زینب، دختری که بخاطر #حجابش، منافقین با #چادر_خودش خفه اش کرده و به شهادت رسوندنش😔
مادر این شهیده 14 ساله درباره دفتر #خودسازی زینب📖 این گونه روایت میکند:
📒زینب در #دفترخودسازی خود جدولی کشیده بود که بیست مورد داشت؛ از نماز به موقع، یاد مرگ، همیشه با وضو بودن، خواندن #نمازشب، نماز غفیله و نماز امام زمان(عج)💚 ورزش صبحگاهی، #قرآن خواندن بعد از نماز صبح، حفظ کردن سورههای قرآن کریم، دعا کردن🤲 در صبح و ظهر و شب، کمتر #گناه کردن تا کمخوردن صبحانه، ناهار و شام.
📒دخترم جلوی این موارد ستونهایی کشیده بود و هر شب بعد از #محاسبه کارهایش جدول را علامت میزد؛ من وقتی جدول را دیدم به یاد سادگی #زینب در پوشیدن و خوردن افتادم به یاد آن اندام لاغر و #نهیفش که چند تکه استخوان بود افتادم.
📒به یاد آن روزههای مداوم و افطارهای ساده، به یاد نماز شبهای طولانی و #بیصدایش، به یاد گریههای او😭 در سجدههایش و دعاهایی که در حق #امام_خمینی(ره) داشت.
🔰زینب در عمل، تکتک موارد آن جدولِ #خودسازی و خیلی از چیزهایی که در آن جدول نیامده بود❌ را رعایت میکرد.
🌹شهیده_زینب_کمایی
#سالروز_ولادت
http://eitaa.com/raviannoorshohada
❌دماغ عملی تو اینجا چیکار میکنی😮❌
آقای ندافی(یکی از همرزمان شهید نوری) که به سوریه رفته است.
ایشون هم استانی شهید نوری هستن؛ میگویند:
موقع اعزام به سوریه؛ بابک را دیدم. جوان #زیبارو و خوش سیما ، به او نمیخورد مدافع باشد.
جلو رفتم و به بابک گفتم:" تو اینجا چیکار میکنی دماغ عملی؟؟
تو الان باید در خیابان گلسار رشت بگردی و خوش بگذرانی، نه در سوریه که غیر از توپ و تفنگ خبری نیست."
بابک نگاهم کرد؛ چشم های زیبایش را به من دوخت. منتظر جوابی بودم اما چیزی نگفت!! سکوت کرد و سکوت. فقط لبخند زد...
لبخندی که بعدها مرا شرمنده کرد..
http://eitaa.com/raviannoorshohada
#عاشقان_می_آیند
لذت وصل ندانست مگر آن کس
که پس از دوری بسیار به یاری برسد
راهیان_نور
ابتکاری_الهی
http://eitaa.com/raviannoorshohada
پدر شهید به فرزند شهیدش پیوست
جانباز سخی غلامی پدر شهید (عباس)
جزء22 نفره گروه اول فاطمیون که برای دفاع از حرم به سوریه اعزام شدند پس از عمری مجاهدت به فیض شهادت رسید
#عند_ربهم_یرزقون
http://eitaa.com/raviannoorshohada
یا بفرما بـھ ســرایم
یا بفرما بـھ سر،آیـــم
غرضـم وصـل تُــو باشــد
چھ تُــو آیـے
چھ مـــن آیــم
#صبحتون_شهدایی🌷
http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹
☑️ خاطرات شـ🌹ـهدا:
✅شهید #محمدحسین_محمدخانی
✍🏻عشق به شهدا و دفاع مقدس در زندگی اش جاری بود. هرکجای زندگی اش سرک می کشیدی،می دیدی شان.
✍🏻خودش دیدترین و خوش قواره ترین جای خانه را که رو به قبله هم نباشد،انتخاب می کرد برای عکس شهدا.
✍🏻توی همان زیر زمین کوچه طه، خیلی خوشگل به ترتیب از امام و آقا شروع کرده بود تا همت و متوسلیان و بروجردی و کاوه و عکس ها را چسبانده بود.
👈🏻مقید بود در حضور شهدا گناه نشود. همیشه می گفت: " شهدا اینجا هستند و خجالت بکشید." به عکس ها بی اعتنا نبود. سعی میکرد پایش را رو به عکسشان دراز نکند،حتی شب ها که می خوابید.
📙عمارحلب،صفحه ۲۰۱
http://eitaa.com/raviannoorshohada
رویای صادقه مادران شهیدان حدادیان؛ میردوستی.m4a
6.7M
رویای صادقه از لسان مادران شهیدان سیدمحمدحسین میردوستی؛ و محمد حسین حدادیان
http://eitaa.com/raviannoorshohada
#سیره_شهدا
در یکی از عملیات ها که بر عليه منافقین بود ، قرار شد منطقه ای را با موشک هدف قرار بدهیم. من موشک ها را آماده کرده بودم ، سوخت زده با سیستم برنامه ریزی شده ؛ موشک ها هم از آن موشک های مدرن نقطه زنی بود.
ایشان از عمق عراق تماس گرفت که:
مقدم آماده ای؟ گفتم: بله.
گفت: موشک ها چقدر می ارزد؟ گفتم مگر می خواهی بخری؟! گفت: بگو چقدر می ارزد.
گفتم: مثلاً شش هزار دلار. گفت: مقدم نزن اینها اینقدر نمی ارزند.
خیلی بعید است ، شما فرمانده ای وسط عملیات گیر بیاوری که اینقدر با حساب و مدبرانه عمل کند.
هر كـسى دوست دارد اگر کارش تمام است ، تیر خلاص را بزند و بیاید با این موفقیت عکس بگیرد.
ولی سردار کاظمی در کوران عملیات ، بیت المال و رضای خدا را در نظر داشت.
می دانید چرا؟ چون مثل مولایش امیر المومنین(ع) بود که وقتی می خواست کار دشمن را تمام کند ، کمی صبر کرد نکند هوای نفس ، حتی کمی غالب باشد و بعد برای رضای خدا قربتاً الی الله دشمن را نابود کرد.....
#شهیداحمد_کاظمی
راوى:
شهيد سردار حسن تهرانى مقدم
« اللهم عجل لولیک الفرج »
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : داستانی شگفت انگیز از مرحوم طیّب
#حجت_الاسلام_والمسلمین_حسینی_قمی
http://eitaa.com/raviannoorshohada
خدایا ما را همتی کن
، تا همت شویم
چرا که همت ،
همتی کرد تا همت شد 👌
http://eitaa.com/raviannoorshohada
گمنام و بیصدا😔
🍂ترم های اول ورود به دانشگاه به پیشنهاد یکی از بچه ها قرار شد یه گروه تشکیل بدیم از بچه های مشتی و با اخلاص و پای کار که کارای صلواتی🌸 برای بچه های دیگه انجام بدیم.
🍁مثلا واکس زدن پوتین👞 بچه ها، کارهای خدماتی و نظافتی و... طوری که هیچکس شناخته نشه؛ جلسه گرفتیم و چند تا تیم تشکیل دادیم. هر تیم یه مسئول داشت و چند تا نیرو.
اسم کار رو گذاشتیم ستاد جنگ های نامنظم با نفس
🍂هر تیم رو هم به اسم یه #شهید نام گذاری کردیم. هر کدوم از بچه ها به نیابت از یک شهید🌷 اتیکت اسم اون شهید بزرگوار رو به سینه میزدن، اما با چفیه صورتشون رو میبستن تا شناسایی نشن❌
🍁صبح خیلی زود یا آخرای شب، طوری که کسی متوجه نشه فعالیت خودشون رو انجام میدادن. حسین آقا فرمانده یکی از تیم ها شد که به اسم سردار شهید محمد حسین، عموی شهیدش🌷 نام گذاری شده بود...
🍂هدف؛ از انجام این کارها رفاه حال بچه های دانشگاه بود. عموما بعد یه روز طاقت فرسای آموزشی همه مثل جنازه خودشون رو میرسوندن به تخت خواب😓 اما یه عده مشتی مثل #شهید، اگرچه خودشون خسته بودند، بجای استراحت، میرفتن پوتین گلی و خاکی دوستاشون رو واکس میزدن✨ و سرویسا رو نظافت می کردن که بقیه اذیت نشن👌
🌹شهید_حسین_معزغلامی
🌹شهید_مدافع_حرم
http://eitaa.com/raviannoorshohada
تا شود ثابت که نور حق نمی گردد خموش
گر چه ویران شد، جلال کبریا دارد بقیع
▪️٨شوال، سالروز تخريب بارگاه مقدس ائمه ی بقيع(ع) به دست وهابیت لعین و آل سعود خبیث
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 🕊وداع خانواده شهید الله کرم با پیکر مطهر عزیزشان #شهید_جواد_الله_کرم در معراج شهدای تهران در شب سالگرد #تخریب_قبور_ائمه_بقیع💔
#مدافع_حرم
http://eitaa.com/raviannoorshohada
🔻به بچه ها بگم ساکت باشن یا به محمدتقی!
🌹شهید_محمدتقی_سالخورده
http://eitaa.com/raviannoorshohada
سبک_زندگی_شهدایی🌹
میگن آدم با هر کسی دوست بشه رفتارش شکل و فرم اون رو میگیره…!!!یعنی مثلا اگه با شهدا دوست بشه رفتارش میشه شبیه شهدا…!شاید این جمله رو زیاد شنیده باشید«دوست شهیدت کیه؟!»…" از شما میخوام که شهیدی رو که واقعا بهش احساس ارادت میکنید به دوستی انتخاب کنید و با شهدا تا شهدا پیش برید…دوستی که همیشه همراهتون هست،به یادتون هست هواتون رو داره،دوستی که شما رو به خاطر منافع خودش نمیخواد…!بلکه خالصانه و مخلصانه دوستتون داره و عمیقا سعادت و موفقیت شما رو میخواد…
دوستی که در مقابل همه عصبانیت ها و گلایه هاتون آروم و ساکت با همون نگاه مهربون همیشگی اش خوب به حرفاتون گوش میده و لبخندش میشه آب روی آتیش وجودتون…با همون لبخند همیشگی یا چشمای مهربونش آرومتون میکنه…اون وقت هست که نگاهش میکنید و عجیب آروم میشید…!عجیب حالتون خوب میشه و صدای چشمانش رو میشنوید که آروم بهتون میگه:غصه چرا؟گریه چرا؟!چرا فکر میکنی تنهایی؟چرا فکر میکنی حواسم نیست…؟!یه وقت فکر نکنی فراموشت کردم،یه وقت فکر نکنی صداتو نمیشنوم و نمیبینمت…یه وقت فکر نکنی رهات کردم!من همیشه حواسم بهت هست،همیشه دل نگرانت هستم،همیشه برات دعا میکنم…!یه وقت نا امید نشی!خوب نگاه نکن!نگاه مهربون خدا رو ببین…گوش کن!صداشو میشنوی؟داره میگه:نکنه از رحمت من نا امید بشی،داره میگه تو بخواه من اجابت میکنم…!
رفاقت با شهدا بازی دو سر برد هست…!شهدا تو رفاقت کم نمیگذارن…
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیشنهاد_دانلود
چه روضههایی که مجسم شد این سالها در کربلای دفاع از حرم
روضه بیحرمتی به پیکر شهدا
روضه ملاقات دختر با سر پدر...
از زبان همسر🌹 شهید سعید انصاری
http://eitaa.com/raviannoorshohada
راهشان #خون میطلبد
" مرد " کیست ؟
تصویر کمتر دیده شده از
#شهید_محمدرضا_حقیقی
شهیدی که در قبر خندید ...
http://eitaa.com/raviannoorshohada
مداحی آنلاین - دیگه چطور بگم که با مدینه قهرم - نریمانی.mp3
3.32M
🔳 #سالروز_تخریب_قبور_ائمه
🌴دیگه چطور بگم که با مدینه قهرم
🌴خدا میدونه کرده زندگی رو زهرم
🎤 #سید_رضا_نریمانی
⏯ #شور
👌فوق زیبا
http://eitaa.com/raviannoorshohada
روایٺــ_عِـشق 💚
دوست داشت در کارها به من کمک کند و اگر مانع میشدم (مثلاً شستن ظروف) با شوخی و حرکات نمایشی خاصی که خنده دار بود سرم را گرم میکرد و ظروف را میشست. به بچهها رسیدگی میکرد. گاهی پوشک آنها را عوض میکرد.
وقتی شرایط سخت و هوای سرد و آب سرد را میدید خیلی ناراحت میشد. میافتاد پای مرا میبوسید و عذرخواهی میکرد و از اینکه هرگز اعتراض نمیکردم بیشتر رنج میبرد و غصه میخورد و از خدا طلب عفو و بخشش میکرد.
مهمترین مشکلی که در زندگی ما وجود داشت، تشنج پسرمان عبدالحسین بود که از شش ماهگی بر اثر تب شدید برایش پیش آمد. خوب تحت درمان بود و مرتباً قرص «فنو باربیتال» میخورد و هرگاه تب میکرد باز تشنج پیش میآمد.
آخرین باری که قرار شد به جبهه برود با توجه به مسائلی که پیش آمده بود برایم واضح بود که اینبار حتماً شهید میشود. لذا گفتم من یک خواسته دارم اگر آنرا حل کردی مشکلی ندارم و میتوانی با خیال راحت بروی و آن تشنج حسین است. واقعا نمیدانستم در ادامه با این مسئله چگونه برخورد کنم.
گفت: خیلی خوب، این مشکل را هم حل میکنم با توکل به خداوند منان. بلافاصله رفت حرم (پابوسی امام رضا علیه السلام) و پس از نماز مغرب و عشا برگشت و بسیار محکم و مطمئن گفت: الحمد الله این مشکل هم حل شد و شفای حسین را از امام رضا (ع) گرفتم. گفتم: چطور؟ گفت: مناجات شعبانیه خواندم و امام هم شفا دادند؛ و به همان امام رضا (علیه السلام) قسم دیگر با تب ۴۰ درجه هم این بچه تشنج نکرد و شفای کامل گرفت.
🌹شهید_امیر_محبی
http://eitaa.com/raviannoorshohada