضع میکرد و از دانشجویان آذریزبان کلاس میخواست که با توجه به الزامی بودن زبان «فارسی» در نظام آموزشی کشور، آن هم در رشته زبان و ادبیات فارسی و در سطحی مانند دانشگاه، سر کلاس به زبان فارسی صحبت کنند، مگر وقتهایی که کلاس از رسمیت میافتاد و بهقولی «زنگ تنفس» داده میشد. روزی یکی از بچههای مازندران، با کمال ادب و احترام، از استاد خواست: «لطفا پاسخ را به فارسی بفرمایید تا ما نیز استفاده کنیم.!». استاد در جواب آن دانشجو، با کمال تعجب و تاسف گفت: «مگر ما - آذریها - به شهرهای شما میآییم، به زبان شما صحبت نمیکنیم؟»! و منظورش از زبان شما، زبان فارسی بود. حقیر گفتم: «استاد شما که با ما به زبان مازندرانی یا لری و گیلکی صحبت نمیکنید. بلکه به زبان رسمی کشور، یعنی فارسی با ما صحبت میکنید!».
این پاسخ چنان استاد را عصبانی و برافروخته کرد که جلوی چشم جمعی دختر و پسر دانشجو، ما را از کلاس اخراج کردند. این محرومیت بیش از دو ماه طول کشید و سرانجام با وساطت یکی از استادان فرهیخته دانشگاه، مرحوم دکتر طاهری، که اهل ذوق بود و با بنده در خصوص موسیقی و شعر، سر و سرّی داشت، اجازه حضورم در کلاس دکتر را به ما دادند، منتهی با این شرط که دیگر سر کلاس اصلا حرف نزنم. این خصومت قومی تا روز مصاحبه حضوری برای کنکور ارشد ادامه پیدا کرد و استاد کذائی که هنوز در پی انتقام بود، در مصاحبه، سوالات متون نثر را چنان پیچاند و روی اعصابم رفت که سرانجام عاصیام کرد و دانشجوی عصیانگر!!! از روی صندلی بلند شد و با گفتن این جمله: «من آمده بودم اینجا آدم بشوم استاد، نه فوق لیسانس یا دکترای ادبیات!»، قصد بیرون رفتن از جلسه رسمی مصاحبه شفاهی را داشت. کاری که شاید تا آن روز، کسی به نشانه اعتراض به رفتارهای دانشگاه نکرده بود. دانشگاه هم به خاطر جسارتی که یک الفبچه در قبال استاد کرده بود، قبولی مرحله کتبیام در کنکور ارشد را کان لم یکن اعلام کرد و بقیه قضایا... به قول مرحوم کیومرث صابری در مجله طنزِ «گل آقا»؛ دانشگاه بسیار آزاد اسلامی بود دیگه!
و آن استاد با تفکر و رفتار متعصبانهاش نشان داد که تاب تحمل «ملیت ایرانی» را ندارد و دنبال اَتِینای خود و ملیت دیگری است!
این ماجرای متمردانه، سوژهای شد برای خلق داستانی کوتاه به نام «میخواهم آدم بشوم» که دهه ۸۰ در یکی از مجموعهداستانهای کوتاهم به نام «ساروق» منتشر شد.
🖊منصور ایمانی
#دانشگاه #تهذیب #تعلیم #ادبیات_فارسی #خاطره #دانشگاه_کارخانه_انسان_سازی
@ravagh_channel
✅دیباج نود و دوم
🔶جرعهنوشان غدیر
🖊علیرضا مکتبدار
📌«غدیر» در لغت به تالاب و برکهای گویند که آب باران و سیل در آن جمع میشود.
📌اما «غدیر خم» اقیانوسی است بی پایان و بشریت در درازنای تاریخ، جرعهنوش آن.
📌در محل غدیر خم، در واپسین روزهای حیات آخرین و برترین پیام آور الهی، آیهای بر پیامبر نازل شد که از «اکمال دین» و «اتمام نعمت» سخن میگفت.
📌رسالت در شُرف پایان بود اما پیام و آموزههای آن باید به فرزندان آدم تا انتهای عمر دنیا میرسید، پس شانههایی سترگ و استوار باید سنگینی این امانت بزرگ را بر خود هموار میکرد.
📌پیامبر در میانه مکه و مدینه و بر کناره غدیر خم، خیل بیشمار حاجیان را بر ولایت علی علیه السلام گواه گرفت و ولایت و فرمانبری از او را از ایشان خواستار شد.
📌دسته دسته حاجیان، منصب ولایت را به حضرت تبریک گفتند اما تنها عده کمی نوشیدن از زلال غدیر را بر سرکشیدن جامهای زهرآگین غرور و تکبر ترجیح دادند.
📌 جانی که جرعهنوش غدیر شد، «نامیرا» شد و آنکه جامهای پی در پی هوس را سر کشید، مردار شد، هر چند در میان زندگان آمد و شد کند.
📌«ولایت» لُبّ و لباب «رسالت» است. جرعهنوشان غدیر، از رسالت به ولایت راهبر شدند و دیگران، حتی جانب رسالت را نیز فرو گذاشتند.
«بزرگداشت غدیر»، پاسداشت ولایت است و ولایت چراغ راه هدایت تا رسیدن به سرمنزل سعادت.
#غدیر
#ولایت
#اکمال_دین
@Deebaj